آثار مولانا
مثنوی معنوی
مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت میکند /از جداییها شکایت میکند» آغاز مینماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده میشود . مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفتهاست: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.
اگر بخواهیم مجموعۀ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به « نی نامه » شهرت یافتهاست. گرچه آغاز مثنوی مولانا ( نی نامه ) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفتهاست.
این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونۀ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی میبیند و «شکایت میکند» که چرا روح آزادۀ او از «نیستانِ» عالم معنا بریدهاست. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کردهاست:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی...
ما چو ناییم و نوا در ما زتوست...
دیوان شمس تبریزی
غزلیات و دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر،محبوبیت فراوانی کسب کردهاند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای یونانی و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شدهاند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی ( جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد
رباعیات
رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعۀ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارۀ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.
آثار منثور
فیه ما فیه
این کتاب مجموعۀ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمدهاست. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمدهاست. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.
مجالس سبعه
مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و بهطریق تذکیر بر سر منبر بیان کردهاست. نسخۀ خطی این کتاب در کتابخانۀ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ میباشد.
مکتوبات
همچنین مشهور به مکاتیب مجموعهٔ نامههای صد و پنجاهگانۀ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخۀ آن در کتابخانۀ دارالفنون اسلامبول موجود است.
نظریات معرفت شناختی مولوی
مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد می کرد این بود که در بسیاری از موارد اول و اخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.
دفتر دوم مثنوی
مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبر ترین شناخت می داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می داند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می داند.از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمین است ولی شخصی که چاره ای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند.اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال انها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.
چشم اگر داری تو کورانه میا | ورنداری چشم، دست آور عصا | |
آن عصای حَزم و استدلال را | چون نداری دید، میکن پیشوا | |
ور عصای حزم و استدلال نیست | بی عصاکش بر سر هر ره مایست | |
گام از آن سان نه، که نابینا نهد | تا که پا از چاه و از سگ، وارهد | |
لرز لرزان و به ترس و احتیاط | می نهد پا تا نیفتد در خُباط |
دفتر سوم مثنوی
مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می داند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمی داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیله ای است که هر دو طرف نیکی ها و بدی هایشان ظاهر شود.
هست سنی را یکی تسبیح خاص | هست جبری را ضد آن در مناص | |
سنی از تسبیح جبری بیخبر | جبری از تسبیح سنی بی اثر | |
این همیگوید که آن ضالست و گم | بیخبر از حال او وز امر قم | |
و آن همی گوید که این را چه خبر | جنگشان افکند یزدان از قدر | |
گوهر هر یک هویدا میکند | جنس از ناجنس پیدا میکند | |
قهر را از لطف داند هر کسی | خواه دانا خواه نادان یا خسی | |
لیک لطفی قهر در پنهان شده | یا که قهری در دل لطف آمده | |
کم کسی داند مگر ربانیی | کش بود در دل محک جانیی |