خشایار شاه
خشایار شاه
خَشایارشا پسر داریوش بزرگ و آتوسا دخترکوروش بزرگ بود. خشایارشا چهارمین پادشاههخامنشی بود. معنای این نام میتواند «کسی که در میان شاهان پهلوان است»یا فرمانروای قهرمانان باشد. خشایارشا در سن سی و چهار سالگی به پادشاهی رسید.
دربارهٔ خشایارشا
خشایارشا در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. کتیبهای نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. همین طور کتیبه معروف به سنگنبشتههای گنجنامه بر روی کوه الوند در همدان، نیز در کنار کتیبه داریوش بزرگ از وی برجای ماندهاست.
کتیبه خشایارشا در کوه الوند در قسمت پائین کتیبه پدرش داریوش است و متن آن عبارت است از
خدای بزرگ است اهورامزدا، بزرگترین خدایان است که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یگانه از میان شاهان بسیار، یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بیشمار. من خشایارشا، شاه بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای ملل بسیار، شاه این سرزمین بزرگِ دوردستِ پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی.
فرو نشاندن شورش بابل و مصر
بعد از جلوس اولین کارش آن شد که شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و در این کار نیز شدت عمل بیسابقهای نشان داد. چنانکه هرودوت میگوید مصر ناچار شد، یوغ سنگینتری را برگردن گیرد و خشایارشا برادر کوچک خویش هخامنش را در آنجا ساتراپ کرد و فرصت پیدا کرد تا به حل مسئلهٔ بابل بپردازد.
بابل نیز درین ایام چند دفعه کسانی سر به طغیان برداشته بودند و یکبار حتی زوپیر ساتراپ پیر و فاتح معروف بابل را نیز کشته بودند. خشایارشا، در بابل نیز در دفع شورش خشونت و قساوت سخت نشان داد، حتی میگویند بعد از تسخیر مجدد بابل هم معبد مردوک مورد اهانت و بیحرمتی گردید و هم شهر به غارت رفت. خشایارشا از شورش بابل بقدری آزرده شدهبود که از آن پس عنوان شاه بابل را از القاب خود حذف کرد و خود را فقط شاه پارسیها و مادیها خواند.
حمله به یونان
توضیحی مختصر در مورد داردانل
داردانِل )استانبولی: (Çanakkale Boğazı،( یونانی: ( Δαρδανέλλια، Dardanellia))، پیشتر( هِلِسپُنتُس )یونانی: Eλλήσποντος)، Hellespontos) )خوانده میشد تنگهای است باریک در شمال غربی ترکیه که دریای اژه را به دریای مرمره پیوند میدهد.
این تنگه در ۴۰°۱۳′شمالی ست. تنگه ۶۱ کیلومتر (۳۸ مایل) درازا دارد اما تنها ۱٫۲ تا ۶ کیلومتر (۰٫۷۵ تا ۴ مایل) پهنا دارد. ژرفای آن ۵۵ متر (۱۸۰ پا) است که تا ۸۲ متر (۳۰۰ پا) نیز میرسد. در فارسی این مکان با نامهای تنگه داردانل و نیز تنگه چاناققلعه شناخته میشود. در جنگ جهانی اول این منطقه اهمیت راهبردی یافته و نبرد پرتلفات گالیپولی در آن اتفاق افتادهاست.
تاریخچه پیدایش نام داردانل
داردانوس شهری بود یونانی و نزدیک به شهر تروا یا تروی که برکناره آسیایی تنگه داردانل قرار داشت. نام تنگه داردانل از شهر داردانوس برگرفته شده بود و آن باریکه آبی است که دریای اژه (ن. ک. به افسانه نام دریای اژه ) را به دریای مرمره پیوسته میسازد. این راه آبی بطول ۶۵ کیلومتر، از دیرباز اهمیت اقتصادی و سیاسی داشته است. امروزه نیز کشتیهای بازرگانی، نظامی و نفتکشهایی که از دریای سیاه میآیند تنها از طریق تنگه بسفر و متعاقبا تنگه داردانل میتوانند بار خود را به دریاهای آزاد برسانند. ژرفای تنگه تا ۸۲ متر و پهنایش از یک تا شش کیلومتر متغیر است. این شهر تا اوایل قرون وسطی هنوز مسکونی بود و پس از آن چنان متروکه گردید که حتی باستان شناسان چیز قابل توجهی از آن بدست نیاوردند تنگه داردانل به گاه باستان هلسپونت هم نامیده میشد. سبب هلسپونت نامیدن آن بشرح زیر است. هلسپونت، تشکیل شده از دو جزء هله بعلاوه حرف مالکیت "س" و پونت، در زبان یونانی باستان معنای دریای هله را میدهد که همان تنگه داردانل باشد. بنا بر روایات یونانی : اینو همسر دوم آتاماس پادشاه تبس از دو کودکی که آتاماس (هله و برادرش فریکسوس) از همسر نخستش میداشت بدش میآمد. او برای اینکه آتاماس پسر خود را بکشد، به خدمتکاران خویش دستور داد تا بذر گندمهای برزگران را پیش از کاشت طوری دست کاری کنند که سبز نشوند. این نقشه موثر واقع گشت و در آن سال گندمی نروئید و محصولی نیز برداشت نشد. مملکت را قحطی گرفت و مردم گرسنه ماندند. اینو از آتاماس خواست تا شخصی را به نیایشگاه دلفی فرستد و نظر خدایان را برای حل مشکل جویا شود ولی پیش از آن خود پیشکشهایی برای کاهنان و غیبگویان معبد دلفی فرستاده بود تا آرای ایشان را بخرد. پیشگویان که هدایای گرانقیمت اینو را دریافت کرده بودند، بنا به خواست اینو، نظر دادند که اگر آتاماس پسر خویش را برای زئوس قربانی کند، خدایان آرام گرفته و گرسنگی در میان مردم از بین خواهد رفت و محصول سالهای بعد نیز فراوان خواهد شد. پیش از اینکه رای معبد دلفی بدست آتاماس برسد، یکی از هواداران فریکسوس، جریان را به اطلاعش رسانید و فریکسوس را از خطری که تهدیدش میکرد، آگاه ساخت. فریکسوس و خواهرش هله از دست حسادت و نفرت نامادریشان اینو سوار بر قوچی با پشم زرین شدند که توسط مادرشان نفه له فرستاده شده بود و میتوانست که هم صحبت کرده و هم پرواز کند. سوار بر این قوچ، آنها بسوی نفه له مادر خود که در کولخوزیا بود، فرار کردند. در میان راه بهنگامیکه از فراز تنگه داردانل پرواز میکردند، هله علیرغم اینکه از پیش به او گفته شده بود که در تمامی طول پرواز نبایستی به پایین نگاه کند، از روی کنجکاوی فراوان، نظری به پایین افکند و با مشاهده دریا و امواجش از ورای بلندیهای زیاد، سرش گیج خورد و بدریا فرو افتاد. تلاشهای برادر برای دوباره از آب بیرون کشیدنش ثمری نبخشید و هله در دریا غرق شد.
از آن پس یونانیها تا دیر زمانی تنگه داردانل را بیاد هله دریای هله و یا هلسپونت مینامیدند. فریکسوس بهمراه قوچ زرین سالم به سرزمین کولخوزها رسید. پشم زرین قوچ را پس از مرگ قوچ بر درختی آویزان کردند و از خصوصیات این پشم زرین یکی این بود که اگر آنرا بر روی بیمار سخت و یا زخمی جنگی میکشیدند، او را شفا میداد و از آن گذشته از سرزمین کولخوزها حفاظت میکرد و خود اژدهایی چند سر را بعنوان محافظ داشت که نگذارد تا پشم زرین بسرقت رود. این پشم سرانجام توسط یاسون که با کشتی آرگو یا بزبان یونانی آرگونات به سرزمین کولخوز رفته بود، ربوده شد. آتاماس که از اینو نیز دو فرزند داشت نیز نتوانست که خوشبخت شود. او دچار دیوانگی گردید و فرزند خود لئارخوس را کشت و اینو نیز که به سرنوشتی شبیه او دچار گردیده بود بهمراه فرزند دیگرش ملیکرتس خود را بدریا فکند و هر دو غرق گشتند.
در حالیکه در تمامی جهان این تنگه به نام اصلی خود تنگه داردانل خوانده میشود، در ترکیه به آن بواسطه نام استان و شهر همجوارش چاناک قلعه میگویند.
داریوش یکم در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن سپاه ایران، در اولین دورهٔ جنگهای ایران و یونان و نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و و زندگی را بدرود گفت. بعد از او خشایارشا در صدد بر آمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرارمردونیوس )داماد داریوش بزرگ و پسرگبریاس( و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. در خود آتن هم البته انتظار این انتقامجویی میرفت و تمیستوکلس سردار آتن بعد از ماجرای ماراتون، قسمت عمدهای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریایی صرف کرد.
بالاخره خشایارشا تصمیم به جنگ با یونان گرفت و بدون شک نیروی بیسابقهای را تجهیز کرد خشایارشا به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند، آنها را به سوی آذربایجان بفرستند تا اینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خود در رأس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت درآمد. بنا به گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را به یونان برساند. اما البته این نیرو آنقدر هم که هرودوت ادعا میکند، نمیتوانست به یک ارتش میلیونی بالغ بوده باشد، چرا که چنین تعدادی سپاه و وسایل اگر هم تجهیزش برای خشایارشا ممکن میشد، تهیهٔ وسایل و آذوقهٔ آن در سرزمینهای تراکیه و مقدونیه میسر نبود. معهذا اینکه هرودوت میگوید چهل و هشت گونه اقوام مختلف درین سپاه وجود داشتهاند، ممکن است، درست باشد. بنا به گفتهٔ هرودوتخشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را به یونان برساند.
به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی داردانل )هلس پونت)، توسط مهندسان مصری و فنیقی )لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاکیونان شود. یونانیها که در مقابل این سیل سپاه، ستیزه جویی را بیهوده یافتند در مقدونیه و تسالی (واقع در مرکز یونان) هیچ مقاومتی نشان ندادند و حتی در خود آتن هم در باب جنگ تردید و تزلزل در بین بود ولیکن شخصی از آتن به نام تمیستوکل قدم پیش نهاده مردم را به جنگ و تهیهٔ لوازم آن تحریک کرد، بالاخره طرفداران جنگ تفوق یافتند و شهرهای دیگر یونانی هم که اسپارت و سی شهر دیگر از آنجمله بود، بر ضد ایران در یک اتحادیهٔ یونانی وارد شدند
جنگ ترموپیل
اولین جنگ از دومین دورهٔ جنگهای ایران و یونان جنگ ترموپیل بود. چون یونانیان میدانستند که در دشت وسیع از عهدهٔ سواره نظام ایران برنخواهند آمد، قشون یونانی در تنگهٔ ترموپیل باریکهای بین کوه و دریا در انتظار دشمن نشستند. در جنگ ترموپیل فرماندهی قشون زمینی یونان با لئونیداس پادشاه اسپارت بود و فرماندهی نیروی دریایی را اوری بیادبرعهده داشت.
در ابتدا جنگ در دریا درگرفت که بخاطر بادهای تندی که وزید نقشههای جنگی ایران به ثمر نرسید و جنگ دریایی بدون اینکه نتیجهٔ قطعی حاصل شده باشد، خاتمه پیدا کرد. در این هنگام قشون ایران که از راه خشکی پیش میآمد به تنگهٔ ترموپیل رسید و به سپاه لئونیداس برخوردند. عبور از تنگه برای سپاه عظیم خشایارشا ممکن نشد اما فرماندهٔ سپاه ایران از یک کورهراه، خود را به پشت سر سپاه یونانی رساند و سپاه یونانی پراکنده شد و فقط لئونیداس سردار اسپارتی و یک دستهٔ سیصد نفری از اسپارت که او شخصاً انتخاب کرده بود،در آنجا مقاومت تهورآمیزی از خود نشان دادند و خود را به کشتن دادند، تا عقب نشینی قوم را تأمین کنند.
تسخیر آتن
بعد از تسخیر ترموپیل آتن در معرض تهدید قطعی واقع شد و آتنیها ناچار شدند با زنان و اطفال خویش، به جانب جزیرهٔ سالامیس در جنوب آتن حرکت کنند.
قشون ایران بطرف آتن حرکت کرده آن را تصرف کردند و به تلافی ماجرای آتش زدن سارد توسط یونانیها در سال ۴۹۸ پیش از میلاد، ارگ آتن را به آتش کشیدند.
روایات مختلف دربارهٔ به آتش کشیده شدن آتن
در تاریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا بعداز ورود به آتن این شهر را ویران کرد.
بعضی از محقیین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیده دارند که خشایارشا بجز ارگ آکروپولیس و دیوار شهر که اطراف آتن بود، چیزی را ویران نکرد و روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقی بود. آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی جنگ پلوپونز که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توسدیدآمده است. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی موثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریبا بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد.
عبدالحسین زرینکوب نوشته است خشایارشا با پس از تسخیر آتن و آتش زدن به ارگ آن چون مقصود خود را از لشکرکشی حاصل میدید به ایران برگشت. فقط مردونیه را با تعدادی سپاهی باقی گذاشت تا به جنگ یونان پایان دهد. مردونیوس نخست درصدد برآمد که مگر یونانیها را به مسالمت وادار به انقیاد کند اما توافق حاصل نشد. آتن یکبار دیگر مورد تعرض سپاه ایران واقع گشت و باز صدمه و خرابی بسیار به آن وارد آمد.
پیرنیا نوشته است خشایارشا با تصرف آتن و آتش زدن معابد آن، تا اندازهای مقصود دربار ایران را که تنبیه یونانیها بود حاصل کرد و سپس به ایران بازگشت. پس از شکست مذاکرات بین مردونیه و آتن جنگ شروع شد. ایرانیها مجدداً وارد آتن شدند و آن را بکلی خراب کردند.
هرودوت نوشته است پس از خارج کردن زنان و فرزندان از آتن و فرستادن آنها به جزیرهٔ سالامیس در جنوب یونان، فرماندهان قسمتهای مختلف اقوام یونانی در سالامیس جمع شدند و شورای جنگی تشکیل یافت. در حین مذاکرات مردی از آتن وارد شده خبر داد که پارسیان به ولایت آتن رسیده، سراسر آن حدود را به آتش کشیدهاند.
پارسیان در موقع ورود به آتن آنجا را خالی از سکنه یافتند و تنها در معبد آتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان بر گنجینهٔ معبد دست یافته، ارگ را به آتش کشیدند. مدتی پس از این واقعه، پناهندگان آتنی که گماشته وار در لشکر خشایارشا خدمت میکردند، اجازه یافتند به آکروپلیس داخل و طبق آداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند.
پس از تسخیر آتن خشایارشا در مورد اینکه به ایران بازگردد یا اینکه در یونان مانده همراه مردونیه برای تسخیر کامل یونان بجنگد با بانو آرتمیس مشورت کرد او گفت «به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را به این کار مأمور نمایید. شاهنشاها! شما اکنون در عین کامیابی، به وطن باز میگردید چون آتن را به آتش کشیدهاید.در توضیحات آخر کتاب هرودوت آمده است که احتمالاً تنها ارگ آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شده است و قسمتهای چوبی آن از بین رفته است. آنهم اگر توجه شود، مشخص میشود که خرابی معبد به حدی نبوده است که در آن نشود، عبادت کرد.
جنگ سالامیس
پس از تسخیر آتن اگر ایرانیان خودشان دست به جنگ نمیزدند، قضیه خاتمه یافته بود و یونانیها جز تسلیم چارهای نداشتند. جنگ دیگری در حقیقت هیچ ضرورت نداشت، چرا که بحریهٔ ایران در آن هنگام بر دریاها مسلط بود. معهذا در دریا حیلهٔ تمیستوکلس بحریهٔ ایران را در تنگنای گذرگاه سالامیس به یک اقدام جنگی دور از احتیاط واداشت و تنگی جا و محدودیت میدان عمل به این جهازات عظیم خسارات و تلفات بسیار وارد آورد.
پس از اشغال آتن، یونانیان اقدام به مشورت نمودند. یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند و نامهای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت که چون سپاهیان یونان قصد فرار دارند. وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران، جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.
هرودوت دربارهٔ کسانی که در فرماندهی نیروی دریایی ایران را بعهده داشتند، چنین نوشتهاست، از میان فرماندهان یک فرمانده برجسته و ممتاز بنام بانو آرتمیس هست که از ذکر نامش نتوان خودداری کرد. به نظر من بسیار بعید و حیرتانگیز مینماید که این بانو ضد یونان برخاست. بعد از وفات شوهرش زمام حکومت کاریا به دست او افتاد و خود با اینکه پسر رشیدی داشت و لزومی به شرکت او در جنگ نبود، شخصاً در نیروی دریایی خشایارشا شرکت و فداکاری کرد. هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایار رأی صائب نداده و راهنمایی گرانبها نکرد. پیش از جنگ سالامیس تمام فرماندهان ایران، نظرشان تأیید درگیری با بحریهٔ یونان بود مگر نظر یک نفر و آن رأی مخالف را آرتمیس داد.
نیروی دریایی ایران در جنگ سالامیس برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کردهبودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند، در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست.
در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایارشا به ایران بازگردد. شاه بعد از مشورت با آرتمیس این نظر را پذیرفت و با اکثریت سپاه خویش به ایران بازگشت.
نبرد پلاته
مردونیوس به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد و باز صدمه وخرابی بسیار به آن وارد آمد. در محل پلاته در سال ۴۷۹ پیش از میلاد، در نزدیکی پلاته، صدهزار یونانی در مقابل وی صفآرایی کردند و زد و خورد خونینی بین مردونیوس و ژنرال پوزانیاس )پائوزانیاس) روی داد. در ابتدا تصور میشد که ایرانیان پیروز هستند چرا که نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ، در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بیحاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.
آخرین جنگ از دومین دورهٔ جنگهای ایران و یونان نبرد میکیل بود. قسمتی از بحریهٔ ایران هم که در حدود دماغهٔ می کیل )در جنوب غربی آسیای صغیر( موضع داشت در همین اوقات بوسیلهٔ یونانیها نابود شد و از آن پس تفوق در دریای اژه که داریوش رسیدن بدان را برای حفظ درهٔ نیل )مصر) لازم میشمرد، به دست یونانیان افتاد.
رویدادهای پس از جنگ
ژنرال پوزانیاس )پائوزانیاس) برادرزادهٔ لئونیداس که به علت صغیر بودن پسر لئونیداس و بعنوان سرپرست او بطور موقت، پادشاه اسپارت محسوب میشد، اقدام به مذاکرهٔ پنهانی با دربار خشایارشا کرد. هدف از این مذاکره تأمین چیرگی و استیلاء مجدد ایران بر اوضاع سیاسی یونان بود. افشاء این مذاکره، موجب رسوائی و مرگ پوزانیاس، در سال ۴۷۰ پیش از میلاد شد.
تمیستوکلس قهرمان و فاتح آتنی جنگ سالامیس، بعد از اخراج از آتن به دربار ایران در شوش پناه برد و شاید اولین غربی نام آوریست که در دربار ایران میتوانست با زبان ایرانی صحبت کند.
پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان با تصرف بسفور و داردانل آنچه را در افسانههای حماسی خویش در جنگ تروآ برای آن کوشیده بودند، در تصرف خویش یافتند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر، نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.
علل عدم توفیق ایران
بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:
۱. اجتنابپذیر بودن این جنگها ایران، در واقع ایران نیازی به این لشکرکشیها نداشت و بجای توسل به زور و جبر با توسل به عقل و سیاست صحیح، خشایارشا بهتر میتوانست به هدف خود برسد.
۲. شمار بیش از اندازه سپاهیان ایران هر چند روایات و ارقام یونانیها، درین باب بطور بارزی، فوقالعاده گزاف بنظر میرسد.
۳. نامناسب بودن جنگافزار ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه، به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاحهای سبک نظیر تبر استفاده میکردند و ناورزیده بودن بسیاری از سپاهیان ایران که از ممالک مختلف جمعآوری شدهبودند.
۴. ناهمواری جلگههای یونانی. سواره نظام ایران به جنگ در جلگههای وسیع عادت داشتند و در مملکت کوهستانی یونان و معبرهای تنگ آن نمیتوانست به پیاده نظام کمک معنوی بکند.
۵. مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیهٔ عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند. در قشون ایران آن حرارت و از خود گذشتگیای که یونانیها ابراز میکردند وجود نداشت، چه یونانیها در خانهٔ خود میجنگیدند و فتح و یا شکست، مسئلهای حیاتی برای آنها بشمار میرفت.
کشته شدن خشایارشا توسط اردوان
خشایارشا پس از ۲۰ سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شدهبودند، در خوابگاه خویش کشته شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا داریوش را کشت. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت. او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر، اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه خواند
خشایارشا در عهد عتیق
در کتاب مقدس عهد عتیق، کتاب استر از استر بعنوان همسر یهودی اخشورش، پادشاه پارس نام برده شدهاست که بسیاری اخشورش را همان خشایارشا میدانند. ولی بسیاری از محققین داستان استر را یک داستان افسانهآمیز که از اساطیر آشوری تأثیر گرفتهاست، میدانند.
کتاب استر به ملکه شدن یک دختر یهودی و تلاش او برای جلوگیری از کشتار یهودیان به دستور هامان وزیر اخشورش اشاره دارد. با لغو شدن حکم اعدام یهودیان، هامان به دار آویخته شد، که هر ساله عید پوریم به یادآوری این رهایی برگزار میشود.
این داستان تنها در منابع یهودی بیان شدهاست و نشانی از آن در گفته مورخان یونانی و آثار به جا مانده از هخامنشیان نیست.
برخی از مورخان یونانی تأکید دارند که خشایارشا تنها یک ملکه به نام آمستریس داشتهاست که به سن پیری رسیدهاست و بر اساس این روایات تغییر ملکه در زمان خشایارشا رخ ندادهاست.
تأکید نویسنده کتاب استر بر صد و بیست و هفت ایالت شاهنشاهی ایران با واقعیت تاریخی بیست ساتراپی در تضاد است. بیشتر نامهایی که در این کتاب به کار رفتهاست، نامهای سامی و عبری و نه نامهای ایرانی است. این تضادها احتمالاً به دلیل ناآگاهی نویسنده از تاریخ ایران بودهاست.
در کتاب استر اخشورش (خشایارشا) بر بیش از ۱۲۶ استان از هند تا حبشه حکومت میکند و خراج بر زمین و سواحل دریا نهاد ولی هیچ سخنی از حمله ناموفق به یونان و ساختن پرسپولیس نشدهاست. اهمیت نویسندگان عهد عتیق موضوع مرتبط با استر یهودی است که جایگزین ملکه وَشتی شدهاست تا یهودیان در ایران را از برنامههای هامان شریر نجات دهد. بگفته مککولوگ شاید ذراتی از حقیقت در پشت داستان استر باشد ولی کتاب در وضع حاضرش دارای اشتباهات و تناقضاتی است که باید بعنوان یک افسانه تاریخی (نه روایت تاریخی) قلمداد شود. نام همسر خشایارشا به استناد هرودوت، آمستریس دختر اتانس بوده درحالی که هیچ اثری از وشتی یا استر در تاریخ هرودوت نیست
منابع
زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، تاریخ ایران قبل از اسلام. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲.
پیرنیا، حسن. ایران باستان. چاپ اول. دنیای کتاب، ۱۳۶۲.
عطایی، امید. پیامبر آریایی. چاپ سوم. تهران: انتشارات عطایی، ۱۳۸۶. ISBN 964-313-601-9.
هرودوت. تاریخ هرودوت. ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶.
عبدالعظیم رضایی. تاریخ ده هزار ساله ایران. چاپ چهاردهم. تهران: اقبال، ۱۳۸۱.
دهخدا. لغت نامه. تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- ۹۱/۱۰/۲۷