مازیار،مردی از دیار مردان
مازیار پسر کارن و نواده "ونداد هرمزد"
اسپهبد مازیار یکی دیگر از قهرمانان جنبش مقاومت ملی- میهنی برعلیه اشغالگران بیگانه اعراب مسلمان بود که سرگذشت او مثل سرگذشت بابک خرمدین در هاله ی از ابهام قرار گرفته و گفته های ضد و نقیض در مورد مازیار فراوان است و علت را باید در وقاحت دشمن قهار و دهاک مانند او دانست و بقول یکی ازهمین ریش سفیدان عرب عباسی اهل کوفه همان دوران ، که مورد مواخذه خلیفه قرار گرفته بود واینکه خلیفه محمد امین مخلوع پسرهارون- الرشید و برادر مامون، در رابطه با دشمنانش و دشمنان اسلام چه کاری میبایست بکند، جواب داده بود: «ای امیر مومنان، اکنون دیگر رای از میان برخاست ، شایعه پراکنی کن، که از لوازم نبرد است».
مازیار اسپهبد تبرستان
«یکسال پس از قتل بابک یعنی درسال 224 هجری یکی از اسپهبدان طبرستان موسوم به مازیار پسر کارن که تعصب خاصی بدین زرتشتی داشت و آئین و آداب ایرانیان فرزانه را محترم می شمرد بر ضد معتصم (خلافت المعتصم از 218 تا 227 هجری) قیام کرد و مالیاتی را که معمولأ مردم طبرستان نزد والی خراسان می فرستادند ، نفرستاد. این بود که عبدالله پسر طاهر (پسر طاهر ذوالیمینین ، موسس سلسله پنجاه و سه ساله طاهریان در منطقه خراسان – طاهریان از 206 تا 259 هجری) که در آن تاریخ بر خراسان و سیستان حکومت می کرد (والی خلیفه در خراسان) با نیرویی عازم طبرستان شد و وی را(مازیار) شکست داد و اسیر کرد و به نزد خلیفه فرستاد- 225 هجری- و خلیفه المعتصم، مازیار را در سامره (در عراق کنونی) کشت و جسد او را در محلی که قبلأ جسد بابک خرمدین دلاور را آویزان کرده بودند، آویخت.
علت قیام مازیار
مورخین علت قیام مازیار را چنین نوشته اند که:
خیذر بن کاوس ملقب به افشین اشروسنی یکی از سرداران معتصم میخواست بر خراسان و سیستان حکومت کند و با وجود عبدالله بن طاهر (والی خراسان و سیستان واز طرف خلیفه) این امر را غیر مقدور میدانست ، بنابراین با مازیار پنهانی اتحاد کرد واو را برضد عبدالله برانگیخت. از طرفی دیگر عبدالله بن طاهر بعد ازغلبه بر مازیار نزد او نوشته ای از افشین مشعر بر برانگیختن مازیار برضد خلیفه بدست آورده و آنها را پیش معتصم فرستاد. خلیفه دستور داد او را تازیانه بزنند تا اقرار بموضوع نوشته افشین کند. اما مازیار بضرب تازیانه مُرد و اقرار نکرد... درهر صورت افشین با دستور معتصم خلیفه در حضور جمعی از امراء و بزرگان دربار و وزیر خویش محمد پسر
عبدالملک محاکمه و زندانی شد و در سال 226 هجری بقتل رسید.
(کشته شدن مازیار در 225 و بتوسط معتصم و کشته شدن بابک خرمدین در 223 و بتوسط معتصم)»...
در تاریخ طبری و "سخن از حادثاتی که به سال 224 بود" آمده :
«از جمله آنکه مازیار پسر قارن (کارن) پسر وندا هرمز(ونداد هرمزد) در طبرستان مخالفت معتصم آشکار کرد و
با مردم دامنه و شهرهای آنجا نبرد کرد. سبب آن بود که مازیار با خاندان طاهر (طاهریان) رقابت داشت و خراج
به نزد ایشان نمی فرستاد. معتصم بدو مینوشت و دستور میداد خراج را بنزد عبدالله بن طاهر فرستد ، اما میگفت نزد او نمی فرستم ، بلکه نزد امیر مومنان می فرستم. افشین گاهی از معتصم سخنی می شنید که معلوم میداشت که وی میخواهد خاندان طاهر را از خراسان معزول کند. وقتی افشین بر بابک ظفر یافت، به نزد معتصم منزلتی یافت که هیچکس بر او مقدم نبود. وچون از رقابت مازیار با خاندان طاهر خبر یافت امیدوار شد و نهانی نامه ها سوی مازیار فرستاد واو را به دهقان مآبی استمالت میکرد و میگفت که با وی بر سر مودت است (یعنی خلیفه با افشین بر سر مودت است) واو را وعده ولایتداری خراسان داده اند و این محرک مازیار شد که از فرستادن خراج برای عبدالله بن طاهر خود داری کند.
معتصم به عبدالله پسر طاهر والی خراسان نوشت و دستور داد که با مازیار نبرد کند ... از محمد بن حفص ثقفی
طبری آورده اند (در اینجا آقای پاینده مترجم "تاریخ طبری" توضیحص در مورد "محمد بن حفص ثقفی طبری"
داده اند که چنین است: نظیر این نسبت مزدوج و مضاعف دراین کتاب و درهمه متون مربوط به تاریخ دوران
اسلام به خصوص پس از صدر اول فراوان است که معلوم می دارد یکی عرب نژاد است - منظورش محمد بن
حفص ثقفی طبری که روایت کننده خبر است، می باشد- با حفظ عنوان نسب قبایلی از اقامت در یکی از ولایات
ایران عنوان آن ولایت را نیز می گرفته و این کلید فهم بسیاری مسایل ظاهرأ آشفته است زیرا بیشتر تصادمها
و تضادها و نبردها که در ولایتهای ظاهرأ تابع بغداد رخ میداده ، نه از عمل مردم بومی و محل ، بلکه نتیجه
مواریث قبایلی عربان مقیم بوده است/مترجم) :
«وقتی مازیار مصمم مخالفت شد، مردم را(منظور اعراب مهاجر به تبرستان است که کنون همه کاره آن نواحی
شده اند) به بیعت خواند که نا به دلخواه با وی بیعت کردند و مازیار از آنها گروگانها گرفت و در برج (زندان)
اسپهبد بداشت. کشاورزان املاک (املاکی که به عربان آنجا تعلق داشت) را بگفت تا بر ضد صاحبان املاک بپا
خیزند و اموالشان را به غارت برند... و چون خلیفه المعتصم از کار بابک فراغت یافت ، کسان شایع کردند که
امیر مومنان آهنگ آن دارد که سوی قرماسین رود (در خراسان) و افشین را سوی ری روانه کند ، برای نبرد
مازیار. و چنانچه از محمد بن حفص ثقفی طبری آورده اند:
حمله مازیار به آمل و ساری وعربان
و چون مازیار قدرت یافت و کار وی به قوم با نظام آمد یاران خویش را فراهم آورد و به "سرخاستان" دستور
داد که دیوار شهر آمل را ویران کند و او با نواختن طبلها و کُرنا ها دیوار را نابود کرد (در صحیفه یوشع از
متون عهد عتیق باب ششم آیه بیستم درباره آریحا چنین آمده:« آنگاه قوم صدا زدند و کُرنا ها را نواختند و
چون قوم آواز کُرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند حصار شهر بزمین افتاد.» که مقارنه آن با عبارت
طبری موجب اندیشه و تأمل است./ توضیح از مترجم کتاب "تاریخ طبری") و آنگاه سوی شهر ساریه رفت
و در آنجا نیز چنین کرد.
پس ازآن مازیار برادر خویش کوهیار را سوی شهر طمیس فرستاد که در مرز گرگان بود واز ولایت طبرستان
بود که دیوار را و شهر را ویران کرد و مردم آنجا را به قتل عام داد وهر که گریخت ، گریخت و هرکه به بلیه
افتاد ، افتاد. آنگاه سرخاستان سوی "طمیس" رفت و کوهیار از آنجا برفت و به برادر خویش مازیار پیوست،
خسروان (شاهان ساسانی) این دیوار را (دیوار شهر طمیس را) میان خودشان و ترُکان ساخته بودند.
مردم گرگان هراسان شدند و بر اموال و بر شهر خویش بیمناک شدند و کسانی سوی نیشایور گریختند.
خبر به عبدالله بن طاهر و نیز معتصم رسید. عبدالله بن طاهر عموی خویش حسن بن حسین را سوی مازیار
فرستاد و سپاهی بزرگ بدو پیوست که گرگان را حفاظت کند و مقابل خندق سرخاستان (سردار مازیار) اردو
زند. حیان بن جبله را نیز با چهارده هزار کس به قومس فرستاد که کنار کوههای شروین اردو زد.
(شروین با ونداد هرمزد پدر بزرگ مازیار همدوره بوده و درسال 783 میلادی به همراهی هم بر کارگزاران
خلیفه که مردم از جور وستم وی شکایت داشتند هجوم برده وبسیاری ازمسلمانان وکارگزار خلیفه را کشتند)
معتصم نیز از جانب خویش محمد ابن ابراهیم ، برادر اسحاق بن ابراهیم را با جمعی انبوه روانه کرد از راه
روذبار به رویان، و حسن بن قارن طبری سردار را نیز با طبریانی که بدر خلافت بودند، بدو پیوست.
منصور بن حسن هار که فرمانروای دنباوند (دماوند) را به شهر ری فرستاد که از جانب ری وارد طبرستان
شود و ابوالساح را نیز به لازر دنباوند فرستاد....
و به قولی تباهی کار مازیار وهلاکت وی از طرف یکی از عموزادگان وی بود به نام ...- در "تاریخ طبری"
از متن افتاده- که همه "کوهستان طبرستان" را به دست داشت و "دشت کوهستان" به دست مازیار بود و
این در میان آنها همانند تقسیم موروث بود.
"اوان" در حوالی قلعه الموت
از محمد بن حفص ثقفی طبری آورده اند که:
کوهستان طبرستان سه تاست :
- کوهستان "ونداد هرمزد" در میان کوهستان طبرستان.
- کوهستان برادرش "ونداد سنجان" پسر انداد پسر قارن (کارن)
- کوهستان "شروین" پسر خاب پس باب...
وقتی کار مازیار قوت گرفته بود کس پیش این عموزاده خویش و به قولی برادرش "کوهیار" فرستاد و او را
ملازم در خویش کرد و ولایت داری از جانب خویش به کوهستان گماشت به نام "دُری". وقتی مازیار را برای
نبرد با عبدالله بن طاهر به مردان نیاز افتاد ، عموزاده یا برادر خویش را پیش خواند و گفت:
«تو کوهستان خویش را از دیگری نیک تر میشناسی.» و کار افشین و نامه هایی را که بدو نوشته بود بر او
آشکار کرد. و آنگاه مازیار ، دُری را بدو پیوست و او را مقابل عبدالله پسر طاهر فرستاد و پنداشت به وسیله
پسرعموی یا برادرش کوهیار، کار کوهستان را استوار کرده است. مازیار گمان نداشت که از جانب کوهستان
خللی پدید آید که در آنجا برای سپاهها و نبرد راه نبود، از بس تنگه و درخت که در آن بود. سپاهها به طرف
مازیار پیشروی آغاز کردند و مازیار تردید نداشت که محلی را که از آنجا به کوهستان می رسند استوار کرده
است. مازیار در شهر خویش با گروهی اندک بود. عموزاده مازیار به سبب رفتاری که مازیار با وی کرده بود
و او را از کوهستانش دور کرده بود، کینه او را به دل داشت ، از اینرو به حسن بن حسین عموی عبدالله بن
طاهر والی خراسان نامه نوشت و هر چه را که در سپاهها بود و اینکه افشین به مازیار نامه نوشته بدو خبر
داد. حسن بن حسین نامه عموزاده مازیار را بنزد عبدالله بن طاهر فرستاد و عبدالله آنرا همراه مردی به نزد
خلیفه معتصم فرستاد. آنگاه عبدالله و حسن به عموزاده مازیار و به قولی کوهیار (برادرش) نامه نوشتند و
آنچه را میخواست برای وی تعهد کردند.
عموزاده یا برادرش به عبدالله پسر طاهر خبر داده بود که کوهستانی که اکنون درآن است پیش از مازیار از
آن او و پدرش و نیاکانش بوده و وقتی مازیار از جانب فضل بن سهل سرخسی (ذوالریاستین وزیر جنگ و
تدبیر مامون) به ولایتداری طبرستان گماشته شد، آن کوهستان را از دست وی گرفت واو را ملازم درخویش
کرد و تحقیر کرد. پس به نزد عبدالله بن طاهر برای عموزاده مازیار شرط شد که اگر او(عبدالله بن طاهر) به
مازیار تاخت و درباره او تدبیر کرد، کوهستان چنانکه بوده بود به تصرف وی آید و درباره آن متعرض وی
نشوند و عموزاده مازیار با حسن بن حسین و مردانشان وعده نهاد که آنها را وارد کوهستان کند.
وقتی که هنگام وعده رسید عبدالله بن طاهر به عمویش حسن بن حسین دستور داد که برای مقابله با دُری
سردار مازیار پیشروی کند و در دل شب سپاهی انبوه به سالاری یکی از سرداران خویش روانه کرد که در
کوهستان به عموزاده مازیار رسیدند و او کوهستان را به آنها تسلیم کرد و به درونشان برد. دُری سردار مازیار با سپاهی که مقابل وی بود پیکار کرد. مازیار که در قصر خویش بود ناگهان متوجه شد که پیادگان و سواران بر در قصرش توقف کرده اند و دُری با سپاه دیگر پیکار میکند.... پس مازیار را محاصره کردند و وی را وا داشتند که به حکم امیرمومنان معتصم تسلیم شود.
و عمرو بن سعید طبری گوید (عرب زاده ای که در طبرستان بوده و اسم طبری بر خود نهاده):
مازیار به شکار مشغول بود (بهنگام جنگ به شکار مشغول بود؟!) ، سواران در شکار گاه بدو رسیدند که
اسیر شد ، به زور وارد قصر وی شدند و هرچه را در آن بود گرفتند. حسن بن حسین مازیار را ببرد. دُری
با سپاهی که در مقابل وی بود نبرد میکرد، وی از دستگیری مازیار بیخبر بود، ناگهان متوجه شد که سپاه
عبدالله بن طاهر پشت سر او است. سپاهیان وی پراکنده شدند و او هزیمت شد و برفت که میخواست وارد
ولایت دیلم شود، یاران وی کشته شدند. حریفان به تعقیب دُری رفتند و بدو رسیدند که با تنی چند از یاران
خویش بود که باز گشت و با آنها به نبرد پرداخت و کشته شد ، سرش را برگرفتند و بنزد عبدالله بن طاهر
فرستادند. مازیار نیز به دست وی افتاد.
عبدالله طاهر بدو وعده داد که اگر نامه های افشین را به وی بنماید ، از امیر مومنان معتصم بخواهد که از
او درگذرد. مازیار بدین اقرار کرد(؟!) ، نامه ها را جستند و یافتند که چند نامه بود.
عبدالله بن طاهر نامه ها را گرفت و با مازیار بنزد اسحاق بن ابراهیم فرستاد (همه کاره معتصم) و او آن را
با دست خویش به دست امیر مومنان رسانید.
خلیفه مسلمین معتصم از مازیار درباره نامه ها پرسش کرد که بدان مقر نشد (اقرار نکرد)، بگفت تا مازیار
را تازیانه زدند چندان که جان داد و پهلوی بابک خرمدین در سامرا آویخته شد ....
مازیار پس از ظلم و ستمهای فراوان شخصی به نام سرخاستان مأمور دستگیری مسلمانان ساری کرد. سرخاستان مأموریت خویش را انجام داد. مازیار به دری نامهای نوشت که نظیر این کار را با مسلمانان مرو خواه ایرانی و خواه عرب نیز معمول داردو دری هم به فرمان او عمل کرد. اندکی بعد سرخاستان مأمور تمشیه شد و کوهیار به نزد برادرش و از آنجا به کوهستانی که به دست وی سپرده شده بود برگشت. سرخاستان دیواری را که از بیرون شهر تمشیه تا دریا کشیده بودند و تا سه میل در دریاامتداد داشت تعمیر کرد و برجهای مراقبت برروی آن نهاد و سپاه خود را در آن نقطه متمرکز کرد.
معتصم به حسن بن مصعب نامهای نوشت و وی را به کارزار با مازیار امر کرد. اونیز به این مهم عمل کرد و تا پشت دیوارها خندقهای سرخاستان رسید؛ بعد از چند روز با دیدبانان روابطی پیدا کردند وبه پشت دیوار نفوذ کردند و همه را دستگیر کردند.
از طرفی دیگر حسن بن حسین از سپاه جدا شد و به هرمزد آباد رفت و سپاه او بهدنبال او به هرمزدآباد رفتند مازیار که به گفته کوهیار به هرمزدآباد آمده بود آمد به دست حسن بن حسین دستگیر شد و به بغداد برده شد و همان جا به دستور معتصم چهار صد و پنجاه تازیانه زدند و همینکه دست از او باز داشتند آب طلب کرد، بنوشید و جان سپرد. جسد اورا در کنیسه بابک بر داری که پهلوی چوبهٔ دار بابک و جثهٔ یاطس رومی به دار آویختند.
- ۹۱/۱۰/۲۸