سنباد خونخواه ابومسلم
سنباد
) مقتول به سال ۱۳۸ ه.ق.- ۷۵۵ یا ۷۵۶ میلادی) پس از قتل ابومسلم در ری و نیشابور به خونخواهی ابومسلم بر علیه خلیفه عباسی المنصور قیام کرد. وی آیین جدیدی نیاورد و معروف به مجوس بود و چگونگی اعتقاد او به ابومسلم به روشنی دانسته نیست، با این وجود عدهای بسیار از پیروان ادیان و مذاهب مختلف تحت لوای او جمع شدند.. مجوس از طرف اعراب به تمامی پیروان ادیان ایرانی پیش از اسلام اطلاق میشد و در اینجا به احتمال زیاد به معنای پیرو یکی از شعبههای منشعب از دین مزدک و نه در معنای ارتدکس دین زرتشتی به کار برده شده است.
پس از سرنگونی دستگاه خلافت امویه به دست ابومسلم و برقراری خلافت عباسیان در بغداد، نفوذ و قدرت ابومسلم در خراسان باعث هراس دومین خلیفه عباسی، المنصور، شد و به دستور خلیفه ابومسلم در بغداد فروگرفته شد. اهمیت ابومسلم بهعنوان حلقه اتصال زنده حکومت مرکزیای که در شرف پیدایی بود و ولایت خراسان که تامینکننده اصلی قدرت نظامی این حکومت بود هنگامی آشکار گردید که خراسان به دنبال قتل او دستخوش شورشهای پیاپی شد. نخستین این شورشها، طغیان سنباد در سال ۱۳۸ ه.ق.- ۷۵۵ میلادی بود.
طغیان غیرمسلمانان به خونخواهی سرداری مسلمان بیانگر قدرت و نفوذ ابومسلم در منطقه بود. سنباد هفتاد روز پس از برافراشتن علم طغیان بر ضد عباسیان کشته شد. اما نهضت وی مردم بسیاری را زیر علم خود گرد آورد. همچنین جنبش سنباد به تشکیل یک سازمان دینی مخفیانه برضد عباسیان به نام بومسلمیه که سالها به پرورش احساسات ضد عباسیان میپرداخت کمک کرد . سندباد با حرکت از نیشابور، قومس، ری و قم را متصرف شد و گروهی بسیار از مزدکیان و مجوسان طبرستان گرد او جمع شدند. سنباد در ری با کمک جمعی که به وی پیوسته بودند موفق به اعدام فرمانروای ری شد.با پادشاه طبرستان، اسپهبد خورشید، رابطهٔ دوستانه برقرار کرد و بدینگونه از نیشابور تا طبرستان اجتماع را بهشدت متشنج ساخت.
عده اتباع او را حدود ۱۰۰ هزار تن نوشتهاند. شورش او فقط ۷۰ روز طول کشید و در این مدت فتوحات بسیار کرد. عاقبت یکی از سرداران منصور خلیفه به نام جوهر بن مراد او را در نزدیکی همدان شکست داد و ۶۰ هزار تن از اتباع او را بقتل رسانید.این جنگ در صحرای بین ری و همدان اتفاق افتاد و گویند آمار کشته شدگان سپاه سنباد به حدی بود که تا سال ۳۰۰ ق/ ۹۱۲ م، استخوانهای کشته شدگان در آن مکان باقی مانده بود. سنباد خود از اسپهبد خورشید پناه خواست و به این ترتیب روی به طبرستان نهاد. اما طوس، پسر عموی اسپهبد که از جانب او با ساز، مرکب، آلات و هدایا به استقبال سنباد رفته بود به خاطر بی حرمتیای که در رفتار سنباد احساس میکرد او را کشت. و بدین گونه نهضت سنباد شکست خورد.
سنباد از دهات اطراف نیشابور قیام کرد، شهر "کومش" را اشغال نمود و به خزائن ابومسلم دست یافت و قصد خود را مبنی بر تصرف حجاز و برانداختن حکومت عرب اعلام کرد. مردم زیادی بر او گرد آمدند. مزدکیان و شیعیان بدو پیوستند. اتباع او به صد هزار تن رسید. پس از پیروزی هایی که نصیب او شد جهوربن مزار سردار منصور او را شکست داد و مقتول کرد. این قیام 70 روز طول کشید و طبق نوشته "الفخری" شصت هزار تن از طرفدارانش مقتول شدند .
حدود دو ماه پس از کشته شدن ابومسلم خراسانی، سنباد که از جرگه ی زرتشتیان نیشابور و از اهالی بویاباد و یا اهروانه ی نیشابور بود به خونخواهی او برخاست. از رویدادهای زندگی سنباد پیش از هنگامه های آشنایی وی با ابومسلم اطلاع جامعی در دست نیست. در روضة الصفا آمده است: سنباد از جمله آتش پرستان نیشابور بود و فی الجمله مکنتی داشت و در آن روز که ابو مسلم از پیش امام به مرو رفت، او را دید و اثار دولت و اقبال در ناصیه ی او مشاهده کرد. او را به خانه برد و چند گاه شرایط ضیافت به جای آورده و از حال وی استفسار نمود. ابومسلم در کتمان امر خود کوشید. سنباد گفت که قصه ی خود با من بگوی و من مردی راز دار و امینم، افشای اسرار تو نخواهم کرد. ابو مسلم شمه ای از ما فی الضمیر خود را در میان نهاد. سنباد گفت مرا از طریق فراست چنان بخاطر می رسد که تو عالم را زیر و زبر کنی و بسیاری از اشراف عرب و اکابر عجم را به قتل برسانی و او از این امر مسرور و مستبشر گشت و سنباد را وداع نموده به نیشابور رفت.
فریدون گرایلی ،تاریخ نگار نیشابور، رویداد های زندگی سنباد را پس از دیدار او با ابو مسلم چنین نقل می کند: پس از این واقعه و دیدار سند باد در سلک سر سپردگان ابومسلم در آمد و برادرش نیز جامه ی سیاه پوشید. ابومسلم دو هزار مرد در اختیار وی گذارد تا خانمان اعراب خراسان را براندازد. و سنباد که پسرش را اعراب به خواری پیش چشم وی کشته بودند و حتی برخی گفته اند که گوشت پسرش را به او خوراندند. هرگز این همه پستی و نامردمی را فراموش نکرد و به همین خاطر نیز به سیاه جامگان پیوست و به سپه سالاری نیز رسید. پس از مرگ ابو مسلم به سال 137 هجری سنباد قیام کرد. گرچه این نهضت هفتاد روزه کوتاه بود اما شورشی تند و بی پروا و کوبنده و خونین و هولناک به حساب می آمد ... سنباد اهل ری و طبرستان را دعوت کرد و به اتحاد و اتفاق ترغیب نمود. ایشان پذیرفتند. سپس به تصرف قزوین همت گماشت. اما حاکم قزوین وی را دستگیر کرد و به ری فرستاد و در ری سنباد بخشیده شد. اما باز طغیانگری آغاز کرد و سر به عصیان برداشت و به ری حمله برد و ابوعبدالله، والی آنجا را بکشت. گفته اند غنائم و ذخایر ابومسلم به دست وی افتاد که از شمار بیرون بود و صد هزار مرد بر وی گرد آمدند. از ری تا نیشابور را گرفت. چون شیعیان و خرمدینان و مزدکیان و سیاه جامگان و پاره ای از زردشتیان (مجوسان که آنها را وگوس ها و مغ ها گفته اند) با وی همدست و همداستان بودند. اهنگ برانداختن خلیفه و ویران کردن کعبه نمودند. قدرت روز افزون سنباد، خلیفه ی عباسی – منصور- را متوحش و هراسان کرد. بطوریکه خلیفه سرداری به نام جهور فرزند مرارعجلی با ده هزار مرد به دفع وی گماشت. سنباد در صحرای میان همدان و ری با وی روبرو شد. در این رزم حدود شصت هزار تن کشته شدند. و سنباد شکست خورد. و جمعی از یاران وی به هزیمت رفت و کودکان و زنان بسیاری نیز اسیر شدند. سنباد به طبرستان گریخت. و از سپهبد خورشید – شاهزاده ی آن- پناه و یاری خواست، اما در این راه به دست طوس که از کسان اسپهبد مذکور بود کشته شد. و سرش را به نزد خلیفه فرستادند».(نیشابور شهر فیروزه )
دکتر غلامحسین صدیقی به نقل از ترجمه ی بلعمی در خصوص پایان کار سنباد نوشته است:«سنباد شکسته شد و به ری باز آمد به هزیمت، و از ری به گرگان شد و اسپهبد گرگان هرمز بن الفرخان صحیح ونداد، هرمز بن الفرخان، ولی اسپهبد تبرستان درین سال تا سال 142 خورشید نام داشت) او را بگرفت و بکشت به فرمان منصور». وی همچنین از محل قتل سنباد به نقل از تاریخ طبری آورده است «قتل سنباد در بین طبرستان و کومش واقع شد
- ۹۱/۱۰/۲۴