ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

دو قرن‌ سکوت‌؟!

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

 

نقد استاد مطهری‌ به‌ نظر استاد زرین‌کوب‌ (درباره‌ دو قرن‌ اولیه‌ ایران‌ اسلامی‌(()

خواننده‌ی‌ عزیز از آن‌چه‌ در اینجا می‌خواند یک‌ مطلب‌ کاملاً دستگیرش‌ می‌شود و آن‌ اینکه‌ عکس‌العمل‌ ایرانیان‌ در برابر اسلام‌ فوق‌العاده‌ نجیبانه‌ و سپاسگزارنه‌ بوده‌ و از یک‌ نوع‌ توافق‌ طبیعی‌ میان‌ روح‌ اسلامی‌ و کالبد ایرانی‌ حکایت‌ می‌کند. اسلام‌ برای‌ ایران‌ و ایرانی‌ در حکم‌ غذای‌ مطبوعی‌ بوده‌ که‌ به‌ خلق‌ گرسنه‌ای‌ فرو رود، یا آب‌ گوارایی‌ که‌ به‌ کام‌ تشنه‌ای‌ ریخته‌ شود. طبیعت‌ ایرانی‌ مخصوصاً با شرایط‌ زمانی‌ و مکانی‌ و اجتماعی‌ ایرانی‌ قبل‌ از اسلام‌، این‌ خوراک‌ مطبوع‌ را به‌ خود جذب‌ کرده‌ و از آن‌ نیرو و حیات‌ گرفته‌ است‌ و نیرو و حیات‌ خود را صرف‌ خدمت‌ به‌ آن‌ کرده‌ است‌.
چنان‌ که‌ می‌دانیم‌ از سال‌ 41 هجری‌ تا 132 یعنی‌ نزدیک‌ یک‌ قرن‌، امویان‌ بر جهان‌ اسلام‌ حکومت‌ راندند. امویان‌، اصلی‌ را که‌ اسلام‌ می‌رانده‌ بود (یعنی‌ امتیازات‌ قومی‌ و نژادی‌) کم‌ و بیش‌ زنده‌ کردند، میان‌ عرب‌ و غیر عرب‌ - بالخصوص‌ ایرانی‌ - تبعیض‌ قائل‌ می‌شدند، سیاستشان‌ سیاست‌ نژادی‌ بود.
امویان‌ حسّاسّیت‌ خاصی‌ علیه‌ ایرانیان‌ داشتند که‌ با سایر نژادهای‌ غیر عرب‌ مثلاً قبطیها نداشتند. علّت‌ اصلی‌ این‌ حسّاسّیت‌، تمایل‌ نسبی‌ ایرانیان‌ نسبت‌ به‌ علویین‌ خصوصاً شخص‌ علی‌ (ع‌) بود. نقطه‌ی‌ حسّاس‌ اموی‌، جنبه‌ی‌ ضدّ علوی‌ آن‌ است‌ و نظر به‌ اینکه‌ سیاست‌ علوی‌ بر اجرای‌ جنبه‌های‌ ضدّنژادی‌ و ضدّ طبقاتی‌ اسلام‌ بود و طبعاً اجرای‌ این‌ اصل‌ بر عرب‌ خصوصاً قریش‌ - که‌ خود را نژاد برتر می‌دانست‌ - دشوار بود، امویان‌ از نخوت‌ عربی‌ و قرشی‌ به‌ سود حکومت‌ خویش‌ بر ضدّ علویان‌ استفاده‌ می‌کردند. 
لهذا امویان‌ با هر عنصر طرفدار علویین‌ اعمّ از عرب‌ یا ایرانی‌ یا آفریقای‌ یا هندی‌ مبارزه‌ می‌کردند. مظالمی‌ که‌ آل‌علی‌ و پیروان‌ عربشان‌ از امویان‌ دیدند، از مظالمی‌ که‌ بر ایرانیان‌ در آن‌ دوره‌ وارد شد بسی‌ بیشتر و جانگدازتر بوده‌ است‌.
از سال‌ 132 که‌ عبّاسیان‌ روی‌ کار آمدند، دفتر سیاست‌ ورق‌ خورد. سیاست‌ عبّاسیان‌ تا زمان‌ معتصم‌ - که‌ عنصر ترک‌ روی‌ کار آمد- بر مبنای‌ حمایت‌ از ایرانیان‌ و تقویت‌ ایرانیان‌ علیه‌ اعراب‌ بود. صد ساله‌ی‌ اول‌ عبّاسی‌ برای‌ ایرانیان‌ عصر طلایی‌ بوده‌ است‌. برخی‌ وزرای‌ ایرانی‌ مانند برامکه‌- که‌ از اولاد بوداییان‌ بلخ‌ بودند- و فضل‌ بن‌ سهل‌ ذوالرّیاستین‌ سرخسی‌، بعد از خلیفه‌ بزرگ‌ترین‌ قدرت‌ به‌ شمار می‌رفتند. 
ایرانیان‌ در قرن‌ اول‌ حکومت‌ عبّاسی‌ هر چند در رفاه‌ بودند، ولی‌ از نظر سیاسی‌ جزء قلمرو خلافت‌ اسلامی‌ بودند و حکومت‌ مستقلی‌ نداشتند. اما پس‌ از صد سال‌ یعنی‌ از زمان‌ حکومت‌ طاهریان‌ بر خراسان‌ و بالخصوص‌ از زمان‌ صفّاریان‌، حکومت‌ مستقل‌ تشکیل‌ دادند.
و البته‌ این‌ حکومتهای‌ مستقل‌ در عین‌ حال‌ تا پایان‌ خلافت‌ عبّاسی‌ تحت‌ نفوذ معنوی‌ خلفای‌ عبّاسی‌ بودند. مردم‌ ایران‌ برای‌ مقام‌ خلافت‌ به‌ اعتبار نام‌ جانشینی‌ پیغمبر اکرم‌ (ص‌) نوعی‌ قداست‌ قائل‌ بودند و حکومت‌ هیچ‌ حاکمی‌ را در ایران‌، مادامی‌ که‌ منشوری‌ از خلیفه‌ نمی‌آورد شرعی‌ و قانونی‌ نمی‌دانستند. تا آنکه‌ در قرن‌ هفتم‌ دستگاه‌ خلافت‌ عبّاسی‌ برچیده‌ شد و این‌ تا حدّی‌ نفوذ معنوی‌ داشتند ولی‌ در ایران‌ به‌ علّت‌ تشیّع‌ این‌ مردم‌ و غیرشرعی‌ دانستن‌ خلافت‌ آنها، به‌ هیچ‌ وجه‌ نفوذی‌ نداشتند. 
برخی‌ از مستشرقین‌ و در رأس‌ همه‌ی‌ آنها سرجان‌ ملکم‌ انگلیسی‌، دو قرن‌ اول‌ ایران‌ اسلامی‌ را- یعنی‌ از حدود نیمه‌ی‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ که‌ ایران‌ که‌ کم‌ و بیش‌ حکومت‌ مستقل‌ در ایران‌ تشکیل‌ گردید- به‌ اعتبار اینکه‌ در این‌ دو قرن‌، ایران‌ جزء و قلمرو و کلّی‌ خلافت‌ بوده‌ و از خود حکومت‌ مستقلّی‌ نداشته‌ است‌، دوره‌ی‌ سکوت‌ و سکون‌ و احیاناً دوره‌ی‌ بردگی‌ ایرانیان‌ نامیده‌اند و نوعی‌ جار و جنجال‌ راه‌ انداخته‌ تا آنجا که‌ برخی‌ ایرانیان‌ را تحت‌ تأثیر فکر خود قرار داده‌اند.
اگر از دید امثال‌ سرجان‌ ملکم‌ بنگریم‌، یعنی‌ توده‌ی‌ ایرانی‌ را ندیده‌ بگیریم‌ و به‌ تحوّلات‌ فرهنگی‌ و غیرفرهنگی‌ ثمربخش‌ بی‌نظیر که‌ در همین‌ دو قرن‌ رخ‌ داد و سخت‌ به‌ حال‌ توده‌ی‌ ملت‌ ایران‌ مفید افتاد، توجّه‌ نکنیم‌ و تنها طبقه‌ی‌ حاکمه‌ را در نظر بگیریم‌، حق‌ داریم‌ دوره‌ای‌ را که‌ ایران‌ جزء قلمرو خلافت‌ بوده‌ دوره‌ی‌ سکونت‌ و سکون‌ بشماریم‌. 
آری‌، اگر تنها طبقه‌ی‌ حجّاج‌بن‌یوسف‌ و ابومسلم‌ خراسانی‌ را در نظر بگیریم‌ که‌ آن‌ یکی‌ صدوبیست‌ هزار نفر را به‌ باد فنا داد و این‌ یکی‌ ششصد هزار نفر را قتل‌ عام‌ کرد و مانند یک‌ عرب‌ متعصّب‌ نژادپرست‌ نوحه‌سرایی‌ کنیم‌ که‌ چرا این‌ ششصد هزارنفر را نیز حجّاج‌ که‌ یک‌ عنصر عربی‌ است‌ به‌ باد فنا نداد، و یا مانند یک‌ متعصّب‌ ایرانی‌ سوگواری‌ کنیم‌ که‌ چرا ابومسلم‌ در جای‌ حجّاج‌ ننشست‌ تا آن‌ صدوبیست‌ هزار نفر هم‌ با دست‌ توانای‌ او قتل‌ عام‌ شوند، حق‌ داریم‌ که‌ دو قرن‌ اول‌ را دوره‌ی‌ سکون‌ و سکوت‌ از نظر ایران‌ بنامیم‌، چون‌ با مقایسه‌ با دوره‌های‌ دیگر تنها چیزی‌ که‌ مایه‌ی‌ تأسّف‌ است‌ این‌ است‌ که‌ فی‌المثل‌ به‌ جای‌ ابومسلمها نام‌ حجّاجها برده‌ می‌شود. 
اما اگر توده‌ی‌ ملّت‌ ایران‌ را، یعنی‌ موزه‌ گرزاده‌ها و کوزه‌ گرزاده‌ها را، همانهایی‌ که‌ سیبویه‌ها و ابوعبیده‌ها و آل‌نوبختها و بنی‌ شاکرها و صدها افراد دیگر و خاندان‌ دیگر از میان‌ آنها برخاستند، در نظر بگیریم‌ که‌ استعدادهاشان‌ شکفت‌ و توانستند در میدان‌ یک‌ مسابقه‌ی‌ آزاد فرهنگی‌ شرکت‌ کنند و گوی‌ افتخار را بربایند و برای‌ اولین‌ بار در تاریخ‌ ایران‌ به‌ صورت‌ پیشوای‌ ادبی‌، علمی‌، مذهبی‌ ملل‌ دیگر در آیند و آثاری‌ جاویدان‌ از خود باقی‌ بگذارند و نام‌ خویش‌ و آب‌ و خاک‌ خویش‌ را قرین‌ عزّت‌ و افتخار و جاویدانی‌ سازند، این‌ دو قرن‌، دو قرن‌ خروش‌ و نشاط‌ و جنبش‌ و نغمه‌ و سخن‌ است‌. 
در این‌ دو قرن‌ بود که‌ ایرانیان‌ با یک‌ ایدئولوژی‌ جهانی‌ و انسانی‌ فوق‌نژادی‌ آشنا شدند؛ حقایقش‌ را به‌ عنوان‌ حقایقی‌ آسمانی‌ و مافوق‌ زمان‌ و مکان‌ پذیرفتند و زبانش‌ را به‌ عنوان‌ زبان‌ بین‌المللی‌، اسلامی‌، که‌ به‌ هیچ‌ قوم‌ خاص‌ تعلّق‌ ندارد و تنها زبان‌ یک‌ مسلک‌ است‌، از آن‌ خود دانسته‌ و بر زبان‌ قومی‌ و نژادی‌ خویش‌ مقدّم‌ شمردند. 
عجباً! می‌گویند: «در طی‌ این‌ دو قرن‌، زبان‌ ایرانی‌ خاموشی‌ گزیده‌ بود و ایرانی‌ سخن‌ خویش‌ جز بر زبان‌ شمشیر نمی‌گفت‌».
من‌ حقیقتاً معنی‌ این‌ سخن‌ را نمی‌فهمم‌! آیا زبان‌ علمی‌ زبان‌ نیست‌؟! آیا زبان‌ ادبی‌ زبان‌ نیست‌؟! آیا شاهکار ادبی‌ سیبویه‌ که‌ در فن‌ خود همطر از المجسطی‌ بطلمیوس‌ و منطق‌ ارسطو در فن‌ خودشان‌ به‌ شمار می‌رود، جز در این‌ دو قرن‌ آفریده‌ شده‌ است‌؟! آیا ادب‌ الکاتب‌ ابن‌ قتیبه‌ که‌ آن‌ نیز در فن‌ خود یک‌ شاهکار است‌، محصول‌ این‌ دو قرن‌ نیست‌؟! آیا شاهکار ادبی‌ آفریدن‌ مربوط‌ به‌ زبان‌ نیست‌؟!
خواهند گفت‌: اینها هر چه‌ هست‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌. جواب‌ این‌ است‌:
مگر کسی‌ ایرانیان‌ را مجبور کرده‌ بود که‌ به‌ زبان‌ عربی‌ شاهکار خلق‌ کنند؟ اصلاً مگر ممکن‌ است‌ کسی‌ با زور شاهکار خلق‌ کند؟! آیا این‌ عیب‌ است‌ بر ایرانیان‌ که‌ پس‌ از آشنایی‌ با زبانی‌ که‌ اعجاز الهی‌ را در آن‌ یافتند و آن‌ را متعلّق‌ به‌ هیچ‌ قومی‌ نمی‌دانستند و آن‌ را زبان‌ یک‌ کتاب‌ می‌دانستند، به‌ آن‌ گرویدند و آن‌ را تقویت‌ کردند و پس‌ از دو سه‌ قرن‌ از آمیختن‌ لغات‌ و معانی‌ آن‌ با زبان‌ قدیم‌ ایرانی‌، زبان‌ شیرین‌ و لطیف‌ امروز فارسی‌ را ساختند؟
می‌گویند:
«زبان‌ این‌ قوم‌ (ایرانیان‌ قبل‌ از اسلام‌) زبان‌ قومی‌ بود که‌ از خرد و دانش‌ و فرهنگ‌ و ادب‌ به‌ قدر کفایت‌ بهره‌ داشت‌. با این‌ همه‌ این‌ قوم‌ که‌ «به‌ صد زبان‌ سخن‌ می‌گفتند» وقتی‌ با اعراب‌ مسلمان‌ روبه‌رو گشتند آیا چه‌ شنیدند که‌ خاموش‌ شدند؟» 
آقای‌ دکتر زرّین‌ کوب‌ که‌ سؤال‌ بالا را طرح‌ کرده‌اند، خود بدان‌ پاسخ‌ داده‌اند:
« می‌گویند: زبان‌ تازی‌ پیش‌ از آن‌ زبان‌ مردم‌ نیمه‌ وحشی‌ محسوب‌ می‌شد و لطف‌ و ظرافتی‌ نداشت‌. مع‌ هذا وقتی‌ بانگ‌ اذان‌ در فضای‌ ملک‌ ایران‌ پیچید، زبان‌ پهلوی‌ در برابر آن‌ فرو ماند و به‌ خاموشی‌ گرایید. آنچه‌ در این‌ حادثه‌ زبان‌ ایرانیان‌ را بند آورد سادگی‌ و عظمت‌ «پیام‌ تازه‌» بود و این‌ پیام‌ تازه‌ «قرآن‌» بود که‌ سخنوران‌ عرب‌ را از اعجاز بیان‌ و عمق‌ معنی‌ خویش‌ به‌ سکوت‌ افکنده‌ بود. پس‌ چه‌ عجیب‌ که‌ این‌ پیام‌ شگفت‌انگیز تازه‌، در ایران‌ نیز زبان‌ سخنوران‌ را فرو بندد و خردها را به‌ حیرت‌ اندازد؟ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ از ایرانیان‌، آنها که‌ دین‌ را به‌ طیب‌ خاطر خویش‌ پذیرفته‌ بودند شور و شوقی‌ بی‌حدّی‌ که‌ در این‌ دین‌ مسلمانی‌ تازه‌ می‌یافتند، چنان‌ آنها را محو و بی‌خود می‌ساخت‌ که‌ به‌ شاعری‌ و سخنگویی‌، وقت‌ خویش‌ به‌ تلف‌ نمی‌آوردند.»
کوچک‌ترین‌ سندی‌ در دست‌ نیست‌ که‌ خلفا، حتی‌ خلفای‌ اموی‌ مردم‌ ایران‌ را به‌ ترک‌ زبان‌ اصلی‌ خود- البته‌ زبانهای‌ اصلی‌ خود، زیرا در همه‌ی‌ ایران‌ یک‌ زبان‌ رایج‌ نبوده‌، در هر منطقه‌ای‌ زبان‌ مخصوص‌ بوده‌ است‌- مجبور کرده‌ باشند. آنچه‌ در این‌ زمینه‌ گفته‌ شده‌ است‌ مستند به‌ هیچ‌ سند تاریخی‌ نیست‌، و هم‌ و خیال‌ و غرض‌ و مرض‌ است‌. زیبایی‌ و جاذبه‌ی‌ لفظی‌ و معنوی‌ قرآن‌ و تعلیمات‌ جهان‌ وطنی‌ آن‌، دست‌ به‌ دست‌ هم‌ داد که‌ همه‌ی‌ مسلمانان‌ این‌ تحفه‌ی‌ آسمانی‌ را با این‌ همه‌ لطف‌ از آن‌ خود بدانند و مجذوب‌ زبان‌ قرآن‌ گردند و زبان‌ اصلی‌ خویش‌ را به‌ طاق‌ فراموش‌ کردند، همه‌ی‌ ملل‌ گرونده‌ی‌ به‌ اسلام‌ چنین‌ شدند، و چنان‌ که‌ مکرّر گفته‌ایم‌ اگر کوشش‌ عبّاسیان‌ که‌ سیاست‌ ضدّعرب‌ داشتند نبود، زبان‌ فارسی‌ امروز که‌ با زبانهای‌ قبل‌ از اسلام‌ متفاوت‌ است‌ پدید نمی‌آمد. خلفای‌ عبّاسی‌ بهترین‌ مشوّق‌ این‌ زبان‌ بودند. آنها مایل‌ نبودند که‌ زبان‌ عربی‌ در میان‌ توده‌ی‌ ایرانی‌ رایج‌ گردد.
بنی‌العبّاس‌، شعوبیان‌ را که‌ ضدّعرب‌ بودند و در مطاعن‌ و مثالب‌ عرب‌ کتاب‌ تألیف‌ می‌کردند، تأیید و تقویت‌ می‌نمودند. علان‌ شعوبی‌ کتابی‌ در بدیهای‌ عرب‌ و صفات‌ نکوهیده‌ی‌ آنان‌ نوشت‌ در حالی‌ که‌ کارمند رسمی‌ هارون‌ و مأمون‌ بود و در بیت‌الحکمه‌ برای‌ آنها کتاب‌ استنساخ‌ می‌کرد و مزد می‌گرفت‌. همچنین‌ سهل‌بن‌هارون‌ شعوبی‌ که‌ شدیداً ضدّعرب‌ بود و علیه‌ عرب‌ کتاب‌ نوشت‌، مدیر بیت‌ الحکمه‌ی‌ هارونی‌ و مأمونی‌ بود. همچنان‌ که‌ قبلاً در فصل‌ مربوط‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ گفتیم‌، مأمون‌ اول‌ حاکمی‌ است‌ که‌ شاعری‌ پارسی‌گوی‌ را فوق‌العاده‌ تشویق‌ کرده‌ است‌.
آری‌ آن‌ بود علّت‌ خاموشی‌ گزیدن‌ ایرانیان‌ از پارسی‌گویی‌، و این‌ بود علّت‌ رواج‌ ثانوی‌ این‌ زبان‌ و البته‌ همچنان‌ که‌ باز هم‌ گفته‌ایم‌ رواج‌ ثانوی‌ زبان‌ فارسی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ جای‌ تأسف‌ نیست‌، بلکه‌ جای‌ شکر است‌. هر زبانی‌ از خود لطف‌ و زیبایی‌ خاص‌ دارد. زبان‌ فارسی‌ از برکت‌ لطف‌ و زیبایی‌ خود و هم‌ از همّت‌ و ایمان‌ ایرانیان‌ پارسی‌گوی‌، خدمات‌ بسیار ارزنده‌ای‌ به‌ اسلام‌ کرده‌ است‌. (1)
پی‌نوشتها 
( 1 ) این‌ مقاله‌ در کتاب‌ خدمات‌ متقابل‌ ایران‌ و اسلام‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، جلد چهاردهم‌ مجموعه‌ی‌ آثار استاد شهید مرتضی‌ مطهری‌، صفحات‌ 590-583.

 

کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

  • ۹۲/۰۳/۲۳
  • سوشیانت

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ