چگونه پس از رحلت پیامبر افکار و سنتهای جاهلی عرب بازگشت
چگونه پس از رحلت پیامبر افکار و سنتهای جاهلی عرب بازگشت
عمر کوتاه تحول بنیاکرم (ص))
پیامبر (ص) طی بیست و سه سال رسالت خود کوشید که براساس ارزشهای متعالی اسلام، امتی نمونه و الگو تربیت کند و با توجه به وضعیت اسفبار و منحط عرب پیش از اسلام ، توفیق بسیار در این راه کسب نمود. سابقهی اسلام آوردن بیشتر مسلمانان یا به سال ششم هجرت و پس از صلح حدیبیه و یا به سال هشتم هجرت یعنی پس از فتح مکه باز میگشت. مردم مناطق دورتر حجاز نیز غالباً پس از سال نهم با فرستادن نمایندگانی به نزد پیامبر (ص) اسلام خود را اعلام داشتند.
بدیهی است که این مدت برای ایجاد تحوّل فرهنگی در میان یک ملت و سازندگی ایشان بر طبق معیارها و ارزشهای اسلامی بسیار کوتاه است و شاید به همین دلیل بود که پیامبر (ص) جهت تداوم تعلیمات خود بر جانشینی فردی که پرورده و تربیت شدهی مستقیم خویش بود، تأکید داشت. ]
در این زمان اگر چه بیشتر مردم به اسلام گرویده بودند و گروه گروه به تبعیّت از سران قبایل خود مسلمان شده بودند ولی نسبت به تعالیم و احکام آن جاهل بودند. اسلام گروهی اعراب که دسته جمعی به این دین گرایش پیدا کرده بودند و با تعبیر «افواج» در قرآن از آنها سخن به میان آمده است. ناشی از مشاهدهی پیروزیهای چشمگیر مسلمانان بود و ایشان از شناخت کافی اسلام برخوردار نبودند. دورهای میبایست در پی عصر رسالت پدید میآمد که آموزههای دینی اسلام تعمیق و توسیع میگردید. شواهد بسیاری حاکی از آن است که تودهی مسلمان در این دوره حتی از ابتداییترین و بدیهیترین دستورات اسلام نیز بیاطلاع بودهاند. داستان زیر نشان دهندهی عدم آگاهی برخی از مردم نسبت به روشنترین احکام شرع یعنی حرمت خمر و نکاح مقت میباشد. «منظور بن زبان» پس از مرگ پدرش با همسر وی ازدواج کرد و هنگامی که در روزگار خلیفهی دوم به سبب شرابخواری دستگیر شد، پس از اقرار، چهل بار سوگند یاد کرد که از حرمت هر دو کار بیاطلاع بوده است..
این میزان ناآگاهی اگر از تودهی مردم دور از پیامبر امری پذیرفته شده باشد، در مورد صحابهی نزدیک حضرت غیرقابل قبول مینماید. اما واقعیت آن بود که جانشینان پیامبر (ص)) نیز نسبت به برخی از احکام اسلام آگاهی چندانی نداشتند. در صحیح مسلم آمده است که مردی نزد عمر آمد و گفت: غسل بر من واجب شده و به آب دسترسی ندارم. عمر در پاسخ گفت که «نماز مگزار»، در همین وقت عمار یاسر که حاضر بود به عمر گفت: آیا به خاطر نداری که در فلان سریه که بر هر مردی غسل واجب شده بود، تو نماز نخواندی و من تیمم کردم و نماز گزاردم و پیامبر (ص) کار مرا تأیید کرد؟
عدم آگاهی نسبت به نص آیات قرآن و سنت پیامبر (ص))) از یکی از نزدیکترین صحابهی آن حضرت امری غریب اما واقعی بود. موارد فراوان دیگری نیز از این دست داوریها و فتاوای ناصواب خلیفهی دوم را در جلد ششم کتاب الغدیر میتوان یافت. ] 9 [ او خود بارها این جمله را بر زبان رانده بود که: «کلّ افقه من عمر حتی العجائز» یعنی همه کس حتی پیرزنان از عمر فقیهترند، و یا میگفت «الا تعجبون من أمام اخطأ و امرأة أصابت، فاضلته»، آیا از پیشوایی که خطا کرده و زنی در طریق صواب بر او پیشی گرفته حیرت نمیکنید!
آغاز بازگشت به جاهلیت
شاید آغاز رجعت جاهلیت را بتوان از نخستین روز مرگ پیامبر (ص) دانست. رقابت در سقیفهی بنی ساعده برای تعیین خلیفه با شعار قبیلهای آغاز شد. مهاجر و انصار هر یک خلیفه را از قبیلهی خود میخواستند. ابوبکر نیز با تکیه بر ارزشهای قومی و قبیلهای خلافت را به دست گرفت. احتجاج او برانصار آن بود که «پیامبر(ص) از قریش بود و خلافت نیز باید در قریش باشد و عرب جانشینی پیامبر (ص)) را در غیر قریش نمیپذیرد.» از این پس قوم عرب بر همگان ترجیح داده شد. هیچ غیر عربی حق سکونت در مدینه را نداشت. ] وصلت با غیر عرب امری ناخوشایند تلقی میشد. هنگامی که سلمان فارسی دختر عمر را خواستگاری کرد، عبداللّه بن عمر خشمگین شد و از عمر و عاص خواست که به حیله او را منصرف کند و او نیز چنین کرد. به تدریج همان اختلافات و کشمکشهای دائمی گذشته میان قبایل رقیب - مضر و ربیعه - تجدید شد. غیر عرب حتی اگر اسلام میآورد. از حقوق شهروند مسلمان برخوردار نمیگشت و همچنان ناگزیر به پرداخت جزیه بود. غیر عرب لایق مقام خلافت شناخته نمیشد و با آنکه پیامبر(ص) فرموده بود مولای هر قومی از آن قوم محسوب میشود، از زمان خلیفه دوم که آمیختگیهای قومی روی داد، سیاست تبعیض نژادی کمابیش آغاز گردید. تنها علی (ع) بود که موالی را در عراق به خود نزدیک کرد. با روی کار آمدن بنیامیه تعصبات جاهلی عرب بیش از پیش جلوه نمود. به واسطه فتوحات اسلامی و زیادی اسیران و بردگانی که به عنوان هدیه وارد قلمرو اسلام میشدند شماره موالی روبه فزونی نهاد. بنیامیه نسبت به موالی بسیار سخت میگرفتند، کارهای دشوار را به ایشان واگذار میکردند و در عین حال به تحقیر با آنان رفتار مینمودند. با افزایش تعدادشان معاویه تصمیم گرفت شماری از آنها را کشته و تعدادی را نگه دارد که البته احنف بن قیس او را منصرف کرد. همچنین معاویه طی نامهای به «زیاد» عامل خود در عراق نوشت: با عجمها و غلامهایی که تسلیم میشوند، به روش عمر بن خطاب عمل کن. خواری و ذلّت آنها در این است که اعراب بتوانند از آنان زن بگیرند وارث ببرند اما آنها از این حقوق محروم باشند و سهم ایشان از بیت المال کمتر از عرب باشد. در جنگها آنها را پیشاپیش بفرست تا راه را آماده کنند و درختها را از سر راه بردارند. آنان را از امامت جماعت و حضور در صف مقدم نماز منع کن. هیچ یک از مرزهای مسلمین را به ایشان مسپار و آنان را فرماندار هیچ شهری مکن. غیر عرب نباید قضاوت و حکمرانی مسلمین را در دست بگیرد. این شیوه و سیرت عمر درباره اینان بود و جزایش از امت محمد به ویژه بنیامیه بهترین جز است.....
اگر مولایی زن عرب میگرفت حاکم محل، آن زن را طلاق میداد، چنان که برای اعراب بنیسلیم در روحاء این اتفاق افتاد. همچنین هنگامی که علی بن الحسین (ع) کنیزکی را آزاد کرد و به عقد خود در آورد، مورد انتقاد و طعن شدید عبدالملک بن مروان قرار گرفت. ]این همه نشان دهندهی آن است که پس از پیامبر (ص) به ویژه از عصر امویان، جاهلیت نخستین بازگشتی دوباره نمود.
با فاصله گرفتن جامعه از ارزشهای اسلامی و بازگشت تدریجی سنن جاهلی، نمودهای دیگر آن نیز پدیدار گشت. از جملهی این نمودها، تحقیر و خوارداشت زن بود. در اینجا به خصایص جامعهی عصر جاهلیت در رابطه با زنان اشاره میکنیم.
اعراب جاهلی برای زن ارزش و مقامی قائل نبودند. محققان ایام مقارن با ظهور اسلام را بیشتر دارای خصایص جامعهی پدر سالار دانستهاند. آیات قرآن نیز نشانگر وضعیت اسفبار زن در این روزگار است. سنّت قساوت آلودهی وأد (زنده به گور کردن دختران) در میان بسیاری از قبایل عرب رواج داشت. «هشام کلبی» کتابی مستقل با عنوان الموؤدات - دختران زنده به گور شده - داشته که نشانگر تداول این سنت در میان عرب بوده است.
گویند «صعصعه بن ناجیه» جد «فرزدق» به تنهایی حدود سیصد دختر را از زنده به گورشدن نجات داد، که این خود نیز شاهد دیگری بر رواج وأد و عدم محدودیت این سنّت در میان قبیلهای خاص بوده است.
گاه مردان با شنیدن خبر تولّد دختر، خانه و زندگی را ترک میکردند. «ابوحمزه الضبی» هنگامی که همسرش دختری به دنیا آورد، دیگر به خیمه او نرفت و روز و شب را در خانه همسایه به سر میکرد. روزی از کنار خیمه همسرش میگذشت که شنید مادر برای دختر خود چنین میخواند:
مالابی حمزه لایأتینا یظل فی البیت الذی یلینا
غضبان ألانلد البنینا تاللّه ما ذلک فی ایدینا
و انما نأخد ما أعطینا و نحن کالارض لزارعینا
ننبت ما قد زرعوه فینا
پس بر سر عقل آمده و وارد خیمه شد و زن و فرزند را بوسید.
در هنگام تولد دختر به تهنیت به پدر میگفتند: خداوند از ننگ او در امانت بدارد، مؤونهی او را کفایت کند و قبر را دامادت نماید.
در این دوران زن شخصیت حقوقی نداشت و به منزلهی شیء و کالایی بود که جزء لاینفک دارایی شوهر یا پدر خویش به شمار میرفت. ] عرب برای زن هیچگونه حق و حرمتی قائل نبود از جمله شواهد این امر محرومیت ایشان از ارث و حتی حق الارث بودن آنان، انواع ازدواجهای اجباری، تعدد زوجات به نحوی بیحد و شرط، وجود اقسام طلاقهایی که اسلام از آن با عنوان «ضرار» یاد کرده و... میباشد.
اعراب جاهلی نسبت به زن دیدگاهی منفی داشتند. ضرب المثلهای رایج در یک جامعه نشان دهندهی فرهنگ آن جامعه میباشد. زن در میان عرب جاهلی به مکر و کید شناخته میشد و به مار مثل زده میشد. اندیشه و فکر زن، سست و ضعیف، و نظر خواهی و مشاوره با وی نشانهی حماقت بود: «من الحمق الاخذ برأی المرأه»، و چون میخواستند به سست رأیی فردی مثل بزنند، آن را به «رأی النساء» تشبیه مینمودند. دستورالعمل «شاوروهن و خالفوهنَّ» که بعدها در عصر رجعت جاهلیت، حتی گاه به پیامبر (ص) نسبت داده میشد، در میان ایشان معمول بود. زن مظهر بیوفایی و بیمهری بود و اعتماد را نمیشایست. در لجاجت نیز چنان بود که میگفتند: «زن از کاری نهی نمیشود مگر آنکه آن را انجام میدهد.»
با ظهور اسلام زن از مقام و موقعیتی والا برخوردار گردید. اسلام حقوق پایمال شدهی زنان را اعاده نمود. پیامبر(ص) میکوشید که دیدگاه مسلمانان را نسبت به زنان متحول کرده و ایشان را در خلقت مساوی با مردان معرفی کند. او ضرب و تحقیر زنان را امری ناشایست میدانست و مردان را از آن منع مینمود. پیامبر(ص) برای زنان شخصیت قائل شده و با ایشان مشورت میکرد و به رأی آنان عمل مینمود، نمونهی آن مشورت وی با ام سلمه در جریان صلح حدیبیه بود. اسلام در حقوق اساسی و از آن جمله علم آموزی تمایزی میان زن و مرد قائل نبود. پیامبر(ص) میفرمود: «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة» علم آموزی بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و در حدیث دیگری فرموده: «ما مِن مؤمنٍ و لامؤمنةٍ و لا حرٍّ و لا مملوکٍ الاّ و للّهِ علیه حقٌ واجبٌ أن یتعلّمَ من العلم و یتفّقَّه فیه» خداوند بر گردن هر زن و مرد مؤمن و آزاد و بندهای حقی واجب دارد و آن آموختن دانش وژرفاندیشی در آن است. پیامبر در حدیث دیگری به طور خاص به آموزش دختران اشاره میکند و میفرماید: «ایما رجلٍ کانت عندَه ولیدهٌ فعلَّمها فأحسن تعلیمها و أدِّبها فأحسن تأدیبَها... فَلَهُ أجران» هر کس دختری داشته باشد و او را خوب تعلیم دهد و ادب آموزد... از جمله کسانی است که اجر مضاعف دارند. شرع حنیف به تعلیم زنان اهتمامی خاص داشت و خروج آنان را از منزل جهت علم آموزی مجاز و حتی ضروری میدانست. ]تأکید رسول خدا(ص) بر عدم ممانعت از حضور زنان در مساجد که در حقیقت مراکز تعلیم و تعلّم در صدر اسلام بود، حاکی از این امر است. ] اما زنان به این حد نیز راضی نشده و برای درک محضر پیامبر(ص) و بهرهگیری علمی از او سهمی برابر مردان میخواستند. پیامبر(ص) نیز روزی را به تعلیم ایشان اختصاص داده بود. زنان در محضر آن حضرت که صرفاً برای آنان تشکیل میشد، گرد میآمدند و پیامبر(ص) آموزههای و حیانی خود را به ایشان میآموخت. علاوه بر این زنان در مجالس عمومی نیز شرکت میکردند و بهرههای علمی میبردند. بسیاری از علوم شرعی و احکام فقهی از طریق زنان مسلمان محفوظ مانده است. زنان و دختران پیامبر (ص) به عنوان نزدیکترین افراد به ایشان، در علماندوزی و ترویج دانش پیشگام دیگر زنان بودند.
پیامبر(ص) زن را نه عورت و مایهی شرمساری بلکه لایق محبت و عشقورزی میدانست و از او در کنار نماز یاد میکرد. اما در همین روزگار مردان مسلمان گرفتار رسوبات جاهلی نزد پیامبر(ص) میرفتند و از جسارت یافتن زنان شکایت میکردند و اجازه زدن ایشان را از حضرت میخواستند. کثرت روایات نقل شده از پیامبر(ص) در تقبیح زدن زنان و منع مردان از آن، خود دلیلی بر رواج این امر در جامعه آن روز میباشد. با آنکه پیامبر(ص) همواره رعایت حال زنان را توصیه میکرد و زدن ایشان را کار اشرار میدانست. ] صحابی بزرگ عمر بن خطاب پس از سالها مسلمانی، هنگامی که آن حضرت از همسران خود دلگیر شده و از آنان کناره گرفته بود، نزد ایشان آمد و پس از آنکه حضرت را به ضرب و شتم زنان توصیه کرد، گفت: ای رسول خدا من جمیله بنت ثابت را چنان سیلی زدم که با صورت بر زمین افتاد، زیرا از من چیزی خواسته بود که قادر به انجامش نبودم. هنگامی که عمر به خواستگاری عاتکه بنت زید بن عمرو رفت، عاتکه با وی شرط کرد که از رفتنش به مسجد ممانعت نکند و نیز او را کتک نزند و عمر با اکراه شرایط وی را پذیرفت.
عمر علاوه بر اینکه همسران خود را کتک میزد، در وقت مقتضی دیگر زنان مسلمان را نیز با تازیانه میزد. هنگامی که زنان در مرگ رقیه دختر پیامبر(ص) عزاداری میکردند، عمر آنان را با شلاق تنبیه کرد. او حتی پیش از نزول آیات حجاب بر حسب تعصب و غیرت شخصی خود زنان را به رعایت آن وادار میکرد. روزی زنان قریش مشغول گفتگو با پیامبر(ص) بودند که عمر اجازهی ورود خواست. زنان همگی حجاب گرفتند. هنگامی که عمر وارد شد، پیامبر(ص) را دید که لبخند بر لب دارد، علت را جویا شد، حضرت فرمود: به این زنان که با شنیدن صدای تو حجاب گرفتند، میخندم، عمر خطاب به ایشان گفت: ای دشمنان خویشتن آیا از من حساب میبرید و از رسول خدا خیر؟ زنان گفتند: آخر تو خشنتر و تندخوتر از رسول خدایی.
زبیر صحابی دیگر پیامبر(ص) نیز نسبت به زنان بسیار خشن و سختگیر بود، اما میکوشید که پیامبر(ص) از آن مطلع نگردد.او زنان خود را کتک میزد و گاه چوب بر سر ایشان میشکست.
ابن عمر صحابی دیگر پیامبر(ص) نیز به گفتهی خود، از ترس آن حضرت و نزول وحی الهی نمیتوانست چنان که مایل بود با زنان خود رفتار کند. او پس از رحلت پیامبر(ص) به این خشونت جاهلی اینگونه اقرار کرده است: «ما مردان در عصر پیامبر(ص) از بیم آنکه مبادا در مذمّتمان آیهای نازل شود، مراقب حرف زدن و رفتار خویش با زنان بودیم ولی همین که پیامبر(ص) درگذشت، دست و زبان به روی ایشان گشودیم».
گاه حتی خود زنان، مردان را به دیدهی برتر مینگریستند. هنگامی که آیهی «النّبی اولی بَالموُمنین مِن اَنفُسِهِم و ازاوجُهُ اُمِّهاتُهُم» نازل شد، زنی خطاب به عایشه گفت: یا امه! و عایشه در پاسخ گفت: من مادر مردان شما هستم نه زنانتان. ] بسیاری از مردان که متأثر از غیرت عصر جاهلی بودند، حتی در عصر پیامبر(ص) و با و جود تأکیدات فراوان وی مبنی بر حضور زنان در مسجد و عدم ممانعت مردان از آن، نسبت به خروج زنان خود از منزل، حساسیت نشان میدادند. عمر از رفتن همسر خود به مسجد، رضایت نداشت. اما تنها به خاطر دستور پیامبر(ص) او را از این کار نهی نمیکرد. زبیر نیز برای انصراف همسر خود از رفتن به مسجد، به حیلهای متوسّل گردید. شبی هنگام رفتن همسرش به مسجد، به گونهای ناشناس راه را بر او گرفت و متعرّض وی گردید زن که از این رفتار زشت که به گمانش بیگانهای با او انجام داده، بسیار متأثر شده بود با خود گفت که زمانه عوض شده و مردم فاسد شدهاند و دیگر برای نماز عشا به مسجد نرفت. بعدها چنان شد که وقتی عبداللّه بن عمر حدیث پیامبر(ص) «لاتمنعوا إماء اللّه أن یصلّین فی المسجد» را نقل میکرد، پسر وی بیتوجه به فرمان رسول خدا(ص) گفت: اما من ایشان را از رفتن به مسجد باز میدارم. همچنین گویند که چون ابن عمر به نقل از پیامبر(ص) گفت که زنانتان را اجازه دهید شب هنگام به مسجد بیایند، پسرش به اعتراض گفت: به خدا قسم اجازه نمیدهیم به مسجد روند و آن را وسیلهی فریب و نیرنگ قرار دهند.
بدین ترتیب زنان از مهمترین تعلیم و تعلّم - مسجد - به دور ماندند و از فرهنگ و معارف اسلامی محروم شدند. به زودی سنّت پیامبر(ص) در مورد حضور زنان در مسجد، با وجود تأکیدات مکرر آن حضرت چنان مغفول و متروک گردید که کسی باور نمیکرد، زنان در عصر ایشان به مسجد میرفتهاند. تا جایی که مردی از انس بن مالک صحابی پیامبر(ص) میپرسد: آیا زنان در نماز جماعت رسول خدا(ص) حاضر میشدند؟ و انس پاسخ میدهد: شگفتا ] از این پرسش [ ! اگر زنان به مسجد نمیرفتند چگونه پیامبر(ص) میفرمود: بهترین صف زنان، صف آخر و بدترین صف آنان صف اول؛ و بهترین صف مردان صف اول و بدترین صف ایشان صف آخر است.
با توجه به اینکه پس از پیامبر(ص) عمده سیاستگذار جامعه اسلامی، عمر بن خطاب بوده و سنّت وی - به همراه سیرهی ابوبکر - حتی پس از مرگش با عنوان «سنت شیخین» در کنار «کتاب خدا» و «سیره پیامبر(ص)» مطرح میشده و خلفای بعدی موظّف به رعایت آن بودهاند، آگاهی از دیدگاه و عملکرد وی نسبت به زنان ضروری میباشد.
زمانی که عمر به خلافت رسید با اقتدار بیشتری به ایدههای خود جامعه عمل پوشاند. تأکید بر روشن نمودن دیدگاه عمر نسبت به زنان با توجه به سیطره سیاسی او بر جامعه پس از پیامر(ص) امری ضروری و معقول است و با تبیین آن میتوان دانست که زن در این دوره از چه پایگاه اجتماعی برخوردار بوده و به تبع آن میتوان حدس زد که وضعیت علمی و فرهنگی او چگونه بوده است.
عمر میگفت: «با زنان حدیث عشق مگویید تا دل ایشان تباه نشود، که زنان همچون گوشتند بر صحرا افکنده، نگاه دارندهی ایشان خدای است.» عمر زنان را به زشتی توصیف میکرد و مردان را به زشت رفتاری با ایشان فرا میخواند. او میگفت: «زنان عوراتاند، یعنی عیبهایند پس ایشان را زن بارداری که به نزد عمر فرا خوانده شده بود، از هیبت خلیفه جنین خود را سقط نمود. برخوردهای تند خلیفه تا آنجا پیش رفت که مردم از عبدالرحمن بن عوف خواستند به نزد خلیفه رفته و بگوید که دختران پشت پرده نیز از او ترسیدهاند، دست از خشونت بردارد. این تماماً همان چیزی بود که در عصر جاهلیت وجود داشت. یعنی تحقیر زنان، رفتار خشونتآمیز نسبت به ایشان و شخصیت انسانی قائل نبودن برای آنان و... لذا وقتی علی(ع) به خلافت نشست در نخستین خطبهی خود از متروکشدن و ارزشهای اسلامی و بازگشت جاهلیت پیشین اینگونه یاد کرد: «الا و انَّ بَلِیَّتِکُم قَد عادَت کَهَیئَتَها یَومَ بَعَثَ اللّهُ نَبِیّکُم (صلّیاللّهُ عَلَیهِ وَ آلهِ) آگاه باشید که محنت و بلای شما بازگشته است مانند محنت و بلای روزی (عصر جاهلیت) که خداوند پیامبر شما را برانگیخت. ]
بازگشت جاهلیت در تمامی ابعاد زندگی مسلمانان تأثیر خود را بر جای گذاشت. انحطاط منزلت زن در جامعه و نیز در خانواده در اثر اختلال در روند تعمیق فرهنگ اسلامی بعد از پیامبر(ص) از جمله پیآمدهای آن بود.
پانوشتها
] 1 [ ن.ک. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملابین، 1969 م، ج 5، صص 533-566 و نیز ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 373 (سخنان جعفر بن ابیطالب در حضور نجاشی و در توصیف وضعیت عرب پیش از اسلام).
] 2 [ ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، 1421ه - 2000م، ج 3، ص 351.
] 3 [ همان، ج 4، ص 214.
] 4 [ اشاره به داستان غدیر خم و نصب علی(ع) به جانشینی خود.
] 5 [ اشاره به سورهی نصر؛ نیز نک. ابنهشام، السیره النبویه، ج 4، ص 214.
] 6 [ اسارس این ازدواج، مالکیت مرد بر همسرش بود. زن پدر پس از فوت شوهر جزء ترکهی فرزند ارشد محسوب میشد و اگر متوفی پسری نداشت؛ هر یک از مردان فامیل که زودتر پارچهای بر سر زن میانداخت، صاحب او بود و در هر حال این به مالک جدید بستگی داشت که او را به ازداوج خود در آورد و یا مانع ازدواج او شده تا بمیرد و میراث وی بگیرد. نک: جواد علی، المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، ج 5، صص 533-536.
] 7 [ علی بن الحسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعه الثانیه، 1418 ه 1997 م، ج 6، ص 407.
] 8 [ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، قم: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، الطبعه الاولی، 1416 ه 1995 م، ج 6، ص 120-121 به نقل از صحیح مسلم، 1/355.
] 9 [ احکام قضایی خلیفهی دوم در مورد سنگسار کردن زن دیوانهی زانی؛ زن مضطری که از بیم هلاک تن به زنا داده بود؛ زن بارداری که به حرام بار گرفته بود و زنی که نوزاد خود را شش ماهه به دنیا آورده بود، نمونههایی از خطا در حکم و عدم آگاهی نسبت به شرع اسلام بود. نک: امینی، الغدیر، 6/136،145،159،171.
] 10 [ ابن طیفور، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثة، 1972 م، ص 177؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1407م، ج 1، ص. 181،182، ج 12، ص 17.
] 11 [ ابومحمد عبداللّه بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الشریف الرضی، 1388 ه - 1969م، ج 1، ص 6: سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید، بیروت؛ دارالجیل، 1408 ه - 1998م، ص 80.
] 12 [ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1370 ش، ج 2، ص 322.
] 13 [ ابن عبد ربه اندلسی، احمدبن محمد، العقد الفرید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة، 1420ه - 1999م، ج 6، ص 99.
] 14 [ اعظم ما أنت هذه الامة بعدنبیّها (ص) ثلاث خصال: قتلهم عثمان، و احراقهم الکعبه، و أخذ هم الجزیه من المسلمین (ابوعبیدالقاسم بن سلام، کتاب الاموال، بیروت، دارالفکر، 1420 ه - 2000 م، ص 60-61) و نیز نک: ابن جوزی، اخبار الحمقی، و المغفلین، تحقیق علی خاقانی، بغداد، 1966، ص 132.
] 15 [ ابن قتیبه دینوری، عبداللّه بن مسلم، عیون الاخبار، قاهره، دارالکتب المصریه؛ الطبعه الاولی، 1349 ه - 1930 م، ج 4، ص 137.
] 16 [ مولی به لحاظ اجتماعی از بنده بالاتر و از آزاد پایینتر بود. اسیر یابندهی آزاده شده منتسب به قبیله و طائفه صاحبان خود میشد. آقا، هم پیمان، دوست، اما معنای اصطلاحی مولی که میان عربها معمول بود از سه نوع بنده تشکیل میشد: مولی عتاقه، مولی عقد (حلف)، مولی رحم (جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، صص. 662-664.
] 17 [ جاراللّه زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، مصر، مطبعة الحلبی، ج 1، ص 319.
] 18 [ احمد بن محمد ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج 3، ص 378.
] 19 [ سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد، چاپ ششم، صص 150 - 152
] 20 [ ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 4، ص 8.
] 21 [ امیرعلی، روح اسلام، ترجمه ایرج رزاقی. محمد مهدی توحیدیپور، مشهد، 1366 ه ص. 212؛ احمد امین، فجر الاسلام، قاهره، مکتبة المصریة، الطبعة السابعة، 159 م، ص 64.
] 22 [ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ترجمه محمد حسن روحانی، مشهد، چاپ اول، 1367 ش، ج 1، صص: 408-410.
] 23 [ در این دوره دختران از ابتداییترین و طبیعیترین حق انسانی خود یعنی حق حیات نیز محروم بودند. برخی آنها را از ترس فقر و گرسنگی و برخی از روی سفاهت و حمیت میکشتند و بعضی نیز میگفتند ملائکه دختران خدا هستند پس دختران را به دختران ملحق کنید.نک: قرطبی، ابوعبداللّه محمد، الجامع لاحکام القرآن، قاهره، دارالکتب المصریه، 1357 ه - 1938 م، ج 19، ص. 232. قرآن کریم چنین سنت ناپسندی را اینگونه ترسیم کرده است: «و چون یکی از ایشان را به فرزند دختری مژده آید از شدت غم و حسرت رخسارش سیاه شد و سخت دلتنگ میشود و از این عار روی از قوم خود پنهان میدارد و به فکر میافتد که آیا این دختر را با ذلت و خواری نگه دارد و یا زنده به گور کند.» نحل / 58-59؛ نیز نک: تکویر / 8-9؛ انعام /140.
] 24 [ زنده به گور کردن دختران در میان قبایلی از عرب همچون مضر، خزاعه، بنوتمیم، کنده و... رواج داشت. آلوسی، سید محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفة العرب، مصر، المکتبة الاهیلة، الطبعة الثانیة، 1342 ه - ج 3، ص 43؛ قرطبی، ابوعبداللّه محمد، مختصر تفسیر القرطبی، اختصار و تعلیق محمد کریم راجح، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ه 1987م، ج 3، ص 79.
] 25 [ ابن ندیم، محمد بن اسحاق الندیم، کتاب الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد چاپخانه، بانک بازرگانی ایران، چاپ دوم، 1346 ه - ص 161.
] 26 [ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 177.
] 27 [ ابوحمزه را چه میشود که نزد ما نمیآید و از خشم آنکه پسر نزادهام در خانهی مجاور مانده است! به خدا قسم این امر به دست ما نیست. آنچه را به ما میدهند، میگیریم. همچون زمین برای کشاورز هستیم که هر چه در ما میکارند، پرورش میدهیم.
] 28 [ جاحظ، محمدبن عمر و بن بحر، البیان و التبیین، تحقیق درویش جویدی، بیروت، المکتبة العصریة، الطیعة الثانیة، -1421 ه 2000 م. ج 3، ص 616.
[29] The Oxford Encyclopedia of Modern Islamic World, V.4, P 323.
] 30 [ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج 5، ص 566؛ جرجانی، حسین بن الحسن، جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسیر گازر)، تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینی ارموی، الطبعه الاولی، 1378 ه ش، ج 1، ص 197؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر روضالجنان و روحالجنان، تصحیح و حواشی ابوالحسن شعرانی، کتاب فروشی اسلامیه، 1352 ش، ج 3، 321.
] 31 [ جواد علی، المفصل، ج 5، ص 533؛ آلوسی، بلوغ الارب، ج 2، ص 3-5.
] 32 [ جوادعلی، المفصل، ج 4، ص 633-634، ج 5، ص 547، مردان کثیرالزوجه چندان زیاد بودند که ابوالحسن مدائنی کتابی درباره کسانی که بیش از چهار زن داشتهاند، تألیف نمود (ابن ندیم، ص 102).
] 33 [ بقره، آیه 232، برای توضیح بیشتر نک: جرجانی، تفسیر گازر، ج 10، ص 5-8.
] 34 [ جواد علی، المفصل، ج 4، ص 618.
] 35 [ همو، ج 4، صص 617-619.
] 36 [ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 6، ص 135.
] 37 [ همو، ج 6، ص 136.
] 38 [ نساء / 1.
] 39 [ صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنّف، من منشورات المجلس العلمی، ج 9، ص 443.
] 40 [ واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونز، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1409 ه - 1989م، ج 2، ص 613.
] 41 [ طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر قرآن، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل اللّه یزدی طباطبایی، بیروت، دارالمعرفه، الطبعه الثانیه، 1408 ه، ج 1، ص 74؛ کراجکی طرابلسی، ابوالفتح محمد بن علی، کنزالفوائد، قم، الطبعه الاولی، 1410 ه، ج 2، ص 107.
] 42 [ طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 782.
] 43 [ بخاری، محمدبناسماعیل، الصحیح، دارالفکر، 1410 ه - 1981 م، ج 6، ص 120، کتاب النکاح.
] 44 [ صنعانی، ج 3، ص 146.
] 45 [ همانجا.
] 46 [ بخاری، الصحیح، ج 1، ص 34، کتاب العلم.
] 47 [ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، فی تمییز الصحابة بیروت، دارالکتاب العربی، ج 4، ص 455؛ ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب هامش الاصابه، بیروت، دارالکتاب العربی، ج 4، ص 452.
] 48 [ ابن سعد، محمد بن سعدبن منبع الهاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الانیة، 1418 ه 1997 م، ج 8، صص: 16-31 و 42-104.
] 49 [ نسائی، سنن، شرح جلال الدین سیوطی، بیروت، داراکتب العلمیه، ج 7، ص 61، کتاب عشرة النساء باب حب النساء، حدیث 1.
] 50 [ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، صص 165؛ صنعانی، المصنف، ج 9، ص 443؛ بخاری، الصحیح، ج 6، ص 148.
] 51 [ ابن سعد، الطباقت الکبری، ج 8، صص 164-165؛ صنعانی، المصنف، ج 3، ص 151.
] 52 [ صنعانی، المصنف، ج 9، ص 443.
] 53 [ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 145.
] 54 [ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1417 ه - 1996 م، ج 7، ص 201.
] 55 [ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181.
] 56 [ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 165.
] 57 [ حکم حجاب در سال پنجم هجرت و در جریان ازدواج پیامبر (ص) با زینب بنت جحش نازل شد و آنچه در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی با عنوان «آیه حجاب» یاد میشود، آیه پنجاه و سوم سوره احزاب است و خاص زنا پیامبر(ص) میباشد. (این سعد، ج 8، ص 139-142). آنچه برای عموم زنان مسلمان مطرح بوده، در قدیم و به ویژه در اصطلاح فقها با واژه «ستر» به کار میرفته است و استعمال کلمه «حجاب» در مورد پوشش، اصطلاح نسبتاً جدیدی است و تسامحاً از آیات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب هم به عنوان آیات حجاب یاد میشود. ر. ک: مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، انتشارات صدرا، تهران، 1372 ش، ص 78-79.
] 58 [ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 146.
] 59 [ همو، ج 8، صص: 197-198 و نیز نک: همو، ج 8، ص 184.
] 60 [ صنعانی، المصنف، ج 2، ص 442.
] 61 [ بخاری، الصحیح، ج 6، ص 146، باب الوصاه بالنساء.
] 62 [ احزاب / 6.
] 63 [ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 144.
] 64 [ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 364.
] 65 [ ابن اثیر، اسد الغابه، ج 7، ص 201.
] 66 [ کنیزان خدا را از نماز گزاردن در مسجد ممانعت نکنید.
] 67 [ صنعانی، المصنف، ج 3، ص 148.
] 68 [ همانجا.
] 69 [ همانجا.
] 70 [ ابن قتیبه دینوری، ابومحمد عبداللّه بن مسلم، امامت و سیاست، ترجمه طباطبایی، تهران، انتشارات ققنوس، 1380 ش، ص 47.
] 71 [ امینی، الغدیر، ج 6، ص 170.
] 72 [ غزالی، ابوحامد محمد، نصیحة الملوک، تصحیح جلال الدین همایی، تهران، انتشارات بابک؛ 1361 ش، ص 268.
] 73 [ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 174.
] 74 [ ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 12.
] 75 [ نهجالبلاغه، خطبه 16، بند 2.
] 76 [ دکتر زهرا الهویی نظری، بازگشت سنن جاهلی در دوران پس از پیامبر(ص)، فصلنامه دانشگاه الزهرا (س) ، سال چهارم، شماره 517، پاییز 1383.
منابع
قرآن کریم، ترجمه مهدی الهی قمشهای، انتشارات صبانگار، تهران، 1378 ه- ش.
نهجالبلاغه، فیض الاسلام.
آلوسی، سید محمد شکری، بلوغ الارب فی معرفه العرب، مصر، المکتبة ا لاهلیة، الطبعة الثانیة، 1342 ه.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالجبل، الطبعة الاولی، 1407 ه 1987م.
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1417 ه - 1996م.
برگرفته از
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
- ۹۲/۰۳/۲۳