مقایسه ابنطفیل و رازی در یک نگاه
ابنطفیل
مقایسه ابنطفیل و رازی در یک نگاه
3-1- آنچه به وسیلهی ابوبکربنمحمدزکریایرازی در قرن چهارم هجری و در شرق جهان اسلام با نوعی جسارت و گستاخی مطرح میگردد دو قرن بعد از آن در غرب جهان اسلام به وسیلهی ابوبکربن طفیل با نوعی ظرافت و زیرکی و در هالهای از ابهام و پیچیدگی صورت وقوع مییابد.
پسر زکریایرازی با صراحت تمام ادعا میکرد که اگر مردم به مقتضای عقل خود عمل کنند به سعادت خواهند رسید و دیگر نیازی به احکام دین نخواهند داشت. ولی ابن طفیل هرگز به این درشتی و بیپروایی سخن نمیگوید. او خلاصهی اندیشههای خود را به صورت داستان درآورده و تحت عنوان حیّ بنیقظان در قالبی بدیع و زیبا ارائه کرده است.
ابنطفیل و داستان حی بن یقطان
3-2- داستان حیّ بنیقظان که به فارسی میتوان آن را «زندهی بیدار» نامید یکی از شیرینترین و عمیقترین داستانهای فلسفی در جهان اسلام به شمار میآید. باید توجه داشت که قصهی حیّ بنیقظان قبل از ابن طفیل نیز مورد توجه بوده و دو تن از بزرگترین فلاسفهی اسلامی یعنی ابنسینا و سهروردی هر یک به نوعی به آن پرداختهاند. البته آنچه ابنطفیل در این داستان آورده غیر از آن چیزی است که ابنسینا و سهروردی به آن توجه داشتهاند. این نکته را نیز باید یادآور شویم که نام رسالهی شیخ شهابالدین سهروردی در حقیقت حیّ بنیقظان نیست بلکه او داستان خود را تحت عنوان قصّة الغربة الغربیه به رشتهی تحریر درآورده است. ولی چنان که خود شیخاشراق در مقدمهی آن داستان ابراز میدارد، خواندن، رسالهی حیّ بنیقظان ابنسینا او را بر آن داشت که برای تکمیل و تتمیم آن به نوشتن این رساله بپردازد. جنبهی تکمیلی داشتن رسالهی سهروردی از آن جهت است که داستان او از جایی آغاز میشود که رسالهی ابنسینا بدان جا پایان میپذیرد. به هر حال آنچه ابنطفیل از داستان حیّ بنیقظان خود میخواهد غیر از آن چیزی که ابنسینا و سهروردی در جستجوی آن گام برمیدارند.
قصهی حیّ بنیقظان بدان گونه که ابن طفیل آورده داستان وجود و تکامل شخصی است فرضی، که در یکی از جزایر هند نزدیک به خط استوار از قطعهی گلی بزرگ که مخمّر شده و شایستهی آن بوده است که اعضای انسان از آن در وجود آید تولد یافته است، و این امر مبتنی بر عقیدهی کسانی است که تولّد انسان را بیوجود پدر و مادر روا میدانند، و اختیار جزایر هند بدون تردید اشاره است به روایات مذهبی که به موجب آن آدم از بهشت به سرزمین هند و جبل سراندیب فروافتاد و نسل بشر از آنجا آغاز شد.
ابن طفیل به ملاحظهی عقیدهی مخالفین و آنان که برای تولد انسان، وجود پدر و مادر را ضروری میشمارند پیدایش حیّ بنیقظان را به طرز دیگری نیز روایت میکند. بدین طریق که در جزیرهی دیگری که در برابر جزیرهی مزبور واقع شده بود خواهر پادشاه آنجا با مردی که شایسته میدانست به طور پنهانی و بدون رضایت برادر ازدواج کرد و باردار شد. وقتی طفل متولد گشت از بیم برادر او را به صندوقی قرار داد و سرش را استوار ساخت و سپس به دریا افکند، آب دریا آن صندوق را به جزیرهی مقابل برد و بنابر بر هر دو فرض مادّهآهویی که بچهاش را عقاب ربوده بود نالهی طفل را شنید و شیرش داد و براثر خوردن شیر همان آهو بود که طفل، رشد و نموّپیدا کرد. ابنطفیل چگونگی رشد این طفل را تا آخرین مدارج کمال و بالاترین مراحل سلوک بیان میکند و آن را نمونهی کامل و مثال اعلی برای سیر و صعود انسان میشناسد.
در خلال نقل این داستان مسائل بسیاری مورد توجه ابنطفیل قرار میگیرد که هر یک از آنها در پیدایش تمدن و فرهنگ بشری نقش عمده و اساسی داشتهاند. این مسائل به ترتیب عبارتند از 1- تقلید اصوات و وضع لغت، 2-اختراع لباس و تهیهی مسکن، 3- آماده ساختن وسایل و ابزار دفاعی مانند چوبدستی و نیزه و امثال آن، 4-بهرهگیری از حیوانات اهلی، 5- کشف آتش و به کار بردن آن در پختن غذا و رفع نیازمندیهای دیگر، 6- آگاهی انسان به اهمیت اعضا و جوارح خود و همچنین تشریح آنها و سرانجام کشف نقش اساسی قلب در ساختمان بدن (16) .
پیام اصلی حی بن یقظان (زنده بیدار)
3-3- به راستی پیام اصلی این داستان چیست و موضع ابن طفیل در این باب کدام است؟
کسانی که دربارهی داستان حیّ بنیقظان به بررسی و مطالعه پرداختهاند یکسان سخن میگویند. زیرا این داستان به گونهای بیان شده که میتوان آن را به وجوه مختلف و کاملاً متفاوت تفسیر نمود. سخنهایی که به نحو رمز گفته میشود همواره تفسیرپذیر خواهد بود. در این مسئله نیز نیست که آنچه ابنطفیل در این داستان آورده رمزگونه و رازآلوده است.
در نظر این فیلسوف کلمهی «حیّ» رمز عقل است و کلمهی «یقظان» رمزی است که از خداوند حکایت مینماید. البته عقلی که با کلمهی «حیّ» به آن اشاره میشود آن چنان وسیع و گسترده است که در متن جهان نفوذ کرده و از طریق تمثّل به اَشکال مختلف و متناسب جلوهگر میگردد. در هر حال مرموز بودن این داستان موجب شد که برداشت اشخاص از مضمون و محتوای آن به هیچ وجه یکسان و یک نواخت نباشد. کسانی بر این عقیدهاند که مقصود ابنطفیل از این داستان اثبات خلود و جاودانگی نفس ناطقهی انسان است که از بد حادثه چند روزی به بدن مادّی تعلق گرفته و قوای بدنی را به عنوان ابزاری برای وصول به مراحل کمال به کار میبرد و سرانجام از این جهان مادّی به عالم دیگر انتقال مییابد. برخی بر این عقیدهاند که ابنطفیل خواسته است ابتدای خلقت انسان را نشان دهد و دو نظریهای که در نظر او معقول و موّجه بوده ابراز داشته است. کسانی دیگر به گونهای دیگر اندیشیده و گفتهاند: آنچه در این داستان آمده شرح غریب و تنهایی انسان است. کسانی که رسالهی حیّ بنیقظان را با کتاب تدبیرالمتوحّد ابن باجّه مقایسه کردهاند بر این نظر بیشتر تأکید دارند. نظر دیگر این است که ابنطفیل رابطهی میان فرد و اجتماع را مورد توجه قرار داده و به این نتیجه رسیده است که منشأ جامعه فرد است.
استاد ابراهیمی دینایی اکیداً اعتقاد دارند که داستان حیّ بنیقظان براساس خودکفایی عقل استوار گشته و هر گونه نیازمندی انسان به غیر عقل، در آن مردود شناخته میشود. در این قصّه، داستان انسان فرد و تنهایی سروده میشود که در یک جزیرهی دور افتاده، بدون ارتباط با هرگونه فکر و فرهنگ و بدون تماس و معاشرت با جنس بشر، مراحل تکامل و تعالی را طیّ میکند و بر اثر روشن نور عقل به مقام مکاشفه و شهود نیز نائل میگردد. درست است که این انسان تنها، سرانجام به نبوت و رسالت پیغمبران اعتراف کرده و احکام الهی را با جان و دل میپذیرد ولی رسیدن به این مقام تنها در پرتو عقل میسّر گشته و هیچ عامل دیگری در آن مؤثر نبوده است.
ابنطفیل دریافت حقیقت را نتیجهی کوشش و نظر دانسته، مکاشفه و شهود را نیز منفک از عقل و نظر نمیشناسد. سخنان این فیلسوف نشان میدهد که او به استقلال عقل باور داشته و نور خرد را برای رسیدن به سرمنزل حقیقت کافی میشمارد و در اینجاست که میتوان گفت آنچه فیلسوف اندلس در داستان حیّ بنیقظان ابراز داشته با سخنان فیلسوف ری بیتناسب نیست. ابوبکر محمدبنزکریای رازی در شهر ری مقابل شیخ ابوحاتمرازی ایستاد و گفت: عقل مستقل است و در دریافت حقیقت، به غیر خود نیازمند نیست. ابوبکربنطفیل نیز در اندلس همین نوا را نواخت و با سرودن داستان زندهی بیدار ادعا کرد که عقل در وصول به حقیقت مستقل است و در این طریق نیازی به غیر خود ندارد. بیتردید فضای فکری و فرهنگی این دو فیلسوف تفاوت داشت و فاصلهی زمانی آنان با یکدیگر نیز چندان کوتاه نبود.
رازی گستاخ و ابن طفیل مرموز!
3-4- کسانی که با تاریخ فرهنگ اسلامی آشنایی دارند به خوبی میدانند که آنچه در قرن چهارم هجری واقع شد به هیچ وجه با قضایای قرن ششم آن هم در مغرب جهان اسلام یعنی اندلس قابل مقایسه نیست. بنابراین، صراحت و گستاخی فیلسوف ری در بیان عقاید و ابراز اندیشه، به همان اندازه طبیعی است که مرموز بودن سخنان فیلسوف اندلس طبیعی مینماید. مقصود ما این نیست که این دو فیلسوف تنها از جهت سبک بیان و اسلوب سخن با یکدیگر تفاوت دارند، بلکه این واقعیت را نیز باید پذیرفت که نوع اندیشهی آنان در عین مشابهت و قرابت یکسان نیست. فیلسوف ری بر اثر اتکا و اعتقاد به عقل، تعلیمات پیغمبران و دستورهای آنان را لازم و ضروری نمیدانست، در حالی که فیلسوف اندلس از روی صدق و اخلاق احکام شریعت و اوامر الهی را میپذیرفت و به آنها احترام میگذاشت. او معتقد بود عقل سالم و خرد روشنبین، سرانجام به همان نتیجه میرسد که از راه شرع و مذهب میتوان به آن دست یافت. اَعمال مذهبی و مراسم دینی نیز بر نکات و لطایفی مبتنی است که عقل و خرد آن را تأیید میکند.
به این ترتیب فیلسوف ری و فیلسوف اندلس هر دو به استقلال عقل و توانایی خرد روشن بین، باور دارند و آن را نیازمند به غیر خود نمیشناسند ولی نتیجهای که محمدبنزکریایرازی از سخن خود میگیرد غیر از نتیجهای است که ابنطفیل بر سخن خود بار میکند. فیلسوف ری لزوم بعت پیغمبران را انکار مینماید در حالی که فیلسوف اندلس به لزوم بعثت پیغمبران و ضرورت وجود آنان سخت باور دارد و آن را مقتضای عقل سالم و خرد روشنبین میشناسد.
پانوشتها
1. قاضی صاعد اندلسی در کتاب « طبقات الامم » از رازی به عنوان: «طبیب المسلمین غیر مدافع» یاد کرده است. (دبور De Boer تاریخ الفلسفة فی الاسلام، 149، ترجمه ابوریده، قاهره، 1949).
2. مهسوس؛ بر وزن مؤثر: هوسباز، صاحب هوس، ابله (فرهنگ معین).
3. این «پرسشها و پاسخها» را اخیراً آقایان دکتر مهدی محقق و سیدحسیننصر چاپ کردهاند.
4. بیرونی، ابوریحان: تحقیق ماللهند ، 1-270. چاپ حیدرآباد، 1958.
5. صفا، ذبیحاللّه: تاریخ علوم عقلی ، 169، دانشگاه تهران، 1331 ه ش.
6. عین عبارت مسعودی این است: «... و ما یذهین فی خمسة القدماء عندهم: (اورمزد) و هواللّ'ه عزوجل، و (اهرمن) و هو الشیطان الشریر، و (گاه) و هو الزمان و (جای) هوالمکان و (هوم) ] ظ:توم [ و هو الطینة و الخمیر...» (التنبیه و الاشراف 93، چاپ لایدین، 1893 م).
7. بیرونی: تحقیق ماللهند 1-270. چاپ حیدرآباد.
8. برخی از دانشمندان معتقدند که: حسینمنصورحلاج (کشته 309 هق) هم برخی از اندیشههای فلسفی شگفت خود را از رازی گرفته است (احمدامین: ظهر الاسلام ، 2/181، چاپ اول) «... وفالواان الحلاج قد اعتقد بعض آراء فلسفیة له.»
9. عبدالرحمن بدوی، رسائل فلسفیه زکریای رازی ، طبع بیروت، چاپ چهارم، سال 1980، نشر دارالأفاق، ص 2، مقدمهی بدوی.
10. محمد بن زکریای رازی، رسائل فلسفیه ، تحقیق عبدالرحمن بدوی، چاپ، بیروت، ص 79.
11. ارنست کاسیرر، فلسفهی روشنگری ، ترجمهی یداللّ'ه موقن، نشر نیلوفر، صص 245-250
12. رسائل فلسفیه، ص 146.
13. برای اطلاع بیشتر در این باب مراجعه شود به کتاب مهم اساس التأویل ، تألیف نعمان بنحیّون تمیمی مغربی، تحقیق عارف تامر، طبع بیروت، صص 40، 64، 75.
14. حمیدالدین کرمانی، الأقوال الذهبیه ، تحقیق و تصحیح آقایان دکتر صلاحالصاوی دکتر غلامرضا اعوانی، تهران 1397 ه.ق، صص 17-18.
15. حمیدالدین کرمانی، راحةالعقل ، تحقیق مصطفی غالب، چاپ بیروت، سال 1967، صص 168 و 169.
16. ابن طفیل، زندهی بیدار ، ترجمهی بدیعالزمان فروزانفر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم 1360، ص 8.
برگرفته از
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت