ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

سرگذشت یعقوب، مؤسس صفاریان

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

سرگذشت یعقوب، مؤسس صفاریان

اگر چه برخی مورخان نسب یعقوب بن لیث را به خسرو پرویز پادشاه ساسانی می‌رسانند. اما آن‌چه مسلم است یعقوب پسر لیث در روستای قرنین سیستان همراه برادرانش به رویگری مشغول بود و در جوانی به عیاران پیوست. در مورد معنی و مفهوم عیار گفته شده که: «عرب اشخاص کاری و جُلد و هوشیار را که از طبقه عوام الناس ... بوده اند و در هنگامه ها و غوغاها خودنمایی کرده، یا در حروب جلدی و فراست به خرج داده اند، عیار می نامیده است.» و باید گفت که از جمله خصوصیات روشن عیاران جوانمردی و کمک به ضعفا ـ و در همان حال راهزنی و دزدی از اغنیا ـ بوده است و بخصوص یعقوب در بین عیاران بسیار به جوانمردی مشهور بوده است، به حدی که پس از مدتی به ریاست یکی از همین دسته های عیاران می رسد و همانطور که قبلاً ذکر شد با اتحاد با مطوعه به جنگ با خوارج، که موجب ناامنی و آزار مردم شده بودند، می پردازد و پس از چندی به عللی که در پیش آمد به مخالفت با صالح و درهم از رهبران مطوعه برخاست و بالاخره به ریاست عیاران و مطوعه و حکومت سیستان دست یافت.

علل موفقیت یعقوب:

از جمله علل موفقیت یعقوب را می توان موارد زیر دانست:

۱( موقعیت جغرافیایی سیستان:

وضعیت جغرافیایی سیستان و محصور شدن آن در میان کویر و کوه باعث آن می شد تا سپاهیان خلیفه و عمال او از جمله طاهریان نتوانند به سادگی جلوی رشدو پیشرفت کار یعقوب را بگیرند.

۲( ضعف خلفا:

در دورانی که یعقوب در سیستان مشغول پیشرفت بود، خلفای عباسی در بغداد، بازیچه دست سرداران ترک خود شده بودند و در حقیقت این دوره، دوران ضعف خلافت عباسی بود.

۳( ضعف طاهریان:

حکومت سیستان بطور موروثی در اختیار خاندان طاهری بود، ولی در این زمان با ضعف خلفا، طاهریان نیز که متکی به آنان بودند. ضعیف شده بودند و از سوی دیگر در آخرین امرای طاهری نیز دیگر نشانی از دلاوری های طاهر و هوشمندی عبدالله به چشم نمی خورد.

۴( صفات شخصی یعقوب:

خصوصیات اخلاقی ویژه یعقوب در میان مردم ماندد: خوش خلقی، خوش رفتاری، حمایت از محرومین و ... موجب شده بود که وی از طرف مردم پشتیبانی شود که البته در جای خود به تفصیل به خصوصیات اخلاقی وی خواهیم پرداخت.

اقدامات یعقوب پس از رسیدن به قدرت

از جمله اولین اقدامات یعقوب پس از رسیدن به امارت سیستان، این بود که خوارج را از طغیان بازدارد، پس به عمار بن یاسر خارجی پیام فرستاد که: «... اکنون حال بر دیگرگون شد اگر باید که سلامت یابی، امیرالمؤمنینی از سر دور کن ... و به سیستان کسی را میازار.» ولی با وجود پذیرش این توصیه از جانب عمار پس از چندی در سال ۲۵۱ ه . ق عمار «در جنگ با یعقوب کشته شد و سرش را به شهر زرنج آوردند.» یعقوب پس از شکست خوارج به سرزمینهای شرق سیستان، یعنی کابل و هرات متوجه شد. از جمله «محمد بن اوس عامل طاهریان را هرات شکست داد و آن شهر را فتح نمود.» ولی با این حال فتوحات یعقوب تا این مرحله با مخالفت و نگرانی خلیفه روبرو نشده بود. چون از سویی بهانه یعقوب در این جنگها «دفع خوارج و جنگ با مخالفان اسلام بود.» و از سوی دیگر وی هدایای گران قیمتی چون «پنجاه بت زرین و سیمین که از کابل آورده بود، سوی معتمد فرستاد.»

پس از این مرحله بود که یعقوب عزم کرمان و فارس را نموده و از خلیفه درخواست فرمان حکومت بر آن نواحی را نمود، ولی در همین زمان علی بن حسین بن قریشی حکمران فارس نیز حکومت کرمان را از خلیفه درخواست نمودو خلیفه نیز فرمان حکومت کرمان را برای هر دو نفر صادر کرد، با این هدف که: «هر یک از آنها را بر ضد دیگری برانگیزد که هر که تلف شود زحمتش از سلطان برخیزد.»وقتی معتز چنین کرد ، یعقوب از سیستان به سوی کرمان به راه افتاد و از سوی دیگر علی بن حسین نیز سرداری به نام طوق بن مغلس را به کرمان فرستاد که قبل از یعقوب به آنجا رسید ولی پس از رسیدن یعقوب به کرمان در جنگی که بین او و طوق بن مغلس درگرفت، یعقوب با حیله جنگی بر وی غالب شد و «طوق را اسیر کرد ... وقتی یعقوب بن لیث از کار طوق فراغت یافت. وارد کرمان شد و آنجا را به تصرف درآورد.» و این در سال ۲۵۵ بود.

پس از فتح کرمان، یعقوب متوجه فارس شد و در آنجا نیز پس از جنگ هایی سخت «سپاه علی هزیمت کردند و علی بن الحسین بن قریش نیز گرفت شد و اسیر ماند ... و مالهای بسیار بدست یعقوب افتاد... که آن را عدد و احصا نبود.» یعقوب پس از پیروزی در این جنگها «سوی المعتز بالله هدیهاء بسیار فرستاد ، مرکبان نیکو و بازان شکاری و جامهاء مرتفع و مشک و کافور و آنچه ملوک را باید.» معتز از این هدایا « شاد شد بغایت و برادر خویش ابو احمد الموفق را ... به رسولی سوی یعقوب فرستاد و ... عهد و منشور و لوا فرستاد بولایت بلخ و تخارستان و پارس و کرمان و سجستان و سند.» یعقوب نیز از این عمل خلیفه «شاد شد و ایشان را بنواخت و خلعتها و هدیهاء نیکو بداد و بخوبی بازگردانید.»

«یعقوب پس از پیروزیهایش در هرات، فارس و شرق افغانستان دریافت که آنقدر نیرومند شده است که مستقیماً با امیر طاهری درآویزد. محمد بن طاهر با پناه دادن عبدالله سجزی ... که از خشم یعقوب به نشابور گریخته بود، بهانه بدست وی داد.» اما فتح نیشابور بوسیله یعقوب در حقیقت بدون جنگ صورت گرفت و یعقوب پس از ورود به نیشابور «محمد بن طاهر را برداشت و ... پس از آن وی و خاندانش را بداشت.»ولی با اینکه یعقوب پس از این کار با فرستادن رسولانی سعی کرد که رضایت خلیفه را جلب نماید ولی خلیفه در پاسخ رسولان یعقوب گفت که: «عمل یعقوب را تأیید نمی کند و دستور می دهد که به کاری که وی را بر آن گماشته بازگردد... و گر نه همانند مخالفان است.»

پس از انقراض حکومت طاهریان، یعقوب در تعقیب عبدالله سجزی ـ که قبل از فتح نیشابور بوسیله یعقوب از آنجا فرار کرده و به نزد علویان طبرستان رفته بود ـ به سوی طبرستان رفته و از حسن بن زید علوی تسلیم عبدالله را خواستار شد ولی وی نپذیرفت و به همین دلیل یعقوب آماده نبرد با وی شد ولی حسن بن زید از جلوی یعقوب شهر به شهر می گریخت، یعقوب پس از مقداری تعقیب ، بر اثر آب و هوای بارانی و مرطوب مازندران و هم چنین وجود کوهستانها و باتلاقهای فراوان، مجبور به عقب نشینی شد و به نقل طبری: «چهل هزار سوار و مقدار زیادی اسب و شتر و بنه خود را»در این تعقیبات از دست داد و بهر حال یعقوب از طبرستان عقب نشست.

یعقوب پس از عقب نشینی از طبرستان به دنبال عبدالله سجزی ـ که به حاکم ری پناهنده شده بود ـ به ری لشکر کشی کرد و از صلابی حاکم آنجا تسلیم عبدالله را خواستار شد که صلابی این خواسته را پذیرفت و عبدالله را تسلیم یعقوب کرد، «یعقوب او را کشت و از قلمرو صلابی برفت.»

در این مرحله، خلیفه با توجه به سرنگونی حکومت طاهریان بوسیله یعقوب و نیز فتوحات روزافزون وی از او بیمناک شده و به «حج گزاران خراسان و ری و طبرستان و گرگان ... اعلام می داشت که سلطان یعقوب بن لیث را بر خراسان نگماشته و دستورشان می داد از او بیزاری کنند.» « چون این اخبار به یعقوب رسید عزم محاربه با خلیفه را نمود.» ولی خلیفه که در این هنگام درگیر شورش زنگیان بود «خواست یعقوب را از این خیال منصرف سازد. بنا بر این ... واگذاری امارت خراسان، ری، طبرستان، گرگان و فارس را به یعقوب اعلام داشت. ولی یعقوب که اعتقادی به خلیفه نداشت از خیال خود منصرف نگردید.»وی سپس « قصد فارس کرد و فارس و اهواز بگرفت و قصد بغداد کرد.»به سال ۲۶۲ ه . ق یعقوب بن لیث صفار با سپاهی عظیم سوی عراق آمد و در دیر عاقول مابین واسط و بغداد فرود آمد.»

جنگ بین یعقوب و سپاه خلیفه با شکست یعقوب به پایان رسید و درباره علت این شکست، موارد مختلفی ابراز شده است. از جمله محمد تقی بهار در تصحیح تاریخ سیستان می نویسد که: «یعقوب را فریب داده اند.» و جریان این فریب بدین قرار بوده است که موفق ـ برادر و ولیعهد معتمد خلیفه ـ در نامه ای از یعقوب می خواهد که به بغداد برود تا «جهان به تو سپاریم، تا تو جهان بان باشی.» و به همین دلیل یعقوب به هیچوجه در فکر جنگ نبوده، چون «بعد از جنگ و شکست یعقوب لیث ابوالساج مر او را گفت: این لشکر کشی تو از خبرگی نبود و خبطهای او را برشمرد و یعقوب پاسخ داد که من گمان نداشتم جنگی روی دهد و شک نبود که اگر خیال جنگ داشتم فاتح می شدم.»

در توضیح علت شکست یعقوب مسعودی می نویسد: «گویند سبب شکست صفار در آن روز برگردانیدن نهر و به گل رفتن اسبان»بود. بهر حال پس از این شکست، یعقوب به جندی شاپور عقب نشست، در این جنگ «محمد بن طاهر ... که در بند آهنین» یعقوب بود نجات یافت و نیز غنایم زیادی از سپاه یعقوب بدست دشمن افتاد. یعقوب پس از این شکست، نبردهایی نیز توسط سرداران خویش با زنگیان انجام داد و بالاخره حاضر به مصالحه با زنگیان شد ولی هرگز تا پایان عمر مصالحه با خلیفه و یا همکاری با زنگیان علیه خلافت عباسی را نپذیرفت.

مرگ یعقوب :

 سرانجام یعقوب در جندی شاپور درگذشت و مرگ او : « در ... نهم شوال ۲۶۵ ه . ق . به منزله نجات واقعی حکومت سامرا ... محسوب می شد. »

خصوصیات یعقوب

قبلاً ذکر شد که یکی از علل رشد و موفقیت یعقوب، خصوصیات مثبت وی بوده است، از جمله :

شجاعت: در جنگ یعقوب با صالح بن نصر و زنبیل در حدود رُخد، چون لشکر دشمن انبوه و با پیلان بسیار بود کار بر یعقوب سخت شد، پس وی «پنجاه سوار برگزید از میانه لشکر و خود با ایشان بیرون شد و حمله اندر آورد و زنبیل را بیفکند و بکشت و همه سپاه هزیمت کردند.»

تدبیر: در جنگ یعقوب با علی بن حسین حاکم فارس، علی با این تصور که یعقوب از باتلاق نمی تواند عبور کند ، همه سپاهش را به نگهبانی از تنگه ای کوهستانی ـ که به گمانش تنها معبر بود ـ گماشت . اما به نقل طبری از ابن حماد نامی ، یعقوب با انداختن سگی در باتلاق و شنا کردن با اسبان بدنبال او از باتلاق گذشت و پیروز شد. »

عدالت، عبادت، جود: مؤلف تاریخ سیستان می نویسد: «وی فردی بود با عدل و انصاف تمام و کمتر از هزار دینار انعام نمی داد، روزانه صد و هفتاد رکعت نماز می گذارد و هر روز بر بالای کوشک خود نشسته و به شکایات مردم رسیدگی می کرد.» البته روشن است که این توصیفات نمی تواند کاملاً معتبر باشد، زیرا از سویی مؤلف این کتاب با احساسات ناسیونالیستی با یعقوب برخورد می کند و از سوی دیگر اشتغالات جنگی که تقریباً تمامی دوران حکومت یعقوب را در بر می گرفته، نمی توانسته به وی فرصت کافی برای چنین اعمالی بدهد ، ولی در هر حال می توان به احتمال زیاد گفت که خصوصیات اخلاقی یعقوب به نحوی بوده که موجب علاقه مردم به وی می شده است.

زندگی ساده: مسعودی می نویسد: «یکی از کسانی که نامه ای از سلطان برای او آورده بود گفت: ای امیر ، تو با وجود این ریاست و مقام در خیمه ات جز سلاح و نمدی که بر آن نشسته ای چیزی نیست، گفت اعمال و رفتار سالار قوم سرمشق یاران اوست.»

آرامگاه یعقوب لیث صفاری 

آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار می‌رسد و در روستایی در ۱۰ کیلومتری دزفول (سمت راست جاده دزفول شوشتر) واقع شده‌است. بنا احتمالا آرامگاه شاه ابوالقاسم، سردار نامی ایران، یعقوب لیث صفاری، است که در شهر جندی شاپور وفات یافته‌است. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمت‌های مختلف، قدیمی‌ترین قسمت آن مربوط به دوره سلجوقی است.

پدر زبان پارسی پس از اسلام در ایران 

یعقوب لیث(حکومت:867-879) سربازی با شهامت و با قابلیت‌ استثنایی بود که از خانواده‌ای از مردم عادی و از پدری مسگر برخاست و حکمران شرق و جنوب ایران گشت،تا بغداد لشکر راند و قدرت معتمد خلیفهء عباسی را به مبارزه طلبید. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیده‌ای به عربی در مدح او سرود،وی او را ملامت کرد که‌ چرا به زبانی که نمی‌فهمد برایش شعر سروده است.با شنیدن این سخن،محمد بن‌ وصیف که ادارهء امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت قصیده‌ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده(براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده)آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.

این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شده باشد البته درست‌ نیست.شواهد و حتی نمونه‌هایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده در دست‌ است، شامل دو قطعه از حنظلهء بادغیسی و می‌توان به آسانی تصور نمود که زودتر از آن‌ هم کوششهایی برای سرودن شعر به اوزان محلی و یا در قالب شعر عربی به طور پراکنده‌ این‌جا و آن‌جا صورت گرفته باشد،اما از آنها چیزی به دست ما نرسیده است. اقدام‌ یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان،پیشروان‌ راستین رستاخیز ادبی ایران،آن را برگرفته و گسترش دادند.

 

منابع :

1.       فرای ، ریچارد ؛ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ، ج ۴ ، ص ۹۴ .

2.        گمنام ؛ تاریخ سیستان ، صص ۲۱۱ – ۲۰۹ .

3.       فرای ، ریچارد ؛ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ، ج ۴ ، ص ۱۰۶ .

4.       اشپولر ، برتولد ؛ تاریخ قرون نخستین اسلامی ، ص ۱۳۹

5.       طبری ؛ تاریخ الرسل و الملوک ، ج ۱۵ ، ص ۶۷۰۱ .

6.       طبری ؛ تاریخ الرسل و الملوک ، ج ۱۵ ، ص ۶۷۰۱ .

7.        پرهام ؛ « سیستان سرزمین افسانه های حماسی ایران » . ص ۲۰۰ .

8.       اکبر ایرانی، علیرضا مختارپور، الهام ملک زادهسرگذشت صفاریان، برگرفته از کتاب تاریخ سیستان. چاپ ۱۳۸۳. اهل قلمشابک ‎۹۶۴-۵۵۶۸-۸۶-۲.

  • ۹۱/۱۰/۲۸
  • سوشیانت

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ