برگی از خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیس
خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیس
خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی
مقدمه
همفر در سال 1122ه.ق. مصادف با 1710 میلادی از طرف وزرات مستعمرات انگلیس به همراه ده تن دیگر روانه کشور های مصر, ترکیه , عراق و حجاز شدند تا معلومات کافی به منظور تقویت راههایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی جمعآوری کنند. همفر از طریق دریا به استانبول رفت که در آن روزها پایتخت خلافت اسلامی نامیده می شد. در استانبول با نام محمد وانمود کرد که قصد دارد تلاوت قرآن , احکام اسلامی و زبان های عربی , ترکی و فارسی را بیاموزد. وی نزد شخصی به نام احمد افندی به یادگیری قرآن و زبان پرداخت. نصف روزنیز در یک کارگاه نجاری کار می کرد. هر ماه گزارش کار و اطلاعات جمع آوری شده را به وزارت مستعمرات ارسال می کرد وی دو سال در استانبول ماند و تقریبا آنچه را که یک مسلمان مومن باید می دانست فراگرفت.
بعد از دوسال به انگلستان بازگشت با آموزش و تجربیاتی که کسب کرد عازم ماموریتی شد که طی آن توانست شکافی عظیم در بین مسلمانان ایجاد کند و آنها را به جان هم اندازد. در این هنگام دولت های عثمانی- که داعیه دارخلافت اسلامی بود- و ایران حال و روز خوشی نداشتند. دهها مامور ورزیده و باهوش روانه سرزمین های اسلامی شدند تا با دامن زدن به اختلافات, مسلمانان را رودروی هم قرار داده و به خود مشغول سازند و این چنین بر سرزمین های مسلمانان مسلط شوند. جاسوسان آموزش دیده انگلیس وظیفه داشتند از راههای گوناگون باورها و اعتقادهای دینی مسلمانان را سست نموده ,همدلی و وحدت میان آنها را فروپاشند و سلامت فکری, روانی و اجتماعی آنان را از میان بردارند. یکی از این جاسوسان «همفر» بود که توانست با تحریک و تشویق طلبه جوانی به نام «محمد بن عبدالوهاب» که فردی جسور,جاه طلب ,بلندپرواز,خودسر و خودرای, ناآگاه, سطحی نگر و ناراضی نشان می داد, پایه های اختلافات مذهبی را در بین مسلمانان بنیاد نهاد.
همفر که پی به سست ایمانی محمد بن عبدالوهاب برده بود با القائات مختلف و با کمک زنان زیباروی انگلیسی در مبانی فکری و باورهای نامحکم وی تشکیک ایجاد کرده و وی را برای اعلام مذهبی جدید که بتواند دنیای اسلام را به چالش جدی بکشاند, مهیا کرد و در نهایت ماموران و جاسوسان انگلیسی در هیبت اعراب بادیه نشین و به عنوان خدمتگزاران محمد بن عبدالوهاب و با پول کنسول انگلیس مذهب وهابیت را تاسیس کردند.
متن خاطرات مستر همفر برای اولین بار در دوران جنگ جهانی دوم در نشریه آلمانی اشپیگل منتشر گردید. پس از جنگ جهانی دوم یک مجلّه فرانسوی، ترجمه فرانسه این خاطرات را منتشر نمود.یک دکتر لبنانی این اسناد را به زبان عربی ترجمه کرد و سپس از زبان عربی به زبان انگلیسی و دیگر زبان ها ترجمه شد.انتشارات واقف اخلاص کار انتشار این خاطرات را انجام داد همین طور متن انگلیسی آن را در لوح فشرده ای تکثیر و توزیع نمود اعترافات جاسوس انگلیسی ضمن اینکه دشمنی آنها با دین اسلام را نشان می دهد زمینه ها و علل شکل گیری فرقه وهابیت را فاش می سازد. این فرقه که توسط مجمد ابن عبدالوهاب پایه گذاری شد به نام اسلام تحریف های زیادی را گسترش و توسعه داد و دشمنی آنها را با دین اسلام , پیامبر و مسلمانان آشکار کرد. به همین دلیل است که امروزه وهابیون با طراحی عملیات های تروریستی و حمایت مالی از تروریست ها دست به کشتار مسلمانان و مردم بی گناه می زنند.
آقای دکتر محسن مویدی این کتاب را از نسخه عربی آن به زبان فارسی ترجمه و در سال 1361 توسط انتشارات امیرکبیر منتشر نمود. در سال های اخیر مجدداً چند نفر از مترجمین اقدام به ترجمه و چاپ آن نمودند.
برای اطلاع کاربران محترم بخش هایی از خاطرات مستر همفر ارائه می شود:
1- کشور انگلستان چه اهدافی را در کشورهای اسلامی دنبال می کرد و چه نقشه ای داشت؟
همفر در ابتدای خاطرات خود پرده از نقشه های شوم کشورش برمی دارد و می نویسد:
«از گذشته های دور حکومت بریتانیای کبیر مانند امروز در این اندیشه بود که امپراطوری بزرگ و گسترده خود را چگونه حفظ کند. امپراطوری که آفتاب هیچگاه در آن غروب نمی کرد. بریتانیا در مقایسه با مستعمرات خود همچون هند، چین و خاورمیانه، کشوری کوچک بود. اگر چه ما در بخشهای بزرگی از این کشورها حکومت دست نشانده نداشتیم وکار را خود مردم انجام می دادند، امّا سیاستهای فعّال و موفقیّت آمیز ما در این کشورها به پیش می رفت، و ما به سوی حاکمیّت کامل بر آنها گام برمیداشتیم. بنابراین در راستای تحقق این اهداف ما باید به دو نکته می اندیشیدیم:
1- در مناطقی که بر آنها تسلّط پیدا کردیم حاکمیّت خود را حفظ کنیم.
٢- بخشهایی که هنوز زیر سلطه ما نیستند به مستعمرات خود بیفزاییم.
وزارت مستعمرات برای هر یک از این کشورها کمیسیون خاصّی برگزید تا به بررسی این مسایل بپردازد و من خوشبختانه از ابتدای ورود به این وزارتخانه مورد اعتماد وزیر قرار گرفتم؛ وکار در کمپانی هند شرقی به من سپرده شد. این کمپانی اگر چه به ظاهر هدفش فعالیت بازرگانی بود,اما در حقیقت راههای تسلّط بر هند و به چنگ آوردن سرزمینهای دور شبه قاره هند را جستجو می کرد.
کشور بریتانیا در هند به دلیل وجود قومیّتهای مختلف، ادیان متفاوت، زبانهای گوناگون و منافع بسیار هیچ گونه نگرانی نداشت. چنان که اوضاع کشور چین نیز نمی توانست نگران کننده باشد. زیرا ادیان بودا و کنفوسیوس که بیشتر مردم آن کشور پیرو آنها بودند ,انگیزه قیام را در آنان برنمی انگیخت. اینها دو دین مرده ای هستند که به مسایل اجتماعی کاری ندارند و تنها به ابعاد درونی میپردازند و احتمال ضعیفی داشت که احساسی ملّی درمیان مردم این دو منطقه پدید بیاید.
بنابراین بریتانیای کبیر از این دو منطقه نگرانی نداشت. اگرچه از امکان به وجود آمدن تحوّلاتی در آینده نیز غافل نبودیم و برنامه های دراز مدّتی را برای گسترش تفرقه، نادانی، فقر، و گاه بیماری، در این کشورها برنامه ریزی کردیم. پیدا کردن پوشش مناسب برای این اهداف نیز دشوار نبود،ما موفق شدیم پوششهایی با ظاهری جذّاب و خیره کننده و باطنی استوار، که با تمایلات روحی مردم در این مناطق متناسب بود, پیدا کنیم. برای توصیف کار ما ,می توان از یک مثل قدیمی بودایی یاد کرد که می گوید: « اگر چه دارو تلخ است امّا به گونه ای رفتار کن که بیمار آن را با شیرینی میل کند.»
امّا اوضاع کشورهای اسلامی ما را نگران می کرد.ما با این مرد بیمار (امپراطوری عثمانی) قراردادهایی بسته بودیم که همه آن به نفع ما بود. کارشناسان وزارت مستعمرات نیز بر این باور بودند که این مرد کمتر از یک قرن آینده نفسهای آخرش را خواهدکشید. ما همچنین قراردادهای پنهانی با دولت ایران بسته بودیم و نیز جاسوسها و مزدورانی در این دو کشور به کار گرفته بودیم. رشوه، فساد اداری وسرگرمی پادشاهان با زنان زیبا مانند موریانه در آنها نفوذ کرده بود ولی با این همه برنامه ریزی, به دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم:
1- نفوذ معنوی دین اسلام واعتقاد راسخ و دل بستگی زیاد مسلمانان به دین اسلام و پیروی جدی از دستورات آن به ویژه شیعیان....
2- دین اسلام بنابر سوابق تاریخی دین زندگی , سیادت و آزادگی است. که روزگاری بر جهانیان آقایی و سروری داشته، و برده خواندن سروران دشوار است.غرور سروری حتّی در هنگام ناتوانی و عقب ماندگی انسان را به سوی برتری می خواند.ما هم نمیتوانستیم تاریخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروریِ گذشته آنها در شرایط ویژه ای به دست آمده است و اکنون آن زمان سپری شده و بازنخواهد گشت.
3- ما نگران بودیم که حکومت های عثمانی و ایران از تحریکات ما آگاه شوند و برنامه های سلطه گرانه ما را در هم بریزند.البتّه این دو حکومت چنانکه اشاره شد بسیار ناتوان شده بودند امّا وجود یک حکومت مرکزی با حاکمیّت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند امری نگران کننده است.
4- ما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم.علمای الازهر، عراق و ایران استوارترین سد در برابرخواسته های ما محسوب می شدند و در میان مردم از نفوذ و جایگاه والایی برخوردار بودند.
ما کنفرانسهای بسیاری تشکیل دادیم تا برای این مسایل نگران کننده راه حلهایی بیابیم امّا هر بار با بن بست روبرو می شدیم. گزارشهای رسیده از جاسوسها و مزدوران نیز ناامید کننده بود، همچون نتایج کنفرانسها که یا صفر بود و یا زیر صفر. اما ناامیدی در ما راهی نداشت زیرا ما خود را با تلاش پیوسته و صبر بی پایان شناخته بودیم. به یاد دارم که یک بار کنفرانسی با حضور شخص وزیر و بزرگترین کشیشان و تعدادی ازکارشناسان برپا کرده بودیم، افرادحاضر در جلسه بیست نفر بودند بیش از سه ساعت گفتگو کردیم و کنفرانس را بدون نتیجه به پایان بردیم.
اما اسقف گفت: «ناامید نشوید! مسیح پس از سیصد سال شکنجه، و تبعید و کشته شدن خود و پیروانش به حکومت رسید. شاید هم او از ملکوت نظر لطفی بیفکند و ما موفّق شویم حتّی پس از سیصد سال کفَار را از مراکزشان بیرون برانیم. ما باید به ایمان استوار و بردباری بی پایان مجهّز شویم و از همه وسایل و راهها برای تسلّط و ترویج مسیحیّت در سرزمینهای مسلمانان بهره ببریم، اگر چه پس از قرنها به نتیجه برسیم؛ که پدران برای فرزندان می کارند.»
یک بار نیز کنفرانسی در وزارت مستعمرات تشکیل شد که در آن نمایندگانی از بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه در بالاترین سطوح حضور داشتند: دیپلماتها و دین مردان. خوشبختانه من به دلیل پیوندهای نزدیک با وزیر در این کنفرانس شرکت داشتم. اعضای کنفرانس به طورگسترده ای مشکلات مسلمانان را مورد بررسی قرار دادند. آنان راههای افزایش فشار بر مسلمانان، جدا نمودن آنها از باورهایشان و بازگرداندن آنها به حوزه ایمان را مطرح کردند همچنان که اسپانیا پس از قرنها جنگ با مسلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت امّا نتیجه در سطح مطلوب نبود. من مشروح گفتگوهای این کنفرانس را در کتابی به نام « به سوی ملکوت» نگاشتم.
کندن ریشه های درختی که در شرق و غرب زمین گسترش یافته دشوار است امّا باید به هر بهایی از دشواریهای این کار کاست. مسیحیّت باید گسترش یابد و این مژده خود مسیح، به ما است.»
همفر در خصوص جلساتی که وزارت مستعمرات برای تبیین ماموریت جاسوسان خود تشکیل داده بود می نویسد:« معاون وزارت مستعمرات برای مأموریت بعدی همفر این نکات را به او گوشزد میکند:
ا- اینکه نقطه ضعف مسلمانان را باید جستجو کنی وکاملا بدست آوری ازچه راهی امکان دارد در قلب اجتماع اسلامی نفوذ کنیم، و ملیت و وحدت آنها را بگسلیم ؟ زیرا اساس پیروز شدن بر دشمن همین است .
2- اینکه اگر برنقطه ضعف مسلمانان دست یافتی و راه ازهم پاشیدن وحدت آنان را متوجه شدی، اگر امکان داشت از همان طریق برای نابودی اتحاد و از هم گسیختن اجتماع ملیت بخش آنها اقدام کن ، و بدان اگر در این امر موفقیت حاصل کردی ، منصب بزرگی ازطرف وزارتخانه حائز خواهی شد.
همفر در باره حساسیت انگلیسی ها به ایجاد اختلاف بین مسلمانان و اهمیت حیاتی آن برای آنها می نویسد: «در یکی از روزها در مورد اختلاف سنی و شیعه با بعضی از بزرگان وزارتخانه صحبت می کردم و این نکته را می گفتم که اگر اینها عقل داشته باشند اختلاف را کنار می گذارند و وحدت کلمه پیدا می کنند. رئیس مربوطه در مقابل این حرف به من پرخاش کرد و گفت: تو وظیفه داری بجای این تأثر, در ازدیاد این اختلاف سعی کنی، وما نباید بگذاریم که برای یک روز هم مسلمانان با هم اتحاد کنند».
همفر همچنین می گوید که قبل از عزیمت به عراق دبیرکل به من گفت: « همفر شما باید بدانید که اختلافات بطور طبیعی بین انسان بود از زمان هابیل و قابیل . این اختلافات باید ادامه پیدا کند تا زمان بازگشت مسیح موعود.این اختلافات عبارتند از:
1- اختلاف رنگ و نژاد
2- اختلاف قبیله ای و طایفه ای
3- اختلاف داخلی کشورها
4- اختلاف منطقه ای و جغرافیایی
5- اختلاف ملی و تاریخی
6- اختلاف
همفر ضمن تقبیح رفتارهای دولت انگلیس در توجیه اقدامات غیرانسانی آنها می نویسد:« ما مردم انگلیس شیطنت می کنیم و مردم را در همه مستعمرات تحریک می کنیم تا فرصت زندگی در رفاه و خوشی را پیدا کنیم. به همین دلیل چاره ای جز نابودی امپراطوری عثمانی نداریم. اگر چنین نکنیم چگونه انگلیس با جمعیتی کم می تواند بر ملتهای بزرگ غلبه پیدا کند و آنها را زیر سلطه خود درآورد.»
همفر ادامه سخنان دبیرکل را چنین بیان میدارد:« شما باید بدانید که امپراطوری های عثمانی و ایران رو به ضعف و ذلَت گذاشته اند از اینرو اولین وظیفه شما این است که مردم را تحریک کنید تا به مقابله با حکومت بپردازند. تاریخ نشان داده است که منشاء همه شورش ها , نافرمانی مردم از حکومت ها است. وقتی اتحاد مسلمانان شکسته شود و همفکری و همدلی میان آنها مخدوش و خراب گردد , قدرت آنها تحلیل می رود بدین گونه ما می توانیم به آسانی آنها را تبا ه و نابود کنیم.».
2- انگلستان از چه راههای قصد داشت مسلمانان را تباه و به نابودی بکشاند؟
همفر که به همه مدارک و استاد محرمانه و سری وزارت مستعمرات دسترسی داشت با اشاره به برخی ضعف ها و کاستی ها در بین مسلمین, برنامه های این وزارت خانه را برای تباه کردن و نابودی سرزمین های اسلامی چنین بر می شمارد:
1- اختلافهای میان مسلمانان را می توان با افزایش بدبینی میان گروههای درگیر و نیز انتشار کتابهایی که
از این یا آن گروه بد می گوید، انبوه کرد. پول کافی هم باید برای تباهی و پراکندگی خرج نمود.
2-نادانی را می توان با جلوگیری از گشایش مدارس و انتشار کتابها ترویج داد.آتش زدن کتابها، تشویق مردم به این که فرزندانشان را به مدارس دینی نفرستند و با اتهام زدن به عالمان دینی همه میتوانند به این هدف کمک کنند.
3و4- آنها را می توان در یک حالت ناآگاهی نگاه داشت.برای این کار باید از بهشت بسیار گفت؛ آنان را نسبت به زندگی دنیا بی مسؤلیّت نشان دهیم وحلقه های صوفیّه را گسترش داد؛ کتابهایی که افراد را به زهد فرا میخواند ترویج نمود؛ همچون کتاب احیاءالعلوم غزالی، منظومه های مثنوی و کتابهای ابن عربی.
5- دیکتاتوری حکومتها را میتوان با سایه خدا در زمین نامیدن آنها نیرومندتر کرد.باید تبلیغ کرد که ابوبکر، عمر، عثمان، بنی امیّه، بنی عباس و علی همه با زور و شمشیر به حکومت رسیدند و حکومت فردی داشتند. ابوبکر با شمشیر عمر و با تهدید او به حکومت رسید. اینها همه نشان می دهد که حکومت در اسلام استبدادی است.
6-میتوان راهها را همینطور ناامن نگاه داشت. حکومتها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقویت نمود؛ به آنها سلاح داد و آنان را به دزدی و بر هم زدن نظم تشویق نمود.
7- با تلقین باورها به قضا و قدر در میان آنها، می توان بر نابسامانی بهداشتی آنها افزود و گفت: که این همه از خداست و درمان، هیچ سودی ندارد. مگرخدا در قرآن از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نمی گوید:« او به من غذا و آب می دهد و اگر بیمار شوم او مرا شفایم می دهد» و مگر نمی گوید: » او مرا می میراند و آنگاه او مرا زنده ام می کند» بنابراین شفا به دست خداست؛ مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هیچ راهی برای شفا نیست و نه گریزی از مرگ که قضا و قدر از اوست.
8- چنان که در بخشهای ٣ و ٤ گفته شد میتوان این ویرانی و نابسامانی را همچنان نگاه داشت.
9- هرج و مرج را می توان حفظ کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین عبادی است؛ سازماندهی ندارد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینانش هیچ یک وزیر، نظام، اداره و قانون نداشتند.
10-در هم ریختگی اقتصادی، نتیجه طبیعی آشفتگیهای از پیش گفته است.آتش زدن فراوردههای کشاورزی، غرق کردن کشتیهای بازرگانی، به آتش کشیدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها می افکند و ریختن سم در آبهای آشامیدنی این درهم ریختگی را می افزاید.
11-حاکمان را می توان به فساد، شرابخواری، قمار و ریخت و پاش دارایی ها در امورشخصی تشویق کرد تا چیزی برای سلاح و مخارج ارتش باقی نماند.
12-می توان شایع کرد که اسلام زن را تحقیر می کند مگر در قرآن نیامده است که « مردان سرپرست زنانند» و مگر در سنت نیست که «زن همه شر است».
13-آلودگی و ناپاکی به طور طبیعی پیامد کم آبی است؛ باید با هر نیرنگی از افزایش آب جلوگیری کرد.
همفر فهرستی از سفارش و توصیه های مندرج در اسناد وزارت مستعمرات انگلیس برای از میان بردن نقطه های قوّت مسلمانان به شرح ذیل می نویسد:
1- زنده کردن فریادهای قومی، سرزمینی، زبانی، نژادی و مانند اینها درمیان مسلمانها.چنان که باید به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهای خود و قهرمانان پیش از اسلام توجّه کنند: همچون زنده کردن فرعونها در مصر، دوگانه پرستی در ایران، تمدن بابلی درعراق و …
2-پراکندن چهار چیز ضروری است: شراب، قمار، زنا، و گوشت خوک آشکارا یا نهانی. در این اسناد آمده است که باید از همکاری یهودیان، مسیحیان، مجوس , صابئیان و همه کسانی که حاضرند این امور زنده نگه داشته شود سود برد و برای اشخاصی که حاضرند این امور را گسترش دهند حقوق تعیین کرد. هر کس توانست این امور را گسترده و همه گیر کند به او جایزه دهند و تشویق نمایند. از دولت بریتانیا خواسته شد که آشکار یا پنهان از این امور پشتیبانی کنند و هر اندازه
پول که لازم است هزینه نمایند تا از مجازات عاملان نشر این کارها جلوگیری شود. همچنین سفارش می کند ربا به هر شکل ترویج شود؛ اینکار افزون بر آنکه اقتصاد ملّی را ویران می کند، مسلمانان را در شکستن قوانین قرآن جرأت می بخشد. هر که یک قانون را بشکند، شکستن دیگر قانونها نیز برایش آسان می شود.
3و4- پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی از مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اینان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور. گسیل این مزدوران به(الازهر، استانبول، نجف و کربلا) بسیار مناسب است. یکی از راههای کاهش دلبستگی مردم به عالمان دینی گشایش مدارسی است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونه ای بپرورند که عالمان و خلیفه را دوست نداشته باشند. بدیهای خلیفه وخوشگذرانیهای او را بازگویند؛ به آنها بیاموزند که خلیفه اموال مردم را در راه فساد و هوسرانی خرج می کند، و او به هیچ روی همچون پیامبر نیست.
5- تردید برانگیختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله ای که مربوط به زمان خاصی بوده و مدّت آن سپری شده است.
6- باید اندیشه نجس بودن کافران را از جان های شیعیان بیرون راند.
7-مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام، همه ادیان است چه نصرانیّت باشد وچه یهودیّت و مقصود تنها پیروان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان میخواند.
8-پیامبر و جانشینانش کلیساها را خراب نکردند و به آنها حرمت نهادند؛ چرا اینها کلیساها را تحریم می کنند.
9-باید این خبر که«یهودیان را از جزیرةالعرب بیرون رانید »و نیز اینکه «دو دین در جزیرةالعرب گرد هم نمیآیند» تردید افکند.
10- باید مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن تردید افکند با این دستآویز که خدا از اطاعت انسانها بی نیاز است. باید به سختی از حج جلوگیری کرد و از هر گردهمایی مسلمانان چون نمازِ جماعت و حاضر شدن در مجالس حسین، ودسته های عزاداری؛ چنان که باید آنها را به سختی از ساختن
مساجد، زیارتگاهها، کعبه، حسینیّه ها و مدارس بازداشت.
11- باید در خمس تردید افکند و آن را تنها برای غنیمت های به دست آمده جنگ با کفَار واجب دانست و نه منافع کسب و کار.گذشته از آن خمس را باید به پیامبر وامام پرداخت و نه عالم؛ دیگر اینکه عالمان با پولهای مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ می خرند، بنابراین خمس دادن به آنها شرعی نیست.
12- اسلام را باید دین عقب ماندگی و هرج و مرج برشماریم؛ در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم و پیوند مسلمانان را با اسلام سست کنیم. واپس ماندگی و ناآرامی و دزدی در کشورهای اسلامی را باید به اسلام نسبت دهیم.
13- باید پدران را از پسران جدا کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربیت آنان به دست ما بیفتد و ما آنان را از عقیده، تربیت دینی وپیوستگی با عالمان دور کنیم.
14- باید زنان را تشویق آنیم که عبا(چادر) از سر بیفکنند زیرا حجاب را خلیفگان بنی عباس رایج کردند و این یک عادت اسلامی نیست. آنگاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشویق کنیم که به سوی آنان بروند تا فساد در میانشان افتد. در ابتدا باید زنان غیرمسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نیز سر در پی آنان نهند.
15- نمازهای جماعت را باید با نسبت دادن فسق به امام جماعت وآشکار کردن بدیهای او و نیز دشمنی انداختن با شیوه های گوناگون درمیان امام و پیروانش برافکند.
16-امّا زیارتگاهها را باید به بهانه اینکه اینها در زمان پیامبر نبوده و بدعت است، ویران کرد و مردم را از رفتن به اینگونه مکانها بازداشت. باید در اینکه زیارتگاههای موجود واقعاً از آن پیامبر، امامان، و یا صالحان باشد تردید ایجاد کرد. پیامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقیع دفن شده و قبر عثمان مشخص نیست؛ علی در بصره مدفون گردید و نجف محل قبر مغیره بن شعبه است، سر حسین در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نیست؛ در کاظمین قبر دو نفر از خلیفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پیامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهلبیت؛ در سامرا قبرهای بنی عباس است نه هادی و عسکری و)سرداب(مهدی از اهلبیت؛ بقیع را باید با خاک یکسان کرد ، چنانکه باید گنبدها وضریحهای موجود در همه کشورهای اسلامی را از میان برد.
17- در نسبت خانواده پیامبر به او باید تردید افکند.افرادی که سیّد نیستند عمّامه سیاه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخیص دهند و به خانواده پیامبر بدبین شوند و درنسبت سادات با پیامبر تردید نمایند. چنانکه ضروری است عمّامه ها از سر عالمان دین و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پیامبر از میان برود و هم عالمان دینی در میان مردم حرمت نداشته باشند.
18-حسینیّه ها را باید با این دستآویز که بدعت هستند و در زمان پیامبر و جانشینانش نبوده اند، مورد تردید قرار داد و ویران کرد. چنان که مردم را باید به هر حیله از رفتن به این مکانها بازداشت؛ سخنرانان را کاهش داد؛ مالیّاتهای ویژه ای بر سخنرانی بست که خود سخنران و صاحبان حسینیّه آن را بپردازند.
19-باید پیام بی بندوباری را در جانهای مسلمانان دمید.هر کس که کاری بخواهد بکند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهی از منکر، نه آموزش احکام. باید به آنها گفت :« عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و « کسی را در گور دیگری نمی گذارند»و امر و نهی به عهده دولت است نه مردم.
20 کاهش جمعیّت لازم است.مرد نباید بیش از یک همسر بگیرد؛ باید در راه ازدواج محدودیّت هایی پدید آورد؛ عرب نباید با فارس ازدواج کند؛ ترک نیز نباید با عرب ازدواج نماید.
21- باید از دعوت و هدایت به اسلام و گسترش آن جلوگیری کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین قومی است.
22-سنّتهای نیکو باید محدود گردند و این کارها به دولت سپرده شوند. هیچکس حق نداشته باشد، مسجد، مدرسه و یا مکانی برای کودکان بی سرپرست بسازد؛ همینطور دیگر سنّتهای خوب و صدقه های همیشگی.
23- باید با این دستآویز که قرآن کم و زیاد شده است، در آن تردید افکند.و قرآنهای ساختگی که کاستیها و افزودنیهایی داشته باشند، توزیع نمود. باید آیاتی که در آنها از یهود و یا نصارا بدگویی شده برداشته شوند؛ آیات جهاد و امر به معروف حذف شوند؛قرآن به زبانهای فارسی، ترکی و هندی برگردانده شود. در کشورهای غیرعرب از قرائت قرآن به زبان عربی نهی گردد. چنانکه باید اذان، نماز و دعا به زبان عربی در کشورهای غیر عرب ممنوع شوند. دراحادیث نیز می بایست تردید افکند و آنچه در مورد قرآن توصیه شد مانند تحریف، ترجمه و بدگویی، در مورد روایات نیز باید عمل شود.
برگرفته از
تارنمای آزاد مردان بختیاری