ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

سورنا ، مردی به وسعت یک امپراتوری

سوشیانت | جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۰۱ ب.ظ | ۳دیدگاه

 

 

او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانی‌بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می‌بست. وی از خاندان ...

 

سورنا یا سورن (سردار سپهبد رستم سورن پهلو) (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) فرزند آرخش (آرش) و ماسیس یکی از سرداران سپاه ایران در زمان اشکانیان است. بر پایه گفتهٔ پلوتارک«سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی /ایرانی روزگار خود بود.» و در جای دیگر گفته‌است: «سورنا بلندقدترین و خوش چهره ترین مرد زمان خود بود.»
سردار بزرگ ایران به گفته کهن‌نگاران رومی (سورنا) نام داشت و گمان میرود که در ‌حقیقت ، سورن (سورنا) فرنام خانوادگی باشد. نام مهادین او «مونه سس» بوده که ماونگهه اوستایی و «ماه» پارسی از آن گرفته شده است.

ریشه واژه «سورن» از «سوره» پارسی است که به چم قهرمان‌یا تواناست. در بزرگ زادگی و پاک زادی خانوادگی او گفته اند، که از خانواده های بزرگ پارتی از بهترین شمرده می شد.» برخی گفته اند که در خوی جوانمردی اگر او را با ارد هم‌سنجی کنیم، پادشاه اشکانی ناجوانمرد بود و سورنا دارای همگی خو های یک آدم نیک‌نژاد ، شیردل و بزرگمنش بود.
استاد مهرین شوشتری در ستایش چهره او می نویسد : «چهره دلکش و دل دشمن شکن داشت و هر گاه به جنگ می رفت هزار شتر بار و بنه برمی داشت و همیشه یک هزار سوار سنگین جنگ افزار و یک هزار سوار سبک رزم افزار در رکاب داشت. همه سپاه ویژه او، ۱۰ هزار تن می شدند. از پایه خانواده سورن در آیین دیهیم گذاری، تاج بر سر پادشاهان پارتی‌ می گذاشتند.
سورنا (سورن) که براستی می توان گفت که فرماندهی لشکری را بردوش داشت که برابر «سپاه جاویدان» زمانه هخامنشی بود، زمان تاخت و تاز کراسوس به مرزهای غربی ایران بیش از ۳۰ سال نداشت.»
پلوتارک، کهن‌نگار بزرگ باستان درباره او می نویسد : «چون ارد می دانست که سپاه کراسوس به چه اندازه از دید عده و ساز و برگ توانا است، سزاوار دید که سورن ۳۰ ساله را برای جلوگیری از این گزند بزرگ ( تازش کراسوس) به سپهسالاری همگی سپاه ایران بگمارد، چون اگر چنین نمی کرد و خود ‌با کراسوس روبه رو می شد رویداد شکست داریوش سوم از یونان چندبارگی می شد. »

زندگی
سورنا سردار پارتی هم روزگار اشک سیزدهم، ارد یکم ( قرن اول ق م.) وی از دید نژاد و دارایی و آوازه پس از شاه رده نخست ‌را داشت و بسبب وارستگی خانوادگی در روز تاجگذاری پادشاه می توانست که کمربند شاهی را بکمر بندد. سورنا ارد را به تخت نشانید و بر شهر سلوکیه  چیره شد و نخستین کسی بود که بر دیوار شهر گفته شده بر آمد و با دست خود کسانی را که ایستادگی ‌می‌کردند بزیر افکند. وی در این هنگام بیش از ۳۰ سال نداشت، بااین وجود ‌به دوراندیشی  و خردمندی سرشناس بود و برای این فروزه‌ها کراسوس سردار رومی را شکست داد، چه نخست بی‌پروایی و خودخواهی کراسوس و نومیدیی که بر اثر بدبختیها سورنا را دست داده بود، به آسانی وی را در دامهایی افکند که سورنا برایش گسترده بود. با این همه ارد بجای اینکه سورنا را پاداش نیک دهد، بر او رشک برد و نابودش کرد.
وی از کیادان سورن یکی از هفت کیادان سرشناس ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان پارسی پهلوی به چَم نیرومند می‌باشد. (نمونه دیگر این واژه در‌ واژه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته‌است) . از دیگر نام‌آوران این کیادان ویندهفرن (گندفر) است که در سده نخست ترسایی استاندار سیستان بود؛ گستره او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان پیوستگی داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان پهلوان پهلوانی ایران یکی می‌دانند. ستایش نام رستم در چکامه های پهلوی اشکانی درخت آسوریک همبستگی  او را با اشکانیان نشان می‌دهد.

نبرد با رومیان
ژول سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به چیرگی دولت روم در آمده بود، به گونه هموندی سرپرستی  می‌کردند. آنها در سوم اکتبر سال ۵۶ پیش از میلاد‌ در نشست لوکا (Luca) برآن شدکه به ایران بتازند.
کراسوس فرمانروای بخش خاوری کشور روم آن زمان؛ یعنی شام بود و برای گسترش دولت روم در آسیا  آهنگ تاخت و تاز به ایران و هند را داشت.
کراسوس برای رسیدن به آماج‌های خود که بدست آوردن ایران و هند و نوسازی شکوهات روزگار اسکندر بود در آوریل سال ۵۴ ق .م با لژیون های رومی که شمارشان به ۶۰ هزار تن می رسید (هر Legion تا پنج هزار تن می رسید) به سوی ایران تاخت. هر لشکر رومی را لژیون می گفتند و هر لشکر رومی از چند «مانیپول» (تیپ) شکل می گرفت.
هر لژیون دارای یک پرچم (درفش) بود که به آن «وکسیلیوم« (vexillum) می گفتند. پیشاپیش لژیون های رومی یک یگان پیشتاز ( پیشاهنگان ) که فرنام «فالانش» را داشتند پویش  می کردند که بایستگی آنها زدن نخستین کوبش به دشمن و از میان بردن خوی لشکر رو در رو بود.
کراسوس با ۱۲ لژیون توانست خود را به مرزهای ایران (مرز سوریه و میان رودان ) برساند. ولی سپاهیان ایران مانند روم از روش جنگ های آراسته پیروی نمی کردند ونکه تیراندازان رزمنده پارتی با‌حالت جنگ و گریز کار چریکی انجام می دادند. به گونه‌ای که دشمن را به درون برزن خود کشانیده و سپس به او می تاختند و این راز پیروزی پارتی ها (اشکانیان) بود.

زمانی که کراسوس به مرز شام و میانرودان رسید از سوی سورنا، فرستاده ای به نام «واگز» در مرز از سوی سپاه ایران این پیام را برای کراسوس فرستاد: «ای کراسوس اگر این سپاه را که در فرمان شماست دولت روم و سنای آن کشور فرستاده است که بر ایران بتازند، ایرانیان آماده هستند که تا دم واپسین ایستادگی کنند و چنانچه انجمن سنای روم و دولت روم با نگرش به خواست شما همراه نیست و شما به خواست و هوس خود چنین اندیشه ای کرده اید، ایرانیان بر پیری شما بخشیده و مهرورزیده، دستور می دهند که به آسودگی و تندرستی به مرز و بوم خود برگردید.» کراسوس از این پیغام بی‌باکانه برآشفته و گفت که پاسخ پادشاه ایران و سورنا را در سلوکیه پایتخت ایران خواهم داد.
فرستاده و نماینده سورنا پس از این سخن کراسوس لبخند زد و کف دست خود را به کراسوس نشان داده و گفت: «هرگاه روی این کف دست انجام پذیر است که مو در آید، شما نیز به شهر سلوکیه می توانید درون شوید و پاسخ پادشاه ایران را بدهید.»
پس از این پیام بود که ارد با ارتش پیاده خود درون ارمنستان شد و این سرزمین را بدست آورد تا پادشاه آن نتواند ارتش سواره خود را به پشتیبانی رومی ها درون میانرودان کند. کراسوس می خواست که از فرات گذر و سلوکیه را بدست آورد.
ولی سپاه ایران به فرماندهی سورنا با جنگ و گریز او را به سوی حران کشانید و سپس آگاه بیابان های بی آب و گیاه کرد در هنگامی که رومیان عادت داشتند که در سرزمین های سرسبز و گیاهزار‌ و سنگفرش بجنگند. کراسوس برای آرایش نیروهایش، بر بازوی راست لژیون ها، «کاسیوس» را گماشت و بر جناح چپ پسرش «پبلیوس» (pebliu را و خود در‌دل لشکر جای گرفت.

کشته شدن فابیوس پسر کراسوس
در این هنگام فرزند دیگر کراسوس به نام «فابیوس» که زیردرست ژولیوس سزار در خاک گل زندگی می کرد با هزار و چهارصد ارتش سواره بومی گالیا (فرانسه) برای یاری به کراسوس درون حران شد. ولی هنگام یک جنگ و گریز کشته شد و کراسوس ناگهان درنگریست که سر فرزندش بر بالای سرنیزه پارتی ها بلند است.
راهبرد سپاه ایران این بود که در دنباله سپاه شترانی که بارشان تیر بود پویش  می کردند و لشکریان ایرانی در زمان گریز خود را به شتران رسانیده و تیرها را برداشته و به تندی خود را به دشمن می رسانیدند و تیراندازی می کردند.
از سوی دیگر ایرانیان دهل هایی ساخته بودند که اندرون آن ریک هایی قرار‌داده بودند که هنگام آفند به نیروهای روم با کوبیدن به آنها مایه رمیدن اسب های ارتش سواره رومی می شدند. در این جنگ که ایرانی ها چهل هزار نفر بیشتر نبودند، نزدیک به هفتاد هزار رومی را شکست دادند در هنگامی که پسر کراسوس را نیز کشته بودند.

کشته شدن کراسوس
پس از کشته شدن فابیوس، نماینده سورنا به لشگرگاه کراسوس آمد و به او گفت که نیروهای پارتی امشب را به شما زمان  می دهد که برای فرزندت سوگواری کنی پس از این رخداد سورنا خود به اردوی کراسوس رفت و به او پیشنهاد گفتگوهای سازش را داد. چون کراسوس اسبش نفله شده بود، از سورنا خواست که یک اسب برگزیده  به او بدهد.
سورنا بنا‌بر میهمان داری ایرانیان و گفتن دوستی پاسخ داد که در این جایگاه کراسوس میهمان کشور ایران است و بی‌گمان باید ابزارهای تشریفات‌از سوی ایران به او داده شود. اسبی که به شما پیش کش کرده ام از سوی پادشاه ایران است، در این هنگام سورن همراه کراسوس با اسبی که ایرانی ها به او داده بودند به سمت اردوی ایران برایِ گفتگوها پویش نمودند به آیین ادب ویژه مردم ایران، میهمان به ویژه که سردار دشمن هم باشد، ارجمند بود. دو تن از مهتران اصطبل بر دو سوی اسب کراسوس راه می رفتند و یکی افسار اسب را می گرفت.
اما رومیان انگاشتند که فریبی در کار است و ایرانیان می خواهند که کراسوس را دربند کنند که ناگهان جنگ کوچکی درگرفت و یکی از سرداران رومی به نام اکتاویوس چند نفر از سپاه ایران را کشت و در این گیرودار جنگی درگرفت و کراسوس کشته شد و سر او را نزد ارد آوردند. از آنجایی که ارد کسی زرپرست بود، بر پایه دستور وی چشم و دهان او را از زَر گداخته پر کردند.

دستاوردهای نبرد
دستاورد این جنگ ۲۰ هزار کشته رومی و ۱۰ هزار تن برده بود و افزون بر آن همه درفش های سپاه روم را ایرانیان به غنیمت گرفتند.
روش نوین جنگی سورنا، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان می‌دانند.

افسران رومی درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند: سورنا فرمانده ارتش ایران در این جنگ از راهکار و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب ترابری می‌کرد و مانند ما دچار تشنگی نمی‌شد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود آب و جنگ‌افزار ‌می‌رساندند. سربازان ایرانی به‌نوبت با روش ویژه‌ای از میدان بیرون رفته وبه آسایش ‌می‌پرداختند. سواران ایران توانایی تیراندازی از پشت‌سر را دارند. ایرانیان کمانهایی تازه نوآوری  کرده‌اند که با آنها توانستند پای پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر انها و برای نگهداری از سوارانمان دیوار پایداریی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبینهای دوکی گونه بودند که با دستگاه نوینی تا اندازه دور و به ‌گونه‌ پی‌درپی پرتاب می‌شد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر یگان تنها یک گونه جنگ افزار به کار‌‌می‌گرفتند و مانند ما خود را سنگین نمی‌کرد. سربازان ایرانی تسلیم نمی‌شدند و تا واپسین دم باید می‌جنگیدند. این بود که ما شکست خورده، هفت لژیون را بی‌خرده از دست داده و به چهار لژیون دیگر زیان های سنگین وارد آمد .

می گویند زمانی که سورنا سردار شیردل سپاه شاهنشاه ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد.
پیرزن به او گفت هنگامی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی؟
گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام رستگاری کشورم بود.
پیرزن گفت و اکنون به چه چیز؟
سورنا پاسخ داد به پیگیری نگاهبانی از ایران زمین.
پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید: آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی؟
سورنا گفت: برای شاهنشاه ایران آماده ام هر کاری بکنم.
پیرزن گفت: آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی!
سورنا پاسخ داد: ما جانسپار این آب و خاکیم . شایان اینست که همه دلمان برای ایران می تپد. من سربازی بیش نیستم و دلاوری سرباز را به بی‌باکی فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم.
پیرزن گفت: هنگامی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شیرمرد ایران زمین است نه فرمان من.
 

پیامدهای شکست روم از ایران
به غنیمت بردن همه پرچم های روم لکه ننگی بود که بر دامان ارتش روم نشست. پس از این شکست جولیوس سزار، سردار بزرگ رومی می خواست که خونخواهی این شکست را از ایران بگیرد. ولی پیش از آماده سازی تاختن به ایران در ۱۵ مارس ۴۴ ق.م درون انجمن سنای روم با دشنه برتوس و شمشیرهای دشمنانش کشته شد.
پس از پیروزی سورنا بر کراسوس و شکست روم از ایران، دولت پایتختی روم دچار ناسازگاری های زیادی شد. پس از این جنگ نزدیک به یک سده ، رود فرات مرز شناخته شده بین‌دو کشور گردید و بخش‌های ارمنستان، ترکیه ، سوریه، عراق تبدیل ‌به استانهایی از ایران گردیدند. رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به بودن ارتش سواره  ‌در سپاه خود نگاه بیشتری نمایند.
سرانجام در زمان پادشاهی فرهاد چهارم اشکانی میان ایران و روم در زمان زمامداری «اکتاویوس» در سال ۲۰ پیش از میلاد سازش استوار شد و فرهاد چهارم پذیرفت که همه وکسیلیوم های رومی (درفش های رومی) را به کشور روم برگردانده کند.
در برابر ، اکتاویوس سردار بزرگ و رهبر روم برده ای ایتالیایی به نام «تئاموزا» به فرهاد چهارم بخشید که از این روی زناشویی با او «فرهاد پنجم» زاده شد. پس از پیروزی پارتی ها بر رومیان جهان آن روز به این نتیجه رسید که هراس و بزرگی رومی شایسته شکست است و رومیان نیز مانند دیگر کشورها گاهی پیروز و گاهی دچار شکست می شوند.
سورنا و ویشکا دو بار جان فرهاد چهارم، پادشاه ایران را از کشتن رومیان رهایی دادند. که بار دوم به بها جانشان پایان یافت و آنها به دست مزدوران رومی کشته شدند.
مرگ سورنا ، انگیز شد اروپائیان مرگ او را برگردن اشک سیزدهم بیافکنند تا بدین گونه تاوان گیری از پادشاه توانمند شاهنشاهی ایران بگیرند . و شوربختانه این ترفند  کارگر افتاد بگونه ای که زخم این نیرنگ سپاه ایران را سست و ناتوان تر نمود . و تا پایان زمانه خاندان اشکانی دیگر سپاهی به توانمندی ‌و بزرگی روزگار اشک سیزدهم پدید نیامد . اروپائیان هر گاه در پهنه توانایی نتوانسته اند پیش روند ، دست به نیرنگ گری و دروغ گویی زده اند و آشکار ترین نمونه آن ترفند های آنها در در درازنای دودمان اشکانی است.
ارد سیزدهمین پادشاه دودمان اشکانی بود او مقتدرترین فرمانروای آن دودمان است . فرماندهان بسیار دلیری همچون سورنا را در دست داشت . افزون برین ارد نام اندیشمند و نیک‌نهاد کشورمان ارد بزرگ هم هست او دارای درسهای فراوانی در گستره رفتار و فرزانگی است و دارنده دیدگاه هایی همچون قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه و ... می باشد که در این باره نیز نوشتار هایی در تارنما می باشد.

 

دیدگاه (۳)

  • سید میلاد موسوی
  • درود بر شما و درود بر سورنا؛
    شوربختانه در نسک های (=کتاب) درسی از این بزرگان تنها نام برده شده و درباره کارهای بزرگ شان چکیده آورده شده و باید درباه ی این بزرگان در رایاتار (=اینترنت) جستجو کنیم تا بیشتر باهاشون آشنا بشیم.. افسوس..
    پاسخ:
    درود بر شما
    ما هم به همین دلیل می باشدکه این تارنما را در خدمت مردم قرار دادیم
    کسانی مانند بابک خرمدین ، آریو برزن ، رستم فرخزاد ،سنباد و . . . جایی در مدارس ما ندارند
  • سید میلاد موسوی
  • افلاطون: زینت انسان سه چیز است: 1.علم 2.محبت 3.آزادی

    درود؛
    + آیا بخت و اقبال واقعیت دارد؟ بدشانسها و خوش شانسها بخوانند
    به روز شدیم..
    iPendar.Blog.Ir
  • یاسلر سالاروند
  • درود برشما دوست وهموطن عزیز ممنون ازوبلاگ خوب وپر بارتون موفق باشید
    پاسخ:
    درود
    سپاس از شما
    به امید کام یابی روز افزون برایتان

    ارسال دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    تحلیل آمار سایت و وبلاگ