دکتر محمد مصدق
دکتر مصدق
دکتر محمد مصدق (1261-1345) نخستوزیر دولت مردمی ایران و یکی از رهبران جنبش ملیکردن صنعت نفت بود. او که از دانشگاه نوشاتل سوییس در رشتهی حقوق درجهی دکترا گرفته بود، توانست بر حق بودن مردم ایران را در موضوع نفت در دادگاه لاهه ثابت کند. اما کودتایی که با پشتیبانی انگلیس و آمریکا و همراهی برخی نیروهای داخلی در 28 مرداد 1332 رخ داد، بازگشت دوبارهی نظام خودکامهی پهلوی و خانهنشینی مصدق را به همراه داشت. با این همه، کار ماندگار او الهامبخش جنبشهای ضد استعماری در منطقه شد.
کودکی و جوانی
محمد مصدق روز 29 اردیبهشت سال 1261 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایت آشتیانی، وزیر دفتر استیفا (دارایی) در دوران ناصرالدینشاه قاجار بود که گرایش زیادی به میرزاتقیخان امیرکبیر داشت. مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) نوادهی عباسمیرزا و بنیانگذار بیمارستان نجمیهی تهران بود. مصدق در خانوادهای پرورش یافت که به اسلام، حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش علاقهی فراوان داشتند. میرزا حسنخان اعتماد السلطنه، وزیر انطباعات (چاپ و نشر) ناصرالدین شاه، در روزنامهی خاطرات خود آورده است که هر گاه نشستی از درباریان برگزار میشد و میخواستند در ادامهی کار به هجوگویی و یا نوشیدن شراب بپردازند، میرزا هدایت از آن نشست بیرون میرفت.
مصدق آموزشهای معمول در آن زمان را در تهران فراگرفت و پس از مرگ پدر به مقام استیفای خراسان برگزیده شد. اما از آنجا که به علوم نوین علاقه داشت، کار پدران خود را رها کرد و در مدرسهی سیاسی تهران، که به تازگی برپا شده بود، به ادامهی تحصیل پرداخت. او که در جریان انقلاب مشروطه به جرگهی آزادیخواهان پیوسته بود، پس از آن که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست، زمانی را مانند بسیاری از آزادیخواهان فراری شد و پنهانی زندگی میکرد. سپس از راه روسیه به اروپا رفت و در مدرسهی علوم سیاسی پاریس به فراگیری آموزشهای عالی پرداخت. او پس از دو سال به دلیل بیماری به ایران بازگشت، اما پس از پنج ماه راهی سوییس شد و در نوشاتل در رشتهی حقوق به فراگیری دانش پرداخت. سرانجام در سال 1913 میلادی توانست درجهی دکترای حقوق را دریافت کند و پس از یک دوره کارآموزی، پروانهی وکالت گرفت.
استاندار مردمی
مصدق بیدرنگ به ایران بازگشت و در مدرسهی علوم سیاسی به آموزش حقوق پرداخت. او در سال 1296 خورشیدی به عنوان معاون وزارت مالیه (دارایی) و عضو کمیسیون تطبیق و حوالجات شد. در دورهی نخستوزیری وثوق الدوله با قرارداد 1919 سخت مخالفت کرد و بدر سفر خود به اروپا، بیانههای اعتراضآمیزی در روزنامههای اروپا به چاپ رساند. سرانجام آن قرارداد شکست خورد، وثوقالدوله برکنار شد و مشیرالدوله بر سر کار آمد. مصدق از سوی مشیرالدوله به وزارت عدلیه (دادگستری) برگزیده شده بود، اما در بازگشت به ایران از راه بوشهر به درخواست مردم فارس به والیگری (استانداری) آنجا برگزیده شد و تا کودتای اسفند 1299 خورشیدی در همانجا ماند.
مصدق در دورانی که در فارس بود برای برقراری امنیت و جلوگیری از باجگیری سرمایهداران و زورمداران از مردم کوششهای فراوانی کرد. در همان دوران بود که به یکی از عالمان شیراز به نام آیتالله سید محمد شریف تقوی کمک کرد تا کتابی را که با نام قانون الهی نوشته بود به چاپ برساند. آیتالله تقوی در آغاز کتاب خود از همیاری مصدق چنین یاد کرده است: "چندین سال است که من این کتاب را نوشتهام، اما تا کنون امکان مادی برای چاپ آن نداشتم تا این که آقای دکتر مصدق والی فارس شد." سپس با تمجید و تجلیل از مصدق عنوان می کند که او هزینهی چاپ آن کتاب را پرداخته است.
پس از کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، دکتر مصدق از نخستین شخصیتها سیاسی بود که با آن کودتا مخالفت کرد و ابلاغیهی حکومت را در فارس انتشار نداد. کوشش او برای تشویق احمدشاه قاجار به پایداری در برابر کودتا به جایی نرسید و چون میدانست سید ضیاءالدین طباطبایی، نخستوزیر کودتا، به دموکراسی و آزادی باور نداشت، از والیگری فارس استعفا داد. پس از اندکی قوامالسلطنه، نخستوزیر، او را برای وزارت دارایی برگزید، اما مصدق به علت حضور آرمیتاژ اسمیت، مستشار انگلیسی، در آن وزارتخانه از پذیرش آن سرباز زد. اما پس از رفتن مستشار انگلیسی در آبان 1300 خورشیدی با گرفتن اختیارهایی از مجلس شورای ملی به وزارت دارایی رفت. با این همه، دولت قوام چندان دوام نیاورد.
دکتر مصدق در 28 بهمنماه 1300 خورشیدی به استانداری آذربایجان برگزیده شد و تا میانهی سال 1301 خورشیدی در مان جایگاه بود. او کوششهای فراوانی برای آسایش مردم آذربایجان انجام داد، اما کارشکنیهای رضاخان، که در آن زمان وزیر جنگ بود، استعفای مصدق را در پی داشت. در پی استعفای دکتر مصدق، نامهها و تلگرافهای فراوانی از سوی عالمان بزرگ آذربایجان، از جمله میرزا باقر رضی، محمد بن موسی ثقه الاسلام، عبدالحسین حسنی و حاج صادق آقا بزرگ به سوی قوامالسلطنه، رییس الوزرا (نخستوزیر) فرستاده شد که خواستار بازگشت مصدق به جایگاه خود بودند.
نمایندهی آزادیخواه
مصدق در دورهی پنجم مجلس شورای ملی نمایندگی مردم تهران را به دست آورد. در همان دوره بود که موضوع تغییر سلطنت و پادشاه شدن رضاخان، که در آن زمان نخست وزیر احمدشاه و همزمان وزیر جنگ بود، مطرح شد. مصدق که از ویرانیها و گرفتاریهایی که نظام خودکامهی قاجار برای مردم ایران به بار آورده بود، نیک آگاه بود و بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطه را تفکیک قوا، به وجود آمدن مجلس شورا و کاستن از دخالت های شاه در کارهای کشور میدانست، از مخالفان سرسخت پیریزی یک نظام خودکامهی دیگر شد. او در جلسه ی نهم آبانماه 1304 خورشیدی در سخنرانی خود در مجلس مخالفت خود را با پادشاه شدن رضاخان این گونه بیان کرد:
»بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم به کلامالله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این فرآن برخیزند و در حضور همهی آقایان شهادت خود را میگویم، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله. من به این کلام الله مجید قسم یاد کردم و این ساعت هم کلام الله خصم من باشد اگر در عقیدهی خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم. من همان بودم که هستم و امروز هم اگر چیزی بر خلاف مصالح مملکت خود ببینم ناچار میشوم برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلام از اضهار عقیده خودداری نکنم.«
سپس بدون هراس و ترس از رضاخان، از مردی که همهی نیروی حکومتی آن روزگار را در دست داشت، این گونه از پیریزی یک حکومت خودکامه و ضدآزادی به نمایندگان هشدار داد:
»خوب، اگر ما قائل شویم که آقای رییس الوزرا )سردار سپه) پادشاه بشوند و در کارهای مملکت هم دخالت کنند، شاه هستند، رئیس الوزرا هستند، فرماندهی کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند و تکهتکهام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش هم به من بدهند، زیر بار این حرفها نمیروم. آقای سید یعقوب، شما مشروطهطلب بودید، آزادیخواه بودید. بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی میکردید. حالا عقیدهی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزرا باشد، هم حاکم؟ اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از دور اول بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم. آزادی نمیخواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود.«
با این همه، فریاد مصدق و آزادیخواهان دیگری مانند مدرس، بهار و فرخی یزدی بینتیجه ماند و رضاخان به پادشاهی ایران رسید. پس از پایان کار دورهی ششم مجلس، همانگونه که پیشبینی میشد، بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطه، یعنی آزادی انتخابات، از بین رفت و کسانی به مجلس راه یافتند که فرمانبردار بیچون و چرای رضاخان بودند. بسیاری از آزادی خواهان کشته یا زندانی شدند و مصدق نیز نخستین خانهنشینی خود را تجربه کرد. او در سالهای پایانی حکومت رضاخان زمانی را در زندان گذراند و سپس در ملک خود در احمدآباد زیر نظر نیروهای حکومت مجبور به سکوت شد.
آغازی دیگر
با یورش نیروهای متفقین به ایران در جریان جنگ جهانی دوم و برکنار شدن رضاخان از سلطنت، درهای زندانها باز شد و فریاد آزادیخواهان بار دیگر در سرزمن ایران طنینانداز شد. مصدق نیز از احمدآباد به تهران آمد و در انتخابات دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی از سوی مردم تهران به نمایندگی مجلس برگزیده شد. از مهمترین رویدادهایی که در آغاز کار آن مجلس رخ داد، مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامهی نمایندگی سید ضیاءالدین طباطبایی بود که در روی کار آمدن رضاخان نقش چشمگیری داشت و اکنون به کمک علی سهیلی، نخستوزیر، از صندوق انتخابات یزد به عنوان نماینده بیرون آمده بود.
مصدق در سخنرانی خود با اشاره به دوران سیاه خودکامگی رضاخان به روشنی به مخالفت با سید ضیاء برخاست:
»دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راهآهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز تدارک مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملکت را از بین برد. املاک مردم را ضبط و فساد اخلاقی را ترویج نمود ... قضات دادگستری را متزلزل کرد و برای بقای خود قوانین ظالمانه وضع کرد ...کاروان معرفت به اروپا فرستاد، اما نخبهی آنها را ناتوان و معدوم کرد. هیچ ملتی در سایهی استبداد به جایی نرسید ... آقا (سیدضیاء) امروز از آزادی مطبوعات صحبت میکنند و از اصلاح معنویات سخن میرانند که نمیدانیم مقصودشان چیست.«
بحث و مجادلهی مصدق و سیدضیاء چند جلسه ادامه یافت، اما سرانجام به علت وجود بسیاری از نمایندگان سلطنتطلب، اعتبارنامهی سیدضیاءالدین طباطبایی با 57 رای موافق و 28 رای مخالف به تصویب رسید. با این همه، کوششهای نمایندگان آزادیخواه باعث شد که علی سهیلی در 25 اسفند 1322 خورشیدی استعفا کند و بر خلاف تصور خودش، مجلسی که میپنداشت خود آن را آراسته و پیراسته است، برکناری او را خواستار شد و از سوی نمایندگان مجلس به دلیل دخالت در انتخابات بازخواست شد. بیگمان سخنرانیهای مصدق و دیگر نمایندگان آزاده در اینگونه جهتگیریهای آن مجلس نقش داشته است. مصدق در یکی از سخنرانیهای خود از وظیفهی نمایندگان مجلس در برابر مردم این گونه سخن گفته است:
»اگر ما در سیاست عالیهی مملکت آزاد نباشیم، چرا من عرض خود را ببرم و زحمت آقایان را فراهم کنم؟ معروف است که در استبداد صغیر، مشیرالسلطنه، صدراعظم محمدعلیشاه، به مردم گفت: شاه مجلس را مرحمت میکنند به شرط این که وکلا در سیاست دخالت ننمایند. اگر غرض از مجلس آن است که وکیل تابع جریانات شود و با هر چه پیش آید بسازد و دم فروبندد، من تصور میکنم که تمام آقایان همچو وکالتی را نخواهند و قبول ننمایند. اگر وکیل آزاد است و میتواند در مصالح عمومی نظریات خود را اظهار کند، وقتی که مصالح عمومی در پیش است از هیچ چیز نباید ملاحظه نماید و باید همه چیز خود را برای خیر و صلاح وطن بخواهد.«
نخستوزیر ایران
در دوران دولت حاج علی رزمآرا موضوع ملی کردن صنعت نفت در مجلس شورای ملی مطرح شد. دکتر مصدق با تشکیل کمیسیون نفت برای پیریزی پیش نیازهای آن کارمهم کوشش میکرد. سرانجام در 4 آذر 1329 خورشیدی، در میان شگفتی درباریان و دولت و انگلستان، پیشنها ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی با امضای دکتر مصدق، دکتر شایگان، الهیار صالح، حسین مکی و حائریزاده خوانده شد. از آن زمان بود که کشمکشهای فراوانی در ایران رخ داد تا کوششهای مصدق و یارانش را ناکام بگذراند.
ترور رزمآرا به دست خلیل طهماسبی، از عضوهای جمعیت فداییان اسلام، وضعیت را دگرگون کرد. محمدرضا شاه دو روز پس از آن ترور، فرمان نخستوزیری حسین علاء را صادر کرد، اما دولت او نیز پس از 2 ماه استعفاء کرد. مهرهی دیگر شاه برای نخستوزیری، سید ضیاءالدین طباطبایی بود که پشتیبانی انگلیسیها را نیز با خود داشت. با این همه، نمایندگان مجلس به نامزد شاه نظر خوشی نشان ندادند و بیشتر آنها از ترس این که سیدضیاء پس از به دست آوردن فرمان نخستوزیری انحلال دو مجلس سنا و شورا را از شاه بخواهد، به ناچار به دکتر مصدق گرایش پیدا کردند و شاه با اکراه فرمان نخستوزیری مصدق را امضاء کرد.
دکتر مصدق پس از دریافت حکم نخستوزیر در سخنانی کوتاه که از رادیو پخش شد، هدف خود را از پذیرفتن آن جایگاه موضوع ملی کردن نفت بیان کرد:
»هموطنان عزیز، هیچ تصور نمیشد موقعی پیش آید که به عنوان نخستوزیر به وسیلهی رادیو با شما صحبت کنم و هیچ وقت فکر نمیکردم که با ضعف مزاجی که دارم مسوولیت چنین کار خطیری را تقبل نمایم. قضیهی نفت سبب شد که من این بار گران را به دوش بکشم و اکنون تنها خدا میداند که تا کی آن را تحمل کنم ... تردید ندارم که برای قبول این کار و بار گرانی که به دوش گرفتهام از بین میروم. چون مزاج من متناسب با قبول چنین وظیفهی مهمی نیست ولی در راه شما جان چیز قابلی نیست و از صمیم قلب راضی هستم که آن را فدای آسایش شما کنم ...«
ملیشدن صنعت نفت
بسیاری از سیاستمداران بر این باور بودند که دولت مصدق دیری نخواهد پایید و او به زودی درماندگی خود را نشان خواهد داد و از این راه برای همیشه از صحنهی سیاست کنار زده خواهد شد. اما مصدق در کار خود استوار بود و از همان آغاز کار، طرح ملی کردن صنعت نفت را در دستور کار دولت خود قرار داد. او حتی شرط پذیرفتن نخستوزیری را تصویب گزارش کمیسیون نفت در مجلس گذاشت که بیشتر نمایندگان پذیرفتند. برای مصدق ملی کردن نفت نه تنها به دلیل غارت سرمایهی مردم از سوی دولت انگلستان مهم بود، بلکه مهمتر از آن، دخالتهای انگلستان در حکومت و سرنوشت مردم ایران بود. او میخواست با پشتیبانی مردم آن بنای ستمکاری را ویران کند.
دکتر مصدق در 12 اردیبهشت 1330 اعضای دولت خود را به مجلس شورای ملی معرفی کرد و در 24 همان ماه انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس را اعلام کرد. روز نوزدهم خرداد هیات مدیره موقت شرکت ملی نفت ایران به ریاست مهندس مهدی بازرگان به آبادان رفت و روز 20 خرداد پرچم ایران بر فراز ساختمانی در خرمشهر، که ادارهی مرکزی شرکت نفت در آنجا بود، برافراشته شد. این کارها خشم دولت انگلستان را برانگیخت و آنها که در 24 مه 1951 (6 خرداد 1330) دادخواستی علیه ایران به دیوان دادگستری بینالمللی لاهه تسلیم کرده بودند، گروهی را برای به ایران فرستادند، اما دیدارها و گفت وگوهای آنها با دولتمردان ایران بی نتیجه ماند. مصدق روز 29 خرداد 1330 طی پیامی به مردم ایران دلیل ناکام ماندن گفت و گوها را این گونه بیان کرد:
»آنها نخواستند زبان ما را بفهمند. من مکررا اعلام کردهام که به هیچ وجه نمیتوانم در اجرای قانونی که مظهر آرزو و ارادهی ملت ایران است قصور و مسامحه کنم و دستور دادم عملیان اجرایی ادامه داده شود.«
با پایان گرفتن گفت وگوها و رفتن جکسون، سفیر انگلستان، از ایران، دولت انگلستان همزمان با پیگیری حقوقی در دادگاه لاهه ایران را به اقدام نظامی نیز تهدید کرد. بیش از چهارهزار چترباز انگلیسی در پایگاههای مجاور خلیج فارس به حالت آماده باش درآمدند و شمار کشتیهای جنگی انگلستان در خلیج فارس به 9 فروند رسید که در زمان خود بیسابقه بود. اما دشواریها اقتصادی دولت انگلستان در پی از دست دادن یکی از منبعهای مالی اصلی، که سالانه چهل میلیون دلار برای دولت انگلیس درآمد به همراه میآورد، به شکست حزب حاکم و روی کار آمدن حزب محافظهکار و روی کارآمدن وینستون چرچیل انجامید.
در شورای امنیت
روز دوم مهرماه 1330 به دستور نخستوزیر هیات موقت شرکت ملی نفت ایران به کارشناسان و کارکنان انگلیسی شرکت نفت اطلاع داد که باید در یک هفته ایران را ترک کنند. روز پنجم مهرماه وزارت خارجهی انگلیس به شورای امنیت سازمان ملل متحد از دولت ایران شکایت کرد. شورای امنیت روز دیگر از دولت ایران خواست که نمایندهی خود را به شورای امنیت بفرستد. از این رو، دکتر مصدق همراه با گروهی از دولتمردان راهی نیویورک شدند و روز 15 مهرماه در میان استقبال شمار زیادی از ایرانیان مقیم آمریکا به نیویورک وارد شدند. نخستین جلسهی شورای امنیت در 15 اکتبر 1951 (23 مهر 1330) برگزار شد و مصدق این گونه از حق مردم ایران دفاع کردند:
»در همسایگی کشور من صدها میلیون تن از مردم آسیا پس از آنکه قرنها که تحت بهرهبرداری استعمار بودهاند، اکنون استقلال خود را به دست آوردهاند. موجب نهایت سپاسگذاری است که میبینم قدرتهای اروپایی به آرزوهای مشروع مردم هند، پاکستان، اندونزی و دیگر کشورهایی که به حق مبارزه کردهاند تا بر اساس آزادی و تساوی مطلق، داخل خانوادهی جهانی گردند، احترام میگذارند و ایران هم فقط همین را میخواهد.«
سپس به کوشش دولت انگلستان که میخواهد سازمان ملل را ابزار دخالت در کشورهای دیگر سازد، اشاره کردند و هشدار دادند: »انگلستان میخواهد شورای امنیت را وسیله قرار دهد تا بتواند در امور داخلی ما مداخله کند. اگر انگلستان در این کار موفق شود اعتماد ملتها به سازمان ملل متحد متزلزل خواهد گشت.» سپس غارت سرمایههای مردم ایران از سوی شرکت نفت انگلستان را چنین بیان کردند:
»شرکت نفت در سال 1950 بین 180 تا 200 میلیون لیره از ایران نفت برده و از این مبلغ در مجموع 16 میلیون لیره بابت حق السهم منافع و مالیات به ایران پرداخته است و حال آنکه منافعی که در همین یک سال نصیب انگلستان شده بیش از 114 میلیون لیرهای است که به گفتهی نمایندهی انگلیس طی نیم قرن به ایران پرداخت شده است.«
جلسههای دیگر شورای امنیت نیز با سخنان توهین آمیز نمایندهی انگلستان و پاسخهای پر شور مصدق و الهیار صالح، نمایندهی مجلس ایران، پیگیری شد. سرانجام شورای امنیت در18 اکتبر 1951 (26 مهر 1330) اعلام کرد تا اظهار نظر دادگاه لاهه مساله را مسکوت خواهد گذارد. به این ترتیب، دولت انگلستان در شورای امنیت کاری از پیش نبرد و مصدق به صورت یک قهرمان ملی از آن بیرون آمد. او حتی برای مردم منطقه نیز چون یک قهرمان نمود پیدا کرده بود. برای نمونه، هنگامی که در راه بازگشت به ایران به دعوت نخست وزیر مصر به خاک آن کشور پا نهاد، با استقبال پرشور و میلیونی مردم مصر روبهرو شد که شعار میدادند یحییالمصدق (زنده باد مصدق( یحییالایران (زنده باد ایران(.
در دیوان لاهه
دولت انگلستان در 14 فروردین 1331 دادخواست خود را برای بار دوم به دیوان دادگستری بینالمللی لاهه تسلیم کرد. نخستین نشست دیوان لاهه در 19 خرداد برگزار شد. نخستوزیر ایران سخنرانی خود را به زبان فرانسه پیرامون سیاستهای استعماری انگلستان در ایران از سدهی نوزدهم میلادی تا آن زمان، آغاز کردند و سپس با اشاره به تهدیدهای نظامی انگلستان چنین گفتند:
اینک که ملت ایران به علتالعلل بدبختیهای خود پی برده، مصمم است که مایهی فساد را برای همیشه ریشهکن کند و با تجربهی تلخی که در گذشته از دخالت بیگانگان در امور کشور حاصل کرده به طور جدی با هر گونه دخالت غیر در امور خود مخالف است و به همین جهت در مقابل تهدیدهای اخیر انگلستان از قبیل اعزام چترباز و فرستادن ناوهای جنگی به آبهای ایران ایستادگی به خرج داده و خواهد داد و از اقدامات انگلستان که صورت محاصرهی اقتصادی و توطئه علیه دولت و تبلیغات سوء به خود گرفته تردیدی به خود راه نخواهد داد... دولت انگلستان شرکت نفت را به صورت دولتی در قلمروی دولت ایران درآورده بود. شرکت نفت نه تنها در داخل حوزهی عملیاتش، بلکه در سراسر ایران سرویس جاسوسی ترتیب داده بود. انگلیسیها با بیچاره کردن مردم بیچاره کوشیدهاند جیب خود را پر کنند... اصل ملی کردن از حقوق مسلمهی هر ملتی است که تاکنون بسیاری از دولتهای شرق و غرب از آن استفاده نمودهاند. اصرار و ادعای انگلستان به اینکه ما را اسیر یک قرارداد خصوصی کند، آن هم قراردادی که در بیاعتباری آن شک و تردید نیست جای بسی تعجب است.
پس از سخنان نخستوزیر ایران، پروفسور رولن، وکیل مدافع دولت ایران،دلایل مربوط به عدم صلاحیت دیوان را در رسیدگی به ادعای انگلستان بیان کرد و نتیجه گرفت که تصمیم به ملی کردن نفت کاری است مربوط به کارهای داخلی ایران و رسیدگی به این موضوع از صلاحیت دیوان عالی دادگستری بینالمللی بیرون است. سخنان وکیل مدافع ایران و چند وکیل دولت انگلستان چند روز به درازا کشید. روز سوم تیرماه دکتر مصدق به تهران بازگشت.
دادگاه پس از 12 نشست به شور وارد شد. روز 22 ژوئیه 1952 (13 تیرماه 1331) نظر دیوان بیان شد. از 14 قاضی، نه نفر به عدم صلاحیت دیوان دادگستری بینالمللی در رسیدگی به دادخواست انگلستان رای دادند. قاضیهای کشورهایی که علیه انگلستان و به سود ایران رای داده بودند عبارت بودند از: لهستان، مصر، چین، نروژ، یوگوسلاوی، بلژیک، سالوادر و انگلستان. قاضیهای آمریکا، فرانسه، کانادا، شیلی و برزیل به سود انگلستان رای دادند. روش قاضی انگلیسی، لرد ماکنیر، که به سود ایران رای داد، تحسین محافل قضایی جهان را به دنبال داشت.
دور دیگر نخستوزیری
دکتر مصدق پس از بازگشت از آمریکا اعلام کرد که انتخابات دورهی هفدهم مجلس را در موعد قانونی برگزار خواهد کرد. این خبر مخالفان مصدق را سخت نگران کرد زیرا آنان که در انتظار سقوط دولت مصدق بودند، اکنون از آن بیم داشتند که اگر انتخابات زیر نظر دولت مصدق انجام شود مردم در بسیاری از جاهای کشور به طرفداران مصدق رای خواهند داد. آنان کوشیدند با پشتیبانی دربار نیروهای طرفدار خود را به مجلس وارد کنند. شمار زیادی از طرفدارن مصدق از شهرهای گوناگون به نمایندگی برگزیده شدند. با این همه، سید حسن امامی، از مخالفان مصدق، به ریاست مجلس رسید.
مجلس هفدهم نیز مصدق را به نخستوزیری ایران برگزید. مصدق روز 25 تیرماه 1331 در دربار حضور یافت و صورت وزیران خود را به اطلاع شاه رساند. او در آن نشست آشکارا گفت که دولت او اختیارات بیشتری میخواهد و میخواهد وزارت جنگ را نیز در اختیار داشته باشد. شاه پیشنهاد مصدق را نپذیرفت و همان روز متن استعفای مصدق از رادیو پخش شد. شاه و مخالفان مصدق و زمامداران انگلیس بسیار خوشحال شدند و برای نخستوزیری قوامالسلطنه زمینه چینی کردند.
خبر استعفای مصدق و روی کارآمدن قوام مردم را سخت نگران و خشمگین کرد. بیشتر مغازههای خیابان بازار تهران تعطیل شد و نمایندگان طرفدار مصدق و آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در پشتیبانی از مصدق اعلامیه دادند. صبح روز 30 تیرماه 1331 شهر تهران یکپارچه تعطیل شد و مردم در حالی که شعار میدادند به سوی مرکز شهر و میدان بهارستان به راه افتادند. فریاد «یا مرگ یا مصدق» و »مصدق پیروز است» از زبان کارگر و کارمند، پیر و جوان، زن و مرد به گوش میرسید. سرانجام پشتیبانی مردم از نخستوزیر برگزیدهی خود، به استعفای قوام و روی کارآمدن دولت دکتر مصدق انجامید. مصدق کابینهی خود را در نشست پنجم مردادماه به مجلس شورای ملی معرفی کرد. او نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغییر داد و کارهای آن را خود برعهده گرفت.
اصلاحات به روش مصدق
برنامهی دولت اول مصدق تنها در دو ماده بود: اجرای قانون ملیشدن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات. اما برنامهی دولت دوم، 9 ماده را در برمیگرفت که اصلاح قانونهای دادگستری، اصلاح قانون مطبوعات و اصلاح کارهای فرهنگی، بهداشت و وسایل ارتباطی از آن جمله بود. مصدق میدانست که دربار پهلوی مرکز فتنه و توطئه بر ضد اوست و اجرای برنامههای اصلاحی بدون محدود ساختن قدرت شاه و برادران و خواهران او امکانپذیر نیست. از این رو، چند روز پس از اعلام برنامههای خود دستور داد دفترهای ویژهی شاهپورها و شاهدختها را بستند و کارمندان آنها را به ادارههای دولتی جابهجا کرد و ملکهی مادر و اشرف، خواهر شاه، را به بیرون ایران فرستاد.
دولت مصدق در عرصهی داخلی و خارجی کارهای فراوانی انجام داد که مورد توجه مردم و عالمان دینی قرار گرفت. برخی از آن کارها عبارتاند از:
1. دکتر مصدق در 14 خرداد 1330 بخشنامهای را دربارهی رعایت مقررات دینی در ماه مبارک رمضان صادر کرد.
2. دولت کارهایی برای آسان شدن سفر حاجیان به مکه انجام داد که سپاسگذاری برخی عالمان دینی را به همراه داشت.
3. از سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق (ع) تعطیل رسمی اعلام شد که عالمان دینی با صادر کردن بیانههایی از دولت سپاسگذاری کردند.
4. دولت در سال 1331 قانونی را به تصویب رساند که بر پایهی آن طی شش ماه تهیه و خرید و مصرف همهی نوشابههای الکلی و همچنین خرید تریاک و فرآوردههای آن و نیز کاشتن خشخاش از سال 1332 ممنوع شد.
5. کنسولگری ایران در سرزمینهای اشغالی فلسطین تعطیل شد و دولت برای برقراری ارتباط بیشتر با کشورهای اسلامی کوشش کرد.
6. دولت مالکان زمینهای کشاورزی را موظف کرد از 14 آبان 1331 بیست درصد از سهم مالکانه را به دولت بدهند که نیمی از آن به کشاورزان داده میشد و نیم دیگر برای آبادانی روستاها به کار میرفت. دولت قانونهایی نیز برای جلوگیری از بهرهکشی از کشاورزان به تصویب رساند.
7. تصویب قانون بیمههای اجتماعی از مهمترین کارهای دولت برای کمک به کارگران، کارمندان و قشر کمدرآمد بود.
8. تصویب قانونی برای محدود کردن فعالیت شرکتهای بیمهی خارجی که به شکوفایی شرکتهای بیمهی داخلی انجامید.
9. نخستین قانون بانکدار ی ایران، که کارهای بانکداری را بهروشنی تعریف و حدود فعالیت بانکهای بیگانه را مشخص کرد، به صورت لایحه ی قانونی به امضای دکتر مصدق رسید.
10. پیریزی اقتصاد بدون نفت نیز نخستین بار در دولت مصدق مطرح شد و دولت برای شکوفایی صنعت ملی کوششهای فراوانی کرد.
کودتای آمریکایی و انگلیسی
کامیابیهای دولت مصدق در دفاع از حقوق مردم ایران همچنان که جایگاه آن دولت را نزد مردم ایران بالا برده و مردم منطقه را به مبارزهی ضد استعماری دلگرمتر کرده بود، ناخرسندی بیش از پیش دولت انگلستان را نیز به همراه داشت. انگلیسیها با کمک نیروهای داخلی کوشیدند در میان رهبران جنبش اختلاف بیاندازند و زمینه را برای یک کودتا فراهم سازند. آنها در نخستین حرکت آشکار خود کوشیدند دکتر مصدق را هنگام بازگشت از دربار به دست گروهی اراذل و اوباش بکشند، اما ناکام ماندند. سپس سرتیپ افشار طوس، ریاست شهربانی و از پشتیبانهای دکتر مصدق را، که میکوشید افسران وابسته به بیگانگان را شناسایی و زندانی نماید، ربودند و از بین بردند. با وارد شدن آمریکاییها به آن بازی شوم، زمینه برای کودتا بیش از پیش فراهم شد.
در حالی که انگلیس و آمریکا زمینهی سرنگونی دولت مصدق را فراهم میساختند، دشمنان و مخالفان او در ایران همچنان از مجلس به عنوان ستاد عملیات ضد دولتی بهره میگرفتند. آنها هنگام تصویب لایحههای دولت یا هر گونه کاری که در پشتیبانی از دولت بود، نشست مجلس را رها میکردند و از این راه از تصویب شدن آنها جلوگیری میکردند. در این شرایط بود که نمایندگان پشتیبان دولت استعفا دادند و مصدق سرنوشت مجلس هفدهم را به مردم واگذار کرد. مصدق در پیامی که از رادیو پخش شد، از مردم ایران خواست در یک همهپرسی نظر خود را دربارهی ماندن دولت یا مجلس بیان کنند:
... دولت در این لحظهی حساس و تاریخی، مشکلی را که با آن مواجه شده با ملت در میان میگذارد و راجع به این مجلس از خود مردم سوال میشود که اگر با ادامهی وضع کنونی مجلس تا سپری شدن دورهی 17 تقنینیه موافقت دارند، دولت دیگری روی کار بیاید تا با این مجلس همکاری کند و اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافقند، رای به انحلال مجلس بدهند تا مجلس دیگری تشکیل شود که بتواند در راه تامین آمال ملت با دولت همکاری کند ...
سرانجام مردم ایران با شرکت در همهپرسی به انحلال مجلس رای دادند. اما حضور میلیونی آنها استعمارگران، بهویژه ژنرال آیزنهاور، رییس جمهور آمریکا، را سخت آشفته و نگران کرد. از این رو، برنامهی کودتا را چیدند و روز پنجشنبه 22 مرداد 1332 سرهنگ نعمتالله نصیری، فرماندهی گارد سلطنتی، را همراه دوبرگ کاغذ نشاندار، که شاه زیر آنها را امضا کرده بود، از کلاردشت به تهران فرستادند. در یکی از آن کاغذها فرمان برکناری مصدق و در دیگری، فرمان انتصاب سرلشکر زاهدی را نوشته بودند. اما هنگامی که نصیری برای دستگیری مصدق به خانهی ایشان رفت، سرهنگ عزت الله ممتاز، که مسوولیت نگهبانی از خانه و قرارگاه نخستوزیر را بر عهده داشت، دستور دستگیری نصیری را داد و با این کار شجاعانهی آن نظامی ممتاز، کودتای 25 مرداد از همان آغاز شکست خورد.
اما شکست کودتای 25 مرداد دشمنان مردم ایران را ناامید نکرد، بلکه تنها شگرد آنها را دگرگون کرد. آنها که از محبوبیت دکتر مصدق نزد ملت ایران آگاه بودند و در تظاهرات عصر روز 25 مرداد بار دیگر آن را به چشم دیدند، این بار محبوبیت آن مرد بزرگ را نشانه رفتند. آنها کوشیدند دولت مصدق را پشتیبان کمونیست و شوروی و ضد دین و عالمان دینی نشان دهند. از سوی دیگر، گروهی از اراذل و اوباش تهران، به سرپرستی شعبان جعفری (شعبان بیمخ)، به آشوب در خیابانهای تهران فراخوانده شدند. با همراهی برخی نظامیان، به رهبری سرلشکر زاهدی، کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد که طرح آن را سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس فراهم کرده بودند و نیروهای داخلی آن را انجام دادند.
خاموشی قهرمان
با پیروزی کودتاچیان شاه که از ایران رفته بود، به کشور بازگشت و بار دیگر به جایگاه خودکامگی خود دست یافت. او در نخستین کار خود برنامهی محاکمهی دکتر مصدق را بر پا کردو نخستین بازپرسی از دکتر مصدق روز پنجشنبه 26 شهریور 1332 از سوی سرهنگ کیهان خدیور و با حضور سرتیب آزموده، دادستان ارتش، انجام شد. سپس چهار نشست بازپرسی دیگر انجام شد. مصدق در همهی آن نشستها خود را نخستوزیر قانونی ایران خواند و به بازداشت خود اعتراض کرد.
نخستین نشست دادگاه به ریاست سرلشکر نصرالله مقبلی روز یکشنبه 17 آبان 1332 در پادگان نظامی سلطنت آباد برگزار شد. مصدق در آن نشست و در 34 نشست دیگر به خودکامکیها و آسیبهایی که در دوران 20 سالهی حکومت رضاخان و 12 سالی که از حکومت محمدرضا شاه میگذشت، اشاره میکرد و این گونه دادگاهی را که برای محاکمهی او بر پا کرده بودند به دادگاه محاکمهی نظام خودکامهی پهلوی دگرگون کردند. در نشست پایانی که در 30 آذر 1332 برگزار شد، دادگاه او را به سه سال حبس محکوم کرد. او پس از گذراندن دورهی محکومیت خود نیز همچنان زیر نظر حکومت در احمد آباد زندگی میکرد.
سرانجام دکتر مصدق در 14 اسفند 1345 درگذشت. او وصیت کرده بود پیکرش را در ابنبابویه در کنار شهیدان 30 تیر 1331 به خاک سپارند. اما رژیم شاه با چنین کاری موافقت نکرد و پیکر او را به ناچار در احمدآباد به خاک سپردند.
منشور مصدق
علاوه بر کارهایی که دکتر مصدق در زمان اندک نخست وزیری خود انجام داد، از لابهلای سخنان او نیز میتوان تا اندازهی زیادی به دیدگاههایش پی برد.
1. من ایرانی و مسلمانم و علیه هر چه که ایرانیت و اسلامیت ما را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه مینمایم.
2. ایرانی باید خانهی خودش را خودش اداره کند.
3.ما باید خود را به آن درجه از استقلال واقعی برسانیم که هیچ چیز جز مصلحت ایران و حفظ قومیت و دین و تمدن خودمان، محرک ما نباشد.
4. من میخواهم در راه وطن شربت شهادت بنوشم. من میخواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم.
5. من ماموریت موکلین خود را قبول نکردم و به این مجلس پا نگذاشتم مگر برای یک مبارزهی مقدس و آن برای نیل به یک مقصود عالی است: در سیاست داخلی برقراری اصول مشروطیت و آزادی و در سیاست خارجی تعقیب از سیاست موازنهی منفی.
6. ملت ایران باید از مزایای دموکراسی کاملا برخوردار شوند ... و من نمیدانم چطور است دول بزرگ دموکرات، تعالی و ترقی و بقای مملکت خود را در آزادی و دموکراسی تشخیص دادهاند، ولی در ممالکی مانند ایران سعی میکنند که مردم را از این مزایا محروم کنند ... پس این نیست مگر این که میخواهند به وسیلهی عمال خود در این مملکت به طور نامشروع اعمال نفوذ کنند.
7. اگر قرار باشد در خانهی خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سویی که میخواهند بکشند، مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد.
8. به من گناهان زیادی نسبت دادهاند، ولی من خود میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم بیگانگان نشده و دست آنها را از منابع طبیعی ایران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری در سیاست خود یک هدف داشتم و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود.
مصدق در نگاه اندیشمندان
آیتالله طالقانی هنگامی که در 14 اسفند 1357 بر سر آرامگاه دکتر مصدق در احمدآباد حضور یافتند، در سخنانی مصدق را چنین توصیف کردند: «دکتر محمد مصدق، نام او، راه او و روش او، مجموعهای است از مبارزهی بیش از نیم قرن ملت ایران. دکتر مصدق در پی نهضتهای پیش از فوت و ادامهی نهضتهای پس از وفاتش، حلقهای و واسطهای بود برای ادامهی نهضت مردم ایران علیه ظلم و استبداد و استعمار و استثمار. این نام و این مزار همیشه مورد توجه مردم ایران و دنیای آزاد و آزادیخواه بوده است و خواهد بود.«
دکتر علی شریعتی در کتاب «خودسازی انقلابی» گرایش خود را به مصدق این گونه بیان کردهاند: «رهبرم علی(ع) و پیشوایم مصدق است. مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید. دکتر مصدق تز اقتصاد منهای نفت را در ایران مطرح کرد تا استقلال نهضت را پی ریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد کرد. من پروردهی آزادیام. استادم علی است، مرد بیبیم و بیضعف و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید. من هر چه کنند در هوای تو دم خواهم زد.«
جلال آلاحمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» پیرامون شخصیت دکتر مصدق چنین آوردهاند: «او این لیاقت را داشت که نگذارد شکستش را پای قلت وسایل و کادر ناکافی و شرایط نامناسب رهبری بنویسند. او به زبردستی یک سیاستمدار کارکشته، شکست خود را بست بیخ ریش کودتایی که به ابتکار تراست بینالمللی نفت راه افتاد و دیگر قضایایی که از دسترس عمل یک آدم عادی، گرچه نخستوزیر باشد، خارج است. و به این طریق از مسند نخستوزیری که افتاد، بر مسند دیگری نشست که تا ابد همراه وجدانیات تاریخی مردم برقرار است.«
منبع:
1. مصدق، محمد. خاطرات و تالمات. به کوشش ایرج افشار. انتشارات علمی و فرهنگی، 1365
2. بستهنگار، محمد. مصدق و حاکمیت ملت. شرکت سهامی انتشار، 1381
3. موحد، محمدعلی. دکتر مصدق و نهضت ملی نفت ایران. نشر کارنامه، 1378
4. مصدق، غلامحسین. در کنار پدرم مصدق. به کوشش غلامرضا نجاتی. نشر رسا، 1369
5. نجاتی، غلامرضا. جنبش ملیشدن صنعت نفت. شرکت سهامی انتشار، 1369
6. سفری، محمدعلی. قلم و سیاست. نشر نامک، 1371
7. کیاستوان، حسین. سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم. تهران، 1337
8. مهدوی، عبدالرضا. روزهای افتخار. نشر گفتار، 1375
9. علم، مصطفی. نفت، قدرت و اصول. ترجمهی غلامحسین صالحیار. انتشارات چاپخش، 1377
10. بستهنگار، محمد. مصدق از دیدگاه طالقانی. انتشارات قلم، 1378
11. حکیمی، محمود. زندگینامه، اندیشهها و مبارزات دکتر محمد مصدق. انتشارات قلم، 1383
- ۹۱/۱۱/۲۸