ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

زندگی نامه لطفعلی خان

سوشیانت | يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۳۱ ب.ظ | ۰دیدگاه

زندگی نامه لطفعلی خان

لطفعلی خان زند در سال ۱۱۴۸ خورشیدی درشیرازمتولد شد وی پسر جعفر خان نوه صادق خان برادرکریم خان وکیل الرعایا است اودارای ویژ گی های برجسته ای همچون خوش سیمایی و شجاعات و لاوری و نیرومندی و هوش سرشار بود بعضی ها او را آخرین شمشیرزن شرق میدانند او در سال ۱۱۶۸ به حکومت رسید و تا ۱۱۷۳ ادامه یافت او از ادب و شعر هم بی بهره نبود و شعر زیر راکه درتایخ ایران بسیارنامدار میباشد درباره ی شکست هایش از آقا محمد خان قاجارسروده است .

یارب ستدی مملکت از همچو منی    دادی به مخنثی نه مردی نه زنی

 

از گردش روزگار معلومم شد    پس تو چه دف زنی چه شمشیر زنی

 

حتی آقا محمد خان قاجار نیز به شجاعت وی اقرار داشته و هنگامی که به آقا محمد خان خبر دادند که فرزندانی برای فتحعلی شاه (برادر زاده آقا محمد خان) به دنیا آمده است او گفت که ای کاش در میان آنان یکی مانند لطفعلی خان پیدا شود.

هنگامی که جعفر خان توسط کودتاگران در شیراز بر سر تخت شاهی کشته شد لطفعلی خان در بوشهر بود و در حال سامان دادن به اوضاع آن بود که به وی خبر کشته شدن پدرش را به او دادند در این هنگام لطفعلی خان که ۱۸ یا ۱۹ سال داشت به کمک حاج ابراهیم کلانتر با ۳۰۰ سرباز شبستانی بر کودتاگران پیروز شد و  در سال ۱۱۶۸ شمسی به حکومت رسید در این هنگام او با آقا محمد خان قاجار روبرو شد که بر نواحی شمالی و مرکزی ایران تسلط یافته بود او در ابتدا در جنگ هایش با آقا محمد خان به کامیابی رسید اما در یکی از لشکرکشی ها   که او برای مهار قشون آقا محمد خان از شهر خارج شده بود به شاه جوان خیانت شد و حاج ابراهیم کلانتر دروازه های شهر را هنگام بازگشت وی به شیراز به رویش بست و خیلی از سپاهیان وی با شایعات  برادر حاج ابراهیم که در لشکر لطفعلی خان بود پراکنده گشتند و لطفعلی خان با لشکر اندکی (۴ یا ۵ نفر (که برایش باقی مانده بود  به بندر ریگ رفت و امیر علی خان حاکم آن جا هر چه در توان داشت به وی کمک کرد و سپس قلعه رزقان که در میان بیابان بود را تسخیر کرد و لشکری را که آقا محمد خان برای دستگیری او فرستاده بود را شکست داد هنگامی که خبر به گوش آقا محمد خان رسید خود با سپاهی ۴۰ هزار نفری راهی شیراز شد و لطفعلی خان با ۳۰۰۰ نفر در ۱۴ فرسنگی شیراز مردانه بر لشکر آقا محمد خان زد تا چادر آقا محمد خان رسید و یکی از فرماندهان وی یا از باب جهالت و یا از روی خیانت به او گفت که آقا محمد خان فرار کرده و بهتر است عقب نشینی کنیم و لطفعلی خان حرف وی را قبول کرد و دستور اتمام جنگ را داد .

اما سپیده دم مشخص شد که آقا محمد خان فرار نکرده و در چادرش بوده است و لطفعلی خان در آن هنگام چاره ای جز فرار در برابر آن لشکر انبوه نداشت بدین ترتیب وی از راه بیابان به طبس رفت و حام طبس به وی ۲۰۰ سوار داد و طولی نکشید که لطفعلی خان ابرقو را گرفت و در آنجا به گسترش سپاهیانش پرداخت تا آنکه سپاهیانش به ۱۵۰۰ تن رسیدند و سپس وی به کمک بزرگان نرماشیر کرمان را گرفت و نام شاهی بر خود نهاد و مردم کرمان نیز از وی پشتیبانی کردند پس از آن آقامحمد خان قاجار با تمام لشکریانش راهی کرمان شد و آن را محاصره کرد محاصره ۳ تا ۴ ماه طول کشید تا آن که در شهر قحطی آمد اما لطفعلی خان باز هم مقاومت کرد اما در این زمان یکی از سربازانش به وی خیانت نمود و دروازه شهر را به روی دشمن باز کرد و ۱۲۰۰۰ تن از سربازان دشمن وارد شهر شدند و بقیه آماده ی کمک رسانی بودند لطفعلی خان تا آنکه آخرین سربازانش کشته شدند مقاومت کرد اما دیگر چاره جز فرار نداشت پس آقامحمد خان به افرادش دستور داد در اطراف شهر صف بزنند تا از فرار پهلوان ناکام جلوگیری کنند اما وی به کمک اسب نامدارش غران از میان سپاهیان دشمن گریخت و به ارگ بم رفت و حاکم آنجا وی را گرامی داشت اما پس از مدتی بخاطر تر س از آقا محمد خان مهمان خود را تحویل داد .

اما لطفعلی خان به همین آسانی تسلیم نشد وی تا آنکه پاهای اسبش را قطع کردند و خود نیز از شانه ها دچار زخم شد مقاومت نمود اما سرانجام پهلوان ناکام دستگیر شد و وی را پیش آقا محمد خان بردند لطفعلی خان به آقا محمد خان سلام نکرد و او را خوار داشت و هنگامی که به او گفته شد به آقا محمد خان سجده کند گفت من تنها به خدا سجده می برم و آقا محمد خان عصبانی شد رفتار آقا محمد خان با لطفعلی خان حقیقا ننگین است او به اصطبل بانانش که از ترکمن بودند دستور داد اعمالی با لطفعلی خان انجام دهند که قلم از تحریر و زبان از تقریر آن شرم دارد سپس لطفعلی خان را در اصطبل گنجاندند و به وی آب ندادند روز بعد او را پیش آقا محمد خان بردند و وی را آنقدر آزار داده بودند که توان ایستادن نداشت و نقش زمین شد در این هنگام آقا محمد خان گفت :لطفعلی خان آیا هنوز هم غروور داری ؟ لطفعلی خان با شنیدن این جمله از جا بلند شد و آب دهانش را در صورت آقا محمد خان پرتاب کرد و به او گفت: (من از تو نمی ترسم ای اخته ی فرومایه ) این بدترین حرفی بود که شخصی میتوانست جلوی نوکران آقا محمد خان به او بگوید وآقا محمد خان با شنیدن این سخن عصبانی شد و دستور نابینا کردن او را داد وسپس وی را زندانی کردو پس از مدتی دستور کشتنش را داد آرامگاه لطفعلی خان هم اکنون در امام زاده زید تهران است.

او اولین شخصی بود که به فکر تاسیس بیمه ی تامین اجتماعی افتاد که متاسفانه عمر مجال اینکار را به وی نداد .

 

خدمات وی در طول حکومت ۵ ساله اش

1.او جاده ی سوشه که در رونق بخشیدن به جنوب ایران بسیار پر رونق بود را احداث کرد اما با حمله ی قاجار این پروژه ناتمام ماند         

 

2.او سد تنگاب که در دوره ساسانی ساخته شده بود را نوسازی کرد

 

3.حافظیه و سعدیه را ترمیم کرد

 

لطفعلی خان واپسین شاه زند بود که تراژدی اواخر عمر او هر انسان مهر ورزی را به گریه وا می دارد و سلسله زندیه با ریخته شدن خون یکی از رشیدترین جوانان ایرانی برچیده شد.

 

بر گرفته از:

تارنمای تاریخ ایران

 

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ