ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

روابط شاه اسماعیل صفوی با سلاطین عثمانی

سوشیانت | پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸ ق.ظ | ۰دیدگاه
روابط سلاطین عثمانی با شاه اسماعیل صفوی
روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران سرآغاز تحولات عمیق اجتماعی، سیاسی و مذهبی در ایران بود. در قرن دهم هجری شاه اسماعیل صفوی در تبریز تاج گذاری کرد و مذهب رسمی را در ایران شیعه اعلام نمود. در آن زمان اکثریت مردم ایران پیرو مذهب اهل سنت بودند، لذا شاه اسماعیل صفوی برای تغییر مذهب در ایران به خشونت زیادی روی آورد. جنگ های مذهبی شاه اسماعیل در ایران بی سابقه بود، به طوری که او هر کس را که حاضر به تغییر مذهبش نمی شد می کشت. این اقدامات خشونت بار، موج جابه جایی جمعیت را در ایران به همراه داشت و بر اساس آن بسیاری از مردم ایران از کشور خارج شدند و عده زیادی جان خود را از دست دادند، بخشی از مردم نیز تغییر مذهب را پذیرفتند. در کنار این تحولات قبایل مختلفی از ترک های آناتولی که به طور تاریخی پیرو خاندان صفوی بودند از آسیای صغیر به ایران مهاجرت کرده و در نقاط مختلف ساکن شدند. این جابه جایی جمعیت سبب پدید آمدن نگرش های اجتماعی و مذهبی جدیدی در سرزمین ایران شد.

اما در همسایگی غربی ایران دولت قدرتمندی وجود داشت که از مذهب اهل سنت پیروی می کرد. عثمانی ها در آن زمان مشغول جنگ در اروپا بودند، اما به دلیل اشتراکات مذهبی با مردم ایران که هنوز اکثریت اهل سنت بودند، نگران پاکسازی مذهبی توسط شاه اسماعیل صفوی در ایران بودند.

برخی از سلاطین عثمانی سعی کردند با روش های دیپلماتیک و نوشتن نامه شاه اسماعیل را از کشتار اهل سنت در ایران برحذر دارند. اما ایران روش نتیجه بخش نشد و در نهایت در زمان حکومت سلطان سلیم جنگ عظیمی در چالدران میان قوای صفوی و عثمانی رخ داد که به شکست شاه اسماعیل صفوی منجر شد. (920 هـ . ق)
مجموعه مکاتباتی که میان شاه اسماعیل صفوی و سلاطین عثمانی صورت گرفته است، از جنبه های مختلف تاریخی قابل اهمیت است. این مکاتبات نمایانگر تحمل ارزش های افراطی صفویان در ابتدای ظهورشان در ایران است که سبب واکنش کشورهای همسایه به رعیت کشی و رعیت آزاری آن ها شد. این اقدامات در دراز مدت مهاجرت های گسترده ناشی از ناامنی را خصوصا در میان نخبگان ایران به همراه داشت. مجموعه مکاتبات سلاطین عثمانی با شاه اسماعیل صفوی به نامه های رسمی بایزید دوم و سلطان سلیم با وی مربوط می شود که در ذیل به آن پرداخته می شود.
 
شاه اسماعیل در آغاز کار خویش، تشیع را مذهب رسمی ایران قرار داد، با آن که بیشتر مردم ایران در آن روزگاران در زمره اهل سنت بودند، با خشونت و شدت عمل بسیار تمام آنان را به قبول تشیع وادار کرد و در این راه نه از خون های فراوان که ریخت پروا کرد و نه از خاندان ها که بر باد داد. مولف عالم آرای عباسی در این مورد می گوید: «به دارالسلطنه ی تبریز رسیده بر تخت سلطنت پادشاهانه تمکن یافت،‌شعد مذهب حق اثنی عشر علیهم السلام ظهور یافت. فراز منابر به خطبه امامیه و القاب سامیه زینت پذیر گشته وجوه دنانیر به کلمه ی طیبه «لا اله الا الله و محمد رسول الله وعلی ولی الله» و اسم سامی آن برگزیده آرایش یافت.» (1) خواند میر در حبیب السیر این مطلب را به شرح زیر آورده است:
    «در اول جلوس همایون فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ پیوست که خطبای ممالک آذربایجان خطبه به نام ائمه اثنی عشر خوانند و پیش نمازان تمامی بلدان در اقامت صلوه و سایر عبادات رسوم مذموم مبتدعه را منسوخ گردانند. موذنان مساجد و معابد لفظ "اشهد ان علیا ولی الله" داخل کلمات اذان سازند و غازیان عابد و لشکریان مجاهد از هر کس امری مخالف ملت بیضا مشاهده نمایند سرش از تن بیندازند.» (2)
 
در کتاب «روضه السیاحه» در مورد مذهب ایرانیان آمده است: «بر رای فضلای روزگار و بر ضمیر عقلای نامدار مخفی نخواهدبود که بدو اعلام لوای اسلام تا غایت دولت تیموری و ترکمانیه، ساکنان ایران بر طریقه ی اهل سنت و جماعت بودند،‌اهل فارس و عراق به مذهب محمد بن ادریس شافعی عمل می نمودند و سکنه ی خراسان و آذربایجان به طریق ابوحنیفه سلوک می فرمودند مگر مدینه ای چند که همیشه آن بلاد در گلشن دل ریاحین و داد خاندان و لکل قوم هاد می کاشتند.» (3)
دیوید مورگان در این مورد می گوید: «به نظر نمی رسد دلیلی برای تردید در این واقعیت داشته باشیم که اکثریت عظیم مردم ایران در سال 907هـ / 1501م پیرو مذهب سنت بوده اند.»
 
روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفویان
ایران از همان ابتدای حکومت صفویان با عثمانی معارضه داشت، مناسبات سیاسی این دو به طور کلی در برخورد نظامی خلاصه می شود و ارتباط های دیپلماسی نیز در همین چارچوب برقرار بوده است.
شاه اسماعیل اول پس از این که در سال 907 هجری قمری، الوند بیگ با یندری آق قویونلو را، در محل شرور نزدیک قلعه نخجوان، شکست داد و او را به داخل خاک عثمانی راند، شهر تبریز پایتخت امیران ترکمان آق قویونلو را گرفت و در آن جا رسماً بر تخت پادشاهی ایران نشست (دوم رمضان 907ه)، وی درصدد بود تا قدرت محکمی را در مقابل مرزهای عثمانی به وجود آورد، به خصوص که بزودی برخی نواحی کردستان و بین النهرین هم به تصرف ایران درآمد.(4)
در مورد علت درگیری های ایران و عثمانی، دیوید مورگان می گوید:
«علت ریشه ای [اصلی] درگیری میان این دو امپراتوری آن بود که بخش کثیری از حامیان آرمان صفویه، متعلق به قبایل ترکمن شرق و مرکز آناتولی بودند که در نزدیکی یا درون قلمرو عثمانی قرار داشت؛ در نتیجه، امپراتوری عثمانی هم نیروی انسانی ارزشمند خود را به نفع همسایه اش از دست می داد و هم وفاداری بسیاری از باقی ماندگان نسبت به امپراتوری عثمانی قابل اعتماد نبود.
بزودی در سال 8ـ907هـ  1502م گروه کثیری از قزلباش ها به جنوب یونان کوچانده شدند تا قادر به آسیب رساندن نباشند.» (5) پطروشفسکی گسترش شیعه را عامل مخالفت عثمانی می داند.(6) و در جای دیگر علاوه بر مبادره تسنن و تشیع، علت اصلی اختلاف را تسلط بر سرزمین های مهم سوق الجیشی می داند. او در این مورد می گوید: «نبرد چالدران و دیگر جنگ های عثمانی و ایران، در سال های پس از آن، در زیر پوشش مبارزه تسنن با تشیع انجام گرفت، اما در واقع، مبارزه بر سر سرزمین های مهم استراتژیک بود که در سر راه بازرگانی کاروانی قرار داشتند.
تصرف کشورهای ماوراء قفقاز و کرانه باختری دریای خزر، یکی از هدف های ترکیه بوده و از جمله برای آن بود که ترکیه بر راه بازرگانی ولگا - خزر که به شریان مهم بازرگانی تبدیل شده بود، مسلط گردد.»(7)
دولت عثمانی و دولت صفوی هر دو بر اساس مذهب تشکیل شده بودند و از ابتدا خشم و نفرت و دشمنی بر روابط آن ها حکم فرما بود. شاه اسماعیل دولت خود را به کمک قبیله های قزلباش تشکیل داد که از آسیای صغیر به ایران آمده بودند و طبعاً گروه های زیادی از آن ها هم در دیار خود مانده بودند.
مـأمورانی که مستقیمأ از ایران فرستاده می شدند، از میان قزلباش های محلی انتخاب و مأمور می گردیدند و «خلیفه»(8) نامیده می شدند، توده های مردم را تحریک می کردند که گروه گروه به ایران کوچ کنند و نیز پول هایی را به عنوان «نذر» و «صدقه» جمع می کردند که توسط یک سازمان منظم مخفی به ایران فرستاده می شد. فعالیت های این مأموران که به اصطلاح امروز «ستون پنجم» دشمن در آن روزگار بودند و کار آن ها «خیانت به وطن» بوده به پایتخت عثمانی گزارش داده می شد، انبوهی این گزارش ها و دستورهایی که برای تعقیب و مجازات این مأموران صادر شده نشان می دهد که عامل مهم دشمنی میان دو دولت عثمانی و صفوی که قرن ها ادامه یافت همین تحریکات بود.(9)
 
نامه شاه اسماعیل به بایزید دوم
شاه اسماعیل در یکی از نامه های خود از سلطان عثمانی درخواست می کند که از آمدن طرفداران و فدائیان ترک که برای زیارت به اردبیل می آیند ممانعتی به عمل نیاورد. او در قسمتی از نامه خود می نویسد: «چون طریقه عدالت و افضال خدام حضرت خلافت پناهی جمیع اهل اسلام خصوصاً سالکان مسالک طریقت و مالکان ممالک حقیقت را شامل می باشد متوقع و مسئول که مریدان و معتقدان این خاندان را که داعیه توجه زیارت این دودمان باشد مجاز فرمایند. ملوک و حکام اقطار و مستحفظان حدود و امصار را فرمان شود که مطلقاً مانع آن گروه نگردند که هر کس که متوجه این جانب گشته به مطلوب اخروی فائز گشته موجب کثرت دعوات و مستوجت مزید جاه و جلال و مستلزم تضاعف رزانت خلافت و افضال شود. ان شاءالله تعالی»(10)
سلطان عثمانی منع خروج زائران را، فرار از سربازی تلقی می نماید نه زیارت آن خاندان در قسمتی از نامه خود به شاه اسماعیل می نویسد:
«... چون اشارت شریف در رسید، حکم فرمودیم که هر فردی از این طبقه در وقتی که داعیه ی زیارت اولیا الله نمایند بر سبیل باز آمدن، هیچ احدی مانع و دافع نگردد، تا طریقه محبت چنان چه دل خواه طرفین و مقصود حانبین است مامور و دائر گردد و رشته ی محبت لاینقطع غیر منقطع شود...» (11)
استقرار مذهب تشیع و رسمی شدن آن در کشور ایران موجب گردید، جمعی از پیروان مذهب تسنن از ایران مهاجرت نمایند. از طرفی ذکر تعدیات شاه اسماعیل و مریدان وی نسبت به آن ها، پادشاه عثمانی را وادار نمود دو نامه، یکی نامه ی شاد باش و دیگری نامه ای ناظر به نصیحت و خود داری از تعدی نسبت به اهل تسنن برای شاه اسماعیل ارسال نماید، ضمنا سفیر خود را آگاه کرد، چنان چه به صحت اخبار مذکور اطلاع یافت، نامه ی دوم را نیز تسلیم شاه ایران نماید. (12)
نظر به این که محمد چاوش بالابان هنگام ورود به ایران، از صحت اخبار مطلع شد، هر دو نامه را تقدیم شاه اسماعیل نمود. سلطان بایزید در نامه ی دوم خود چنین نوشته بود: «جناب امارت مآب حکومت نصاب سیادت انتساب، مبارز السلطنه و الحکومه صاحب الفتح الجزیل ابن السلطان حیدر الصفوی امیر اسماعیل اسس الله بنیان عدله و افضاله الی یوم الدین را که مقام فرزند ارجمند این ولاء و موسس اساس سلطنت والا و سر سلسله دولت اعلی و جانشین کی خسرو و داراست، اولا به سلام سلامت انجام همایون ما مفتخر ساخته، ثانیا ابواب گله بل شکایت گشوده اظهار می نمایم.
بعد از این که آن فرزند عالی مقام به عزم کشیدن انتقام پدر حیدر، از گیلانات خروج کرد و با فرخ یسار شروانشاه جنگید و به یاری بخت بر او ظفر یافت و به سزا رسانید.
...چون این خبر شادی اثر تشنیف ساز صماخ مسرت گردید و بشارت نامه ای نیز از آن جناب نرسید، لازم آمد که فتوحات پی در پی آن سیادت مآب، شهادت نصاب را تبریک و تهنیت گفته در طریقه اخلاص کیشی و مودت گستری تقدم بجویم و در این ضمن وصایای بی غرضانه هم بگوش هوش آن نتیجه خانواده ولایت رسانیده، نظر دقت با فطانت آن امارت مآب را در باب تعمیق مضار چند مسئله منعطف سازیم.
اولاًـ در اکثار و اسراف در قتل که باعث کوتاهی عمر و سبب بدنامی ابدی و در شرع و عقل غیر ممدوح است، تابع هوای نفس جوانی نشده اجتناب فرمایند، البته شنیده اید که نام حجاج و چنگیز و تیمور را اعالی و ادانی به چه عنوان به زبان آورده و می آورند.
ثانیاًـ لازم نیست که ترویج و تعمیم یک طریقه مخالف عامه مسلمین را از برای پیشرفت امور سلطنت سه روزه دنیا آلت قرار داده در میان امت خیرالبشر تفرقه بیندازند.
ثالثاًـ قبور و مساجد و تکایا و زوایا و سایر آثار سلاطین و امرا وعلمای سالفین و سابقین را نگذارند که بعضی نادان های صوفیه به اغوا و اغرای انبوهی از مغرضین، که می خواهند موقوفات آن ها را ملک قرار داده غصب کنند، خراب نمایند...
رابعاً ـ استمالت به عدل و انصاف در قلوب اهالی مؤثرتر از اظهار بطش و شدت و خونریزیست. بهتر این است که در هر امر مساوات و عدالت و حریت مشروعه اهالی برای آن امارت مآب پیشه گشته، مرغ قلوب اهالی را به دام صدق نیت و حسن سلوک شکار کرده کسی را نرنجانند...
... پس چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟! مملکت پادشاه می خواهد، پادشاه مملکت و رعیت و این هر دو به عدالت معمور و مرفه می شود.
پادشاه با دین و مذهب که از امور معنویه و اخرویه است، چه کار دارد. اگر آن سیادت مآب نصایح مشفقانه این جانب را اصغاء و قبول فرمایند، شکی نیست که همیشه دولت ابد مدت عثمانی را ظهیر و معین امارت و حکومت آن ولا یافته عند الاقتضا معاونت فعلیه هم خواهند دید و ما علینا الا البلاغ» (13)
 
مکاتبات سه گانه سلیم با اسماعیل
 
نامه اول سلطان سلیم:
«...از طریق تعدی، امارت بلاد شرقی را متصدی گشتی و از کنج مذلت فرمانبری به صفه با حشمت فرمانفرمایی قدم نهادی ابواب ظلم و بیداد را بر روی مسلمانان باز کرده، زندقه و الحاد را به یک دیگر ازدواج و امتزاج دادی و اشاعت فتنه و فساد را شعار و رثار خود ساخته علم های ستمکاری بر افراشتی وفرمانروایی را بر حسب دواعی هوای نفس و رغبات طبیعت حل قیود شریعت و اطلاق از نوامیش ملت پنداشتی. مقابح و افعال و مساوی احوالت چون اباحت فروج محرمه و اراقت دماء مکرمه و تخریب مساجد و منابر و احراق مراقد و مقابر و اهانت علما و سادات و القاء مصاحف کریمه در قاذورات و سب شیخین کریمین (رض) همه به حدود تواتر پیوست. ائمه دین و علماء مهترین رضوان الله علیهم اجمعین کفر و ارتداد تو را با انباع و اشیاعت که موجبش قتل است و سبی علی رؤس الشهاد متفق الکلام والاقلام با سرهم فتوا دادند. (14)
...ان شاءالله تعالی الاعز عرصه آن مملکت که از روی تغلب به دست تصرف افتاده است عن قریب مخیم اردوی عساکر نصرت مآثر خواهد شد.مدتی است از غایت سبکساری، سودای سرداری در سر داری و از فرط خود رایی دعوای جهانگیری و کشور گشایی بر زبان آری. چون مردی به میدان مردان درآی . که هر چه نهاده پرده تقدیر است، به ظهور آید، و الامر یومئذلله (15) والسلام علی من اتبع الهدی.» (16)
 
نامه دوم سلطان سلیم
سلطان سلیم دو تن از سرداران ترک به نام قراچه پاشا و علی بیگ میخال او غلو را با فرحشاد بیگ بایندری، که به خدمت او پیوسته بود، مأمور کرد که برای کسب خبر از حرکت سپاه ایران پیشاپیش اردو حرکت کنند. سپس نامه عتاب آمیز دیگری به شاه اسماعیل نوشت و توسط یکی از جاسوسان شاه که دستگیر شده بود، به ایران فرستاد. (17)
 
متن نامه دوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل:
«انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم الا تعلو علی و اتونی مسلمین»(18) و صلی الله علی خیر خلقه محمد و آله و صحبه اجمعین «هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون» (19)
...به موجب الدین نصیحه اگر روی نیاز به قبله اقبال و کعبه آمال آستان ملایک آشیان ما که محال رحال رجال است آوردی و دست تعدی از سر زیردستان که پایمال ظلم و طغیان گشته اند کوتاه کردی و خود را در سلک التائب من الذنب کمن لا ذنب له منسلک گردانیدی و در مذهب و ملت تبعیت سنت سنیه حنفیه محمدیه علیه الصلوه و التحیه و آله الطاهرین و اصحابه المهتدین رضوان الله علیهم اجمعین که اصحابی کالنجوم با یهم اقتدیتم اهتدیتم کردی و آن بلاد را به سرها مضافات و متعلقات ممالک محروسه عثمانیه شمردی هر آینه عنایت پادشاهی و عاطفت شاهنشاهی ما شامل حال تو گردد... (22)
سلطان سلیم، برای آنکه شاه اسماعیل را به جنگ برانگیزد، نامه دیگری به زبان ترکی برای وی فرستاد و او را فقط اسماعیل بهادر خطاب کرد و چون پادشاه صفوی به نامه های او جوابی نداده و سرداران قزلباش نیز به فرمان وی از جلو سپاه عثمانی عقب نشسته بودند، خرقه و عصا، مسواک، تسبیح و کشکولی نیز به نامه خود همراه کرد.منظورش از فرستادن این اشیاء ان بود که عقب نشینی و احتراز از جنگ شایسته دلیران و مردان بی باک نیست. بهتر آن است که به جای شمشیر، خوقه و کشکول و سبحه و عصا برگیرد و مانند نیاکان به کار درویشی و صوفیگیری مشغول شود. (23)
 
متن ترجمه نامه سوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل:
«اسماعیل بهادر اصلح الله شأنه در وصول مثال لازم الامتثال واضح گردد که چون بحد تواتر رسید که برای هتک پرده اسلام و هدم شریعت سید الانام علیه الصلوه و السلام قیام تام نموده ای لهذا ائمه و علما کثرهم الله امثالهم الی یوم الجزاءبا سرهم فتوی دادند که بواسطه اظفار خنجر و تبغ آبدار حک کردن نقطه طینت مضرت نهادت که مرکز دایره فتنه و فساد است از صفحه روزگار بکافه مسلمین عموماً و بسلاطین اولی الامر و بخواقین ذوی القدر خصوصاً از جمله واجبات است.بنابراین محض از برای احیای مراسم دین محمدی و اقامت ناموس شرایع احمدی، با لشکر بیشمار دشمن شکار، بفصد تو به بلاد شرقی توجه همایون نموده و در مضمون شریف نامه های سابق که چند ماه پیش از این فرستاده شد فرموده بودم هنگامی که نواحی و اراضی که از جهه شاهی در تصرف توست بظل ظلیل رایات فتح آیات من مستعد گردد، اگر مردی به میدان بیا، که مشیت و ارادت حق سبحانه و تعالی بهر چه تعلق گرفته بظهور بیاید.غرض از این اخبار این بود که چند ماه قبل ازین تو نیز متنبه شده در تدارک اقدام نمایی و درآینده بهانه نیاوری و نگویی که غافل بودم و ایام مساعد نشد که تمام اهالی حوزه حکومت خود را جمع نمایم...
«...حالیا سببش دانسته شد که چرا به این شدت انزوا در زاویه ای خمول گزیده و بدین درجه اختفا کرده ای؛همانا که این رعب و هراس از کثرت لشکر ظفر استیناس بر تو مستولی شده است.اگر این احتمال باعث شد محض مصلحت ازاله این معنی اینک چهل هزار لشکر نامدار از اردوی ظفر شعار جدا کرده فرمودیم که فیمابین سیواس و قیصریه در اردوی جداگانه بمانند.برای دشمن ارخای فنان و توسیع دایره میدان بیشتر ازین نمی شود. اگر در طینت تو فی الجمله شمه ای از غیرت حمیت باشد البته به میدان جنگ ما آمده با لشکر من مقابله خواهی کرد تا در ازل هر چه مقدر است در معرض بروز جلوه گر گردد. ان شاءالله تعالی. والسلام علی من اتبع الهدی. حرره فی اواخر اولی الجمادین سنه 920 به یورت ارزنجان.» (24)
 
متن نامه ی شاه اسماعیل
«سلامی که به محتب مشحون و پیامی که به مودت مقرون باشد به حضرت جنت خضرت اسلام پناه سلطنت دسنگاه، المنظور با نظار الملک الاله، مبارز الدوله و السلطنه و الدنیا و الدین سلطان سلیم شاه ایده الله بالدوله الابدیه و ادامه بالسعاده السرمدیه متحف و مهدی داشته آرزومند شناسند.
بعد هذا مکاتیب شریفه مره بعد اخری به درجه الشیء لایثنی الاوقد یثلث رسیده مضامین آن چون به عداوت مشعر و مبنی از جرات و جلادت بود از آ« حظ بسیار نمود. لکن مبدا و منشا آن ندانستیم که چیست در زمان والد جنت مکانش انار الله برهانه که نهضت همایون ما به سبب گستاخی علاءالدوله ذوالقدر به مرز و بوم روم واقع شده از جانبین به جز دوستی و یک جهتی چیزی دیگر نشد و آن حضرت نیز در آن وقت که والی طربزون بودند اظهار یک جهتی می کردند، حالا باعث کدورت معلوم نگشته چون به اقتضاء سلطنت به این خصوص عازم گشته اند، سهل باشد. نظم:
ستیزه به جایی رساند سخن                     که ویران کند خانمان کهن
غرض ما از تغافل آن صوب دو چیز بود: یکی آن که اکثر سکنه آن دیار مریدان اجداد علی تبار مااند رحمهم الله الملک الغفار. دوم آن که محبت ما به آن خاندان غزا عنوان قدیم است و نمی خواستیم که شورشی چون عهد تیموریان به آن سرزمین طاری شود (25) و هنوز نمی خواهیم و به این قدرها نمی رنجیم و چرا برنجیم. خصومت سلاطین رسم قدیم است.
عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ             که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد
اما کلمات نامناست وجهی ندارد و همانا آن قول و افکار منشیان بَرَشی (26) و محرومان تریاکی که از قلت نشاه از سر دماغ خشکی نوشته فرستادند و این همه توقف نیز خالی از ضرورتی نبوده می پنداریم. بنابر آن حقه ذهبی مملو از کیفیت خاصه مختوم به مهر همایون مصحوب دارند، قدوه المقربین شاه قولی آقای بوی نوکر رزقت سلاقته ارسال رفت تا اگر لازم باشد به کار داشته به زودی در رسند تا به عون الهی آن چه در پرده ی تقدیر مکنون است صورت پذیر گردد. فاما فکری بر اصل کرده و به سخن هر کسی مقید نشده اندیشه بر اصل نمایند که پشیمانی آخر مفید نمی شود.
و ما در وقت تحریر این نامه به شکار حدود صفاهان بودیم. در حال به تدارک مقابله مشغول گشته از سر دوستی جواب فرستادیم به هر نوع که می خواهند عمل کنند.
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات         با آل علی هر که در افتاد بر افتاد
و مزبور را نرنجانیده راه دهند که «ولاتزر وازره وزر اخری» (27) و چون کار به جنگ انجامد تاخیر و تراخی را جایز ندارند. اما از راه عاقبت اندیشی در آیند والسلام.» (28)
 
نامه ی چهارم سلیم
ترجمه ی متن چهارمین نامه سلطان سلیم به شاه اسماعیل
«اسماعیل بهادر اصلح الله شانه، هنگامی که توقیع رفیع جهان مطاع و حکم شریف واجب الاتباع به تو واصل شود، باید بدانی که مکتوب تو به درگاه سعادت دستگاه من رسیده، پس از ادای کلمات جسارت آمیز، نوشته ای: چیزی که مایه ازدیاد جرات است ارسال داشتیم که در عزیمت مسارعت نموده، ما را از انتظار برهانید.
ما به نیروی جرات از راه دور با لشکر بیکران و رایات فتح آیات نصرت نشان، پس از طی مراحل و منازل به مملکت تو داخل شده ایم، در آیین سلاطین اولی الامر و مذهب خواقین ذوی القدر، مملکت در حکم زن ایشان است و کسی را که از مردی حصه ای و از فتوت بهره ای، بلکه در دل فی الجمله زهره ای باشد. قطعا راضی نمی شود که دیگری به ناموس او تعرض کند.
مع هذا اکنون روزها می گذرد که عساکر نصرت ماثر من به مملکت تو در آمده اند، ولی از تو هیچ گونه نام و نشانی پیدا و از وجودت اثری هویدا نیست و چنان مستور الحال به سر می بری که حیات و مماتت یکسان است.
از این ننگ تا جاودان مهتران             بگویند با نامور لشکران
«ظاهر حال گواهی می دهد که اکتساب جرات عارضی برای که لازم است،‌ تا امروز از جانب تو عملی به ظهور نیامده است که از آن مردی و جلادت استنباط شود، عمل تو ثمره ی مکر و حیله ی توست و شک نیست که این جرات عارضی، اثر تلبیس و تدلیس و لاغیره، دوای دردی که تو به آن مبتلا هستی معلوم است و برای تحصیل قوت قلب آن را استعمال می کنی. حال نیز همان دارویی را که بارها تجربه کرده ای به کار بر تا مگر در دلت اندک جراتی پدید آید.
«ما نیز برای ازاله ی ضعف قلب تو چهل هزار تن از لشکریان ظفر رهبر خود جدا کرده میان قیصریه و سیواس گذاشته ایم و درباره ی خصم پیش از این مروت و مردی میسر نیست. اگر من بعد باز برقرار وضع سابق در کنج زاویه ی رعب و هراس منزوی گردی،‌نام مردی بر تو گذاشتن حرام است و بهتر خواهد بود که به جای مغفر، معجر و به جای زره، چادر اختیار کنی و از سودای سرداری سپهسالاری بگذری، ز تو این کار برناید، تو با این کار برنایی، والسلام علی من اتبع الهدی (29) تحریرا فی اواخر شهر جمادی الاخره، سنه عشرین و تسع ماه» (30)
 
در همین احوال پیامی از شاه اسماعیل رسید که سلیم را در جلگه ی چالدران به جنگ فرا خوانده بود و سلطان سلیم بدون درنگ دستور حرکت به سوی چالدران را صادر کرد و در شب دوم رجت 920 هـ / 23 اوت 1514 م به تپه ای رسید که از غرب بر دشت چالدران مسلط بود.
سلطان سلیم تصمیم گرفت شبانه سپاه خویش را آرایش دهد و سحرگاه حمله را آغاز نماید. به این ترتیت، صبح روز چهارشنبه دوم رجب 920 هجری سراسر تپه غربی دشت چالدران از سپاه یک صد و بیست هزار نفری عثمانی برای جنگ آرایش یافت، و جنگی رخ داد که به شکست شاه اسماعیل صفوی ختم شد.
 
 
_____________________________
1.     منشی، اسکندربیک: عالم آرای عباسی، ج 1 ص 28، نیز ر . ک: قزوینی: فوائد الصفویه، ص 7؛ مورگان: ایران در قرون وسطی، ص 150؛ بروان: تاریخ ادبی ایران ج 4، ص 17؛ صفا: تاریخ ادبیان در ایران، ج 1/5، ص 157؛ میر احمدی، دین و دولت، ص 51.
2.     خواندمیر، حبیت السیر، ج 4 ص 467، نیز ر . ک: شیروانی: ریاض السیاحه، ص 40، کروسینسکی، تادیوسی یودا، سفرنامه ی کروسینسکی، تصحیح مریم میر احمدی، چاپ اول تهران، 1363، ص 23.
3.     شیروانی، میرزا زین العابدین، روضه السیاحه، ص 23.
4.     سرور: تاریخ شاه اسماعیل،؛ ص 47؛ میراحمدی: تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ص 174.
5.     مورگان، ایران در قرون وسطی، ص 156.
6.     پطروشفسکی، اسلام در ایران، ص 397.
7.     پطروشفسکی، تاریخ ایران، صص 90 و 95.
8.     عنوان نمایندگان صفوی، در عثمانی یا رهبر قرلباش های مستقر در آسیای صغیر.
9.     ریاحی: سفارتنامه های ایران، ص 31؛ صفا: تاریخ ادبیان ایران، ج 5، بخش 1، ص 44.
10.نوایی، شاه اسماعیل صفوی، ص 55، نیز ر . ک به: فریدون بیک، منشات السلاطین، ص 345؛ براون، تاریخ ادبیان ایران، ص 54.
11.نوایی، شاه اسماعیل صفوی، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی، صص 58-57، نیز ر . ک: شیبانی، مجیرالدین: مقاله ی «سیاست صلح و دوستی شاه اسماعیل با امپراتوری عثمانی»، مجله بررسی های تاریخی، سال سوم، شما ره 5، تهران، 1347، ص 232.
12.بیانی، خان بابا، تاریخ نظامی ایران در دوره ی صفویه، ستاد بزرگ ارتشتاران، اول، تهران، 1353، ص 165.
13.شیبانی، مقاله «سیاست صلح و دوستی شاه اسماعیل صفوی با امپراتوری عثمانی»، صص 236-233، نیز ر . ک: فلسفی، چند مقاله ی تاریخی، صص 8-5؛ تاج بخش، تاریخ صفویه، صص 75-72.
14.شیخ الاسلام دولت عثمانی، فتوا داده بود که ثواب کشتن یک ایرانی شیعه، با ثواب کشتن هفتاد مسیحی برابر است.
15.سوره انفطار آیه 19.
16.سوره طه آیه 47.
17.فلسفی، چند مقاله تاریخی و ادبی، ص 37.
18.سوره نمل آیات 31-30.
19.سوره انعام آیه 156.
20.سوره اسراء آیه 16
21.سوره رعد آیه 18
22.فریدون بیک، منشات الاسلاطین، ج 1، صص 383-382؛ نیز ر . ک: نوایی، شاه اسماعیل، صص 161-157؛ ثابتیان، اسناد و نامه های تاریخی، صص 114-112؛ فلسفی، چند مقاله، صص 40-37.
23.فلفسی: چند مقاله تاریخی، ص 42؛ نیز ر . ک: بروان، تاریخ ادبیان، ج 4، ص 60.
24.فریدون بیک: منشات الاسلاطین، ج 1، صص 384-383؛ نیز ر . ک: نوایی، شاه اسماعیل صفوی، صص 166-165، فلسفی، چند مقاله تاریخی، صص 43-42.
25.کنایه به شکست بایزید اول و اسارت او به دست تیمور که از ایران به عثمانی حمله کرده بود.
26.بَرَش معجونی است مکیف و مقوی که از افیون و بعضی مخدرات درست می کنند. (دهخدا، زیر واژه بَرَس).
27.سوره انعام آیه 164.
28.فریدون بیک: منشات الاسلاطین، ج 1، صص 385-384؛ نیز ر . ک: ثابتیان، اسناد و نامه های تاریخی، صص 116-115؛ نوایی، شاه اسماعیل، صص 169-167، فلسفی، چند مقاله، صص 4-13، تاج بخش، تاریخ صفویه، صص 97-96.
29.سوره طه آیه 49.
30.فریدون بیک: منشات، ص 385؛ نیز ر . ک: نوایی، شاه اسماعیل، ص 174؛ فلسفی، چند مقاله، ص 88؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی، ص 157.

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ