علم و هنر پارسیان به روایت ویل دورانت
هنر زندگی، از هر چیز مهمتر بود
8-1- پارسیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمیآموختهاند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود که به آن کمتر نیازمند بودند، و علوم را همچون کالاهایی میدانستند که واردکردن آنها از بابل امکانپذیر بود؛ گرچه تمایلی به شعر و افسانههای خیالی داشتند، این کار را برعهدهی مزدوران و طبقات پست اجتماع میگذاشتند، و لذت سخن گفتن و نکتهپردازی و لطیفهگویی در گفت و شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن کتاب میشمردند. شعر را، بیش از آنکه از روی نوشته بخوانند، از راه آوازهخوانی میشنیدند؛ با مردن خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.
پزشکی پارسیان
8-2- پزشکی در ابتدا وظیفهی کاهنان بود؛ آنان چنین میپنداشتند که شیطان 999، 99 بیماری آفریده، و هر یک از آنها را باید به وسیلهی مخلوطی از سحر و جادو و مراعات قواعد بهداشت درمان کنند. در معالجهی بیماران، توجه به ادعیه و اوراد بیش از توجه به دارو بود، به این اعتبار که تعویذ و ورد، اگر سود نداشته باشد، بیزیان است و مریض را نمیکشد، و دربارهی داروها نمیتوان چنین گفت. با وجود این، در آن هنگام که ثروت پارس زیاد شد، فن پزشکی غیر دینی رواج پیدا کرد؛ چنان بود که، در زمان اردشیر دوم، سازمان منظمی برای پزشکان و جراحان پیدا شد؛ مزد آنان را قانون، مطابق مقام اجتماعی بیماران، تعیین کرد - این کاری بود که قانون حموربی نیز پیش از آن کرده بود. علمای دینی را میبایستی به رایگان معالجه کنند؛ درست همانگونه که در میان ما معمول است، پزشکان تازه کار حرفهی خود را با معالجهی کافران و بیگانگان آغاز میکردند، چه هر پزشکی، در آغاز کار خود، ناچار بود یک یا دو سال بر روی مهاجران و فقیران آزمایش کند. این، خود، فرمان «پروردگار نور» بود.
شباهت پارسیان و رومیان!
8-3- پارسیان در مورد هنر، مانند رومیان، قسمت عمدهی توجه آنها به چیزی بود که از خارج ایران زمین وارد میشد. البته ذوق زیباپسندی داشتند، ولی ساختن چیزهای زیبا را برعهدهی هنرمندان بیگانه، یا بیگانگان هنرمندی که در داخل خاک ایشان به سر میبردند، میگذاشتند، و پولی را که برای مزد دادن به این هنرمندان لازم بود از کشورهای تابع خود فراهم میکردند. خانههای زیبا و باغهای خرم و عالی داشتند، که گاهی به صورت شکارگاه و محل نگاهداری مجموعههای گوناگون جانوران در میآمد؛ در خانههای خود اثاثهی گرانبها جمعآوری میکردند؛ از قبیل میزهایی که روپوش طلا و نقره داشت، یا با این دو فلز گرانبها منبتکاری شده بود؛ و تختهایی که روپوشهای عالی آنها را از کشورهای دیگر وارد میکردند؛ و فرشهای نرمی که همه گونه رنگهای زمین و آسمان بر آنها دیده میشد و کف اطاقهای خود را با آن مفروش میکردند. در جامهای زرین شراب مینوشیدند، و میزها و طاقچههای اطاق را با گلدانهای ساخت بیگانگان میآراستند؛ آواز خواندن و رقصیدن را دوست داشتند و از نواختن چنگ و نی و طبل و دف لذت میبردند. گوهرهای گرانبها در نزد ایشان فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و کفشهای مرصع میساختند؛ مردان نیز به زیور آلات علاقهمند بودند و گوش و گردن و بازوهای خود را با آنها میآراستند. مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد را از خارج وارد میکردند، ولی فیروزه را از کانهای پارس به دست میآوردند؛ از همین سنگ گرانبها بود که ثروتمندان مهرهای خود را تهیه میکردند. سنگهای گرانبها را به صورتهای عجیب و غریب میتراشیدند و، به گمان خود، آنها را به صورت دیوان و شیاطین معروف در میآوردند. شاه بر تخت زرینی مینشست که آسمانهی طلایی بر بالای آن بود و پایههای زرین داشت.
معماری عالی ایرانیان پارس
8-4- در هنر معماری بود که پارسیان شیوهی خاصی برای خود داشتند. در روزگار کوروش، داریوش اول، و خشیارشای اول، گورها و کاخهایی ساختهاند که باستان شناسان مقدار کمی از آنها را از خاک بیرون آوردهاند؛ پس از این نیز دو مورخ خستگیناپذیر - بیل و کلنگ - چیزهایی را برای ما اکتشاف خواهند کرد که مایهی زیاد شدن حس قدرشناسی ما نسبت به هنر پارسی خواهد بود. اسکندر، برخلاف آنچه در پرسپولیس، کرد، قبر کوروش را در پازارگاد برای ما باقی گذاشت. راه کاروانرو اکنون از کنار صفهی برهنهای میگذرد که روزگاری کاخ کوروش بر آن سر به فلک کشیده بود؛ از آن کاخها، جز چند ستون شکسته که اینجا و آنجا پراکنده شده، یا سر در و سر پنجرهای که نقش برجستهی کوروش بر آنها دیده میشود، چیزی بر جای نمانده است. در نزدیکی این صفه، بر دشت مجاور آن، گور کوروش دیده میشود، که اثر گذشت بیست و پنج قرن زمان بر آن مشهود است؛ این قبر سنگی ساده، که شکل و حالت یونانی دارد، با ارتفاعی نزدیک یازده متر، بر روی سکویی از سنگ قرار گرفته است؛ شک نیست که این اثر تاریخی بلندتر از آنچه اکنون مینماید بوده و پایهای متناسب با بزرگی خود داشته است. گور کوروش امروز برهنه و دور افتاد و بیپیرایه به نظر میرسد، و هیئت آن آدمی را به یاد زیبایی گذشتهی این ساختمان میاندازد، که از آن تقریباً هیچ اثری بر جای نمانده است؛ سنگهای شکسته و فروریخته تنها ما را به این فکر میاندازد که جسم بیجان، در مقابل تصرفات روزگار، بسیار بیش از آدمیزاد ایستادگی به خرج میدهد. از این بناء چون مقدار زیادی به طرف جنوب پیش برویم، در نزدیکی تخت جمشید (پرسپولیس)، به «نقش رستم» میرسیم که در آنجا قبر داریوش اول، همچون معبدی هندی، در دل کوه کنده شده، و دهانهی آن به صورتی است که چون شخص آن را میبیند، به جای دهانهی مقبره، مدخل کاخی در نظر وی مجسم میشود. در کنار در، که زیاد بلند نیست، چهار ستون باریک با سنگ تراشیده شده؛ بر بالای در، نقش برجستهی اشخاصی دیده میشود که مردم کشورهای تابع پارس را نمایش میدهند؛ چنان است که گویی بر روی بامی ایستاده و شاهنشاه را، که مشغول پرستش اهور مزدا و ماه است، بر تختی برداشتهاند. فکری که در ساختن این نقش برجسته به کار رفته، و همچنین طریقهی اجرای آن، از سادگی و ظرافت حکایت میکند.
8-5- بناهای باستانی دیگر پارسی، که از آسیب جنگها و چپاولها و دزدیها و اثر مخرب آب و هوا، در ظرف مدت دو هزار سال، رسته و برجای مانده، خرابههای کاخهای سلطنتی است. نخستین شاهان پارسی در اکباتان برای خود اقامتگاهی با چوب ارز و سرو، پوشیده شده از صفحات فلزی، ساخته بودند که تا زمان پولوبیوس (حوالی150 ق.م) بر پا بود، و اکنون هیچ نشانهای از آنها بر جای نمانده است. با شکوهترین آثار ایران باستانی، که در این اواخر به تدریج از زیر خاک رازدار و ممسک بیرون آمده، پلکانهای سنگی و صفهها و ستونهای تختجمشید است. در این نقطه، داریوش کبیر، و شاهانی که پس از وی آمدند، کاخهایی بنا نهادند تا، بدین وسیله، مدتی را که پس از آن نامشان فراموش میشد درازتر کنند. این پلکانهای بزرگ و باشکوهی که شخص را از زمین هموار به بالای پشتهای که کاخها بر آن ساخته شده میرساند، در سراسر تاریخ معماری جهان، هیچ نظیری ندارد. به احتمال قوی، پارسیان این شکل ساختن پله را از پلکانهای مخصوص برجها یا «زیگوراتها»ی بینالنهرین، که برگرد آن برجها میگشته، اقتباس کرده بودند، ولی پلکانهای تخت جمشید خصوصیاتی دارد که منحصر به خود آن است؛ به این معنی که به اندازهای وسیع، و بالا رفتن از آنها آسان، است که ده سوار میتوانند پهلو به پهلو از آنها بالا روند (فرگوسن این پلکانها را عالیترین نمونهی پلکانهایی میداند که در تمام نقاط عالم ساخته شده). این پلهها همچون مدخل باشکوهی است، و ما را به صفهای میرساند که میان شش تا پانزده متر از سطح زمین بلندتر است؛ آن صفه در حدود پانصدمتر طول و سیصدمتر عرض دارد، و کاخهای شاهی را بر روی آن ساخته بودند (در زیر این صفه، شبکهی توبرتویی، برای بیرون بردن فاضلاب، ساخته شده که قطر مقطع آن نزدیک دو متر است، و بیشتر آن را از میان سنگهای سخت کوه بریدهاند). در آنجا که پلهها از دو طرف به یکدیگر میرسد، دروازهی سنگی بزرگی دیده میشود که در دو طرف آن، دو مجسمهی گاو بالدار با سرآدمی نصب شده و زشتترین آثار بازماندهی هنر آشوری را نمایش میدهد. در طرف راست این دروازه، شاهکار بناهای پارسی قرار داشته، که اکنون به نام «کاخ چهلستون» خوانده میشود؛ و آن تالار بزرگی بوده است که به زمان خشیارشای اول ساخته شده و، با اطاقهای متصل به آن، مساحتی در حدود 9000 متر مربع را فرا میگرفته است؛ اگر برای وسعت بنا اهمیتی قائل باشیم، باید گفت که این کاخ از معبد پهناور کرتک و از هر کلیسای اروپایی، جز کلیسای میلان، بزرگتر بوده است. برای رسیدن به این تالار بزرگ از پلههای دیگری میگذریم که در دو طرف آن، برای زینت، دیوارهای سنگی کوتاهی قرار دارد، و بر آنها نقش برجستههای بسیار عالی دیده میشود که بهترین نقش برجستههایی است که تاکنون در ایران به دست آمده. از هفتاد و دو ستونی که در کاخ خشیارشا بر پا بوده، اکنون در میان ویرانهها، هنوز سیزده تای آنها سرپاست و، مانند تنهی درختان خرما در میان واحهای خشک، به نظر میرسد، این ستونهای شکسته از آن دسته از کارهای بشری به شمار میرود که تقریباً به سرحد کمال رسیده است و از نظایر خود را در مصر قدیم و یونان بلندتر است، و ارتقاع غیر متعارفی نوزده متر را دارد. تنهی این ستونها چهل و هشت ترک ناودانی دارد، و پایهی آنها به صورت کاسهی زنگی است که برگهای وارونه آنها را پوشانیده است. سرستونها غالباً شکل گلهای پیچیدهی «یونی» را دارد، و بر بالای آن دو پارچه سنگ، که به صورت سروگردن دو گاو نر تراشیده شده، پشت به پشت واقع است، که حمالهای سقف بر روی آنها قرار میگرفته. شک نیست که حمالهای سقف چوبی بوده است، زیرا این ستونهای ظریف و شکننده، که از یکدیگر فاصلهی زیاد دارند، هرگز تحمل بار بسیار سنگین تختهسنگهای بزرگ پیشانی را نداشتهاند. دور درها و پنجرهها را با سنگ سیاه صیقلیی ساخته بودند که مانند چوب آبنوس درخشندگی داشت؛ دیوارها آجری بود، ولی، با سفالهای لعابدار خوشرنگ درخشان، روی آنها را با نقش گلها و جانوران پوشانده بودند. جنس ستونها و مجردیها و پلهها از سنگ آهکی سفید زیبا یا مرمر کبود سخت است. پشت « چهلستون »، و در طرف خاور آن، « تالار صد ستون » قرار داشته. از این تالار، جز یک ستون و از ارههای خارجیی که حدود آن را نشان میدهد، چیزی بر جای نمانده است. شاید این دو کاخ زیباترین بناهایی باشد که در جهان قدیم و جدید به دست آدمیزاد ساخته شده است.
8-6- اردشیر اول و اردشیر دوم در شوش کاخهایی ساختند که از آنها جز آثار شالوده چیزی بر جای نیست. بنای آن کاخها با آجر بود و روی آنها را با زیباترین سفال لعابدار پوشانده بودند. در ضمن کاوشهای شوش، « نقش دیواری تیراندازان » به دست آمده، که به احتمال قوی صورت «جاودانان»، یعنی جاندران و پاسبانان خاص شاهنشاه، را نمایش میدهد. در ضمن تماشای این نقش، چنان به نظر میرسد که این تیراندازان با شکوه، بیش از آنکه قصد جنگ داشته باشند، خود را آراستهاند تا در جشنی در باری شرکت کنند. جامه هایی بر تن دارند که با رنگ درخشان خود توجه را جلب میکند؛ پیچ و خم موهای سر و رویشان مایهی شگفتی میشود؛ با غرور و نیرومندی خاصی نیزههای خود را، که نشانهی منصب رسمی ایشان است، به دست گرفتهاند. نقاشی و پیکر تراشی، در شوش و سایر پایتختهای پارس، عنوان هنر مستقلی نداشت، بلکه از شاخههای معماری به شمار میرفت؛ به همین جهت، بیشتر مجسمهها کار دست هنرمندانی بود که، برای همین کار، آنان را از آشور و بابل و یونان به پارس آورده بودند.
8-7- در خصوص هنر پارسی میتوان گفت که حکایت از تعاملات جهانی پارسیان دارد: شکل خارجی قبر کوروش از لیدیا گرفته شده؛ ستونهای باریک نظیر ستونهای آشوری است، که آنها را تکمیل کردهاند؛ ردیفبندی ستونها و نقش برجستهها، خود، گواهی میدهد که از تالارهای ستوندار مصر و نقوش آن الهام گرفته شده؛ سر ستونهای به شکل جانوران همچون مرضی است که از نینوا و بابل به پارس سرایت کرده بود. ولی آنچه مایهی امتیاز هنر پارسی است، و آن را قائم به ذات و مستقل و مشخص از معماریهای دیگر ساخته، همان جمعشدن این عناصر مختلف و هماهنگ ساختن آنها با یکدیگر بوده است؛ سلیقهی اشرافی پارس به ستونهای هولناک و تودههای سنگین بینالنهرین رقت و لطافتی بخشیده و، از ترکیب آنها، درخشندگی و رونق و تناسب و هماهنگی تخت جمشید را به وجود آورده است. وصف این تالارها و کاخها که به گوش یونانیان میرسید اسباب حیرت و تعجب آن مردم میشد؛ سیاحان پرکار و سیاستمداران موشکاف یونانی، از هنرهای ایران و تجملات آن سرزمین، برای همشهریان خود خبرهایی میبردند که مایهی تحریک احساساتشان میشد و آنان را به رقابت با پارس بر میانگیخت. به این ترتیب بود که یونانیان، هر چه زودتر، سرستونهای دو طرفی و مجسمهی سروگردن جانوران را، که در کاخهای پرسپولیس بر روی ستونهای بلند و باریک قرار داشت، تغییر شکل دادند و سرستونهای صاف و بیپیرایهی ستونهای یونی را ساختند؛ آن گاه، با کاستن از درازی ستونها، بر استحکام آنها افزودند و آنها را به صورتی درآوردند که تحمل حمالهای سنگی یا چوبیی را که بر روی آنها میگذاشتند داشته باشد. حق این است که بگوییم برای رسیدن از تخت جمشید به آتن، از لحاظ معماری، یک گام بیشتر فاصله نبود. تمام سرزمینهای خاور نزدیک، که در شرف خواب مرگ آلود هزار ساله بودند، خود را آمادهی آن میکردند که میراث باستانی خویش را در پای یونان بریزند.
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
- ۹۲/۰۳/۲۳