ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

تاریخ جلایریان 2

سوشیانت | چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | ۰دیدگاه

تاریخ جلایریان(بخش دوم)

با آغاز سلطنت‌ احمد، قدرت‌ امیرتیمور گورکان‌ در غرب‌ ایران‌ بیشتر شد. با انتشار اخبار فتوحات‌ او، امرای‌ جلایری‌ نزد سلطان‌ احمد گریختند. تیمور در 787 سلطانیه‌ را فتح‌ کرد و آن‌ را به‌ عادل‌ آقا، که‌ در شیراز بود، سپرد (حافظ ‌ابرو، بخش‌1، ص‌230ـ231؛ غیاثی‌، ص‌105؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌97؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌437). سلطان‌ احمد از بغداد به‌ تبریز رفت‌، اما اختلاف‌ او با عادل‌ آقا سبب‌ شد تا به‌ بغداد برگردد و در 787 یا 788 امیرتیمور تبریز را فتح‌ کرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌121؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌437ـ438). تیمور در حمله‌ دوم‌ خود (یورش‌ پنج‌ ساله‌) به‌ آذربایجان‌ در 795، از سلطان‌ احمد خواست‌ تا تسلیم‌ شود، اما وی‌ نپذیرفت‌ و از خواندن‌ خطبه‌ و زدن‌ سکه‌ به‌ نام‌ تیمور خودداری‌ کرد. تیمور نیز عزم‌ کرد با او بجنگد (ابن‌عربشاه‌، ص‌115ـ116؛ غیاثی‌، ص‌108ـ110؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌455ـ456؛ اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ، ص‌64ـ67). سلطان‌ احمد از سلطان‌ مرادخان‌ عثمانی‌ تقاضای‌ اتحاد و کمک‌ کرد؛ اما او، با آنکه‌ موافق‌ وی‌ بودند، اقدام‌ مؤثری‌ نکرد ( اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ، ص‌28ـ30).
تیمور به‌ بغداد لشکر کشید. سلطان‌ احمد پل‌ دجله‌ را ویران‌ کرده‌ و از شهر گریخته‌ بود. تیمور او را تعقیب‌ و زن‌ و فرزندش‌ را اسیر کرد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ رفت‌ و با تیمورتاش‌، حاکم‌ آنجا، جنگید. او از حلب‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ و در 796 عازم‌ مصر شد. سلطان‌ مصر، ملک‌ بَرقوق‌ * ، از بیم‌ تیمور با سلطان‌ احمد متحد شد و به‌ او سپاه‌ داد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ لشکر کشید، سپس‌ به‌ بغداد رفت‌ و در پی‌ فرار حاکم‌ دست‌ نشانده‌ تیمور، مسعود سبزواری‌، در 797 شهر را فتح‌ کرد (ابن‌عربشاه‌، ص‌116؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌139؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌462؛ غیاثی‌، ص‌110ـ118، 185ـ188، 197).
در 801، تیمور بار دیگر عزم‌ بغداد کرد. سلطان‌ احمد گریخت‌ و به‌ ایلدرم‌ بایزید، سلطان‌ عثمانی‌، نامه‌ نوشت‌ و تقاضای‌ اتحاد کرد و او نیز موافقت‌ نمود. تیمور در 802 (و به‌ قولی‌ 803) بغداد را ــکه‌ در دست‌ حاکم‌ سلطان‌ احمد و ایلدرم‌ بایزید بودــ فتح‌ کرد و دستور قتل‌ عام‌ داد (نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌241ـ242؛ غیاثی‌، ص‌201ـ202).
سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ (از امرای‌ قراقوینلو) به‌ روم‌ (قلمرو عثمانی‌) رفتند، تیمور از آنان‌ خواست‌ تسلیم‌ شوند اما آنان‌ نپذیرفتند و تیمور در 804 به‌ روم‌ حمله‌ کرد و آن‌ دو، به‌ ناچار، به‌ مصر گریختند. ملک‌ فرج‌ (فرخ‌)، سلطان‌ مصر، برای‌ تیمور پیغام‌ فرستاد که‌ آنان‌ را به‌ اسارت‌ گرفته‌ است‌ (طهرانی‌، ج‌1، ص‌55ـ 56؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌245؛ غیاثی‌، ص‌203ـ 204، 211؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌504، 530؛ بدلیسی‌، ص‌490).
با مرگ‌ تیمور در 807، سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ آزاد شدند و به‌ عراق‌ بازگشتند. احمد در بغداد بر تخت‌ نشست‌ و قرایوسف‌ به‌ آذربایجان‌ رفت‌، اما میان‌ آن‌ دو بر سر تبریز اختلاف‌ افتاد. علاءالدوله‌، پسر سلطان‌ احمد، که‌ با مرگ‌ تیمور از بند او در سمرقند رها شده‌ بود، در 808 به‌ تبریز رفت‌. قرایوسف‌، علاءالدوله‌ را زندانی‌ کرد. سلطان‌ احمد از علاءالدوله‌ حمایت‌ کرد و میان‌ آنان‌ و قرایوسف‌ جنگی‌ در گرفت‌ که‌ در 813 به‌ کشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد و علاءالدوله‌ انجامید. سلطان‌ احمد در دمشقیه‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. وی‌ آخرین‌ سلطان‌ قدرتمند جلایریان‌ به‌ شمار می‌آید و پس‌ از مرگ‌ او، از اهمیت‌ سلسله‌ جلایریان‌ کاسته‌ شد؛ با این‌ حال‌، پس‌ از او چند تن‌ از افراد این‌ خاندان‌ بر بخش‌ کوچکی‌ از ایران‌ حکومت‌ کردند (ابن‌عربشاه‌، ص‌187؛ معین‌الدین‌ نطنزی‌، ص‌168؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌2، ص‌137ـ138؛ غیاثی‌، ص‌239ـ241، 244؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌567ـ568، 576ـ578). هر چند روملو (ج‌1، ص‌188)، کشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد را نقطه‌ پایان‌ سلسله‌ جلایریان‌ دانسته‌ است‌، اما حکومت‌ آنان‌ پس‌ از این‌ زمان‌ نیز پا برجا بود.
دوره‌ حکومت‌ سلطان‌ احمد برای‌ مردم‌ رنجبار بود و خود او نیز بخش‌ مهمی‌ از این‌ دوره‌ را در جنگ‌ و گریز و زندان‌ گذراند. وی‌ تندخو و سفاک‌ بود و از این‌رو، اطرافیانش‌ همواره‌ از ترس‌ به‌ او خیانت‌ می‌کردند. وی‌ در عین‌ حال‌ شجاع‌ و جنگجو بود. به‌ موسیقی‌ نیز می‌پرداخت‌ و تألیفاتی‌ در این‌ زمینه‌ داشت‌ و دیوان‌ شعری‌ از او باقی‌مانده‌ است‌. او ادبا و هنرمندان‌ و صنعتگران‌ را تشویق‌ و از آنان‌ حمایت‌ می‌کرد. بناهای‌ بسیاری‌ در زمان‌ او ساخته‌ شد. وی‌، پس‌ از حمله‌ تیمور به‌ بغداد، دستور مرمت‌ شهر را داد (ابن‌ عربشاه‌، ص‌123؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌306ـ307؛ روملو، ج‌1، ص‌187). سلطان‌ احمد به‌ حافظ‌ شیرازی‌ ارادت‌ داشت‌، حافظ‌ نیز غزلی‌ در مدح‌ او به‌ بغداد فرستاد (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌305).
سلطان‌ ولد (حک: 813ـ813). وی‌ پسر شیخ‌ علی‌ و نواده‌ سلطان‌ اویس‌ بود که‌ پس‌ از عمویش‌ بر تخت‌ نشست‌؛ اما از همان‌ آغاز جلوس‌ با شاه‌ محمد، پسر قرایوسف‌، بر سر حکومت‌ بغداد درگیر بود و در همان‌ سال‌ کشته‌ شد (بیانی‌، ص‌109؛ نیز رجوع کنید به خوافی‌، ص‌203). همسر سلطان‌ولد، دندی‌ خاتون‌ (دختر سلطان‌ حسین‌)، که‌ زنی‌ توانا بود، زمام‌ امور را در دست‌ گرفت‌ و به‌ جنگ‌ ادامه‌ داد؛ اما چون‌ نتوانست‌ مقاومت‌ کند، به‌ شوشتر گریخت‌. از این‌ سال‌ به‌ بعد، بغداد نیز از دست‌ جلایریان‌ خارج‌ شد و به‌ دست‌ قراقوینلوها افتاد (بیانی‌، همانجا).
محمود (حک: 813ـ815). وی‌ بزرگ‌ترین‌ پسر سلطان‌ ولد بود. او در محاصره‌ بغداد، عمویش‌، سلطان‌ احمد، را همراهی‌ کرد. سپس‌ به‌ شوشتر رفت‌ و دو سال‌ در آنجا حکومت‌ کرد (غیاثی‌، ص‌136ـ137؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌312؛ قس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، ص‌465؛ بیانی‌ ص‌110ـ111، که‌ حکومت‌ اویس‌ دوم‌ را مقدّم‌ بر محمود ذکر کرده‌اند).
اویس‌ دوم‌ (حک: 815ـ824). وی‌ پس‌ از مرگ‌ برادرش‌، محمود، حاکم‌ شوشتر شد. در 824 به‌ بغداد رفت‌، اما چون‌ شنید که‌ اسکندر میرزا قراقوینلو عازم‌ عراق‌ است‌، به‌ شوشتر بازگشت‌ و در همان‌ سال‌ در جنگ‌ با جهانشاه‌ کشته‌ شد (غیاثی‌، ص‌137ـ140؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌313).
محمد (حک: 824ـ827). وی‌ نیز فرزند سلطان‌ ولد بود که‌ پس‌ از مرگ‌ اویس‌ دوم‌ به‌ حکومت‌ شوشتر رسید. در 826 ابراهیم‌ میرزا، پسر شاهرخ‌، عزم‌ کرد شوشتر را تسخیر کند. محمد، با شنیدن‌ این‌ خبر، به‌ واسط‌ و سپس‌ به‌ حلّه‌ رفت‌. در این‌ زمان‌ امیرتورسون‌، حاکم‌ بغداد، از بغداد خارج‌ شد و به‌ تبریز نزد اسکندر میرزا رفت‌. محمد عزم‌ تسخیر بغداد را کرد، اما نتوانست‌ بغداد را تصرف‌ نماید و به‌ حلّه‌ بازگشت‌ و مدتی‌ در آنجا حکومت‌ کرد و در 827 درگذشت‌. حکومت‌ وی‌ در شوشتر و حلّه‌ سه‌ سال‌ طول‌ کشید (غیاثی‌، ص‌141ـ142؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌313ـ314).
سلطان‌ حسین‌ دوم‌ (حک:828ـ835). وی‌ پسر علاءالدوله‌ و نوه‌ سلطان‌ احمد و آخرین‌ امیر جلایری‌ بود. او با قوایی‌ که‌ گردآورده‌ بود، در عراق‌ عرب‌ شورش‌ کرد و تمام‌ عراق‌ عرب‌، جز بغداد، را گرفت‌ و حلّه‌ را پایتخت‌ خود ساخت‌. امیر اصفهان‌ میرزا قراقوینلو، پسر قرایوسف‌، حلّه‌ را محاصره‌ کرد و سلطان‌ حسین‌ در جنگی‌ در 835 کشته‌ شد و سلسله‌ جلایریان‌ به‌ کلی‌ از میان‌ رفت‌ و ترکمانان‌ قراقوینلو بر متصرفات‌ آنان‌ حاکم‌ شدند (غیاثی‌، ص‌142ـ144؛ اقبال‌ آشتیانی‌، ص‌465؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌314؛ قس‌ روملو، ج‌1، ص‌338، که‌ تاریخ‌ قتل‌ سلطان‌ حسین‌ دوم‌ را 837 ذکر کرده‌ است‌).
2) اوضاع‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌. سلسله‌ جلایری‌ هنگامی‌ تشکیل‌ شد که‌ قلمرو ایلخانان‌ مغول‌ تجزیه‌ شده‌ بود. گروههایی‌ که‌ به‌ این‌ تجزیه‌ کمک‌ کردند، عبارت‌ بودند از: شاهزادگان‌ چنگیزی‌، که‌ برای‌ بازگرداندن‌ حکومت‌ متمرکز مغولان‌ دائماً با یکدیگر می‌جنگیدند؛ خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و سلسله‌های‌ محلی‌ ایران‌، که‌ در کسوت‌ دیوانیان‌ و امرا به‌ ایلخانان‌ خدمت‌ می‌کردند؛ رهبران‌ مقتدر ایلات‌؛ و شیعیان‌ و نهضتهای‌ مذهبی‌، که‌ با هم‌ متحد شده‌ بودند. تضاد دائم‌ کوچ‌نشینان‌ و یکجانشینان‌ نیز به‌ جنگ‌ دائم‌ میان‌ آنان‌ و ورشکستگی‌ اقتصاد مبتنی‌ بر کشاورزی‌ انجامید، که‌ ویرانی‌ شهر و فقر مردم‌ را در پی‌داشت‌. این‌ وضع‌ در سراسر دوره‌ حکومت‌ جلایریان‌ ادامه‌ داشت‌. جلایریان‌ توانستند به‌طور موقت‌ اوضاع‌ را نسبتاً آرام‌ و با ثبات‌ کنند، اما این‌ امر به‌ وحدت‌ کشور کمکی‌ نکرد.
در این‌ دوره‌، سراسر کشور دچار فقر و نابسامانی‌ بود. رعایا، علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیاتهای‌ معمول‌ و غیرمعمول‌، به‌ اجبار به‌ خواستهای‌ نامشروع‌ امرا، وزرا و ارکان‌ دولت‌ تن‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌، ج‌1، ص‌169ـ170، 188، 196ـ197). اموال‌ وقفی‌ به‌ تصرف‌ غیر شرعی‌ عمال‌ حکومت‌ در آمده‌ بود و نیازمندان‌ از آنها بی‌بهره‌ بودند (همان‌، ج‌1، ص‌175ـ177). در محاکم‌ شرع‌ تقلب‌ شایع‌ بود. عصیانهای‌ پی‌ در پی‌ شاهزادگان‌ و امرا به‌ ضعف‌ دستگاه‌ سلطنت‌ انجامید و دزدی‌ و راهزنی‌ گسترش‌ یافت‌ (همان‌، ج‌1، ص‌162، 209ـ210، 218، 220).
در دوره‌ ایلخانی‌، جامعه‌ ایران‌ متشکل‌ بود از نظامیان‌، روحانیان‌، دیوانیان‌، تاجران‌، دهقانان‌ و صنعتگران‌. دهقانان‌ و صنعتگران‌ و تاجران‌ خرده‌پا دچار فقر و مصائب‌ گوناگون‌ بودند، اما گروههای‌ دیگر مزایای‌ اقتصادی‌ بسیاری‌ داشتند.
به‌ دلیل‌ تکیه‌ ایلخانان‌ بر قبایل‌ صحرا گرد، بر نقش‌ این‌ قبایل‌ افزوده‌ شد و قسمت‌ اعظم‌ سپاه‌ در دست‌ کوچ‌نشینان‌، خصوصاً قبایل‌ ترک‌ و مغول‌، بود و رؤسای‌ آنان‌ نقش‌ مهمی‌ در حکومت‌ داشتند؛ رؤسای‌ قبایل‌ با خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و اهل‌ دیوان‌ اختلاف‌ منافع‌ داشتند، از این‌رو، امور کشورداری‌ به‌ دو بخش‌ کاملاً مجزا تقسیم‌ شد: بخش‌ نظامیان‌، که‌ مناصب‌ آن‌ در اختیار رؤسای‌ ایل‌ و فرماندهان‌ آن‌ بود و بخش‌ دیوان‌، که‌ در اختیار دیوانیان‌ و کاتبان‌ بود که‌ منشأ آنها از جامعه‌ شهری‌ و خاندانهای‌ قدیم‌ بود.
در رأس‌ نظامیان‌، امیر اُلوس‌ قرار داشت‌ که‌ در کلیات‌ امور نایب‌ پادشاه‌ بود و بر نظم‌ سراسر کشور نظارت‌ می‌کرد. سلسله‌ مراتب‌ امرای‌ تحت‌ فرمان‌ او عبارت‌ بود از: امرای‌ اولکا، تومان‌، هزاره‌، صده‌ و یارغُو (شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌3، 10ـ11؛ بیانی‌، ص‌130ـ131). سازمانِ زیرنظرِ الوس‌ گسترده‌ بود و در سراسر کشور نفوذ داشت‌ و دارای‌ دفتر و کاتب‌ جداگانه‌ بود و اصحاب‌ دیوان‌ به‌ نواب‌ و معتمدان‌ الوس‌ گزارش‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌16، 42ـ44؛ نیز رجوع کنید به اُلوس‌ * ).
اساس‌ کار و تشکیلات‌ اداری‌ جلایریان‌ بر دیوان‌ استوار بود. وزیر در رأس‌ امور اداری این‌ بخش‌، مباشر شاه‌ در امور مملکت‌ و رابط‌ میان‌ او و مردم‌ بود. وزیر بر امور مالی‌ و دیوانی‌، حکومت‌ ایالتها، خزانه‌ و بیوتات‌، و نیز امور قضات‌ و اعیان‌ قبایل‌ نظارت‌ داشت‌ (همان‌، ج‌2، ص‌73ـ80). از وزرای‌ مشهور این‌ دوره‌، خواجه‌شمس‌الدین‌ زکریا (وزیر حسن‌ بزرگ‌)، خواجه‌غیاث‌الدین‌ محمد علیشاهی‌ (وزیر حسن‌ بزرگ‌)، خواجه‌ نجیب‌الدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌ و برادر شمس‌الدین‌ زکریا) و پس‌ از عزل‌ او خواجه‌ علاءالدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌) بودند (خواندمیر، 1317ش‌، ص‌333ـ334، 337ـ338). خواجه‌ شمس‌الدین‌ زکریا و جمال‌الدین‌ یلغز، وزیران‌ سلطان‌ حسین‌ اول‌ بودند و عبدالکریم‌بن‌ نجم‌الدین‌، وزیر سلطان‌ حسین‌ دوم‌ بود (غیاثی‌، ص‌144؛ خواندمیر، 1317ش‌، ص‌246). تاج‌الدین‌بن‌ حدید نیز وزارت‌ سلطان‌ محمد را برعهده‌ داشت‌ (غیاثی‌، ص‌142).
مقام‌ امیرالامرایی‌ نیز در زمان‌ حسن‌ بزرگ‌ وجود داشت‌ و او شخصی‌ به‌ نام‌ سلیمان‌ را به‌ این‌ مقام‌ منصوب‌ کرد (رجوع کنید به خواندمیر، 1317ش‌، ص‌337).
بخش‌ دیگری‌ از دستگاه‌ اداری‌ دوره‌ جلایریان‌، دیوان‌ استیفاء بود که‌ فقط‌ به‌ امور مالی‌ رسیدگی‌ می‌کرد و عنوان‌ رئیس‌ آن‌ مستوفی‌الممالک‌ بود. مستوفی‌الممالک‌ را شاه‌ برمی‌گزید و او می‌بایست‌ در فن‌ سیاق‌ استاد می‌بود. جمع‌ و خرج‌ کل‌ مملکت‌ در دست‌ او بود. ادارات‌ و افرادی‌ تحت‌ نظر دیوان‌ استیفاء بودند و مستوفی‌الممالک‌ گاهی‌ نایب‌ نیز داشت‌ (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌94ـ96، 99ـ100؛ بیانی‌، ص‌205ـ 206؛ نیز رجوع کنید به استیفاء*).
از دیگر دیوانهای‌ مهم‌ دوره‌ جلایریان‌، دیوان‌ انشاء و دیوان‌ قضاء بودند. در دیوان‌ انشاء تمام‌ فرمانها، اسناد سیاسی‌ و اداری‌، نامه‌های‌ سلاطین‌ و وزرا تدوین‌ یا گردآوری‌ می‌شد و در رأس‌ آن‌ منشی‌الممالک‌ قرار داشت‌ (رجوع کنید به انشاء * ، دیوان‌). در دیوان‌ قضاء نیز طبق‌ قوانین‌ شرعی‌ قضاوت‌ صورت‌ می‌گرفت‌. از دوره‌ جلایری‌ دستور داده‌ شد که‌ تمام‌ قوانینی‌، که‌ پیش‌ از آن‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بود، در هر محلی‌ به‌ زبان‌ همان‌ محل‌ نوشته‌ شود. رئیس‌ این‌ دیوان‌ قاضی‌القضات‌ بود که‌ سلطان‌ وی‌ را از میان‌ مشایخ‌ انتخاب‌ می‌کرد (رجوع کنید به شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌117، 125ـ126، 177ـ180، 183، 186ـ190، 200، 272ـ273؛ بیانی‌، ص‌266).
در دوره‌ جلایریان‌، حکومتها یا تابع‌ سلطان‌ یا دارای‌ استقلال‌ داخلی‌ بودند. ایالات‌ شروان‌، گیلان‌ و مازندران‌ استقلال‌ داخلی‌ داشتند و آذربایجان‌، ارّان‌، مغان‌، عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ تابع‌ حکومت‌ مرکزی‌ بودند. این‌ حکومتها به‌ چهار شکل‌ اداره‌ می‌شدند: حکومت‌ «امانت‌»، که‌ در آن‌ حاکم‌ به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ انتخاب‌ می‌شد و مرسوم‌ وی‌ از طریق‌ دیوان‌ فرستاده‌ می‌شد؛ حکومت‌ «ضمان‌ و مقاطعه‌»، که‌ مرسوم‌ حاکم‌ آن‌ از محل‌ عایدات‌ همان‌ ولایت‌ تأمین‌ می‌شد؛ حکومت‌ «ولایت‌ مزروعی‌»، که‌ حاکم‌ در کار مزارع‌ و کشاورزی‌ دخالت‌ مستقیم‌ و کامل‌ داشت‌؛ و حکومت‌ «تمغا» * (بیانی‌، ص‌199ـ201).
مالکیت‌ ارضی‌ در دوره‌ جلایریان‌ عبارت‌ بود از: اراضی‌ سلطنتی‌؛ دولتی‌؛ موقوفه‌؛ اِقطاع‌؛ سیورغال‌ (اِقطاع‌ لشکری‌)، که‌ در دوره‌ جلایریان‌ تکوین‌ یافت‌ و مالکیتی‌ موروثی‌ و از پرداخت‌ مالیات‌ معاف‌ بود؛ مالکیت‌ زمینداران‌ محلی‌ و اعیان‌ محلی‌؛ و سرانجام‌ مالکیت‌ کوچ‌نشینان‌ (شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌48ـ50؛ پطروشفسکی‌ ، ص‌520). سندی‌ از سلطان‌ حسین‌ اول‌ موجود است‌ که‌ طبق‌ آن‌، وی‌ مخالفت‌ خود را با دریافت‌ مالیات‌ از دکانهایی‌ که‌ جزو اموال‌ موقوفه‌ بودند، اعلام‌ کرده‌ است‌ (گوتفرید ، ص‌116).
در دوره‌ جلایریان‌، کشاورزان‌ از طبقات‌ پایین‌ جامعه‌ به‌ شمار می‌آمدند و زندگی‌ سخت‌ و رقت‌باری‌ داشتند. آنان‌ وابسته‌ به‌ زمین‌ و در تملک‌ مالک‌ آن‌ بودند. وظیفه‌ کشاورزان‌، علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیات‌ و عوارض‌، تأمین‌ معاش‌ مأموران‌ دولتی‌ و نظامی‌ بود (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌49؛ بیانی‌، ص‌154).
جامعه‌ شهری‌ از تاجران‌، صنعتگران‌ و روحانیان‌ تشکیل‌ می‌شد. صنعتگران‌ از کشاورزان‌ وضع‌ بهتری‌ داشتند. مغولان‌ به‌ آنان‌ توجه‌ می‌کردند، زیرا منبع‌ درآمد خوبی‌ به‌ شمار می‌آمدند. صنعتگران‌ به‌ طور خصوصی‌ یا در کارگاههای‌ دولتی‌ کار می‌کردند (بیانی‌، ص‌154ـ155).
تاجران‌ در دوره‌ جلایریان‌، به‌ ویژه‌ تاجران‌ جزء، به‌ دلیل‌ ناامنی‌ وضع‌ سختی‌ داشتند. تجارت‌ در این‌ دوره‌ رونق‌ چندانی‌ نداشت‌، به‌ خصوص‌ پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ ابوسعید و بروز هرج‌ و مرج‌ و ناامن‌ شدن‌ راهها. اجحاف‌ دولتیان‌، مالیاتهای‌ گزاف‌ و فقر مردم‌ نیز از رونق‌ تجارت‌ کاست‌. با این‌ همه‌، چون‌ ایران‌ در مسیر راههای‌ ارتباطی‌ قرار داشت‌، هنوز مناسبات‌ تجاری‌ آن‌ برقرار بود و شهرهای‌ عمده‌ این‌ دوره‌، بازارهای‌ پر رونق‌ و انباشته‌ از کالاهای‌ گوناگون‌ داشتند (رجوع کنید به ابن‌بطوطه‌، ج‌1، ص‌234، 241ـ 242؛ کلاویخو، ص‌161ـ163؛ بیانی‌، ص‌161ـ162، 165).
مالیات‌ در دوره‌ جلایریان‌، مانند زمان‌ ایلخانان‌ مغول‌، بر دو نوع‌ بود: مالیاتهایی‌ که‌ محصلین‌ دیوان‌ استیفاء می‌گرفتند، که‌ از جمله‌ عواید خزانه‌ بود و شامل‌ بیست‌ درصد محصول‌ کشاورزی‌ و مالیات‌ بر چهارپایان‌ و مالیاتهای‌ دیگر می‌شد و از عواید بیت‌المال‌ بود. این‌ شیوه‌ مالیات‌گیری‌ ــکه‌ در دوره‌ غازان‌ (حک:694ـ703) پایه‌ریزی‌ شده‌ بودــ پس‌ از متلاشی‌ شدن‌ سلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌، به‌ کلی‌ فراموش‌ شد و مأموران‌ دولتی‌ کشاورزان‌ را غارت‌ می‌کردند (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌1، ص‌188، 194، 196ـ197، 200؛ بیانی‌، ص‌216ـ219).
در دوره‌ جلایری‌، اکثر مردم‌ از اهل‌ تسنّن‌ بودند و در برخی‌ شهرها، مانند نجف‌ و کربلا و حِلّه‌ و کوفه‌ تعداد شیعیان‌ بیشتر بود. از برخی‌ شواهد می‌توان‌ دریافت‌ که‌ سلاطین‌ جلایری‌ نیز گرایشی‌ شیعی‌ داشتند، از جمله‌ آنکه‌ نام‌ برخی‌ از فرزندانشان‌ علی‌، حسین‌، قاسم‌ و حسن‌ بود و خانهای‌ آنها اشیای‌ گرانبهایی‌ را وقف‌ اماکن‌ مقدّس‌ نجف‌ و کربلا می‌کردند؛ شیخ‌ حسن‌ بزرگ‌ را در نجف‌ دفن‌ کردند؛ و بر برخی‌ از سکه‌هایشان‌، علاوه‌ بر نام‌ خلیفه‌، نام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ نیز حک‌ شده‌ است‌. اما در کلیه‌ مدارس‌ آن‌ دوره‌، مذاهب‌ اربعه‌ و خصوصاً فقه‌ شافعی‌ تدریس‌ می‌شد. علمای‌ دین‌، ائمه‌ جمعه‌ و سادات‌ نزد سلاطین‌ بسیار محترم‌ بودند. شیخ‌ صفی‌الدین‌ * اردبیلی‌ و پسرش‌، شیخ‌ صدرالدین‌، احترام‌ خاصی‌ داشتند و سلاطین‌ جلایری‌ نذوراتی‌ وقف‌ خانقاه‌ آنان‌ می‌کردند. برخی‌ مناصب‌ این‌ دوره‌ ویژه‌ روحانیان‌ بود، از جمله‌ قاضی‌القضاتی‌، حکومت‌ شهرهای‌ مذهبی‌، ریاست‌ موقوفات‌، تدریس‌ در مدارس‌ و امامت‌ مساجد (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌186ـ187، 195، 207ـ208، 213، 217، 221، 231ـ234؛ ابن‌بطوطه‌، ج‌1، ص‌234؛ بیانی‌، ص‌123ـ124، 135ـ136).
در قرن‌ هشتم‌، با وجود جنگهای‌ متمادی‌، ادبیات‌ رشد کرد، زیرا سلاطین‌ محلی‌ از هنرمندان‌ و ادبا حمایت‌ می‌کردند و میان‌ دربارها رقابت‌ فرهنگی‌ وجود داشت‌. سلاطین‌ پیوسته‌ سعی‌ می‌کردند شعرا و دانشمندان‌ را به‌ دربار خود بیاورند؛ از این‌رو، موقعیت‌ فرهنگی‌ مناسبی‌ ایجاد شد (بیانی‌، ص‌375ـ 376). از سوی‌ دیگر، فارسی‌نویسی‌ پس‌ از حمله‌ مغول‌، در ایران‌ بسیار شایع‌ شد، اما سادگی‌ خود را از دست‌ داد و جملات‌ پیچیده‌ و کلمات‌ ترکی‌ و عربی‌ بسیاری‌ وارد کتابها شد. کتابهای‌ بسیاری‌ در ادب‌، قصص‌، تراجم‌، رجال‌، تصوف‌ و عرفان‌، تاریخهای‌ عمومی‌ و محلی‌، جغرافیا، منطق‌، حکمت‌، ریاضی‌، نجوم‌، اخلاق‌ و فنون‌ تألیف‌ شد و انشا و ترسل‌ در این‌ دوره‌ ترقی‌ کرد (صفا، ج‌3، بخش‌2، ص‌1146ـ1150؛ بیانی‌، ص‌376ـ377).
در دوره‌ جلایریان‌، سرودن‌ شعر، به‌ ویژه‌ غزل‌، اهمیت‌ بسیار یافت‌. برخی‌ از شعرای‌ معروف‌ این‌ دوره‌ عبارت‌اند از: خواجوی‌ کرمانی‌، سلمان‌ ساوجی‌، حافظ‌ شیرازی‌، کمال‌ خجندی‌، رکن‌الدین‌ صاین‌، محمد عصار تبریزی‌، عزالدین‌ مظهربن‌ عبداللّه‌بن‌ حسینی‌ و عبید زاکانی‌. شاهان‌ جلایری‌، به‌ خصوص‌ سلطان‌ اویس‌ و احمد، نیز شعر می‌سرودند (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌301، 306؛ هدایت‌، ج‌1، ص‌3، 5ـ6؛ بیانی‌، ص‌397ـ399). سلمان‌ ساوجی‌ (ص‌2ـ11، 29ـ32، 48ـ53) قصایدی‌ در مدح‌ حسن‌ بزرگ‌، سلطان‌ اویس‌ و دلشادخاتون‌ سروده‌ است‌. حافظ‌ نیز در مدح‌ سلطان‌ احمد جلایر غزلی‌ سرود (رجوع کنید به ص‌333؛ نیز رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌305؛ قزوینی‌، ص‌9). از جمله‌ ادبا و نثرنویسان‌ دربار جلایری‌، محمدبن‌ هندوشاه‌، منشی‌ نخجوانی‌ (مؤلف‌ دستورالکاتب‌ فی‌ تعیین‌ مراتب‌ ) و نظام‌ تبریزی‌ بودند. نظام‌ تبریزی‌ ریاض‌ الملوک‌ فی‌ ریاضات‌السلوک‌ را به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ تألیف‌ کرد (بیانی‌، ص‌402ـ406).
منابع‌: ابن‌بطوطه‌، رحلة‌ ابن‌بطوطة، چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌ 1407/1987؛ ابن‌عربشاه‌، عجائب‌المقدور فی‌نوائب‌ تیمور ، چاپ‌ احمد فایز حمصی‌، بیروت‌ 1407/1986؛ ابن‌فُوَطی‌، الحوادث‌ الجامعة‌ و التجارب‌ النافعة‌ فی‌المائة‌السابعة، بیروت‌ 1407/1987؛ اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، 1341ش‌؛ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تاریخ‌ مغول‌: از حمله‌ چنگیز تا تشکیل‌ دولت‌ تیموری‌، تهران‌ 1364ش‌؛ شرف‌الدین‌بن‌ شمس‌الدین‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌: تاریخ‌ مفصل‌ کردستان، چاپ‌ محمد عباسی‌، چاپ‌ افست‌ تهران‌ [? 1343ش‌ ]؛ شیرین‌ بیانی‌، تاریخ‌ آل‌جلایر، تهران‌ 1345ش‌؛ جوینی‌، شمس‌الدین‌ محمد حافظ‌، دیوان‌ ، چاپ‌ محمد قزوینی‌ و قاسم‌ غنی‌، تهران‌ 1369ش‌؛ عبداللّه‌بن‌ لطف‌اللّه‌ حافظ‌ابرو، ذیل‌ جامع‌التواریخ‌ رشیدی‌ ، بخش‌1، چاپ‌ خانبابا بیانی‌، تهران‌ 1317ش‌؛ حمداللّه‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌ ؛ احمدبن‌ محمد خوافی‌، مجمل‌ فصیحی‌ ، چاپ‌ محمود فرخ‌، مشهد 1339ـ1341ش‌؛ غیاث‌الدین‌بن‌ همام‌الدین‌ خواندمیر، تاریخ‌ حبیب‌السیر فی‌ اخبار افرادالبشر ، چاپ‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌ 1362ش‌؛ همو، دستورالوزراء، چاپ‌ سعید نفیسی‌، تهران‌ 1317ش‌؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، کتاب‌ تذکرة‌الشعراء ، چاپ‌ ادوارد براون‌، لیدن‌ 1318/1901؛ رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌؛ پی‌ ـ نن‌ رشیدوو، سقوط‌ بغداد و حکمروایی‌ مغولان‌ در عراق‌: میان‌ سالهای‌ 1258ـ1335 میلادی‌ ، ترجمه‌ اسداللّه‌ آزاد، مشهد 1368ش‌؛ حسن‌ روملو، احسن‌التواریخ‌ ، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1384ش‌؛ زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ذیل‌ تاریخ‌ گزیده‌ ، چاپ‌ ایرج‌ افشار، تهران‌ 1372ش‌؛ جواد سلماسی‌زاده‌، «قبر معزالدین‌ سلطان‌ اویس‌ ایلکانی‌ در شادی‌آباد مشایخ‌»، وحید، دوره‌13، ش‌3 (خرداد 1354)؛ سلمان‌بن‌ محمد سلمان‌ ساوجی‌، کلیات‌ سلمان‌ ساوجی‌ ، چاپ‌ عباسعلی‌ وفایی‌، تهران‌ 1376ش‌؛ محمدبن‌ علی‌ شبانکاره‌ای‌، مجمع‌الانساب‌ ، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌ 1363ش‌؛ محمدبن‌ هندوشاه‌ شمس‌منشی‌، دستورالکاتب‌ فی‌ تعیین‌ المراتب، چاپ‌ عبدالکریم‌ علیزاده‌، مسکو 1964ـ1976؛ ذبیح‌اللّه‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ، ج‌3، بخش‌2، تهران‌ 1363ش‌؛ ابوبکر طهرانی‌، کتاب‌ دیار بکریه‌ ، چاپ‌ نجاتی‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1356ش‌؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، مطلع‌ سعدین‌ و مجمع‌ بحرین‌ ، ج‌1، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1353ش‌؛ عباس‌ عزاوی‌، تاریخ‌العراق‌ بین‌ احتلالین‌ ، بغداد 1353ـ 1376/ 1935ـ1956، چاپ‌ افست‌ قم‌ 1369ش‌؛ عبداللّه‌بن‌ فتح‌اللّه‌ غیاثی‌، التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656ـ891ه/ 1258ـ 1486م‌، چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌، بغداد 1975؛ محمد قزوینی‌، «حافظ‌ و سلطان‌ احمد جلایر»، یادگار ، سال‌1، ش‌1، (شهریور 1323)؛ ابوبکر قطبی‌ اهری‌، تاریخ‌ شیخ‌ اویس‌ ، با مقدمه‌ و ترجمه‌ انگلیسی‌ یوهانز فن‌ لون‌، لاهه‌ 1373؛ عبداللّه‌بن‌ محمد کاشانی‌، تاریخ‌ اولجایتو، چاپ‌ مهین‌ همبلی‌، تهران‌ 1348ش‌؛ محمود کتبی‌، تاریخ‌ آل‌مظفر، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1364ش‌؛ روی‌ گونثالث‌ کلاویخو، سفرنامه‌ کلاویخو ، ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا، تهران‌ 1344ش‌؛ هرمان‌ گوتفرید، «فرمان‌ سلطان‌ حسین‌ جلایری‌: به‌ تاریخ‌ صفر 780ه.ق‌/ 1378م‌»، ترجمه‌ علی‌ عبداللهی‌، وقف‌: میراث‌ جاویدان‌ ، سال‌8، ش‌1 (بهار 1379)؛ معین‌الدین‌ نطنزی‌، منتخب‌التواریخ‌ معینی‌ ، چاپ‌ ژان‌اوبن‌، تهران‌ 1336ش‌؛ احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، السلوک‌ لمعرفة‌ دول‌الملوک‌ ، چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا، بیروت‌ 1418/ 1997؛ میرخواند؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ظفرنامه‌ ، چاپ‌ پناهی‌ سمنانی‌، تهران‌ 1363ش‌؛ رضاقلی‌بن‌ محمدهادی‌ هدایت‌، مجمع‌الفصحا ، چاپ‌ مظاهر مصفا، تهران‌ 1336ـ1340ش‌؛
Ilia Pavlovich Petrushevskii, "The socio-economic condition of Iran under the Il-khans", in The Cambridge history of Iran , vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968.
/ منیژه‌ ربیعی‌ /
 

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ