ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

قرون‌ نخستین‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ | ۰دیدگاه

دیدگاهی متفاوت‌ در مورد قرون‌ نخستین‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌

 

طرح‌ مسئله‌
یک‌ محقق‌ ایرانی‌ به‌ نام‌ خانم‌ نرگس‌ رضاقلی‌زاده‌ آهنگر دانش‌ آموخته‌ دانشگاه‌ الزهراءِ ایران‌، در تحقیقی‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ مسلمان‌شدن‌ ایرانیان‌ که‌ گفته‌ می‌شد به‌ دلیل‌ شدت‌ ستم‌ و ظلم‌ ساسانیان‌، با سرعت‌ انجام‌ شده‌، تصادفاً خیلی‌ دیر مسلمان‌ شده‌اند؛ به‌ این‌ معنی‌ که‌ 5 قرن‌ تمام‌ مسلمان‌شدن‌ ایرانیان‌ طول‌ کشیده‌ است‌. تحقیق‌ خانم‌ رضاقلی‌زاده‌ آهنگر را در ادامه‌ می‌یابید. این‌ تحقیق‌ در شماره‌ 51 (پاییز 83) فصلنامه‌ علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ الزهرا آورده‌ شده‌ است‌. 

مقدمه‌
بسیاری‌ از مورخان‌ و پژوهش‌گران‌ داخلی‌ و خارج‌ درباره‌ امپراطوری‌ ساسانی‌ بر این‌ باورند. ساختار حکومت‌ ساسانی‌ به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ ایرانیان‌ به‌ ویژه‌ اقلیتهای‌ مذهبی‌ در این‌ دوره‌ از آزادی‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ برخوردار نبودند. این‌ امر سبب‌ شد که‌ تا مردم‌ در برابر تهاجم‌ مسلمانان‌ مقاومتی‌ از خود نشان‌ ندهند که‌ پیامد آن‌ سقوط‌ سریع‌ ساسانیان‌ بود. 1 به‌ نوشته‌ زرین‌ کوب‌: «جامعه‌ ساسانی‌ قبل‌ آنکه‌ از بیرون‌ مورد تهدید واقع‌ شود از درون‌ آماده‌ انفجار بود.» 2 در چنین‌ شرایطی‌ دین‌ زردشت‌ هم‌ به‌ سبب‌ ظلم‌ و ستم‌ و فساد موبدان‌ پویایی‌ و حرکت‌ خویش‌ را از دست‌ داده‌ بود و هم‌ با روندروبه‌ رشد مذاهب‌ بودایی‌ در شرق‌ و مسیحیت‌ در غرب‌ توان‌ مقابله‌ نداشت‌ و اگر اسلام‌ وارد ایران‌ نمی‌شد، دیانت‌ حضرت‌ عیسی‌ (ع‌) ایران‌ را فتح‌ می‌کرد. 3 مؤلف‌ ادیان‌ آسیا می‌نویسد: «ظهور اسلام‌ موجب‌ دشه‌ تا عده‌ زیادی‌ به‌ این‌ دین‌ و تعداد بیشتری‌ به‌ مذهب‌ مسیحیت‌ گرایش‌ پیدا کردند.» 4 به‌ نظر می‌رسد برای‌ دستیابی‌ به‌ تحلیل‌ واقع‌بینانه‌ و با اتکا بر واقعیتهای‌ تاریخی‌ بررسی‌ دو موضوع‌ حایز اهمیت‌ است‌. یکی‌ آگاهی‌ از مرزهای‌ ایران‌ در عصر ساسانی‌ و دیگری‌ شناخت‌ جامعه‌ ایران‌ و مراکز زردشتی‌نشین‌ پس‌ از ورود اسلام‌ به‌ ایران‌. 

الف‌) حدود جغرافیایی‌ ایران‌
کاربرد واژگان‌ و اصطلاحاتی‌ چون‌ مرزبان‌، دهقان‌، مغان‌، گبر و عجم‌، برگزاری‌ جشنهای‌ نوروز و مهرگان‌ در شهرهای‌ مختلف‌، اسامی‌ فارسی‌ شهرها و تواریخ‌ ثبت‌ و ضبط‌ شده‌ درخصوص‌ بنای‌ شهرها توسط‌ شاهان‌ ایران‌، وجود آتشکده‌ها، برگزاری‌ سنتهای‌ ایرانی‌ (نوروز و مهرگان‌)، رواج‌ سرودهایی‌ در رسای‌ سیاوش‌ در میان‌ مردم‌، نامه‌ای‌ از قباد درباره‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ کشور ایران‌، مهاجرت‌ ایرانیان‌ به‌ نواحی‌ مرزی‌ و اطلاعات‌ ارائه‌ شده‌ درخصوص‌ افشین‌ مرزبان‌ اسروشنه‌، کاربرد تقویم‌ ایرانی‌ و رواج‌ فارسی‌، 5 همگی‌ از قرائنی‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آنها می‌توان‌ حدود مرزهای‌ جغرافیایی‌ ایران‌ در روزگار ساسانی‌، در آستانه‌ حمله‌ مسلمانان‌ را دریافت‌. در اوستا و نامه‌ تنسر نیز اطلاعات‌ چندی‌ پیرامون‌ شهرهای‌ متعلق‌ به‌ سرزمین‌ ایران‌ نهفته‌ است‌. ] 6 
ابن‌ خردادبه‌ نقل‌ از اردشیر بابکان‌ محدوده‌ قلمروی‌ حکومت‌ ساسانی‌ را به‌ روشنی‌ بیان‌ می‌کند: «پادشاهانی‌ که‌ اردشیر آنها را شاه‌ نامید. بزرگ‌ کوشان‌ شاه‌، گیلان‌ شاه‌، اردشیر شاه‌ (یعنی‌ رساننده‌) میساس‌ شاه‌، بزرگ‌ ارمنیان‌ شاه‌، آذرباذکان‌ شاه‌، سجستان‌ شاه‌، مروشاه‌، کرمان‌ بدشوارکر، یمان‌ شاه‌، تازیان‌ شاه‌، کاذش‌ شاه‌، برجان‌ شاه‌، اموکان‌ شاه‌، ساسان‌ شاه‌، مشکرادان‌ شاه‌، (در خراسان‌)، اللان‌ شاه‌ (در موقان‌)، براشکان‌ شاه‌، (در آذربایجان‌)، قفص‌ شاه‌ (در کرمان‌)، مکران‌ شاه‌ (در سند) توران‌ شاه‌ (در ترکستان‌) هندوان‌ شاه‌، کابلارن‌ شاه‌، شیدان‌ شاه‌، (آذربایجان‌)، ریحان‌ شاه‌، (در هند)، قیقان‌ شاه‌ (در سند)، بلاشجان‌ شاه‌، داوران‌ شاه‌ (در سرزمین‌ داور)، نخشبان‌ شاه‌، قشمیران‌ شاه‌، بکردان‌ شاه‌، کذاقت‌ شاه‌ و این‌ بودنام‌ شاهان‌» 7 گزارش‌ جغرافی‌نویسان‌ مسلمان‌ هم‌ حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ سند و قسمتی‌ از سرزمین‌ هند ایالتی‌ از ایالت‌ ایران‌ در دوره‌ مورد بحث‌ بود. 8

ب‌) مراکز زردشتی‌نشین‌ پس‌ از ورود اسلام‌ به‌ ایران‌
علی‌رغم‌ اشارات‌ اندک‌ و گاه‌ و بی‌گاه‌ منابع‌ (اعم‌ از تاریخی‌ و جغرافیایی‌، فتوح‌، ملل‌ و...) درباره‌ی‌ موقعیت‌ زردشتیان‌ در دوران‌ قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌، فقدان‌ اطلاعات‌ جامع‌ در این‌خصوص‌، شناخت‌ جامعه‌ی‌ زردشتی‌ در دوره‌ی‌ مورد نظر را بسیار مشکل‌ می‌سازد. از این‌رو تکیه‌ بر اشارات‌ یاد شده‌ و بررسی‌ تاریخی‌ آنها در بستر تاریخ‌ اسلام‌، یگانه‌ راه‌ دستیابی‌ به‌ شناخت‌ نسبی‌ از اوضاع‌ زردشتیان‌ در دوران‌ مورد بحث‌ است‌. در این‌ خصوص‌ اطلاعات‌ موجود پیرامون‌ مراکز دینی‌ زردشتی‌ و نحوه‌ی‌ برگزاری‌ مراسم‌ مذهبی‌، به‌ ویژه‌ حایز اهمیت‌ است‌.
امروز از تعداد دقیق‌ آتشکده‌های‌ ایران‌ در عهد ساسانی‌، اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌ اما روایات‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ مبنی‌ بر کثرت‌ آنها تا قرن‌ پنجم‌ هجری‌، بر شمار زیاد آنها در دوران‌ ساسانی‌ صحه‌ می‌گذارد. 9
بنا به‌ گزارش‌ مقدسی‌ در شهرهای‌ مختلف‌ ایران‌ نظیر نهاوند، ری‌، همدان‌، اصفهان‌، دینور، کرمانشاه‌، قم‌، کاشان‌، دماوند، فهرج‌ و قصران‌ تعداد کثیری‌ زردشتی‌ سکونت‌ داشتند، ضمن‌ آنکه‌ روستاهای‌ زردشتی‌ بسیاری‌ نیز وجود داشت‌. ] 10 مسعودی‌ نیز پس‌ از توصیف‌ آتشکده‌های‌ معروف‌ می‌نویسد: «آتشکده‌هایی‌ که‌ مجوسان‌ در عراق‌ و فارس‌ و کرمان‌ و سیستان‌ و خراسان‌ و طبرستان‌ و جبال‌ و آذربایجان‌ و اران‌ و هند و هندوچین‌ ساخته‌اند فراوان‌ است‌ که‌ از ذکر آن‌ صرف‌نظر کردیم‌ و فقط‌ آتشکده‌های‌ مشهور را یاد کردیم‌.»11
سایر مؤلفان‌ به‌ ویژه‌ جغرافی‌نویسان‌ نیز اشارات‌ مشابهی‌ دارند که‌ کثرت‌ تعداد آتشکده‌ها را تا قرن‌ پنجم‌ مورد تأیید قرار می‌دهد، تداوم‌ این‌ تعداد آتشکده‌ تا قرن‌ پنجم‌ هجری‌ با توجه‌ بر آنکه‌ براساس‌ قوانین‌ حکومتی‌ مسلمانان‌، اهل‌ ذمه‌ مجاز به‌ احداث‌ اماکن‌ مذهبی‌ جدید نبودند نیز گرایش‌ زردشتیان‌ به‌ اسلام‌ و تغییر بافت‌ جمعیتی‌ به‌ نفع‌ مسلمانان‌، مراکز مذهبی‌ اهل‌ کتاب‌ یا به‌ مسجد تبدیل‌ شده‌ و یا ویران‌ و به‌ جای‌ آنها مساجد ساخته‌ می‌شد.12 تعلق‌ آتشکده‌های‌ مذکور به‌ دوران‌ ساسانی‌ و زردشتی‌ بودن‌ اکثر ایرانیان‌ تا قرن‌ پنجم‌ را به‌ روشنی‌ نشان‌ می‌دهد.

مراکز غربی‌
1- سواد
به‌ گفته‌ی‌ مسعودی‌ در سرزمین‌ عراق‌ نزدیک‌ مدینه‌ السلام‌ (بغداد) آتشکده‌ای‌ هست‌ که‌ ملکه‌ پوران‌ دختر خسروپرویز در محل‌ معروف‌ «استینا» بنا کرد.13 وی‌ از روشن‌ بودن‌ آتش‌ آن‌ سخن‌ نگفته‌ است‌. به‌ گفته‌ مقدسی‌ مبنی‌ بر آنکه‌ «در عراق‌ زردشتیان‌ بسیارند» 14 از وجود آتشکده‌های‌ متعدد در سواد خبر می‌دهد. یعقوبی‌ هم‌ به‌ مردمی‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ از عرب‌ و عجم‌ در نواحی‌ میان‌ بغداد و کوفه‌ و نیز واسط‌ اشاره‌ دارد. 15

2- خوزستان‌
ابن‌ حوقل‌ می‌نویسد: «در خوزستان‌ مردم‌ پیراهن‌ طیلستان‌ (جامه‌ گشاد و بلندی‌ که‌ به‌ دوش‌ می‌اندازند) و نوعی‌ شنل‌ کوتاه‌ سبز پشمی‌ و دارای‌ کلاهی‌ که‌ بزرگان‌ پارسی‌ و زردشتی‌ مانند برس‌ مسیحیان‌ می‌پوشند. 16 این‌ لباس‌ که‌ ابن‌ حوقل‌ به‌ توصیف‌ آن‌ پرداخته‌ ظاهراً لباسی‌ بوده‌ که‌ اهل‌ ذمه‌، به‌ منظور تمییز بین‌ مسلمانان‌ و غیر مسلمانان‌ مؤظف‌ به‌ پوشیدن‌ آن‌ بوده‌اند. 

3- حلوان‌
به‌ نوشته‌ ابن‌ رسته‌: «در نزدیکی‌ تپه‌ای‌ روستایی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ آخُرین‌ می‌گویند و از بناهای‌ خسروان‌ است‌. ساکنین‌ این‌ روستا گروهی‌ از اکراد هستند. در آخُرین‌ آتشکده‌ای‌ است‌ که‌ نزد زردشتیان‌ محترم‌ بوده‌ و از نواحی‌ دور به‌ زیارت‌ آن‌ می‌آیند.» 17 این‌ در حالی‌ است‌ که‌ حضور اکراد در مناطق‌ مختلف‌ ایران‌، به‌ کرّات‌ در منابع‌ اسلامی‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ است‌. این‌ افراد به‌ ظاهر از بازماندگان‌ اکراد جنگجوی‌ فارس‌ بودند که‌ پس‌ از غلبه‌ مسلمانان‌، ناچار به‌ ترک‌ منطقه‌ شدند.18چنین‌ آوارگی‌ می‌تواند معلول‌ سخت‌گیریهای‌ مسلمانان‌ و یا نتیجه‌ی‌ سیاست‌ والیان‌ مسلمان‌ به‌ منظور مهار نیروی‌ نظامی‌ آنان‌ و دفع‌ شورشهای‌ احتمالی‌ باشد.
یعقوبی‌ نیز تصریح‌ کرد: «نواحی‌ حلوان‌ مردمی‌ از عرب‌ و عجم‌اند و عجم‌ از پارسها و کردهایند و در کرمانشاه‌ بیشتر مردم‌ عجم‌ از پارسها و کردها هستند و در دینور عرب‌ و عجم‌ با هم‌ زندگی‌ می‌کند و در نهاوند عرب‌ و عجم‌ با هم‌ سکونت‌ دارند و کرج‌ ابی‌ دلف‌ مردم‌ عجم‌ زندگی‌ می‌کنند.19
براساس‌ روایت‌ الاعلاقه‌ النفیسه‌: «در ناحیه‌ی‌ قصر الصوص‌ کاخ‌ و ایوان‌ خسروان‌ است‌ که‌ از گچ‌ و آجر ساخته‌ شده‌ این‌ قصر بر قریه‌ای‌ مشرف‌ است‌ و در داخل‌ ایوان‌ آن‌ حجره‌هایی‌ وجود دارد.»20

4- دسکره‌
ابن‌ رسته‌ از نهر بزرگی‌ در منطقه‌ «دیرترمه‌» تا شهر دسکره‌ یاد می‌کند که‌ روستاها و آبادیهای‌ متعددی‌ در اطراف‌ آن‌ قرار داشت‌. اهالی‌ این‌ قراء از ترس‌ اعراب‌ مساکن‌ خود را تخلیه‌ کردند و به‌ همین‌ علت‌، آبادیها مذکور به‌ تدریج‌ روبه‌ ویرانی‌ نهاد.21 به‌ نوشته‌ یعقوبی‌ شاهان‌ ایران‌ در «دسکرة‌ الملک‌» ساختمانهای‌ شگفت‌انگیز، با شکوه‌ و زیبا از خود به‌ جای‌ گذاشتند. 22
در راه‌ دسکره‌ در سمت‌ چپ‌ جاده‌ بر سر تپه‌ای‌ بنایی‌ قرار داشت‌ که‌ دارای‌ دیوارهای‌ بلند بوده‌ و به‌ گفته‌ مردم‌ زندان‌ یکی‌ از خسروان‌ بود. در خود شهر «دسکره‌» قصری‌ وجود دارد که‌ از آثار دوران‌ ساسانی‌ است‌ و آن‌ نیز حصاری‌ بلند دارد. در منطقه‌ «جَبِلْتا» نیز پلی‌ بر دره‌ای‌ بزرگ‌ ساخته‌ شده‌ که‌ از بناهای‌ دوران‌ ساسانی‌ است‌. ] 23 یعقوبی‌ هم‌ از عجمهای‌ قدیمی‌ در ناحیه‌ کمندان‌ و دژی‌ در منطقه‌ «منیجان‌» گزارش‌ کرده‌ است‌. ] 24 

5- کرمانشاه‌
ابن‌ حوقل‌ از غاری‌ واقع‌ در کوهی‌ بزرگ‌ در روستایی‌ موسوم‌ به‌ ساسیانان‌ (ساسانیان‌) یاد کرده‌ که‌ پیکر خسروپرویز نشسته‌ بر اسبش‌ به‌ نام‌ شبداز (شبدیز) بر دیوان‌ آن‌ حجاری‌ شده‌ بود. 25 ابن‌ فقیه‌ درباره‌ آن‌ می‌نویسد: «از شگفتیهای‌ این‌ نقش‌ آن‌ است‌ که‌ تاکنون‌ مانند آن‌ دیده‌ نشده‌ است‌. من‌ از دانشمندان‌ و آگاهان‌ بسیاری‌ شنیده‌ام‌ که‌ گفته‌اند: شبدیز کار مردمان‌ نیست‌. یکی‌ از دانشمندان‌ مرا گفت‌: اگر مردی‌ از فرغانه‌ دور و یکی‌ از سوی‌ اقصی‌ به‌ در آید، به‌ قصد آنکه‌ شبدیز را ببیند، ننکوهندش‌ که‌ آن‌ شگفت‌انگیزترین‌ تصویر دنیا است‌. زیرا که‌ در آن‌ نقش‌ جایی‌ که‌ بایست‌ سرخ‌ باشد سرخ‌ است‌. جایی‌ که‌ بایست‌ خاکستری‌ باشد خاکستری‌ است‌. جایی‌ که‌ بایست‌ سیاه‌ باشد سیاه‌ است‌ و جایی‌ که‌ بایست‌ سپید باشد سپید است‌ با آنکه‌ کوه‌ به‌ رنگ‌ خاکستری‌ است‌. فتبارک‌ اللّه‌ احسن‌ الخالقین‌» 26 گویا رنگ‌آمیزی‌ تصویر شبدیز سبب‌ برانگیختن‌ تحسین‌ بینندگان‌ آن‌ و سرودن‌ اشعاری‌ توسط‌ شاعران‌ شده‌ بود. 

دکان‌، از دیگر آثار متعلق‌ به‌ زردشتیان‌ در کرمانشاه‌ است‌ که‌ پادشاهان‌ جهان‌ فغفور چین‌، خاقان‌ پادشاه‌ ترک‌، داهر پادشاه‌ هند، قیصر پادشاه‌ روم‌ و خسروپرویز در آن‌ دیده‌ می‌شوند. این‌ بنا چهار گوشه‌ای‌ از سنگ‌ و به‌ گونه‌ای‌ ظریف‌ و استوار ساخته‌ شده‌ است‌ و با منجنیقهای‌ آهنین‌ به‌ طوری‌ محکم‌ شده‌ که‌ رخنه‌ میان‌ دو سنگ‌ آن‌ دیده‌ نمی‌شود و بینندگان‌ آن‌ را یک‌ تخته‌ سنگ‌ می‌پندارند. شاعران‌ در توصیف‌ آن‌ آورده‌اند: «میان‌ قناطر و دکان‌ ساختمانی‌ است‌ که‌ برهمه‌ ساختمانها و بناها برتری‌ دارد. دکان‌ از سنگ‌ است‌ و آن‌ را بر فراز تپه‌ای‌ ساخته‌اند نمی‌دانیم‌ برای‌ پریان‌ ساخته‌اند یا برای‌ انسان‌، چه‌ آن‌ تخته‌ سنگی‌ است‌ صاف‌ و گرد شده‌ با کیفیتی‌ شگفت‌انگیز و دارای‌ همه‌ رنگها.»27 ابن‌ رسته‌ می‌نویسد: «ناحیه‌ دکان‌ از آثار خسروان‌ است‌ که‌ از گچ‌ و آجر ساخته‌ شده‌ است‌ پیش‌خوان‌ آن‌ از سنگ‌ است‌ و طول‌ و عرض‌ آن‌ چهارصد ذراع‌ در چهارصد ذراع‌ است‌ که‌ با مرمر فرش‌ شده‌ است‌. در اطراف‌ آن‌ نهری‌ جاری‌ است‌ که‌ مزارع‌ و ساکنین‌ اطراف‌ آنجا را سیراب‌ می‌کند.» 28 

6- همدان‌
سنب‌ نشان‌ (سمِ نشان‌ - ذات‌ الحوافر) آثار معروف‌ زردشتی‌ منطقه‌ است‌. بنای‌ خارجی‌ آن‌ از سنبهای‌ گوران‌ با میخهای‌ آهنین‌ است‌. سازنده‌ آن‌ شاهپور فرزند اردشیر شرح‌ حال‌ خود درباره‌ کناره‌گیری‌ از حکومت‌ و سپس‌ باز گشت‌ خویش‌ به‌ سلطنت‌ را بیان‌ نمود. 29 درباره‌ این‌ بنا شاعری‌ چنین‌ می‌گوید: «من‌ به‌ هر شهری‌ بناهای‌ مردمان‌ دیده‌ام‌ و هیچ‌ بنای‌ چونان‌ ذات‌ الحوافر ندیدم‌ بنایی‌ است‌ شگفت‌انگیز که‌ مردمان‌ همانندش‌ ندیده‌اند و از روزگاران‌ پیشنین‌ نیز نشنیده‌اند.» 30 

کوشک‌ بهرام‌ گور (معروف‌ به‌ کوشک‌ ناووس‌) و گور آهو از دیگر آثار تحسین‌ برانگیز زردشتی‌ همدان‌ است‌ این‌ بنا در سه‌ فرسنگی‌ شهر همدان‌ در دهکده‌ای‌ به‌ نام‌ «جو هسته‌» قرار دارد که‌ تمامی‌ آن‌ یک‌ تخته‌ سنگ‌ است‌. بر روی‌ آن‌ شرح‌ حال‌ پادشاهان‌ به‌ خط‌ فارسی‌ بر روی‌ سقف‌ و دیوار آن‌ نوشته‌ شده‌ و در هر گوشه‌ای‌ از پایه‌های‌ قصر چهره‌ی‌ دخترکی‌ حکاکی‌ شده‌ که‌ کاری‌ بسیار شگفت‌انگیز است‌. در نیم‌ فرسنگی‌ کاخ‌ بهرام‌ گور بر فراز تپه‌ای‌ گورسنگی‌ وجود دارد که‌ بر روی‌ آن‌ داستان‌ شکار آهو به‌ زبان‌ فارسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌. شاعری‌ درباره‌ آن‌ گفت‌: «پادشاهی‌ که‌ شاهان‌ سند و هند و معموره‌ی‌ چین‌ وی‌ را باج‌ گزارند چنان‌ ندیده‌اند و نیز اردشیر پارسی‌ و شاهنشاه‌ خسرو در صحبت‌ شیرین‌ چنان‌ ندیده‌اند.»  31  به‌ نظر می‌رسد یکی‌ از اهداف‌ بناهای‌ یاد شده‌ توسط‌ شاهان‌ ایران‌ حراست‌ از فرهنگ‌ و تمدن‌ ایرانی‌ بود. گویا آنان‌ نابودی‌ متون‌ نوشتاری‌ را پیش‌بینی‌ کرده‌ بودند. چنان‌ که‌ شمار زیادی‌ از آثار و متون‌ ارائه‌ شده‌ در کتاب‌ الفهرست‌ ابن‌ الندیم‌ امروز در دسترس‌ نیست‌. ] 32  چه‌ بسا دلایلی‌ چون‌ نابودی‌ متون‌ با گذشت‌ زمان‌ آنان‌ را بر آن‌ داشت‌ تا شرح‌ حال‌ خود را بر روی‌ بناها نوشته‌ تا برای‌ آیندگان‌ به‌ یادگار بماند. امروزه‌ وجود چنین‌ آثاری‌ بیانگر سابقه‌ طولانی‌ جنگ‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ ایرانی‌ است‌.
کتیبه‌ معروف‌ به‌ «تبنابر» از جمله‌ آثار زردشتی‌ همدان‌ است‌. این‌ کتیبه‌ در دامنه‌ کوهی‌ قرار دارد که‌ صخره‌ آن‌ دو طاق‌ مربع‌ به‌ طول‌ دو قامت‌ در سطحی‌ پهن‌ کنده‌ کاری‌ شده‌ است‌. هر یک‌ از طاقها دارای‌ بیست‌ سطر است‌. در زمان‌ تهاجم‌ اسکندر مقدونی‌ به‌ ایران‌، به‌ دستور وی‌ آن‌ را خواندند. محتوای‌ کتیبه‌ شرحی‌ بود درباره‌ تمجید و ستایش‌ از راستگویی‌ که‌ میزان‌ خداوند است‌ و عدالت‌ بر آن‌ می‌چرخد و مذمت‌ دروغگویی‌ که‌ شیطان‌ است‌ و ستم‌ بر آن‌ دور می‌زند. 33 با توجه‌ به‌ محتوای‌ کتیبه‌ به‌ نظر می‌رسد این‌ اثر مربوط‌ به‌ دوران‌ پیش‌ از ظهور زردشت‌ باشد. 34 ستم‌ گویا راستگویی‌ و پرهیز از دروغ‌ که‌ در فرهنگ‌ ایرانیان‌ باستان‌ از جایگاه‌ ویژه‌ای‌ برخوردار بود زردشت‌ را بر آن‌ داشت‌ تا آن‌ را محور تعالیم‌ خویش‌ قرار دهد. با فرض‌ پذیرش‌ این‌ کتیبه‌ به‌ دوران‌ قبل‌ از ظهور زردشت‌ گزارشهای‌ منابع‌ زردشتی‌ و مؤلفان‌ مسلمان‌ درباره‌ سلسله‌های‌ پیشدادی‌ و کیانی‌ قابل‌ تأمل‌ است‌.
ابن‌ قفیه‌ همدانی‌ به‌ نقل‌ از حکیمان‌ درباره‌ کتیبه‌های‌ به‌ جای‌ مانده‌ از دوران‌ باستانی‌ مطالبی‌ ذکر می‌کند که‌ جالب‌ توجه‌ است‌: «یکی‌ از حکیمان‌ گوید: چنین‌ یافتم‌ که‌ مردمان‌ پیش‌ از ما درشت‌ پیکرتر بوده‌اند و با خردی‌ از آن‌ هم‌ برتر، نیروشان‌ فزون‌تر بوده‌ است‌ و کار آزمودگی‌شان‌ از آن‌ فزون‌تر بوده‌ است‌، عمرشان‌ درازتر بوده‌ است‌ و در سایه‌ی‌ عمر دراز تجربه‌هاشان‌ در کار دامنه‌دارتر. این‌ بود که‌ دیندارشان‌ در کار دین‌ از نظر علم‌ و عمل‌ از ما بیشتر بود و دنیادارشان‌ نیز چنین‌ یافتم‌ که‌ آنان‌ دانایی‌ و فضل‌ را تنها برای‌ خویش‌ نمی‌خواستند، از این‌رو، مارا در هر علمی‌ که‌ برای‌ دنیا یا آخرت‌ آموخته‌ بودند شریک‌ ساختند. به‌ همین‌ مقصود کتابها و نوشته‌های‌ جاویدان‌ به‌ جای‌ گذاشتند و تا بدان‌ جا این‌ را مهم‌ شمردند که‌ اگر یکی‌ از ایشان‌ را دری‌ از حکمت‌ و دانایی‌ گشوده‌ می‌شد او در شهری‌ بود که‌ مردم‌ اهل‌ وپذیر آن‌ نبودند، حکمت‌ خود را بر سنگی‌ سخت‌ می‌نگاشت‌. چون‌ دریغ‌ داشت‌ که‌ از میان‌ برود و به‌ دست‌ آیندگان‌ نرسد. این‌ بود که‌ کتابها و نوشته‌های‌ پاینده‌ از دانش‌ خویش‌ نوشتند. کردار آنان‌ در این‌ باره‌، چون‌ کردار پدری‌ مشفق‌ بود درباره‌ی‌ فرزندی‌ مهربان‌، این‌ دانایان‌ آهنگ‌ جایهای‌ پر آوازه‌ و شناخته‌ می‌کردند که‌ این‌ چنین‌ جاها، برای‌ پایدرا ماندن‌ در سراسر روزگار مناسب‌تر و از دسترس‌ فرسودگی‌ دورتر است‌ و نوشته‌ها را در آنها جای‌ می‌دادند. چنان‌ که‌ بر قبه‌ عمدان‌ و بر عمود مارد و بر رکن‌ مشقر و بر ابلق‌ فرد و بر مسئله‌ نیل‌ مصر و بر در کلیسا رها و بر در دروازه‌ی‌ قیروان‌ و بر صخره‌ی‌ تبنابر همدان‌ کتیبه‌های‌ برجاب‌ هشته‌اند. 35

شیر همدان‌ دیگر آثار باستانی‌ منطقه‌ است‌. به‌ نوشته‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ این‌ شیر طلسم‌ سرما بود و به‌ دستور قباد توسط‌ بلیناس‌ رومی‌ که‌ صاحب‌ طلسمات‌ ساخته‌ شد. مکتفی‌ باللّه‌ خلیفه‌ عباسی‌ دستور داد تا شیر را به‌ بغداد منتقل‌ کنند. این‌ فرمان‌ موجب‌ شد تا مردم‌ همدان‌ برای‌ حفظ‌ شیر به‌ تکاپو بیافتند و مبلغ‌ گزافی‌ را پیشنهاد دادند تا خلیفه‌ از انتقال‌ آن‌ خودداری‌ نماید. امّا مکتفی‌ و وزیرش‌ برخواسته‌ خویش‌ اصرار داشتند. نهایتاً والی‌ همدان‌ پس‌ از مشورت‌ با یکی‌ از حکیمان‌، طی‌ نامه‌ای‌ مشکلات‌ حمل‌ و نقل‌ و هزینه‌ انتقال‌ شیر به‌ بغداد را به‌ وزیر یادآور شد. 36 چه‌ بسا والی‌ همدان‌ به‌ خلیفه‌ وزیرش‌ سرانجام‌ متوکل‌ عباسی‌ را متذکر شد که‌ وی‌ علی‌رغم‌ هشدار زردشتیان‌، اقدام‌ به‌ قطع‌ و انتقال‌ سرو مقدس‌ زردشتیان‌ در نیشابور کرد امّا قبل‌ از رسیدن‌ چوبهای‌ سرو به‌ بغداد، متوکل‌ کشته‌ شد.37 بدین‌ ترتیب‌ طلسم‌ شهر همدان‌ در زادگاه‌ خود ماندگار شد. 

براساس‌ گزارشی‌ مرداویج‌ زیاری‌ هم‌ قصد داشت‌ شیر را به‌ ری‌ منتقل‌ کند. او نیز به‌ سبب‌ بروز مشکلاتی‌، در اجرای‌ تصمیم‌ خود عاجز ماند. 38
ابن‌فقیه‌ درباره‌ آثار به‌ جای‌ مانده‌ از عهد باستان‌ می‌نویسد: «هیچ‌ ستونی‌ شگفت‌انگیزتر از ستونهای‌ قصر دزدان‌ نیست‌. هیچ‌ طاقی‌ دل‌ انگیزتر از طاق‌ شبدیز و هیچ‌ بنای‌ از خشت‌ و گل‌ خوش‌ منظرتر از نمیور - روستایی‌ در اصفهان‌ - نیست‌ و در این‌ بنا تصویرها و اخبار و پندهای‌ شگفت‌انگیز است‌.» 39
نکته‌ قابل‌ توجه‌ در گزارش‌ مذکور، بنا نمیور در اصفهان‌ است‌. علی‌رغم‌ اشاره‌ی‌ مؤلف‌ به‌ آثار یاد شده‌ او در توصیف‌ اوضاع‌ اصفهان‌ گزارشی‌ از آن‌ نداده‌ است‌. این‌ در حالی‌ است‌ که‌ وی‌ از طاقی‌ در همدان‌ یاد کرد که‌ دیگر جغرافی‌نویسان‌ بدان‌ اشاره‌ نداشتند. جالب‌ اینکه‌ ابن‌ رسته‌ به‌ لحاظ‌ اصفهانی‌ بودن‌، مطالب‌ زیادی‌ از کتاب‌ خویش‌ را به‌ این‌ شهر اختصاص‌ داده‌ بود ذکری‌ از ساختمان‌ نمیور نکرد. در حالی‌ که‌ از مناطق‌ زردشت‌نشینی‌ را شرح‌ داده‌ بود که‌ نویسندگان‌ از آن‌ گزارش‌ نکردند. ظاهراً سکوت‌ معنی‌دار منابع‌ درباره‌ ساختمان‌ نمیور سؤال‌ برانگیز است‌. گویا این‌ بنا مانند نوبهار40 در شرق‌ ایران‌، آتشکده‌ای‌ بسیار مهم‌ در غرب‌ کشور بوده‌ که‌ زردشتیان‌ نواحی‌ غرب‌ ایران‌ در زمان‌ فرمانروایی‌ ساسانیان‌ مراسم‌ سالانه‌ (حج‌) را در آنجا برگزار می‌کردند. مصالح‌ به‌ کار رفته‌ در آن‌ ظن‌ آتشکده‌ بودن‌ ساختمان‌ نمیور را قوت‌ می‌بخشید. چه‌ بسا چنین‌ بنایی‌ از عوامل‌ عمده‌ وفاداری‌ بسیاری‌ از ایرانیان‌ به‌ کیش‌ اجدادی‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌ والی‌ از والیان‌ اموی‌ و عباسی‌ برای‌ ضربه‌زدن‌ به‌ جامعه‌ زردشتی‌ اقدام‌ به‌ تخریب‌ و نابودی‌ آن‌ کرد. این‌ حرکت‌ را می‌شود با تصمیم‌ زیاد بی‌ ابی‌ (والی‌ معاویه‌ بر فارس‌) مبنی‌ بر قتل‌ عام‌ زردشتیان‌ سیستان‌ و تخریب‌ آتشکده‌های‌ آنجا  41 و نیز ویران‌ کردن‌ آتشکده‌ فردجان‌ به‌ دست‌ برون‌ ترکی‌، 42  همچنین‌ اقدام‌ فضل‌ بن‌ یحیی‌ برمکی‌ در خراب‌ نمودن‌ نوبهار  43  مقایسه‌ کرد.

مراکز مرکزی‌
1- اصفهان‌
توصیفهای‌ گوناگون‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ از حیات‌ اجتماعی‌ زردشتیان‌ اصفهان‌ باعث‌ می‌شود که‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ در بررسی‌ مراکز زردشتی‌ در ایران‌ به‌ این‌ منطقه‌ اختصاص‌ داده‌ شود. به‌ روایت‌ ابن‌ حوقل‌ در روستای‌ «مهرین‌» از ناحیه‌ «لنجان‌» اصفهان‌ بر بالای‌ قلعه‌ای‌ آتشکده‌ای‌ است‌ که‌ آتش‌ آن‌ ازلی‌ و قدیمی‌ است‌ و خادمان‌ و نگهبانان‌ بسیار توانگر در آنجا گذاشتند که‌ آنها آشامیدنها را از مردم‌ می‌گیرند و طبق‌ اعتقاد زردشتیان‌، آنها که‌ با گذشت‌ زمان‌ و کهنه‌شدن‌ بهتر می‌شوند توسط‌ خادمان‌ آتشکده‌ مذکور به‌ مردم‌ فروخته‌ می‌شود.  44 مؤلف‌ الاعلاق‌ النفسیه‌ آورده‌ است‌: «قلعه‌ای‌ به‌ دستور کیکاوس‌ بر سر کوهی‌ مشرف‌ بر دره‌ زرین‌ رود، در روستای‌ «ماربین‌» متصل‌ به‌ روستای‌ جی‌ ساخته‌ شد که‌ در زمان‌ بهمن‌ بن‌ اسفندیار سوخت‌ و نابود گردید. بعد از مدتی‌ وی‌ قلعه‌ را دوباره‌ ساخت‌ و در آن‌ آتشکده‌ای‌ بنا کرد.» آتش‌ این‌ آتشکده‌ تا زمان‌ ابن‌ رسته‌ روشن‌ بوده‌ است‌. ] 45 ابن‌خرداد به‌ نیز هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ از روستای‌ «ماربین‌» اصفهان‌ از قلعه‌ای‌ یاد می‌کند که‌ به‌ گفته‌ وی‌ از بناهای‌ طهمورث‌ بوده‌ و در آن‌ آتشکده‌ای‌ است‌  46 و به‌ گفته‌ی‌ مسعودی‌: «خانه‌ معتبری‌ در اصفهان‌ است‌ که‌ بر بالای‌ کوهی‌ است‌ و «مارس‌» نام‌ دارد، در آنجا بتانی‌ نیز بود که‌ ویستاسف‌ پادشاه‌ وقتی‌ مجوس‌ شد آنجا را آتشکده‌ کرد و بتها را برون‌ ریخت‌. این‌ خانه‌ در سه‌ فرسخی‌ اصفهان‌ است‌ و تاکنون‌ نزد مجوسان‌ محترم‌ است‌.» 47  در میان‌ تمام‌ مراکز زردشتی‌، آتشکده‌ی‌ مذکور تنها موردی‌ است‌ که‌ چهارتن‌ از نویسندگان‌ متفقاً از آن‌ یاد کرده‌اند. 

به‌ نوشته‌ قزوینی‌ پلی‌ در ایذج‌ به‌ نام‌ «خره‌زاد» وجود داشت‌ که‌ از شگفتیهای‌ دنیا به‌ شمار می‌رفت‌. این‌ پل‌ را مادر اردشیر بابکان‌ به‌ نام‌ خود ساخت‌. این‌ اثر تاریخی‌ به‌ دست‌ امیری‌ معروف‌ به‌ «المسمی‌» درهم‌ شکست‌ و تا زمان‌ رکن‌ الدوله‌ دیلمی‌ متروک‌ باقی‌ مانده‌ بود در این‌ زمان‌ شخصی‌ به‌ نام‌ عبداللّه‌ محمد بن‌ احمد قمی‌ به‌ بازسازی‌ آن‌ پرداخت‌. مؤلف‌ آثارالبلاد و اخبار العباد می‌نویسد: «پلی‌ به‌ همان‌ شکوه‌ پیشینه‌ خود، خودنمایی‌ می‌کند و جهان‌ گردان‌ و سیاحان‌ از هر طرف‌ به‌ تماشایش‌ می‌آیند.» 48
ساختمان‌ ساروق‌ در اصفهان‌ از آثار بسیار کهنی‌ است‌ که‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری‌ برخی‌ از متون‌ علمی‌ آن‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ افتاد. براساس‌ گزارش‌ نویسندگان‌ مسلمان‌ ساروق‌ دارای‌ قلعه‌های‌ محکم‌ و استوار بود و در نزد مردم‌ گذشته‌ مشهور بود. در سال‌ سیصد و پنجاه‌ زیجی‌ از آن‌ ویران‌ گردید. بدین‌ سبب‌ کتابهای‌ علمی‌ جاسازی‌ شده‌ در آن‌ پیدا شد. ابوالفضل‌ ابن‌ عمید شماری‌ از متون‌ به‌ دست‌ کتابهای‌ عملی‌ جاسازی‌ شده‌ در آن‌ پیدا شد. ابوالفضل‌ ابن‌ عمید شماری‌ از متون‌ به‌ دست‌ آمده‌ را روانه‌ بغداد کرد تا به‌ زبان‌ عربی‌ ترجمه‌ شود. از ترجمه‌ متونی‌ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ بوده‌ روشن‌ شد که‌ سازنده‌ و بنیان‌گذار آن‌ طهمورث‌ پیشدادی‌ است‌. علت‌ ساختن‌ این‌ بنا پیشی‌بینی‌ طوفانی‌ بود که‌ احتمال‌ دادند سراسر زمین‌ را فرا بگیرد. بدین‌ سبب‌ طهمورث‌ به‌ منظور حفظ‌ دانش‌ بشری‌ فرمان‌ داد تا تمامی‌ علوم‌ جمع‌آوری‌ و مکتوب‌ شود. برای‌ جاسازی‌ آنها ساختمان‌ ساروق‌ بنا گردید تا در صورت‌ بروز طوفان‌ دستاوردهای‌ علمی‌ بشر برای‌ آیندگان‌ باقی‌ بماند.  49 به‌ نوشته‌ی‌ مؤلف‌ الفهرست‌: «متون‌ مربوط‌ به‌ علم‌ ریاضی‌ و نجوم‌ آن‌ مبنای‌ کار ریاضیدانان‌ مسلمان‌ قرار گرفت‌.»  50 برخی‌ از متون‌ ساروق‌ در زمان‌ ابن‌ ندیم‌ در نزد شخصی‌ ابوسلیمان‌ بود. 51 این‌ گزارش‌ نه‌ تنها نشان‌دهنده‌ سابقه‌ علمی‌ ایرانیان‌ و تلاش‌ شاهان‌ ایران‌ جهت‌ حراست‌ از دانش‌ بشری‌ است‌. بلکه‌ بیانگر تأیید نظرات‌ نویسندگانی‌ است‌ که‌ از حکومت‌ چهارهزار ساله‌ زردشتیان‌ سخن‌ گفته‌اند.  52بنابراین‌، گزارشهای‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ و منابع‌ زردشتی‌ درخصوص‌ تقسیم‌بندی‌ تاریخ‌ ایران‌ باستان‌ به‌ پیشدادی‌ و کیانی‌ و ملوک‌ الطوایف‌ و ساسانیان‌ قابل‌ تأمل‌ است‌.
معادن‌ نقره‌ی‌ متروکه‌، از دیگر مناطقی‌ است‌ که‌ به‌ گفته‌ی‌ ابن‌ رسته‌ گروههایی‌ از زردشتیان‌ منطقه‌ی‌ اصفهان‌ در آستانه‌ی‌ ورود اسلام‌ به‌ ایران‌، در آنجا به‌ کار و زندگی‌ اشتغال‌ داشتند. بنا به‌ نوشته‌ وی‌ کارگران‌ این‌ معادن‌ که‌ ابن‌ رسته‌ آثار استخراج‌ و کاوش‌ و آثار زندگی‌ نظیر چادر و اتاق‌ را در آنجا به‌ چشم‌ دیده‌ است‌، پس‌ از ورود مسلمانان‌ به‌ ایران‌ و به‌ منظور رهایی‌ از پرداخت‌ جزیه‌ اقدام‌ به‌ ترک‌ منطقه‌ کرده‌اند.  53 بافرض‌ پذیرش‌ چنین‌ دلیلی‌، می‌توان‌ این‌ افراد را در شمار آن‌ دسته‌ از ایرانیانی‌ قرار داد که‌ یا مسلمان‌ شده‌ و در شهر سکونت‌ گزیدند و یا دست‌ به‌ مهاجرت‌ به‌ مناطق‌ دورتر (نظیر مهاجرت‌ از طریق‌ هرمز به‌ هند) زدند. ابن‌حوقل‌، دیگر جغرافی‌دان‌ قرن‌ چهارم‌ تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌: «آب‌ زاینده‌ رود در ناحیه‌ «صیغه‌ برزند» مخصوص‌ زردشتیان‌ می‌باشد.» 54

چنین‌ اختصاص‌، آن‌ هم‌ چهار قرن‌ پس‌ از تسلط‌ مسلمانان‌ بر منطقه‌ اصفهان‌ چه‌ بسا گویای‌ رواج‌ کشاورزی‌ میان‌ زردشتیان‌ بوده‌ است‌. ضمن‌ آنکه‌ به‌ لحاظ‌ نحوه‌ برخورداری‌ آنان‌ از امکانات‌ رفاهی‌ و اجتماعی‌ و اقتصادی‌ نیز حایز اهمیت‌ است‌. اشاره‌ی‌ وی‌ به‌ ناحیه‌ی‌ «صایک‌»، محل‌ سکونت‌ توانگران‌ و ثروتمندان‌، اعم‌ از زردشتی‌ و مسلمان‌، نیز از این‌ منظر، شایان‌ توجه‌ است‌. ] 55
یعقوبی‌ هنگام‌ تشریح‌ قومیتهای‌ مختلف‌ ایران‌، اصفهان‌ را چنین‌ توصیف‌ کرده‌ است‌: «در اصفهان‌ تعداد کمی‌ عرب‌ زندگی‌ می‌کنند و بیشتر اهالی‌ آن‌ عجم‌ و از اشراف‌ دهقانان‌ هستند و در روستای‌ جی‌ مردم‌ کشاورز می‌باشند و با دیگران‌ ارتباط‌ ندارند و در روستاهای‌ «میرمین‌» و «قامدان‌» کردها و عجمها و در روستای‌ «فریدین‌» عجمهای‌ فرومایه‌ که‌ اشراف‌ عجمهای‌ اصفهان‌ آنان‌ را «لیب‌» می‌گویند. زندگی‌ می‌کنند.»  56  در این‌ گزارش‌ که‌ بر زردشت‌ ماندن‌ اکثریت‌ سکنه‌ی‌ اصفهان‌ تا قرن‌ سوم‌ هجری‌، تصریح‌ شده‌، از اصطلاحی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ (عرب‌ شده‌) ] 57  که‌ به‌ تازه‌ مسلمان‌ اطلاق‌ می‌شد. کردهای‌ مورد اشاره‌ نیز احتمالاً از بازماندگان‌ جنگجویان‌ کرد فارس‌ هستند که‌ پس‌ از سرکوب‌ توسط‌ مسلمانان‌، از فارس‌ آواره‌ گردید.58 

گردیزی‌ از دیگر مورخانی‌ است‌ که‌ به‌ احوال‌ زردشتیان‌ اصفهان‌ توجه‌ نشان‌ داده‌. بنا به‌ روایت‌ وی‌ در میان‌ مغان‌ اصفهان‌ سنتی‌ است‌ موسوم‌ به‌ «آب‌ ریزگان‌» که‌ در روزی‌ خاص‌ توأم‌ با جشن‌ و سرور، برگزار شده‌ و از اعیادشان‌ محسوب‌ می‌شود. این‌ سنت‌ تا زمان‌ گردیزدی‌ به‌ قوت‌ خود باقی‌ بود. 59 به‌ نظر می‌رسد بارش‌ باران‌ پس‌ از خشکسالی‌ طولانی‌ سبب‌ برگزاری‌ جشن‌ مذکور شد. این‌ فقیه‌ همدانی‌ می‌نویسد: «در زمان‌ فیروز بن‌ یزد گرد بهرام‌ پس‌ از هفت‌ سال‌ که‌ باران‌ نیامد به‌ آبان‌ روز از فروردین‌ ماه‌ باران‌ آمد، مردم‌ از این‌ شادمانی‌ که‌ پس‌ از روزگاری‌ دراز باران‌ بیاید بر یکدیگر آب‌ پاشیدند. این‌ کار تا امروز چونان‌ آیینی‌ در ماه‌ و اصفهان‌ و دینور و آن‌ اطراف‌ بر جای‌ مانده‌ است‌.»60 جشن‌ دیگری‌ توسط‌ زردشتیان‌ برگزار می‌شد که‌ امروزه‌ به‌ چهارشنبه‌سوری‌ موسوم‌ است‌، 61 شباهتهایی‌ را نشان‌ می‌دهد.
ابوریحان‌ (در قرن‌ چهارم‌ و پنجم‌) درباره‌ی‌ یکی‌ از از رسوم‌ زردشتیان‌ قم‌ و اصفهان‌، چنین‌ آورده‌ است‌. آنان‌ روزهای‌ دوم‌ بهمن‌، پنجم‌ اسفند و نوروز را جشن‌ گرفته‌ و در ماههای‌ مذکور بازارهایی‌ داشته‌اند که‌ با بازار زردشتیان‌ در شهرهای‌ مختلف‌ فرق‌ داشت‌. ] 62  اشاره‌ بیرونی‌ به‌ وجود بازارهایی‌ متعدد زردشتیان‌ در شهرهای‌ مختلف‌ ایران‌ بیانگر فعالیت‌ اقتصادی‌ چشمگیر زردشتیان‌ می‌باشد. به‌ نوشته‌ی‌ جغرافی‌نویسان‌ مسلمان‌، در یک‌ منزلی‌ قم‌ روستایی‌ زردشتی‌نشین‌، وجود داشته‌ که‌ ساکنین‌ آن‌ با دیگران‌ ارتباطی‌ نداشته‌اند. 63 چنین‌ عدم‌ ارتباطی‌ پیش‌ از هر چیز، در حفظ‌ آداب‌ و سنن‌ ساکنان‌ آن‌ به‌ ویژه‌ سنن‌ دینی‌، تأثیر به‌ سزایی‌ داشته‌ است‌. به‌ نوشته‌ی‌ مؤلف‌ مختصر البلدان‌: «در روستای‌ «فراهان‌» قریه‌ای‌ به‌ نام‌ «فردجان‌» آتشکده‌ای‌ کهن‌ است‌ که‌ زردشتیان‌ درباره‌ آتش‌ آن‌ نظیر آتش‌ آذرخره‌ (آتش‌ جشمید) غلو کرده‌اند این‌ آتشکده‌ در سال‌ 282 توسط‌ برون‌ ترکی‌ امیر قم‌ ویران‌ شد. آتش‌ آن‌ را خاموش‌ کرد و آتشدان‌ را به‌ قم‌ برد.» 64 یعقوبی‌ تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌ در قم‌ و اطراف‌ آن‌ هزار گذر وجود دارد و در درون‌ شهری‌ دژی‌ قدیمی‌ برای‌ عجمها است‌ و در شهر «کمندان‌» عجمهای‌ قدیمی‌65 سکونت‌ دارند. 66 اما وی‌ در این‌ باره‌ که‌ عجمهای‌ قدیمی‌ چه‌ کسانی‌ هستند توضیحی‌ نمی‌دهد.
اشارات‌ مذکور توأم‌ با روایات‌ تاریخی‌ مربوط‌ به‌ مقاومت‌ زردشتیان‌ ساکن‌ قم‌، با سکونت‌ مسلمانان‌ در این‌ منطقه‌، حاکی‌ از غلبه‌ آیین‌ زردشت‌ در این‌ منطقه‌، تا قرن‌ چهارم‌ هجری‌ است‌. 

2- سمرقند
شورشهای‌ مکرر و متوالی‌ اهالی‌ سمرقند علیه‌ مسلمانان‌، فاتحین‌ را به‌ اجرای‌ سیاست‌ اسکان‌ اعراب‌ مسلمان‌ در این‌ شهر، به‌ منظور مهار عصیان‌ سمرقندیان‌ و گسترش‌ اسلام‌ در میان‌ آنان‌ واداشت‌. تلاشهای‌ ابن‌ فتیبه‌ سردار معروف‌ مسلمان‌ در این‌ زمینه‌ دارای‌ معروفیت‌ خاص‌ است‌. با این‌ همه‌ بخشی‌ از اهالی‌ سمرقند تا سالیان‌ دراز پس‌ از فتح‌ این‌ شهر توسط‌ مسلمانان‌، همچنان‌ بر کیش‌ زردشت‌ باقی‌ ماندند. به‌ گفته‌ استخری‌: «در سمرقند بازاری‌ به‌ نام‌ سرطاق‌ وجود دارد که‌ رودخانه‌ای‌ در زیر آن‌ جاری‌ است‌ و آبادترین‌ منطقه‌ شهر می‌باشد. دکانهای‌ زیادی‌ برای‌ حفظ‌ جوی‌ وقف‌ کرده‌اند که‌ توسط‌ زردشتیان‌ در طول‌ سال‌ نگه‌داری‌ می‌شود و زردشتیان‌ محافظ‌ نهر از پرداخت‌ جزیه‌ معاف‌ بودند.» 67 این‌ کشاورزان‌ زردشتی‌، سنت‌ حراست‌ از رودخانه‌ را که‌ در تأمین‌ معاش‌ منطقه‌ نقش‌ اساسی‌ داشتند طی‌ قرون‌ متوالی‌ حفظ‌ کردند. یاقوت‌ حموی‌ که‌ چند قرن‌ پس‌ از استخری‌ می‌زیست‌، تصویر مشابهی‌ از این‌ کشاورزان‌ پیش‌ روی‌ می‌گذارد: «در شهر سمرقند کنار رودی‌ کشتزار غلات‌ بود وقف‌ مردمی‌ که‌ در اطراف‌ رود زندگی‌ می‌کردند، بود. عده‌ای‌ زردشتی‌ مأمور نگهبانی‌ از رودخانه‌ در زمستان‌ و تابستان‌ بودند و این‌ کار برای‌ آنان‌ واجب‌ بود.68

4- بخارا
مردم‌ بخارا علی‌رغم‌ صلح‌ با مسلمانان‌، چندین‌ بار پیمان‌ شکستند. نتیجه‌ی‌ این‌ پیمان‌ شکنیها، فرمانی‌ بود (صادره‌ از سوی‌ قتیبه‌ والی‌ اموی‌ شهر) که‌ براساس‌ آن‌ مردم‌ شهر مؤظف‌ به‌ واگذاری‌ نیمی‌ از خانه‌ هایشان‌ به‌ مسلمانان‌ شدند. این‌ فرمان‌، بر آن‌ دسته‌ از زردشتیان‌ (به‌ گفته‌ نرشخی‌ مغان‌ و بزرگان‌ بخارا) ثروتمندی‌ که‌ حاضر به‌ زندگی‌ در کنار مسلمانان‌ نبودند، گران‌ آمد. از این‌رو در خارج‌ از شهر بخارا شهری‌ مختص‌ خود بنا کردند. هفتصد منزل‌ مسکونی‌ و آتشکده‌های‌ چند که‌ آثار این‌ شهر تا زمان‌ نرشخی‌ باقی‌ بود.69 سایرین‌، اما، یا توانایی‌ مالی‌ برای‌ برپایی‌ مسکن‌ جدید را نداشتند و یا از پایگاه‌ طبقاتی‌ برجسته‌ای‌ که‌ مانع‌ اقدامات‌ پیشگیرانه‌ والی‌ مسلمان‌ شود برخوردار نبودند. در واقع‌، سیاست‌ اسکان‌ مسلمانان‌ به‌ منظور پیشگیری‌ از عصیان‌ و مرتدشدن‌ اهالی‌ بخارا و گسترش‌ اسلام‌ در میان‌ آنان‌ به‌ اجرا درآمد با این‌ حال‌ نتیجه‌ رضایت‌بخش‌ نبود، پس‌ از گذشت‌ دو دهه‌ و در زمان‌ امارت‌ اسد بن‌ عبداللّه‌ قسری‌، هنوز اکثریت‌ اهالی‌ بخارا، را اهل‌ ذمه‌ تشکیل‌ می‌دادند. حضور زردشتیان‌ در بخارا حتی‌ تا روزگار ابوریحان‌ بیرونی‌ و نیز مشهودات‌ وی‌ از برگزاری‌ مراسم‌ زردشتی‌ (بدون‌ ذکر جزئیات‌ آن‌) در آتشکده‌های‌ این‌ شهر در طول‌ سال‌ خبر داده‌ است‌. ] 70این‌ گزارش‌ در عین‌ حال‌ بیانگر تعداد قابل‌ توجه‌ زردشتیان‌ در بخارا در روزگار ابوریحان‌ است‌، چه‌ شیوه‌ی‌ رایج‌ مسلمانان‌ آن‌ بود که‌ اماکن‌ مذهبی‌ اهل‌ ذمه‌ را جز به‌ تعداد مورد نیاز باقی‌ نگذاشته‌ و بقیه‌ را یا تبدیل‌ به‌ مسجد کرده‌ و یا ویران‌ می‌نمودند. 71 سمعانی‌ نیز از مسلمان‌شدن‌ یک‌ شخص‌ زردشتی‌ به‌ نام‌ الماخی‌ و ساختن‌ مسجدی‌ توسط‌ وی‌ در بخارا خبر داده‌ است‌. ] 72

5- هرات‌
مؤلفان‌ مسلمان‌ از نحوه‌ی‌ فتح‌ این‌ شهر و واکنش‌ اهالی‌ آن‌ در برابر مسلمانان‌، اطلاعاتی‌ ارائه‌ نکرده‌اند. محتمل‌ آن‌ است‌ که‌ پس‌ از گسترش‌ اسلام‌ و تسلط‌ سیاسی‌ مسلمانان‌ بر منطقه‌ی‌ دهقانان‌ و مرزبانان‌ هرات‌ با انعقاد قرارداد صلح‌ با مسلمانان‌ متمایل‌ شده‌ باشند. چنین‌ احتمالی‌ بیشتر از آن‌ روست‌ که‌ برخلاف‌ سمرقند، بلخ‌ و بخارا، از عصیان‌ مردم‌ هرات‌ ذکری‌ به‌ میان‌ نیامده‌ است‌.
در خصوص‌ آثار و ابنیه‌ زردشتی‌ نیز، اطلاعات‌ موجود، منحصر به‌ روایتی‌ از ابن‌ حوقل‌ و استخری‌ است‌ که‌ از وجود آتشکده‌ای‌ آباد به‌ نام‌ «سرشک‌» بر سر کوه‌ هیزم‌ گاه‌ هرات‌ خبر داده‌اند.  73
به‌ جز نواحی‌ یاد شده‌، از وضعیت‌ زردشتیان‌ و آیین‌ زردشت‌ در سایر نقاط‌ خراسان‌، مقارن‌ با ورود مسلمانان‌، اطلاعات‌ قابل‌ توجهی‌ در دست‌ نیست‌؛ با این‌ همه‌ اشارات‌ گاه‌ و بی‌گاه‌ و پراکنده‌ مؤلفان‌ مسلمان‌، حاکی‌ از غلبه‌، آیین‌ زردشت‌ در خراسان‌، در طی‌ قرون‌ اولیه‌ی‌ اسلامی‌ است‌. به‌ گفته‌ یعقوبی‌: «در سرخس‌ مردمی‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ زندگی‌ می‌کنند. مردم‌ هرات‌ اشرافی‌ از عجم‌ و قومی‌ از عرب‌ هستند. اهالی‌ مرو اشرافی‌ از دهقانان‌ عجم‌ هستدن‌ و نیز قومی‌ از عرب‌ ساکنان‌ پوشنگ‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ از عجم‌ و عرب‌ و عرب‌ اندک‌ می‌باشند و مردم‌ شهر بست‌ به‌ هم‌ می‌باشند و بیشتر اهالی‌ طوس‌ عجم‌ هستند و مردم‌ قومس‌ نیز عجم‌ و در نیشابور عرب‌ و عجم‌ سکونت‌ دارند. 74 نیز بنا به‌ روایت‌ مؤلف‌ «القصد و الام‌» بیشتر اهالی‌ ماوراءالنهر به‌ ویژه‌ در شهرهای‌ فرغانه‌، اشروسنه‌ و چاچ‌ آتش‌پرست‌ و مجوسی‌ بوده‌اند. 75 

6- طبرستان‌
طبرستان‌ تا قرن‌ سوم‌ هجری‌ به‌ تصرف‌ نیروهای‌ خلافت‌ درنیامد و این‌ خود، عاملی‌ جهت‌ پناه‌ آوردن‌ بخش‌ از مخالفان‌ خلافت‌ (علویان‌) به‌ آنجا و بهره‌گیری‌ از حمایت‌ مردمی‌ ناحیه‌ شد.
عدم‌ دسترسی‌ مسلمانان‌ در دو قرن‌ اول‌ هجری‌ به‌ طبرستان‌، عمده‌ترین‌ عامل‌ کم‌ اطلاعی‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ از وضعیت‌ آیین‌ زردشت‌ طی‌ زمان‌ یاد شده‌ در این‌ ناحیه‌ است‌، منابع‌ محلی‌ از آتشکده‌ «کوسان‌» واقع‌ در بهشهر کنونی‌ یاد کرده‌اند. به‌ نوشته‌ی‌ منابع‌ محلی‌ «باو» اسپهبد طبرستان‌ بعد از شکست‌ یزدگرد در جنگ‌ نهاوند و آمدن‌ شاه‌ به‌ ری‌ از شاه‌ اجازه‌ گرفت‌ و به‌ طبرستان‌ رفته‌ تا بعد از زیارت‌ آتشکده‌ جدش‌ کیوش‌ به‌ یزدگرد ملحق‌ شود. او بعد از شنیدن‌ مرگ‌ شاه‌ در آتشکده‌ مذکور معتکف‌ شده‌ بود تا زمانی‌ که‌ مردم‌ طبرستان‌ برای‌ مقابله‌ با مسلمانان‌ سراغ‌ وی‌ رفته‌ تا او را به‌ پادشاهی‌ انتخاب‌ نمایند. باو به‌ شرط‌ اینکه‌ مردان‌ و زنان‌ پیمان‌ ببندند تا حکمش‌ بر جان‌ و مالشان‌ نافذ باشد از آتشکده‌ خارج‌ شد و قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. ] 76 با توجه‌ به‌ شکست‌ ایرانیان‌ در نبرد نهاوند در سال‌ بیست‌ و یک‌ هجری‌ و مرگ‌ یزد گرد در دهه‌ سی‌ روایت‌ مذکور قابل‌ تأمل‌ است‌. زیرا «باو» به‌ منظور زیارت‌ آتشکده‌ جدش‌ کیوش‌ به‌ طبرستان‌ رفته‌ و سپس‌ بعد از انجام‌ زیارت‌، قصد پیوستن‌ به‌ شاه‌ را داشت‌ اما قبل‌ از پایان‌ زیارت‌ خبر قتل‌ یزد گرد را می‌شنود و در آتشکده‌ مذکور ساکن‌ می‌شود. بدین‌ ترتب‌ زیارت‌ باو نمی‌بایستی‌ یک‌ دهه‌ به‌ طول‌ انجامد. به‌ نظر می‌رسد شکست‌ آخرین‌ فرمانروای‌ ساسانی‌ در جنگی‌ غیر از نبرد نهاوند و به‌ دنبال‌ سلسله‌ نبردهایی‌ بوده‌ که‌ وی‌ هر سال‌ علیه‌ مسلمانان‌ تدارک‌ می‌دید. 77 احتمالاً عقب‌نشینی‌ یزد گرد به‌ ری‌ در سال‌ سی‌ یا سی‌ و یک‌ هجری‌، به‌ دنبال‌ شکست‌ سپاه‌ ایران‌ از مسلمانان‌ است‌ که‌ باو با آگاهی‌ از کشته‌شدن‌ شاه‌ زندگی‌ در آتشکده‌ و گوشه‌نشینی‌ را انتخاب‌ کرده‌ است‌. 

بر اساس‌ روایت‌، در نواحی‌ کوهستانی‌ طبرستان‌ و در کوههای‌ دماوند دژی‌ بود که‌ مسمغان‌ 78 در آن‌ ناحیه‌ فرمانروایی‌ می‌کرد. این‌ قلعه‌ تا زمان‌ منصور خلیفه‌ عباسی‌ فتح‌ نشد. 79 مازیار در زمان‌ هارون‌ الرشید قصد گشودن‌ نواحی‌ فتح‌ نشده‌ دیلم‌ و طبرستان‌ و ساختن‌ مسجد در آنجا را داشت‌. 80 به‌ نوشته‌ یاقوت‌: «استناباز» اسم‌ مشهور در دماوند از نواحی‌ ری‌ می‌باشد به‌ آن‌ «جرمْد» هم‌ گفته‌اند و آن‌ را قلعه‌های‌ قدیمی‌ و دژهای‌ محکم‌ است‌ و گفته‌ شد که‌ از سیصد و اندی‌ سال‌ پیش‌ تعمیر شده‌ است‌. در زمان‌ ساسانیان‌ زندان‌ برای‌ مسمغان‌ پادشاه‌ آن‌ ناحیه‌ بود و به‌ طور کلی‌ او بر آنجا تکیه‌ داشت‌. یحیی‌ بن‌ خالد آنجا را در زمان‌ مهدی‌ عباسی‌ فتح‌ کرد و دو دختر مسمغان‌ را نزد خلیفه‌ فرستاده‌ که‌ منصوربن‌ مهدی‌ از دختر مسمغان‌ به‌ نام‌ «بحریه‌» متولد شد. قلعه‌ مدتی‌ خراب‌ شده‌ بود ولی‌ دوباره‌ تعمیر گردید ولی‌ مجدداً در حدود سال‌ سیصد و پنجاه‌ توسط‌ علی‌ صغانی‌ فرمانده‌ سپاه‌ خراسان‌ خراب‌ گردید.» 81 به‌ نوشته‌ ابن‌ فقیه‌ قصری‌ که‌ ارمائیل‌ بر بالا کوه‌ بنا کرده‌ بود به‌ دستورهارون‌ ویران‌ شد. 

پانوشتها

  1.  ر.ن‌. فرای‌ (گردآورنده‌)، تاریخ‌ ایران‌ از اسلام‌ تا سلاجقه‌، ج‌ 4، مترجم‌: حسن‌ انوشه‌، چ‌ اول‌، 1371، تهران‌، امیرکبیر، ص‌ 22.
  2. دکتر عبدالحسین‌ زرین‌کوب‌، تاریخ‌ مردم‌ ایران‌، ج‌ 1، چ‌ سوم‌، تهران‌، امیرکبیر، 1363، صص‌ 538-536.
  3.  دکتر عبدالحسین‌ زرین‌ کوب‌، تاریخ‌ ایران‌ بعد از اسلام‌، چ‌ ششم‌، تهران‌، امیرکبیر، 1371، صص‌ 159-170؛ فرید هلم‌ هاردی‌، ادیان‌ آسیا، ترجمه‌ عبدالرحیم‌ گواهی‌، چ‌ دوم‌، بیجا، دفتر نشر و فرهنگ‌ اسلامی‌، 1377، ص‌ 77؛ دکتر علی‌ شریعتی‌، تاریخ‌ و شناخت‌ ادیان‌، ج‌ 2، چ‌ چهارم‌، بیجا، شرکت‌ سهامی‌ انتشار، ص‌ 197.
  4. فرید هلم‌ هاردی‌، پیشین‌، ص‌ 77.
  5.  ابن‌ خرداد به‌، المسالک‌ و الممالک‌، ترجمه‌ حسین‌ قره‌ چانلو، چ‌ اول‌، بیجا، مهارت‌، 1370، ص‌ 29؛ ابن‌ رسته‌، الاعلاق‌ النفسیه‌، ترجمه‌ و تعلیق‌ دکتر حسین‌ قره‌چانلو، چ‌ اول‌، تهران‌، امیرکبیر، 1365، ص‌ 124؛ قدامه‌ ابن‌ جعفر، الخراج‌ و صناعه‌ الکتابة‌، شرح‌ و تحقیق‌ الدکتور محمد حسین‌ الزبیدی‌، عراق‌، وزاره‌ الثقافة‌، 1981 م‌، ص‌ 178-179؛ احمد یعقوبی‌، البلدان‌، ترجمه‌ محمد ابراهیم‌ آیتی‌، بیجا، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر و کتاب‌، 1343، صص‌ 67-70؛ ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ احمد مقدسی‌، احسن‌ التقاسیم‌، ج‌ 2، ترجمه‌ علینقی‌ منزوی‌ چ‌ اول‌، تهران‌، مولفان‌ و مترجمان‌ ایران‌، 1361، صفحات‌ 377 و 562 و 707؛ ابی‌ بکر احمد بن‌ محمد الهمدانی‌ معروف‌ به‌ ابن‌ فقیه‌، مختصر البلدان‌، ترجمه‌ ز- ح‌ مسعودی‌، بیجا، بنیاد فرهنگ‌ ایران‌، 1349، ص‌ 42؛ ابن‌ حوقل‌ سفرنامه‌ ابن‌ حوقل‌ در صوره‌ الارض‌، ترجمه‌ دکتر جعفر شعار، چ‌ دوم‌، تهران‌، امیرکبیر، 1366، ص‌ 92؛ احمد یعقوبی‌ ج‌ 1، ترجمه‌ محمدابراهیم‌ آیتی‌، بیجا، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، 1343، صص‌ 218-220؛ أبی‌ جعفر محمد بن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الطبیری‌ (تاریخ‌ الامم‌ و الملوک‌)، ج‌ 2، ص‌ 362؛ ابومنصور ثعالبی‌ نیشابوری‌، ثمارالقلوب‌ فی‌ المضاف‌ و المنسوب‌، پارسی‌ گردان‌ رضا انزابی‌ نژاد، ج‌ اول‌، مشهد، دانشگاه‌ مشهد، 1376، ص‌ 276؛ ابوبکر محمدبن‌ جعفر النرشخی‌، تاریخ‌ بخارا، ابونصر احمدبن‌محمدبن‌ نصر القباوی‌، تلخیص‌ محمد بن‌ زفربن‌ عمر، چ‌ دوم‌، تهران‌، توس‌، 1363، صص‌ 32-33، شیخ‌ ابی‌ عمر یوسف‌ بن‌ عبدالبدالنحری‌ القرطبی‌، القصد و الامم‌ (فی‌ التعریف‌ باصول‌ انساب‌ العرب‌ و العجم‌)، قاهره‌، مکتبه‌ القدسی‌، 1350، ص‌ 36.
  6.  اوستا، ج‌ 2، گزارش‌ و پژوهش‌ جلیل‌ دوستخواه‌، چاپ‌ اول‌، تهران‌، مروارید، 1370، صص‌ 659-661؛ نامه‌ تنسر، به‌ تصحیح‌ مجتبی‌ مینوی‌، تهران‌، خوارزمی‌، 1354، ص‌ 9.
  7.  ابن‌ خرداد به‌، ص‌ 22.
  8. همان‌ ص‌ و ص‌ 43 و 48؛ یعقوبی‌، البلدان‌، ص‌ 57؛- حدود العام‌ من‌ المشرق‌ الی‌ المغرب‌، به‌ کوشش‌ دکتر منوچهر ستوده‌، بیجا، طهوی‌، 1362، صفحات‌ 59 و 54 و 68 و 123-125، مقدسی‌، ج‌ 2، ص‌ 368؛ ابواسحق‌ ابراهیم‌ اصطخری‌، ممالک‌ و مسالک‌، ترجمه‌ محمدبن‌ اسعد بن‌ عبداللّه‌ تستری‌، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار و محمد افشار، بیجا، بنیاد موقان‌، 1373، ص‌ 146، ابن‌ حوقل‌، ص‌ 150.
  9. ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ حسین‌ مسعودی‌، مروج‌ الذهب‌، ج‌ 1، ترجمه‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌، تهران‌، علمی‌ و فرهنگی‌، 1372، ص‌ 609؛ ابن‌ حوقل‌، ص‌ 43.
  10. مقدسی‌، ج‌ 2، ص‌ 589.
  11.  مسعودی‌، ج‌ 1، ص‌ 609.
  12.  قاضی‌ ابی‌ یوسف‌ بن‌ ابراهیم‌، الخراج‌، صححه‌ و وضع‌ فهارسه‌ القاضی‌ شیخ‌ احمد محمد شاکر، الطبعه‌ الاولی‌، لبنان‌، بیروت‌، دارالحدثه‌، 1990م‌، ص‌ 253، حسن‌ بن‌ محمدقمی‌، تاریخ‌ قم‌، ترجمه‌ حسن‌ بن‌ علی‌ بن‌ حسن‌ عبدالملک‌ قمی‌، تصحیح‌ و تحشیه‌ استاد سیدجلال‌ الدین‌ تهرانی‌، تهران‌، توس‌، 1361، ص‌ 146؛ ابن‌ حوقل‌، ص‌ 43.
  13. مسعودی‌، ج‌ 1، ص‌ 609.
  14.  مقدسی‌، ج‌ 1، ص‌ 174.
  15.  یعقوبی‌، البلدان‌، صفحات‌ 87 و 101 و 107.
  16. ابن‌ حوقل‌، ص‌ 260.
  17.  ابن‌ رسته‌، ص‌ 194.
  18.  بعقوبی‌، البلدان‌، ص‌ 45؛ ابن‌ البلخی‌، فارسنامه‌ ابن‌ البلخی‌، به‌ تصحیح‌ گای‌ لیسترانج‌ و رینو آلن‌ لیکلسون‌، تهران‌، دنیای‌ کتاب‌، 1363، ص‌ 168.
  19.  یعقوبی‌، البلدان‌، صص‌ 44 به‌ بعد
  20.  ابن‌ رسته‌، ص‌ 194.
  21. همان‌، ص‌ 194.
  22.  یعقوبی‌، البلدان‌، پیشین‌، ص‌ 44.
  23.  ابن‌ رسته‌، پیشین‌، صص‌ 192-193
  24. یعقوبی‌، البلدان‌، پیشین‌، ص‌ 49.
  25.  ابن‌ حوقل‌، پیشین‌، صص‌ 102-103.
  26.  ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، پیشین‌، صص‌ 31-33.
  27.  همان‌، صص‌ 32-33.
  28.  ابن‌ رسته‌، ص‌ 195.
  29.  ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، ص‌ 77.
  30.  همان‌، صص‌ 81-82.
  31.  همان‌، صص‌ 90-91.
  32.  محمدبن‌ اسحاق‌ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ترجمه‌ و تحقیق‌ محمدرضا تجدد، چ‌ دوم‌، تهران‌، دانشگاه‌ تهران‌، 1364، ص‌ 432.
  33.  ابن‌فقیه‌ همدانی‌، صص‌ 72-73.
  34.  همان‌، صص‌ 74-75.
  35.  همان‌، صص‌ 72-73.
  36.  ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ زید بیهقی‌، تصحیح‌ و تعلیقات‌ احمد بهمنیار، چ‌ دوم‌، اسلامیه‌، بیتا، صص‌ 828-283.
  37.  ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، ص‌ 73.
  38. همان‌، ص‌ 102.
  39.  در منابع‌ به‌ آتشکده‌ بودن‌ نوبهار و مجوسی‌ بودن‌ برامکه‌ به‌ عنوان‌ متولی‌ نوبهار تصریح‌ شده‌ است‌. به‌ نوشته‌ فردوسی‌:
  40. به‌ بلخ‌ کزین‌ شد بدان‌ نوبهار که‌ یزدان‌ پرستان‌ در آن‌ روزگارمر آن‌ خانه‌ را داشتندی‌ چنان‌ که‌ کعبه‌ را تازیان‌ این‌ زمان‌(فردوسی‌، ص‌ 254، تاریخ‌ برامکه‌، ص‌ 3؛ مقدمه‌ ابن‌ خلدون‌، ج‌ 1، ص‌ 251.تاریخ‌ سیستان‌، به‌ تصحیح‌ ملک‌ الشعراء، بهار، تهران‌، خاور، 1314، ص‌ 92.
  41.   این‌ فقیه‌ همدانی‌، صص‌ 526-2-525.
  42. ابوبکر عبداللّه‌ عمربن‌ محمد بن‌ داود واعظ‌ بلخی‌، فضایل‌ بلخ‌، ترجمه‌ فارسی‌ عبداللّه‌ محمد بن‌ حسین‌ حسینی‌، تصحیح‌ و تحشیه‌ عبدالحب‌ حسینی‌، بیجا، فرهنگ‌ ایران‌، 1350، ص‌ و ص‌ 20 و 37.
  43.  ابن‌ حوقل‌، ص‌ 109.
  44. ابن‌ رسته‌، صص‌ 180-181.
  45.  ابن‌ خرداد به‌، ص‌ 19.
  46.  ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ حسین‌ مسعودی‌، مروج‌ الذهب‌، ج‌ 1، ص‌ 589.
  47.  القزوینی‌، ص‌ 303.
  48.  ابن‌ رسته‌، ص‌ 191؛ ابن‌الندیم‌، صص‌ 438-439.
  49.  ابن‌الندیم‌، صص‌ 438-439.
  50.  همان‌، ص‌ 440.
  51. محمد غزالی‌، نصیحه‌ الملوک‌، به‌ تصحیح‌ استاد علامه‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌، نشر نی‌، 1367، ص‌ 82.
  52.  ابن‌ رسته‌، ص‌ 184.
  53.  ابن‌ حوقل‌، ص‌ 109.
  54.  همان‌، ص‌ 110.
  55.  احمدبن‌ ابی‌ یعقوب‌، البلدان‌، ص‌ 44 به‌ بعد.
  56.  أبی‌ جعفر محمد بن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الطبری‌، ج‌ 4، لبنان‌، بیروت‌، دارالکتب‌ علمیه‌، 1408 ه ق‌. /1988، ص‌ 130.
  57. ابن‌ البلخی‌، پیشین‌، ص‌ 168.
  58.  ابوسعید عبدالحیّ بن‌ ضحاک‌ ابن‌ محمود گردیزی‌، تاریخ‌ گردیزی‌، به‌ تصحیح‌ و تحشیه‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، چاپ‌ اول‌، دنیای‌ کتاب‌، 1373، صص‌ 526-527.
  59. ابن‌ 5 فقیه‌ همدانی‌، ص‌ 101.
  60.  همان‌، صص‌ 525-526.
  61.  ابوریحان‌ بیرونی‌، آثارالباقیه‌، ترجمه‌ اکبر دانا سرشت‌، چاپ‌ سوم‌، تهران‌، امیرکبیر، 1363، ص‌ و ص‌ 355 و 357.
  62. ابواسحق‌ ابراهیم‌ اصطخری‌، ص‌ 186؛ ابوعبداللّه‌ محمد بن‌ احمد مقدسی‌، ج‌2، ص‌ و ص‌ و ص‌ 509 و 721 و 725؛ ابن‌ حوقل‌، ص‌ 143؛ ابوالقاسم‌ بن‌ احمد جیهانی‌، اشکال‌ العالم‌، علی‌ بن‌ السلام‌ کاتب‌ با مقدمه‌ و تعلیقات‌ فیروز منصوری‌؛ چاپ‌ اول‌، آستان‌ قدس‌ رضوی‌، 1368، ص‌ 156.
  63.  ابن‌ فقیه‌ همدانی‌؛ صص‌ 75-76.
  64. مجوس‌ اقدمین‌ آنهایی‌ را گویند که‌ پیش‌ از زردشت‌ بوده‌اند و امروزه‌ نمی‌توان‌ شخصی‌ را از ایشان‌ پیدا کرد که‌ به‌ گفته‌ زردشت‌ معتقد نباشد و بنا بر رأی‌ دیگر مجوس‌ اقدمین‌ از همین‌ قوم‌اند که‌ زردشت‌ بوده‌ و به‌ رأی‌ دیگر زردشت‌ از قومی‌ بود که‌ مذهب‌ مهر داشته‌اند و زردشتیان‌ پاره‌ای‌ از امور را در کیش‌ خود ذکر می‌کنند که‌ از مذهب‌ مهر و قدمای‌ حرانیه‌ گرفته‌ شده‌ (ابوریحان‌ بیرونی‌، آثار الباقیه‌، ص‌ 508.)
  65.  احمد بن‌ ابی‌ یعقوب‌، البلدان‌، ص‌ 44 به‌ بعد.
  66.  ابواسحق‌ ابراهیم‌ اصطخری‌، ص‌ 247.
  67. شهاب‌ الدین‌ ابی‌ عبداللّه‌ یاقوت‌ به‌ عبداللّه‌ الحموی‌ الرومی‌ البغدادی‌، ج‌ 4، ص‌ 380.
  68.  ابوبکر محمد بن‌ جعفر النرشخی‌، صص‌ 42-43.
  69.  ابوریحان‌ بیرونی‌، آثار الباقیه‌، ص‌ 362.
  70.  قاضی‌ أبی‌ یوسف‌ یعقوب‌ بن‌ ابراهیم‌، ص‌ 256؛ حسن‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ قمی‌، ص‌ 146.
  71.  أبی‌ عبدالکریم‌ بن‌ منصور التمیمی‌ اکسمعانی‌، الانساب‌، ج‌ 5، تقدیم‌ و تعلیق‌ عبداللّه‌ عمر البارودی‌، الطبعه‌ الاولی‌، دارالجنان‌، 1408ه - ق‌. 1988/ م‌، ص‌ 159.
  72.  ابواسحق‌ ابراهیم‌ اصطخری‌، ص‌ 279؛ ابن‌ حوقل‌، ص‌ 173.
  73.  احمد بن‌ ابی‌ یعقوب‌، البلدان‌، ص‌ 52 به‌ بعد.
  74.  شیخ‌ ابی‌ عمر یوسف‌ بن‌ عبدالبرالتمری‌ القرطبی‌، ص‌ 36.
  75.  بهاء الدین‌ محمد بن‌ حسن‌ اسفندیار کاتب‌، تاریخ‌ طبرستان‌، به‌ تصحیح‌ عباس‌ اقبال‌، بیجا، بیتا، صص‌ 154-155؛ مولاء اولیاء اللّه‌ آملی‌، صص‌ 42-43.
  76.  أبی‌ جعفر محمد بن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الطبری‌، ج‌ 4، ص‌ 398.
  77.  مس‌: به‌ معنی‌ بزرگ‌ و مغان‌ یعنی‌ مجوسی‌ و معنایش‌ مجوس‌ بزرگ‌ است‌، معجم‌ البلدان‌، ج‌ 1، ص‌ 209.
  78.  همان‌، ج‌ 4، ص‌ 398.
  79.  ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، ص‌ و ص‌ 15و 148.
  80.  شهاب‌ الدین‌ ابی‌ عبداللّه‌ محمودی‌ الرومی‌ البغدادی‌، ج‌ 1، ص‌ 209.
  81. ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، ص‌ 114.

برگرفته از

کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

  • ۹۲/۰۳/۲۳
  • سوشیانت

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ