ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

جلایریان حاکم تبریز و بغداد

سوشیانت | چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۵۵ ب.ظ | ۰دیدگاه

 

حکومت جلایریان‌ِ( تبریز و بغداد)

در اینجا لازم‌ است‌ به‌ یکی‌ دیگر از دولت‌های‌ مقتدری‌ که‌ پس‌ از انحلال‌ ایلخانان‌ درآذربایجان‌ پدید آمد و دامنه‌ نفوذ دولت‌ خود را تا بغداد گستراند، بحث‌ کوتاهی‌داشته‌ باشیم‌. این‌ دولت‌ از یک‌ سو معاصر با آل‌مظفر و از سوی‌ دیگر معاصر حمله‌تیمور است‌ که‌ آسیب‌ فراوانی‌ هم‌ از آن‌ دید و به‌ تدریج‌ رو به‌ انحلال‌ رفت‌.

امیرچوپان‌ فرزند امیرحسین‌ گورکانی‌ ـ داماد ارغون‌ خان‌ ـ از طایفه‌ جلایر بود.این‌ طایفه‌ در شمار طوایفی‌ از مغولان‌ بودند که‌ همراه‌ هولاگو به‌ ایران‌ آمدند.امیرچوپان‌ از امرای‌ دولت‌ ابوسعید آخرین‌ ایلخان‌ مغول‌ بود که‌ قدرت‌ زیادی‌ به‌دست‌ آورد و سال‌ها امیر خراسان‌ بود. در سال‌ 727 به‌ دنبال‌ بروز مشکلاتی‌، میان‌ اوو ابوسعید بهم‌ خورد و به‌ شاهان‌ آل‌ کرت‌ پناه‌ برد. آل‌کرت‌ برای‌ جلب‌ رضایت‌ابوسعید، او را کشتند و سرش‌ را برای‌ خان‌ مغول‌ فرستادند.

فرزند امیرچوپان‌، شیخ‌ حسن‌ جلایری‌ بود که‌ ابوسعید وی‌ را وادار کرده‌ بود تاهمسرش‌ بغداد خاتون‌ را طلاق  دهد تا به‌ عقد ازدواج‌ ابوسعید درآید. اندکی‌ بعد،وی‌ را متهم‌ به‌ توطئه‌ بر ضد ابوسعید کردند و به‌ دنبال‌ آن‌، او را به‌ روم‌ ـ بخش‌های‌شرقی‌ و جنوبی‌ ترکیه‌ فعلی‌ ـ تبعید نمودند. در سال‌ 732 ابوسعید از وی‌ درگذشت‌و او را به‌ سمت‌ حاکم‌ روم‌ تعیین‌ کرد که‌ همچنان‌ تا زمان‌ درگذشت‌ ابوسعید، در این‌سمت‌ باقی‌ بود.

گذشت‌ که‌ پس‌ از درگذشت‌ ابوسعید، درگیری‌های‌ زیادی‌ میان‌ مدعیان‌ ایلخانی‌و امیرانی‌ که‌ با شاهزادگان‌ مغول‌ همراهی‌ می‌کردند، پیش‌ آمد. امیرشیخ‌ حسن‌ایلکانی‌ ـ جلایری‌ ـ نیز وارد در این‌ قضایا و با حمایت‌ از سلطنت‌ محمد خان‌ (736 ـ738) بر آذربایجان‌ تسلط‌ یافت‌. شگفت‌ آن‌ که‌ همین‌ زمان‌، شیخ‌ حسن‌ دیگری‌ درصحنه‌ آمد که‌ پسر امیر تیمورتاش‌ بن‌ امیر چوپان‌ سلدوز ـ از طوایف‌ مغول‌ ـ بود واو را در مقابل‌ شیخ‌ حسن‌ ایلکانی‌ بزرگ‌، شیخ‌ حسن‌ کوچک‌ می‌نامند که‌ بنیان‌گذارسلسله‌ مْسْتَعْجل‌ چوپانیان‌ بود. دو شیخ‌ حسن‌ در سال‌ 738 در نخجوان‌ با یکدیگردرگیر شدند که‌ طی‌ آن‌ شیخ‌ حسن‌ بزرگ‌ شکست‌ خورد و به‌ تبریز رفت‌. مدتی‌ بعددو شیخ‌ حسن‌ با یکدیگر مصالحه‌ کردند که‌ البته‌ صلحی‌ ناتمام‌ بود. آنها بار دیگر درسال‌ 740 در حالی‌ که‌ هر یک‌ مدعی‌ ایلخانی‌ یکی‌ از شاهزادگان‌ مغول‌ بودند، به‌ نبردبا یکدیگر پرداختند که‌ شیخ‌ حسن‌ بزرگ‌ ایلکانی‌ شکست‌ خورد و به‌ بغداد رفت‌.وی‌ در بغداد مدعی‌ سلطنت‌ شد و سلسله‌ جلایری‌ را در سال‌ 740 پایه‌گذاری‌ کرد.

از سوی‌ دیگر شیخ‌ حسن‌ کوچک‌ در سال‌ 744 به‌ دست‌ همسرش‌ کشته‌ شدوپس‌ از وی‌ برای‌ مدتی‌ ملک‌ اشرف‌، برادرش‌، توانست‌ دولت‌ چوپانی‌ را تا سال‌759 حفظ‌ کند. وی‌ که‌ به‌ ستمگری‌ شهرت‌ داشت‌، در این‌ سال‌، به‌ دست‌ جانی‌ بیک‌پادشاه‌ دشت‌ قبچاق  کشته‌ شد و سلسله‌ چوپانی‌ برافتاد.

استقرار و توسعه‌ دولت‌ جلایری‌

شیخ‌ حسن‌ ایلکانی‌ با رفتن‌ به‌ بغداد، شهری‌ خالی‌ از رقیب‌، دولت‌ جلایری‌ را دراین‌ شهر به‌ سال‌ 740 تأسیس‌ کرد. این‌ زمان‌، سلمان‌ ساوجی‌، شاعر برجسته‌ دولت‌جلایری‌ که‌ در خدمت‌ او بود، ضمن‌ اشعاری‌ وی‌ را به‌ خاطر شکست‌ سال‌ 740آرامش‌ می‌داد:

خسروا لشکر منصورت‌ اگر رجعت‌ کردنیست‌ بر دامن‌ جاه‌ تو ازین‌ هیچ‌ غبار

عقل‌ داند که‌ در ادوار فلک‌ بی‌رجعت‌استقامت‌ نپذیرند نجوم‌ سیار

وی‌ همچنین‌ با شنیدن‌ خبر کشته‌ شدن‌ شیخ‌ حسن‌ کوچک‌، سخت‌ ابراز شادمانی‌کرده‌ اشعاری‌ در ستایش‌ همسر او، که‌ از وی‌ با عنوان‌ زن‌ «مردافکن‌» یاد کرده‌است‌،سرود!

پس‌ از آن‌ شیخ‌ حسن‌ ایلکانی‌ به‌ مدت‌ هفده‌ سال‌، سلطنت‌ بر عراق  عرب‌ را حفظ‌کرد تا آن‌ که‌ به‌ سال‌ 757 در گذشت‌.

پس‌ از درگذشت‌ شیخ‌ حسن‌، فرزندش‌ معزالدین‌ اویس‌ (757 ـ 776) به‌جانشینی‌ او رسید. مهم‌ترین‌ تحول‌ در زمان‌ وی‌، توسعه‌ قدرت‌ جلایری‌ تا تبریزبود. گذشت‌ که‌ جانی‌بیک‌ دولت‌ چوپانیان‌ را در سال‌ 759 برانداخت‌. پس‌ از آن‌امیری‌ با نام‌ اخی‌ جوِ حاکم‌ تبریز بود که‌ مردم‌ بر او شوریدند و از سلطان‌ اویس‌خواستند تا به‌ تبریز بیاید. سلطان‌ نیز لشکری‌ فراهم‌ آورده‌، به‌ تبریز تاخت‌ و این‌شهر را تصرف‌ کرد. این‌ پیروزی‌ موقت‌ بود و زمستان‌ آن‌ سال‌، باز تبریز به‌ دست‌اخی‌جوِ افتاد و اویس‌ به‌ بغداد بازگشت‌. سال‌ بعد مبارزالدین‌ محمد، بنیان‌گذارسلسله‌ مظفری‌ تبریز را تصرف‌ کرد؛ اما با شنیدن‌ خبر آمدن‌ اویس‌ تبریز را ترک‌ کردو بدین‌ ترتیب‌ بار دیگر تبریز به‌ دست‌ دولت‌ جلایری‌ افتاد.

با ضمیمه‌ شدن‌ سلطانیه‌ به‌ قلمرو جلایری‌، دولت‌ مقتدری‌ در این‌ منطقه‌ به‌سلطانی‌ سلطان‌ اویس‌ به‌ وجود آمد. وی‌ در دوران‌ سلطنت‌ خود، باز هم‌ برای‌توسعه‌ دولتش‌ در عراق  عجم‌ تلاش‌ کرد، اما توفیق‌ چندانی‌ نیافت‌؛ چرا که‌ مهم‌ترین‌رقیب‌ آل‌جلایر، سلسله‌ مقتدر مظفری‌ بود که‌ اجازه‌ نفوذ به‌ آنان‌ را در قلمرو فارس‌و عراق  عجم‌ نمی‌داد. یک‌ بار شاه‌ محمود مظفری‌ از اویس‌ کمک‌ خواست‌ تا شیرازرا تصرف‌ کند و او چنین‌ کرد؛ اما اندکی‌ بعد، شاه‌ شجاع‌ توانست‌ او را از شیرازبیرون‌ کند. اویس‌ در حالی‌ که‌ تنها سی‌ و هشت‌ سال‌ سن‌ داشت‌، در سال‌ 776 به‌بیماری‌ سل‌ درگذشت‌.

یکی‌ از تحولات‌ سیاسی‌ روزگار وی‌ آن‌ بود که‌ به‌ تدریج‌ ترکمانان‌ قراقویونلو درصحنه‌ سیاسی‌ شمال‌ عراق  و آذربایجان‌ وارد شدند. زمانی‌ که‌ اویس‌ درگذشت‌،فرزندش‌ سلطان‌ حسین‌، با حمایت‌ امیران‌ او، بر تخت‌ نشست‌. نخستین‌ مشکل‌ او ازسوی‌ ترکمانان‌ یاد شده‌ بود که‌ بر وی‌ شوریدند. وی‌ توانست‌ با قرامحمد امیرترکمانان‌ مصالحه‌ کند و به‌ طور موقت‌ اوضاع‌ را آرام‌ سازد.

در این‌ سوی‌، شاه‌ شجاع‌ به‌ تبریز حمله‌ کرد و برای‌ چهار ماه‌ آن‌ را به‌ تصرف‌خود درآورد. تنها پس‌ از آن‌که‌ شنید شاه‌ یحیی‌، حاکم‌ یزد، قصد حمله‌ به‌ شیراز رادارد، از تبریز خارج‌ شد و این‌ شهر بار دیگر به‌ دست‌ جلایریان‌ افتاد.

سلطان‌ حسین‌ تا سال‌ 784 که‌ به‌ دست‌ برادرش‌ سلطان‌ احمد کشته‌ شد، بر مسندسلطنت‌ جلایری‌ قرار داشت‌. در این‌ سال‌، احمد توانست‌ لشکریانی‌ را از شهرهای‌اطراف‌ تبریز فراهم‌ آورده‌، به‌ طور ناگهانی‌ تبریز را تصرف‌ کند و برادرش‌ را به‌ قتل‌برساند. از آن‌ پس‌، سلطان‌ احمد به‌ عنوان‌ سلطان‌ جلایری‌ به‌ قدرت‌ رسید.

سلطان‌ احمد برای‌ اعمال‌ نفوذ قدرت‌ خود بر بغداد از یک‌ طرف‌ و سلطانیه‌ ازطرف‌ دیگر مواجه‌ با مشکل‌ بود. یکی‌ از مشکلات‌ او برادرش‌ بایزید بود که‌ او نیزمدعی‌ تخت‌ سلطنت‌ جلایری‌ بود. سلطان‌ پس‌ از چند سال‌ تلاش‌، توانست‌سلطانیه‌ را تصرف‌ کند و سلطه‌ خویش‌ را بر این‌ بخش‌ استوار سازد. اما دیری‌ نپاییدکه‌ حمله‌ تیمور آغاز شد و از این‌ پس‌، سلطان‌ احمد در یک‌ دشواری‌ چند ساله‌گرفتارآمد.

سلطان‌ احمد از سال‌ 788 تا زمان‌ کشته‌ شدنش‌ به‌ سال‌ 813 هر روز آواره‌ شهری‌ودیاری‌ بود و هیچ‌ گاه‌ نتوانست‌ دولت‌ خویش‌ را در جایی‌ استوار سازد. بارها به‌تبریز یا بغداد رفت‌ و هر بار با حمله‌ مجدد نیروهای‌ تیمور شهر را رها می‌کرد و به‌اطراف‌ می‌گریخت‌. حملات‌ بی‌امان‌ لشکر تیمور، بارها او را از تبریز به‌ بغداد و ازآنجا به‌ شمال‌ عراق  راند. بارها با این‌ و آن‌ متحد شد و حتی‌ زمانی‌ به‌ مصر نزد سلطان‌بَرقوِ مَمْلوکی‌ رفت‌ و بار دیگر به‌ بایزید عثمانی‌ متوسل‌ شد تا حکومت‌ خود رانگاه‌ دارد، اما در برابر یورش‌ وحشیانه‌ تیمور، مقاومت‌ امکان‌پذیر نبود. وی‌ درنهایت‌ در سال‌ 813 به‌ دست‌ قَرایوسف‌ ترکمان‌، که‌ سال‌ها متحد او در برابرتیموریان‌ بود، کشته‌ شد. سلطان‌ احمد مردی‌ سیاستمدار و در عین‌ حال‌ خشن‌ بود.وی‌ شاعرانی‌ در کنار خود داشت‌ و خود نیز اشعاری‌ سروده‌ که‌ دولتشاه‌ سمرقندی‌آنها را در کتابش‌ آورده‌ است‌.

پس‌ از سلطان‌ احمد، شاه‌ وَلَد فرزند شیخ‌ علی‌ بن‌ اویس‌، برای‌ مدتی‌ به‌ سلطنت‌رسیده‌، چندی‌ با محمدشاه‌ پسر قرایوسف‌ جنگید و در سال‌ 814 کشته‌ شد. پس‌ ازاو، فرزندش‌ اویس‌ دوم‌ در شوشتر و برخی‌ از نواحی‌ آن‌ به‌ قدرت‌ رسید و تلاش‌کرد تا بغداد را تصرف‌ کند. وی‌ نیز در نبرد برای‌ تصرف‌ بغداد به‌ سال‌ 824 به‌ دست‌شاه‌ محمد فرزند قرایوسف‌ کشته‌ شد. آنگاه‌ برادرش‌ سلطان‌ محمود، به‌ قدرت‌رسید. وی‌ نیز در سال‌ 828 در حالی‌ که‌ در برابر یکی‌ از شاهزادگان‌ تیموری‌، شوشتر را نیز از دست‌ داده‌ بود، در تبریز درگذشت‌. آخرین‌ امیر جلایری‌ سلطان‌ حسین‌نواده‌ سلطان‌ احمد جلایری‌ بود که‌ مدتی‌ در حله‌ حکومت‌ کرد و به‌ سال‌ 836 در این‌شهر توسط‌ ترکمانان‌ کشته‌ شد و دولت‌ جلایری‌ که‌ از زمان‌ درگذشت‌ سلطان‌ احمدبه‌ واقع‌ از میان‌ رفته‌ بود، این‌ بار به‌ طور رسمی‌ برافتاد.

برگرفته از 

 

کتاب تاریخ ایران اسلامی

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ