نامه شاه طهماسب به سلیمان عثمانی
سوشیانت |
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ق.ظ |
۰دیدگاه
بخشهایی از نامه تاریخی شاه طهماسب صفوی به سلطان سلیمان عثمانی
نامه شاه طهماسب به سلیمان در سال 961 قمری وبه دنبال پیروزی قاطع شاه ایران بر سلطان عثمانی پس از پنجمین تجاوز ناکام سلیمان به ایران نگاشته شده است .
خواقین دیار و سلاطین ملک توران و خانان ماوراءالنهر و خطا و ختن را به خاطر چنان خطور کرد که چون حضرت شاه با باامانارالله برهانه متوجه عالم بقا شد، مملکت مازندران و مملکت خراسان و سجستان و فارس و طبرستان و عراق و آذربایجان و تمامی ایران بهشت نشان بیصاحب خواهد بود و از این معنی غافل که،
خاکساران جهان را به حقارت منگر تو چه دانی که در این گُرد سواری باشد
اما جواب آن که گفته ای : "یراق سه ساله کرده با لشکر گران از چهار جانب به ملک ایران متوجه شده تا خراسان هیچ جا توقف نخواهیم کرد. وشما را از روی قوت وقدرت مستاصل کرده .خاک ایران را به باد فنا خواهیم داد."
پنج مرتبه به قصد ویرانی وخرابی این دیار با سیصد هزار لشکر متوجه شدی بی آن که با تو محاربه ومقاتله نماییم .خود به خود شکست یافته به حال سگان عاجز وپریشان به صد هزار خواری وزاری برگشتی .فرار نمودی وقوت وقدرت نداشتی که پنج روز در جایی توقف نمایی یا یک قریه از قرای ملک به تصرف خود درآوری.
"رومی آمد بر در تبریز ازخود رید ورفت
ریده ریده از در تبریز واگردید ورفت"
بدان دعوی باطل که کرده بودی ومهملاتی که در رشته نامربوط کشیده بودی که در این مرتبه مملکت عراق و آذربایجان وفارس وکرمان وخراسان را به خاک تیره برابر ساخته مراجعت خواهیم کرد. این عبارت واستعارت غدیری بود بی آب وچراغی بود بی روغن و لفظی بی معنا وقالبی بی جان . چون به سمع ساکنان آذربایجان رسید بر ریش تو خندیدند . زیرا با چهار صد هزار کس متوجه آذربایجان شده در حوالی تبریز نزول نموده بودی . اهل تبریز علم یک جهتی و دولت خواهی این دودمان عظیم الشان را بر افراخته یک ذره از کثرت لشکر عثمانی وطایفه مروانی اندیشه ناکرده . از چهار جانب آب را بر توبستند و یک من بار از هیچ متاعی به تو نفروختند چنان که کوزه آبی در اردوی تو به یک اشرفی رسیده بود و در دروازه ها و کوچه بندها مستحکم ساخته با تو در مقام محاربه ومجادله شدند وترا به خاطر رسیده بود که از این رهگذر در مقام انتقام شده وقصد یغما کرده و متعرض ایشان شوی.آخر باد غرور از دماغ گنده تو کنده . بیرون برده . خاطر نشان شدی که اگر جمیع عساکر تو در این شهر درآیند متنفسی زنده بیرون نیاید وهریکی را در زاویه ای متوجه هاویه ساخته وبه ضرب تیغ وتیر فارسان وخنجر گذاران آذربایجان لشکر تو به خاک برابر کنند.ترا ندامت وپشیمانی گرفته در نصف شب از حوالی تبریز فرار نموده به حال سگان . هر دو منزل یکی کرده خود را به حوالی وان رسانیدی وهریک از لشکر نکبت اثر تو به راهی می گریختند ونواب همایون ما با صد هزار سوار. جلد جرار .کینه گذار. ببر کردار. قزلباش نصرت تلاش.که از فرق راکب تا سم مرکب غرق آهن وجوشن بودند . جمله شیران در جوش و خروش آمده .چون ماهیان دریا که در بحر غواصی نمایند گوهر جان را از اصداف قلوب اعادی بیرون آورند . نهنگانی که چون بر ساحل دریای مصاف جولان نمایند به یک حمله شیران هیجا را قلب بشکافند.
جوانان شیر افکن جنگجو
همه کرده چون شیر با جنگ خو
با جمیع عساکر از عقب تو ایلغار کرده و تو از خوف ضرب تیغ غازیان کاصحاب الدین قزلباش نصرت شعار فرار و به جانب اسلامبول گریختی و آوازه در میان خلق انداختی که القاص لشکر برداشته از راه کردستان متوجه عجم شده و غازیان ما از جانب وی اندیشناک گشته مبادا خود را بر سر خانه کوچ و بعضی خزاین رسانیده . دست درازی نماید و اگرنه محال بود که نواب همایون ما مراجعت نماید تا آن زمان که ترا طعمه شمشیر غازیان جان شکار نسازد و تا حوالی اسلامبول از عقب تو ایلغار کرده . نمی گذاشتیم که در هیچ منزل قرار گیری و باوجود این حال وقضایا که میان ما وتو واقع شده که اکثر اهل عالم بر آن اطلاع دارند مثل این مهملات می نویسی واظهار عظمت و تکبر وتجبر کرده خود را به ما می نمایی که من چنین وچنان خواهم کرد.
وبر تو مخفی ومسطور نماند که تو در نظر عالمیان خرد وبی سبک وبی اعتبارشده ای وکیفیت ظلم و فسق و بدبختی که در میانه شما شایع است بر جمیع عالمیان ظاهر شده و آن ها که سالها شما را می طلبیدند ودر مذهب واعتقاد با شما موافق بودند چون در این ولا از کیفیت احوال اطلاع یافتند از شما بیزاز شده وبه لعن وطعن شما مشغول اند.
از هاتف غیبی به گوش هوش می رسد که عن قریب آن مزور مردم فریب از غایت ظلم وفسق .. از لباس مستعار سلطنت وخسروی بیرون آمده به صد خواری و زاری چنان که ایلدرم بایزید به دست پادشاه عالم گیر صاحب قران امیر تیمورگورکان انارالله برهانه دستگیر گردید. تو نیز به دست غازیان عظام اسیر ومبتلا گشته چنان که مردود درگاه خالق شده ورسوای خلایق گردیده ای . تبراییان سرت را به گرزهای گران وتبرزین کوفته به خاک تیره یکسان سازند .
نامه شاه طهماسب به سلیمان در سال 961 قمری وبه دنبال پیروزی قاطع شاه ایران بر سلطان عثمانی پس از پنجمین تجاوز ناکام سلیمان به ایران نگاشته شده است .
خواقین دیار و سلاطین ملک توران و خانان ماوراءالنهر و خطا و ختن را به خاطر چنان خطور کرد که چون حضرت شاه با باامانارالله برهانه متوجه عالم بقا شد، مملکت مازندران و مملکت خراسان و سجستان و فارس و طبرستان و عراق و آذربایجان و تمامی ایران بهشت نشان بیصاحب خواهد بود و از این معنی غافل که،
خاکساران جهان را به حقارت منگر تو چه دانی که در این گُرد سواری باشد
اما جواب آن که گفته ای : "یراق سه ساله کرده با لشکر گران از چهار جانب به ملک ایران متوجه شده تا خراسان هیچ جا توقف نخواهیم کرد. وشما را از روی قوت وقدرت مستاصل کرده .خاک ایران را به باد فنا خواهیم داد."
پنج مرتبه به قصد ویرانی وخرابی این دیار با سیصد هزار لشکر متوجه شدی بی آن که با تو محاربه ومقاتله نماییم .خود به خود شکست یافته به حال سگان عاجز وپریشان به صد هزار خواری وزاری برگشتی .فرار نمودی وقوت وقدرت نداشتی که پنج روز در جایی توقف نمایی یا یک قریه از قرای ملک به تصرف خود درآوری.
"رومی آمد بر در تبریز ازخود رید ورفت
ریده ریده از در تبریز واگردید ورفت"
بدان دعوی باطل که کرده بودی ومهملاتی که در رشته نامربوط کشیده بودی که در این مرتبه مملکت عراق و آذربایجان وفارس وکرمان وخراسان را به خاک تیره برابر ساخته مراجعت خواهیم کرد. این عبارت واستعارت غدیری بود بی آب وچراغی بود بی روغن و لفظی بی معنا وقالبی بی جان . چون به سمع ساکنان آذربایجان رسید بر ریش تو خندیدند . زیرا با چهار صد هزار کس متوجه آذربایجان شده در حوالی تبریز نزول نموده بودی . اهل تبریز علم یک جهتی و دولت خواهی این دودمان عظیم الشان را بر افراخته یک ذره از کثرت لشکر عثمانی وطایفه مروانی اندیشه ناکرده . از چهار جانب آب را بر توبستند و یک من بار از هیچ متاعی به تو نفروختند چنان که کوزه آبی در اردوی تو به یک اشرفی رسیده بود و در دروازه ها و کوچه بندها مستحکم ساخته با تو در مقام محاربه ومجادله شدند وترا به خاطر رسیده بود که از این رهگذر در مقام انتقام شده وقصد یغما کرده و متعرض ایشان شوی.آخر باد غرور از دماغ گنده تو کنده . بیرون برده . خاطر نشان شدی که اگر جمیع عساکر تو در این شهر درآیند متنفسی زنده بیرون نیاید وهریکی را در زاویه ای متوجه هاویه ساخته وبه ضرب تیغ وتیر فارسان وخنجر گذاران آذربایجان لشکر تو به خاک برابر کنند.ترا ندامت وپشیمانی گرفته در نصف شب از حوالی تبریز فرار نموده به حال سگان . هر دو منزل یکی کرده خود را به حوالی وان رسانیدی وهریک از لشکر نکبت اثر تو به راهی می گریختند ونواب همایون ما با صد هزار سوار. جلد جرار .کینه گذار. ببر کردار. قزلباش نصرت تلاش.که از فرق راکب تا سم مرکب غرق آهن وجوشن بودند . جمله شیران در جوش و خروش آمده .چون ماهیان دریا که در بحر غواصی نمایند گوهر جان را از اصداف قلوب اعادی بیرون آورند . نهنگانی که چون بر ساحل دریای مصاف جولان نمایند به یک حمله شیران هیجا را قلب بشکافند.
جوانان شیر افکن جنگجو
همه کرده چون شیر با جنگ خو
با جمیع عساکر از عقب تو ایلغار کرده و تو از خوف ضرب تیغ غازیان کاصحاب الدین قزلباش نصرت شعار فرار و به جانب اسلامبول گریختی و آوازه در میان خلق انداختی که القاص لشکر برداشته از راه کردستان متوجه عجم شده و غازیان ما از جانب وی اندیشناک گشته مبادا خود را بر سر خانه کوچ و بعضی خزاین رسانیده . دست درازی نماید و اگرنه محال بود که نواب همایون ما مراجعت نماید تا آن زمان که ترا طعمه شمشیر غازیان جان شکار نسازد و تا حوالی اسلامبول از عقب تو ایلغار کرده . نمی گذاشتیم که در هیچ منزل قرار گیری و باوجود این حال وقضایا که میان ما وتو واقع شده که اکثر اهل عالم بر آن اطلاع دارند مثل این مهملات می نویسی واظهار عظمت و تکبر وتجبر کرده خود را به ما می نمایی که من چنین وچنان خواهم کرد.
وبر تو مخفی ومسطور نماند که تو در نظر عالمیان خرد وبی سبک وبی اعتبارشده ای وکیفیت ظلم و فسق و بدبختی که در میانه شما شایع است بر جمیع عالمیان ظاهر شده و آن ها که سالها شما را می طلبیدند ودر مذهب واعتقاد با شما موافق بودند چون در این ولا از کیفیت احوال اطلاع یافتند از شما بیزاز شده وبه لعن وطعن شما مشغول اند.
از هاتف غیبی به گوش هوش می رسد که عن قریب آن مزور مردم فریب از غایت ظلم وفسق .. از لباس مستعار سلطنت وخسروی بیرون آمده به صد خواری و زاری چنان که ایلدرم بایزید به دست پادشاه عالم گیر صاحب قران امیر تیمورگورکان انارالله برهانه دستگیر گردید. تو نیز به دست غازیان عظام اسیر ومبتلا گشته چنان که مردود درگاه خالق شده ورسوای خلایق گردیده ای . تبراییان سرت را به گرزهای گران وتبرزین کوفته به خاک تیره یکسان سازند .