داستان استیلای تازیان
بزرگترین رویداد تاریخ ایران
17-1- یکی از مشخّصات تاریخ ایران تقسیمبندی آن به دورههای مجزا و بزرگ است. حتی در هزارههای اول نیز هر یک از دورههای تاریخی به نوبهی خود بر اثر یک سقوط ملی به پایان رسیده و یا آغاز گردیده است. بر طبق همین منطق، باید واقعهی نفوذ قوم آریایی را (که نام خویش یعنی «اران» را به این سرزمین داده است) در نواحی شمالی (خراسان) مورد توجه قرار دهیم. این واقعه، واقعهای است که به همراهی پیدایش دین زرتشت برای اولین بار به این فلات سیمای تاریخی بخشیده است، و بدین منوال بر سر کار آمدن دولتهای مادی و هخامنشی نیز نشانهی یک دگرگونی اساسی و عمیقی محسوب میگردد، هر چند بر اثر آن فقط تحولاتی در بین کلیهی قوم ایرانی به وجود آمد.
غیر از اینها عصری است که با شروع حملهی اسکندر مقدونی آغاز گشت. در این مورد، عنصری خارجی نیروی دولت را در دست گرفت و میخواست در زمینهی فرهنگی نیز داعیهی رهبری خود را به موقع اجرا در آورد. ایرانیّت به یک مبارزهی طولانی و پیگیر (که متّکی بر قدرت سیاست بود) دست یازید تا آنکه موفق شد در زیر لوای دولت پارتیان مجدداً یک دولت ملی به وجود آورده، تأثیرات قرون اول بعد از اسکندر را با سُنّتهای ملی خویش بیامیزد و از آن پس، تکیه گاه مهمی در راه مبارزهی معنوی شرق با روح یونانی و با نیروی دولت رومی به وجود آورد.
انقراض دولت اشکانیان و استقرار فرمانروایی ساسانیان (در سال 224 تا 226 میلادی) به یک تحوّل مهمّی در عمق ایرانیّت حتّی در قسمت زبان منجر گردید و این تحول توانست همدست با تجدید حیات دین زرتشت در برابر مسیحیّت و مانویّت ایستادگی نماید. ولی این تحوّل هیچ نتوانست و نخواست که از میراث زمان گذشته در مورد زبان و فرهنگ چشمپوشی کند؛ همان طوری که دولتهای گذشته نیز از آن چشمپوشی نکردند.
غلبهی تازیان مسلمان بر سر زمین ایرانیان به هیچ وجه مسئلهی تازه و غیر قابل تصوری نبود. قبل از قوم تازی، اهالی مقدونیه و یونانیان همراه با اسکندر توانسته بودند به عنوان بیگانه ایران را تسخیر کنند و بعد از آن نیز ملت ایران توانسته بود دوباره داعیهی مّلیت و فرهنگ خود را محقق سازد. بر این تشابهات بین حملهی اسکندر و تازیان نیز یک سلسله خصوصیات خاصی اضافه میشود که به وضع جالبی در طی این دو حادثهی تاریخی تکرار میگردد.
در وقت حملهی اسکندر نیز مانند هنگام حملهی تازیان، هجوم دشمن از طرف مغرب به وقوع پیوست و در آن موقع نیز مانند این دفعه، پادشاه ایران به دست قاتلی از پای در آمد. همچنین در هر دو واقعه، فاتحین تنها تا سر حدات مرکزی پیش رفتند و موقتاً در همان جایی که ایران عهد ساسانیان در جنگهای طولانی خود با هیاطله و ترکهای مهاجم از قلمرو فرهنگ و تمدن خاور نزدیک دفاع میکردند توقف نمودند.
با تمام این احوال، هجوم تازیان برای ایرانیان بیش از تمام مصائب ملی قبل و بعد آن حائز اهمیت بوده است. چه اینکه ایرانیان در آن موقع، کانون و قلب تمام فرهنگهای شرق و بلکه تمام تمدن آن زمان را در دست داشتند، ولی پس از حملهی تازیان مذهب خود را رها ساختند تا به تعالیم پیغمبر اسلام (ص) که با شور جوانی تازیان ساده روح و تازه نفس عرضه میگردید، بگروند، و بدین ترتیب این حادثهی بزرگی که در قرن هفتم میلادی در تاریخ ایران رخ داد مهمترین واقعهی تاریخی به شمار آمده و برای تاریخ ممتد و طولانی این ملت و مملکت، میزان اساسی سنجش واقع گردید. این بخش «ایران میانه» و «ایران نو» را از هم جدا میسازد و سیمای نوی بدین ملت میبخشد و در لوای ایمان به خدای واحد تمام ماهیّت خود را عوض نموده از نو بسازد.
یک چنین تجددی در ظرف یکی دو روز ممکن نیست. ملت ایران نیز قرون زیادی وقت لازم داشت تا بتواند شخصیت مجدد خود را بیابد و منزلتی در بین ملل مسلمان به دست آورد، و در جامعهای که تازه در شرق و جنوب سواحل مدیترانه پایهگذاری میشد و عامل و ضامن آن اسلام بود، وارد گردد. ولی در عین اینکه ایران این دین را پذیرفت، باز موفق شد که بخشی از فرهنگ باستانی خود را با این لباس جدید در محیطی بسیار وسیعتر از تنها محیط فارسی زبانان توسعه بدهد و توانست به اسلام، خصایل و صیغههای ایرانی ببخشد و سرانجام صورت ویژهای در دین به وجود بیاورد.
هراکلیوس، ایران را شکست میدهد
17-2- ایران عهد ساسانیان و دولت مسیحی بیزانس از همان آغاز پیدایش خود بر ضد یکدیگر مبارزهی قدیمی بین شرق و غرب را بدون اینکه به نتیجهی نهائی و واقعی برسند ادامه دادند. ولی با شروع قرن هفتم این طور به نظر میرسید که این قرن تحول بزرگی همراه داشته سیادت واقعی یکی از این دو را محرز خواهد ساخت.
امپراطوری روم شرقی بر اثر ستمکاری قیصر خویش فکاس ( Phokas 602 تا 601 میلادی) و بر اثر هرج و مرجی سقوط وی وجلوس هراکلیوس ( Herakleios ، از قرطاجنه) به تخت سلطنت به وجود آمده بود و بالاخره بر اثر حملات دشمنان شمالی و شمال شرقی به دولت مرکزی چنان ضعیف شده بود که دیگر در مقابل حملهی سخت خسروپرویز (590 تا 628) به ایالات جنوبی امپراطوری - که در طی دو لشکرکشی بزرگ نه تنها سوریه و فلسطین و مصر را به تصرف آورد، بلکه توانست تا اعماق ارمنستان و آسیای صغیر پیشروی کند- نتوانست مقاومت قاطعی بنماید، از یک طرف کوشش بیاندازهی هراکلیوس در جمعآوری لشکر و از سوی دیگر کوشش در راه برانداختن تضاد عقاید بین فرق مختلف مسیحی منجر به آن شد تا امپراطوری روم بتواند روی پای خود بایستد و سرانجام خسروپرویز را در طی جنگهای دشوار و سختی که به طور اعجابآمیزی با هدفی معین و سریع انجام گرفت از تمام متصرفاتش براند و او را تا قلب امپراطوریش یعنی تا قصر تیسفون واقع در کنار دجله تعقیب کند و در نتیجه بدین وسیله صلحی را که به بهای تاج و تخت و مرگ خسروپرویز (29 فوریهی 628) تمام شد به او تحمیل نماید.
متعاقب این وقایع جنگی، کشمکش و آشوبی متمادی در دولت ساسانیان برای تصرّف تخت و تاج به وقوع پیوست و باعث ضعف فوقالعادهی دولت ایران گردید. از طرف دیگر نیز آشکار بود که اگر چه روم شرقی فاتح گشته بود، ولی سلطهی کامل بر ایران نداشت. و بدین ترتیب مقدمات سربلند کردن یک دشمن خارجی فراهم آمده بود و اگر چه این دشمن تاکنون به خود اجازهی حمله به نیروی عظیمی مثل ایران را نمیداد، ولی اکنون بر اثر فراهم آمدن زمینه، امکان این را میدید که بتواند این سرزمین را تسخیر نماید. این دشمن از طرف جنوب غربی ایران آمد یعنی از محلی که تا آن زمان هرگز اقدامات خطرناکی علیه موجودیّت دولت عظیم ساسانی صورت نگرفته بود؛ جز اینکه از مدتها پیش حملات محلی این دشمن به طور نامطلوبی به چشم میخورد. بدیهی است که از هنگام سقوط خاندان لخمیه (حوالی 602 میلادی) جناح جنوبی دولت ساسانیان تقریباً بدون حامی مانده بود.
ریشه هجوم برق آسا چه بود؟
17-3- علت اساسی این حملهی عظیم تازیان نه تغییرات اراضی شبه جزیزهی عربستان از قبیل خشکی سرزمینهای آباد بود که طبعاً منجر به اقدامات وسیعتری از طرف ساکنان آن میگردد و نه لزوم راه تجارت و نه تنها حرص غارتگری تازیان- اگر چه این علل که از زمان قدیم در مورد تازیان معروف بوده و صفت ویژهی تمام اقوام چادرنشین به حساب میآید نیز در این هجوم به طور قابل توجهی دخالت داشته است- بلکه علت واقعی و محرک اصلی این هجوم برقآسا و توقفناپذیر تازیان قبل از هر چیز، دین جدید و اعتقادات تازهای بود که حضرت محمد(ص) به آنان ارزانی بخشیده بود.
خود پیغمبر اسلام (ص) اندکی قبل از رحلتش لشکری برای حمله به طرف شمال آماده میکرد و ابوبکر (632-634) توانست در تابستان سال 632 با وجود وضع سیاسی خطرناک عربستان، آن را به مرحلهی اجرا بگذارد. جزئیات این لشکرکشی معلوم نیست و نتیجهای هم از خود نشان نداد تا اینکه تازه در سال 633 لشکرکشی منظمی در جهت شمال و شمال شرقی عربستان به وقوع پیوست. ابتدا به فلسطین که متعلق به روم شرقی بود حملهور گشتند و از آنجا به طرف سوریه پیش رفتند و نیروی نهایی خود را در جنگ اجندین (ژوئیه یا اوت 634 م) و در یرموک (از 23 ژوئیه تا 20 اوت 636) و همچنین در تصّرف اورشلیم و بغداد نشان دادند. ذکر این وقایع در اینجا از این نظر لازم است که برای بیان جریان جنگ بینالنهرین خالی از اهمیت نیست زیرا، در این زمان تازیان مسلمان در بینالنهرین پیشروی مینمود. هر چند نیروهای سرحدی این قسمت از سرزمین ایران در اثر شکست از روم شرقی آسیبی ندیده بود، ولی به وسیلهی جنگهای وحشتانگیز داخلی که تا سال 632 ادامه داشت ضعیف شده بود. اولین حمله را مثّنی پسر حارث شیبانی که به زودی از طرف خالدبنولید یمامی حمایت شد (18ر3ر633 تا 16ر4ر633 مطابق محرّم سال دوازدهم هجری) به حیره (که مقر لخمیان در ساحل غربی فرات در طرف شمال شرقی باتلاقهای بزرگ بود) نمود، و ایرانیانی را که آنجا تحت رهبری هرمزان (هرمزدان) بودند از شهر بیرون راندند. تلاشهایی که از طرف ایرانیان برای فرستادن دستههای تازه نفس میشد عقیم ماند و تازیان مسیحی که به کمک ایرانیان برخاسته بودند در اللیس نزدیک فرات مغلوب گشتند و به موجب سوگندی که خالد یاد کرده بود به قتل رسیدند (در آوریل - مه 633 میلادی مطابق با صفر سال 12 هجری؟)؛ و حیره پس از مقاومت شدیدی که از طرف تازیان مسیحی ساکن آن (تحت رهبری و حمایت راهبها و علمای مذهبی) انجام گرفت به ناچار تسلیم خالد شد (مه و ژوئن 633 م. مطابق با ربیعالاول 12 هجری)؛ و با وجود اینکه دوبار دیگر سر مخالفت بلند نمود باز با آن به ملایمت رفتار شد، ولی به زودی با بنای شهر کوفه در همسایگی آن و بعد با تأسیس شهر بصره در کنار دریا اهمیت خود را از دست داد.
با فتح حیرهکلید تصرف بینالنهرین به دست مسلمانان افتاد، بدین معنی که به صورت واحدهای نظامی تا دجله پیش آمدند و قلعههای کوچک و بزرگ متعددی را (که از آن جمله قلعهی دومةالجندل است که تازیان حامی ساسانیان از آن دفاع میکردند) به تصرف در آورده و در جبهههای مختلف محلی پیکار مینمودند، در حالی که ایرانیان نیروهای خود را در کوهستانهای زاگرس از نو سازماندهی مینمودند.
در اواخر پاییز 633 خالد از دخالت بیزانس در بینالنهرین ممانعت کرد (به نظر او این کار موجب حسادت خلیفهی دوم، عمر نسبت به وی شد) و یک سال بعد از آن از آنجا مأموریت سوریه را یافت. المثنّی جانشین خالد که یکی از رؤسای قبیلهی بکربن وائل بود هر لحظه در اثر پیشروی ایرانیان از فارس در معرض خطر قرار گرفت. این پیشروی تا خرابههای بابل قدیم نزدیک حیره ادامه یافت، ولی به شکست ایرانیان منتهی گشت و سیادت تازیان را تا فرات تأمین نمود. بر اثر تهدیدات مداوم مسلمانان رستم پسر فرخ هرمزد سپهسالار شاهنشاهی موفق شد به اوضاع فرمانروایی وطن خود سر و صورتی بدهد و با یک سلسله پیکار با ابوعبیدهی ثقفی فرمانده جدید تازیان از پیشروی اساسی متجاوزان تا مدت مدیدی جلوگیری نماند. در واقع مسلمانان پس از عبور از فرات در جنگ دشوار و تلخی نزدیک قسالناطف مجبور به عقبنشینی شدند و ابوعبیده در این جنگ کشته شد (جنگ معروف به یومالجسر) اما نفاق و کشمکشهای داخلی ایرانیان استفاده از این موقعیت را ممتنع ساخت.
المثنّی که در این هنگام دوباره به سمت فرماندهی کل منصوب شده بود توانست با جنگ معروف خود از پیشروی مجدد ایرانیان به طرف صحرای شمال عربستان و سوریه جلوگیری نماید و به طور ناگهانی به یک سلسله از مراکز کالاهای بازرگانی در کنار دهکدهی بغداد حملهور شود. تازه در این مواقع یعنی پس از سقوط بابِل، ایرانیان قوای خود را به فرماندهی رستم برای پیکاری نهایی وقاطع متمرکز ساختند و بار دیگر نزدیک حیره از فرات گذشتند و تا استحکامات سرحدی قادیسه کنار صحرای سوریه (در 30 کیلومتری جنوب غربی این شهر) پیش رفتند. در این محل تازیان به فرماندهی سعدبن ابی وقاص و ایرانیان به سرداری رستم ، هفتهها در برابر یکدیگر صف آرایی کردند، به طور تحقیق نمیتوان گفت که آیا این صفآراییها در سال 636 میلادی انجام یافته یا در سال 637، ولی در هر حال مسلماً در فصل بهار انجام گرفته است. آیا شمارهی آنها واقعاً تا 80000 تن میرسیده تردید است، چه اینکه اخباری که دربارهی قوای ایران در دست است تعداد آنها را از 6000 تا 38000 ذکر میکند و همچنین به موجب ملاحظات عمومی تاریخ جنگ میتوان قوای تازیان را در حدود 20000 تن دانست. در هر حال این جنگ سه یا چهار شبانه روز با شدت تمام ادامه داشت. اگر چه اطلاع صحیحی راجع به چگونگی صفآرایی و کیفیّت حرکات جنگی در دست ما نیست، زیرا روایات تنها از صحنههای انفرادی جنگ و اکثر از شاهکارهای قهرمانان صحبت میکند ولی از روایات مزبور تا این اندازه مستفاد میشود که دستهی فیل سواران ایرانی کار را فوقالعاده بر تازیان سخت نموده و سپاهیان تازی تنها با رشادت و قهرمانی فوقالعاده توانستند در این جنگ آن قدر پایداری کنند تا لشکریان کمکی (ظاهراً 6000 تن) از سوریه برسد: در نتیجه تازیان مالک مسلّم و پابرجای بابل تا نزدیک دجله شدند و حتی قمست جنوبی آن به فرماندهی مغیرةبنشعبه اشغال گردید. غنائم جنگی از حد و حصر افزون بود و در جنب گنجینههای بسیار، پرچم کهن ساسانیان (در فشن کاویانی) نیز به دست مسلمانان افتاد.
باقی ماندهی سپاه ایران که نزدیک بابل جمع شده بود بدون زحمت بسیار عقب رانده شد و به کوهستانهای شرق پناه برد و هرمزان فرمانده کل ستاد خود را در پادگان اهواز مستقر ساخت و بدین ترتیب فاتحان توانستند با وجود اینکه دو جناح لشکریان در معرض خطر بود از فرات عبور کنند و از کوثی (= کوثا) به جانب مقرّ حکومت یعنی تیسفوّن (که به عربی المدائن یعنی شهرها نامیده میشود) رهسپار شوند. در بهار سال بعد (637 یا 638 میلادی؟) مسلمانان به بهرسیر وارد شدند یعنی به آن قسمت از شهر که در مغرب دجله واقع بود و ایرانیان پس از نبرد مختصری آن را از دست دادند، ولی هنوز نیمهی شرقی شهر با کاخ سلطنتی در دست ایرانیان بود تا اینکه در نتیجهی خیانت یکی از ایرانیان، تازیان توانستند با استفاده از گداری از فرات بگذرند و ایرانیان نیز نیمهی شرقی شهر را تحت رهبری یزدگرد سوم تخلیه کردند و در این منطقه نیز به کوهستان (به طرف حلوان) عقبنشینی کردند و اموال و ذخائر بیکرانی در کاخ سلطنتی و در شهر تخلیه شده برای فاتحان به جای گذاشتند در نتیجهی این عقبنشینی، سلطهی ایرانیان در بینالنهرین عملاً درهم شکست.
موفقیتهای سریع تازیان و شتاب ایرانیان در تخلیهی این منطقه علل ریشهدارتری داشت: از طرفی بینالنهرین با ساکنان آرامی یا آرامی شدهی خود- که در قسمت اعظم آن مسیحیان و در جنب آنان نیز پیروان فرقهی تعمیدیان و یهودیان وعدهی معدودی مانویان زندگی میکردند- با سلطهی ایرانیان در آنجا مخالف بود، و از طرف دیگر ایرانیان ساکن این منطقه زیاد نبوده و اهالی دهات در برابر پیشروی تازیان هیچ گونه عکسالعملی نشان نمیدادند، حتی خلیفهی ثانی عمر توانست به شخصه این نکته را دریابد، و مقرر داشت که ساکنان آن منطقه به عنوان ذمّی در زادگاهشان بمانند. اگر چه استقبال از تازیان مهاجم به آن صورتی نبود که تقریباً هم زمان با آن در مصر مشاهده میشد- مصری که در اثر اقدامات بیزانس فوقالعاده به هیجان آمده بود- ولی با این وصف اوضاع بینالنهرین در اساس به اوضاع مصر شباهت داشت.
همین که مسلمانان پس از کشمکش و مبارزه با سپاهی که از مدت مدیدی در نزدیکی جلولا (شمال شرقی تیسفون) در محاصره بود (از 24ر11 تا 22ر12 سال 637 میلادی مطابق با ذوالقعدهی سال شانزدهم هجری) بر آن شدند که به سوی کوهستانهای زاگرس پیشروی کنند و بدین ترتیب به منطقهی ایرانی نشین وارد شوند، ناگزیر به رعایت اوضاع و احوال دیگری - در درجهی اول رعایت اوضاع طبیعی آنجا - گشتند. چه اینکه مسلمانان به هیچ وجه با کوهستانهای خشک و صعبالعبور آشنایی نداشتند و از این جهت و جوب احتیاط بسیار در اقدامات عملیات جنگی در این نواحی ضروری مینمود. گذشته از این نمیتوانستند به امید بیاعتنایی اهالی و به امید همراهی آنان باشند، به خصوص که دیگر از آن دستههای تازیان که در مراکز قبلی به عنوان کمک در سپاه ایران بودند و در جنگهای اول غالباً به هموطنان مسلمان خود ملحق میشدند در صفوف ایرانیان این نواحی وجود نداشت. اگر چه در واقع پس از جنگ جلولا با پیشرفت سریع خود توانستند حلوان را به تصرف در آورند و از انجا هم بگذارند، اما بعداً پیشروی آنان به علل نظامی متوقف شد و جنگجویان به استراحت و تازه کردن روحیه و رفع احتیاجات سپاه و ترتیب تازهای ناگزیر گشتند و دیگر اصل و قاعدهای که طبق روایات به حق به خلیفهی ثانی عمر منسوب است- مبنی بر اینکه بین پایگاههای سپاه مسلمانان و مدینه پایتخت اسلام نباید رودخانهی بزرگ وجود داشته باشد- میبایست از اعتبار بیفتند.
17-4- نخستین رخنه و فتح سرزمین اصلی ایران (شاید در سال 640 میلادی؟ مطابق با سال نوزدهم هجری) از طرف بینالنهرین نبود، بلکه آن وقتی صورت گرفت که حکمران جزایر بحرین (علاءبنخضرمی) خیانت ورزید و از راه دریا به سوی جزایر «ابرکاوان» و سواحل فارس تاخت، به طوری که تازیان موفق شدند در نخستین پیشروی شکفتانگیز خود تا استخر (نزدیک تخت جمشید) پیش روند و در حوالی طاووس بر ایرانیان پیروز شوند، ولی از طرف دیگر با این پیشروی در کشوری بیگانه و در بین دشمن دچار دشواریهای فراوان گردیدند. روایات، مبتکر این اقدام را شخص علاءبنخضرمی میداند و انگیزهی وی را در این عمل رشک و حسادت او به کامیابیهای «سعد» میشمارد. در هر حال در اثر این عمل موقعیت ایرانیان در زاگرس جنوبی به واسطهی محاصرهشدن به خطر افتاد، زیرا اگر چه تازیان به دشواری میتوانستند در فارس پایداری کنند، ولی همین که عتیبةبنغزاون در صدد برآمد که از بصره به کمک ایشان بشتابد، بیثباتی وضع هرمزان ظاهر گشت و عتیبه توانست بدون مقاومت جدی وی در امتداد کارون به طرف شمال پیشروی کند. اهواز به دست فاتحان افتاد در حالی که هرمزان به سوی مشرق یعنی به طرف رامهرمز گریخت. روایات مختلف تاریخ وقوع این حادثه را با اختلاف بسیار ذکر کرده است (میان سالهای 637 تا 640 میلادی مطابق سال شانزدهم تا نوزدهم هجری)، اما اگر جریان عمومی حوادث را در نظر بگیریم باید سال اخیر را تاریخ وقوع این حادثه بدانیم.
پس از سقوط اهواز، هرمزان در نتیجهی نفوذ و دخالت یزدگرد سوم قراردادی را که اندکی پیش با تازیان منعقد نموده بود نقض کرد و نظر به تهدید دایمی از طرف فارس دیگر نگاهداری ناحیهی خوزستان با وجود مقاومت فوقالعاده شدید اهالی غیرسامی آن دیار امکانپذیر نبود. ایرج به دست مسلمانان مهاجم و پیشرو افتاد و سرانجام تمام نبردهای سخت به شهر شوشتر واقع در قسمت علیای کارون متوجه شده، در آنجا تمرکز یافت و در این جنگها در صف تازیان پهلو به پهلوی لشکریانی که از فارس آمده بودند سربازان بینالنهرین شرکت داشتند و به دستور خلیفه از بصره تقویت میشدند. اما در عین حال هرمزان در این شهر با نیرومندی زیادی از مرز دفاع مینمود، تا اینکه پس از سقوط استحکامات شهر به اسارت افتاد (642 میلادی مطابق بیست و یکم هجری). تازیان هرمزان را به اسارت به مدینه نزد خلیفهی ثانی بردند و عمر از قتل وی در گذشت و او را در مدینه نگاه داشت.
در پیرو آن، دستهای از سپاه تازی به سوی گندی شاپور Vahj - Andiok- ëہpukr که به عربی جندی شاپور نامیده میشود) پیش رفت و دستهای دیگر به طرف شوش (سوشهی قدیم) حرکت کرد جندی شاپور با موافقت نامهای تسخیر شد و شوش با یک حمله به تصرّف تازیان در آمد. و برای اولین بار شنیده میشود که اشراف با موالی خویش با علم و اختیار به اسلام گرویدند و در خدمت تازیان وارد شدند و به خیانت به هموطنان خود و دورویی تن در دادند. این یکی از موارد نادری است که اخبار موجود دربارهی قبول مذهب اسلام به طور انفرادی سخن میگوید.
فتح خوزستان یکی از دروازههای هجوم و غلبهی به ایران و نخست به فارس را که یکی از ایالات مرکزی این کشور است به روی مسلمانان گشود، اما بدیهی است آن طوری که بعضی از روایات غرضآمیز مانند روایت سیفبنعمر مدعی است، قطعاً پیشروی به این منطقهها بلافاصله پس از تسخیر قسمت جنوبی زاگرس انجام نگرفته است، زیرا هنوز سپاه اصلی تازه تشکیل یافتهی ایرانیان که در نهاوند واقع در جنوب غربی همدان (اکباتانا) در سرزمین قوم ماد (که به عربی الجبال میگویند) مستقر گشته بود، مغلوب نشده بود و این سپاه تازهنفس برای اعمال جنگی در خوزستان و فارس به همان اندازه خطرناک بود که برای مسلمانان بینالنهرین مخاطره داشت، حتی به فرض اگر هم حمله از راه دریا به فارس امکان داشت باز انهدام این قوا برای تأمین موفقیت تازیان مطلوب بود. به علاوه شاید لزوم تأمین منبع عواید جدیدی (پس از نیروهای سخت سالهای اخیر) نیز در اقدام به انهدام این قوا تأثیر داشته است.
پیکار نهاوند در سال 642 میلادی در طی زور آزمایی بسیار سختی در مدت سه روز ادامه داشت و چون سربازان سپاه ایران را از نواحی متفرق ایران حتی تا مناطق سرحدی هند جمعآوری نموده بودند و بیم عقبنشینی آنان میرفت بعضی از دستههای آن سربازان را با زنجیر به هم بسته بودند تا از عقبنشینی آنان جلوگیری به عمل آید.
اما در جبههی عرب، خلیفه عمر هنگام مسافرت خود در نواحی تسخیر شده تدارکات نظامی سپاه را رهبری میکرد و برای سعد (مخصوصاً از پادگان کوفه) کمک فرستاد، در این پیکار نعمانبنمقرن کوفی فرمانده عرب نیز مانند سپهبد ایرانی کشته شد و با اینکه سپاه و قوای ایرانیان بر قوای تازی برتری داشت باز تازیان بر آنان پیروز شدند و به «فتحالفتوح» نائل آمدند فتحی که واقعاً جانبازی و از دست دادن قوا برای آن ارزش داشت. اگر چه اظهارات آمیخته با تجلیل و تعارف برخی از منابع مبنی بر اینکه این فتح به سرعت و بدون مقاومت قابل ذکری به وقوع پیوست به کلی غرضآلود و خطاست - بلکه به عکس تازیان به اندازهای در این جنگ قربانی دادند که ناچار تا مدتی از جنگ دست کشیدند و نمیتوانستند از گرد آمدن نیروهای مخالف و مقاوم جدیدی در جبال جلوگیری کنند- با این همه این پیروزی به سال 642 میلادی تصمیم قطعی آنان را برای تصرّف فلات ایران محرز ساخت.
کوفیان پیروزمند برای خود املاک وسیعی در شمال این ناحیه (به نام ماهالکوفه) تأمین کردند. رقبای بصری ایشان نیز به رهبری ابوموسی اشعری یمنی جنوب دینور وصمیره را در ناحیهی کُردنشین تصرّف نمودند- در اینجا (میدان بصریان) یا ماهالبصره به وجود آمد که تا مدتها برای تأمین آذوقهی پادگان نقش مهمی را ایفا میکرد و همین طور تا وقتی که معاویه در زمان ولایت خود منطقهی کوفیان را در آذربایجان و نزدیک موصل به میزان قابل ملاحظهای توسعه داد. ماهالبصره بهانه و دست آویز اختلافات و کشمکشهای متفاوتی بود. [ 1 ]
پینوشتها
[ 1 ] - برتولد اشپولر تاریخ ایران در قرن نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1376.
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت (روایت برتولد اشپولر)
- ۹۲/۰۳/۲۳