فرزند دیائوکو
فرزند دیائوکو
فرزند دیائوکو مردی بود همنام پدر....
نیروی ارتش اشور و جنگ افزارهای پیش رفته انها چندان بود که ایرانیان مسالمت جو توان مقابله با انها را نداشتند. وقتی اشوریان به ابادی نزدیک می شدند مردم ابادی زن و بچه و اموال کم وزن و بهادار را برداشته به کوه می زدند و وقتی اشوریان ابادی را تاراج می کردند و می سوزاندند و می رفتند اینها نیز به ابادی برمیگشتند تا دیگر باره زندگی را از سر گیرند و روستا را دیگر باره اباد کنند.
جنایت های بیرون از وصفی که اشوریان در ابادی های ایرانی کرده بودند قبایل ماد را بیش از پیش متحد کرد تا از موجودیت خویش در برابر انها حفاظت کنند. ایرانیان گرچه به خصیصه نژادی و قومی شان مردمی مسالمت جو بودند و اهل خشونت و جنگ و خون ریزی نبودند ولی تجاوزات اشوریان خشن مجبورشان می کرد که سلاح داری و ائین نبرد اموزند تا از هویت و موجودیت خویش دفاع کنند. همبستگی همگانی نیز ضرورتی بود که می بایست در تشکیل اتحادیه قبایلی نمود یابد.
رهبر اتحادیه قبایل ماد پس از دیائوکو مردی از خاندان او بود که همنام پدر دیائوکو بود و فرورتیش نام داشت. هرودوت نوشته که فرورتیش پسر دیائوکو بود و پس از پدرش شاه ماد شد. الی پی ها(نیاکان لرها) – که تا این اواخر تابع اشور بودند – نیز به این اتحاد ضد اشوری پیوستند. سارگون برای در هم شکستن این اتحادیه که هدفش ازادسازی سرزمین های اشغالی ایران بود به ایران لشکر کشید، ایرانیان دلاورانه با او روبه رو شدند، او در جنگ کشته شد و لشکریان شکست خورده اش با دادن تلفات بسیار به اشور برگشتند.( سال 705 پ م)
سارگون دوم نخستین شاه اشوری بود که در حین جهاد به کشتن رفت و جهادگرانش به سختی شکست یافتند. از انجا که اشوریان برای خدایشان اشور می جنگیدند و جنگ هایشان را جهاد در راه خدایشان می نامیدند و هدفشان تحمیل دین خودشان بر مردم مغلوب بود، کشته شدن سارگون به مثابه ناخشنودی خدا از سارگون تلقی شد و کاهنان( فقیهان) اشوری فتوا دادند که نباید لاشه او برای به خاک سپاری برگرفته شود. اکنون سینحاریب( پسر سارگون) جانشین پدر شده بود. به نظر می رسد که او چندان از ایرانیان ترسیده بود که با طرح موضوع خشم خدا بر پدرش خواست که خودداری از انتقام گیری از مادها را به این وسیله توجیه کند و جنگ دیگری با مادها به راه نه اندازد. او از بیم مادها شهری تازه ساز را که پدرش در شمال نینوا برای پایتخت ساخته بود – چون که در سرزمین ایرانیان بود و بومیانش کوچانده شده بودند – رها کرد و دیگر باره نینوا را پایتخت اشور قرار داد.
از این زمان مادها به عنوان یک قوم نیرومند در همسایگی اشور مطرح شدند و سیاست دولت اشور بر ان قرار گرفت که مناطق پشت مرزهای شرقی اشور را از ساکنان بومی تخلیه کرده به جای انها جماعات غیر ایرانی اسکان دهد و ترکیب جمعیتی منطقه را به هم بزند. برای این منظور لشکرکشی هایی به ابادی های کوهستانی زاگروس که نوار غربی واقع در بیرون از اتحادیه ماد بود انجام گرفت و گروه هایی از مردم منطقه کشتار شدند و ابادی ها و مزارع به اتش کشیده شد و جماعات مغلوب کنعانی و اسرائیلی که از شام و فلسطین کوچانده شده بودند در ابادی های اشغالی اسکان داده شدند و حتی نام ابادیها نیز تغییر داده شد.
از این پس دیگر اشوریان هیچ گاه جرات نکردند که به خاک اصلی ماد لشکرکشی کنند. اما سینحاریب به الی پی(لرستان کنونی) لشکر کشید تا اتحادی که میان شاه الی پی و شاه ماد برقرار شده بود را بشکند؛ ولی شاه الی پی که پیش از این با شاه خوزیه(عیلام) هم پیمان شده بود به کمک نیروهای خوزی با او روبه رو شد و تلاش های سینحاریب برای ان که شاه الی پی را مطیع خویش کند به جائی نرسید. در این اثنا در بابل قیام ضد اشور به راه افتاد که شاه خوزی نیز از ان پشتی بانی می کرد. سینحاریب مجبور شد که توجه خویش را به درون میان رودان برگرداند. او شورش مردم بابل را با خشونت بسیار فرونشاند.( حوالی سال 690 پ م)
اقدامات خشونت امیزی که او در میان رودان انجام داد خشم همگان را بر ضد او برانگیخت و او در سال 680 پ م قربانی یک کودتا شد و در حینی که در معبد «نینورتا» در نینوا مشغول دادن قربانی بود ترور شد. پس از او جنگ خانگی پسرانش بر سر تصاحب مقام سلطنت اغاز شد، دو تا از انها شکست یافته به نواحی کوهستانی شمال اشور گریختند و یکی از انها به نام اسرحدون به سلطنت رسید. پی امد این رخداد که برای ایرانیان میمون بود ضعف و فترتی در کشور اشور بود که به سبب اختلاف ها در ارتش اشور پدید امد.
سرزمین های شمالی رود ارس در سده هشتم پ م سکونت گاه شاخه ایی از قبایل ایرانی زبان موسوم به«سکه»( از قبایل توریا / توران) بود که روزگاری از کناره های سیر دریا کنده شده بودند و در پایان مسیرشان به آن منطقه رسیده بودند. در نوشته های یونانیان از اینها با نام اسکیت یاد شده است. یونانیان نوشته اند که اینها با دور زدن دریای مازندران و در نوردیدن منطقه قفقاز و گذشتن از دربند قفقاز به منطقه رسیده بوده اند. ولی چنین فرضی نمی تواند که درست باشد و پیش از این به علت نادرست بودن این فرضیه اشاره کردیم و گفتیم که انها می بایست که با درنوردیدن سرزمین های شمالی ایران کنونی به منطقه رسده باشند. در نیمه های سده هشتم پ م در این قبایل انشعاب افتاد و شاخه ایی از انها جدا شده راه شرق اناتولی را در پیش گرفتند. از انها که در شمال رود ارس بودند در اسناد اشوری با نام قبایل اشکود یاد شده و از انها که به شرق اناتولی رفتند با نام گوم مری. گوم مری ها در تورات «جومر» نامیده شده اند ولی نویسندگان داستان های تورات از اشکودها خبر نداشته اند. نام شاه گوم مریان در این زمان در اسناد اشوری « تی اوشپا» امده که تلفظ اشوری چی اسپه است و نامی خالصا ایرانی است. خوزی ها این نام را به تلفظ خودشان «چی اشپیش» گفتند. مردی دیگر با همین نام( با نام چپش پیش) در این زمان در پارس حکومت می کرد و ما او را با همین تلفظ خوزی می شناسیم و رئیس قبایل پارس از تیره هخامنش بوده.