ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۴۵ مطلب با موضوع «سروده ها» ثبت شده است

سروده ای از سعدی23

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

تفاوتی نکند قدر پادشایی را

که التفات کند کمترین گدایی را

به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد

که در به روی ببندند آشنایی را

مگر حلال نباشد که بندگان ملوک

ز خیل خانه برانند بی‌نوایی را

و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود

هزار شکر بگوییم هر جفایی را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی22

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ | ۰دیدگاه

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

آب را قول تو با آتش اگر جمع کند

نتواند که کند عشق و شکیبایی را

دیده را فایده آنست که دلبر بیند

ور نبیند چه بود فایده بینایی را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی20

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ | ۰دیدگاه

کمان سخت که داد آن لطیف بازو را

که تیر غمزه تمامست صید آهو را

هزار صید دلت پیش تیر بازآید

بدین صفت که تو داری کمان ابرو را

تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی

که روز معرکه بر خود زره کنی مو را

دیار هند و اقالیم ترک بسپارند

چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی19

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ | ۰دیدگاه

ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را

یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را

اول پدر پیر خورد رطل دمادم

تا مدعیان هیچ نگویند جوان را

تا مست نباشی نبری بار غم یار

آری شتر مست کشد بار گران را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی

بی روی تو شاید که نبینند جهان را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی18

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند

عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را

کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن

تا همه خلق ببینند نگارستان را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی17

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی16

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی15

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ | ۰دیدگاه

امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را

هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل

کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی14

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۵ ب.ظ | ۰دیدگاه

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را

تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند

بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق

دوستان ما بیازردند یار خویش را

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر

مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

  • سوشیانت

سروده ای از سعدی13

سوشیانت | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۵ ب.ظ | ۰دیدگاه

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ