تاریخچه چوگان
سوشیانت |
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ق.ظ |
۰دیدگاه
چوگان
چوگان دیرگاهی است در سرزمین ایران برپاست؛ راه به بیراهه نمیرویم اگر بگوییم چوگان برای ایران است؛ بیاییم چوگان را کنکاش کنیم در گذر تمدن چندهزار سالهامان.
در تورق صفحات ضخیم تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین دیرگاهی است چوگان در ادبیات و تلمیحات عارفانه و عاشقانهی این مردمان خانه کردهاست.
« خُسروا گوی فلک در خَم چوگان تو باد
ساحَت کون و مکان عَرصهی میدان تو باد»
در این مقال بر آن نیستیم جایگاه چوگان را در ادبیات غنی پارسی بررسی کنیم؛ آمدهایم هرچند کوتاه رگههای چوگان را از امروز تا دیروز تاریخیمان در بستر زمان بیابیم. بنا به شهادت تاریخ اولین قومی که اسب را رام کرد و خود را بر گُردهی آن نشاند، آریاییان بودند که این حیوان را وارد کار و زار و جنگ نمودند و اُلگوی دیگر اقوام شدند؛ پس خاستگاه اقوام آریایی ایران شد که خود از دو جز (ایر) به معنی آریایی و(آن)پسوند مکان و معنی ترکیبی آن یعنی سرزمین آریایی است.
اولین نشان چوگان در منابع تاریخی، کارنامهی اردشیر بابکان است که این منبع در ایران باستان جز آییننامکها میدانند که اعراب پس از سلطه به ایران و معنی باقیماندهی به تاراج نرفتهی آن به عربی آنها را سیرالملوک عجم نامیدند که امروز در ادبیات فارسی به آن شاهنامه میگوییم؛ در ایران ساسانی کُتبی با مضامین گاهنامک، خودای نامک و آییننامک بسیار بوده، در این نامکها اطلاعات زیاد در مورد نحوهی کشورداری جنگ و رعیتپروری و حتا ورزشهای مفید بوده؛ شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی ترجمهی همین گاهنامکها از فارسی پهلوی به فارسی میانه بودهاست به زبان شعر، شاهنامهی فردوسی که حاوی بسیاری از سنتهای ایران باستان است که در تمام این آداب و سنتها عملکردی بدون دلیل نیست.
گذرا به داستان گذر سیاوش از آتش بنگریم؛ سیاوش پور جوان شاه مُتَهم میشود از جانب پدر تاجدار به تُهمَت زن هاماورانیِ شاه به بی عِفتی.
موبد برای برای اثبات پاکی سیاوش مراسم حَکمیت آتش را برمیگزیند و “سیاوش سیه را به تندی بتاخت” آتش هرگز او را نسوزاند.
و اما داستان چوگان
اردشیر بابکان اولین خسروی ساسانی پس از پیروزی بر اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی وی را کُشت و دخترش را به زنی گرفت؛ خسروی پیروز”اردشیربابکان”شب اول را همبستر دختر شاه نگون بخت میگردد و بامدادان دختر برای شاهنشاه پیالهی شراب می آورد اما پیاله از دست شاه میافتد و جانداری لبی از شراب ریخته برزمین تر میکند حیوان میمیرد زیرا شراب زهرآگین بود؛ شاه دستور مرگ زن را صادر میکند و او را به موبد میسپارد برای اجرای حکم در راه زن به موبد چنان میگوید که شبی با شاه هم بستر بوده و از شاه در رحم نطفه دارد؛ موبد به فکر میرود و همان روز بیضههای خود را میکشد و آن را در کیسهای زرین به گنجخانهی سلطنتی میسپارد تا آن را تاریخگذاری و حفظ نمایند بدون آنکه بدانند چیست.
زن پسری از شاه در خانهی موبد میزاید، موبد کودک را پسرشاه(شاهپور)مینامد. سالها میگذرد در اجلاسی شاه پیر با امرای لشکر و کشور که فرزندانشان هم بودند حاضر میشود و از روی غم به موبد چنان میگوید که مرا پسری نیست تا وارث تاج و تخت باشد موبد به خزانهدار اشاره مینماید تا کیسه را بیاورد تا پاک بودن خود را گواه دهد و بعد نوید پسرس رشید بر شاه میدهد و داستان را بازگو میکند؛ شاهنشاه شرط قبولی سخن موبد را در میدان چوگان میگذارد و موبد را دستور میدهد پسرش را با چندین پسر هم سالش به میدان چوگان بفرستد از میان آنها او که توانست گوی را از شاه برباید پور شاه است و تنها کسی که گوی را میرباید شاهپور است.
چوگان برای شاهپور چون آتش برای سیاوش است، آتش بیگناه را نمیسوزاند و چوگان پاک نژاد را گواه میدهد؛ شاید چنین پیشزمینهای چوگان را به زیباترین تلمیحات ادبی ما مبدل کردهاست.
گذرا چوگان را در تاریخ ادامه میدهیم، چوگان در دربار ساسانی میان شاهزادگان و سپاهیان بازی میشد علتش پرواضح است سواره نظامی شمشیرزنی که دشمنش روم است و امپراتور روم اسیر میکند در صلح هم باید ورزیده باشد چون روز رزم؛ با چوگان است که سوار و اسب هر دو در اوج میمانند.
با حملهی اعراب به ایران تمام داشتههای ایران به فنا میرود از کتابخانهها،درفشها،کاخها تا چوگان. گویا چوگان فراموش میشود چون ایران فراموش شدهاست. استیلای انیرانی چون اعراب و بعد مغول و بعد ترک بازهم در این دوران از چوگانبازی حکومتی ایرانی صحبت نمیتوان کرد و چوگان چون خسرو و شیرین به اشعار میرود چون رستم و کاوه چون سیاوش، چوگان به خاطر تقدسش در افکار ایرانی به تلمیحات و استعارههای بدیع چون خم گیسوی یار و گویاش چون ماه مبدل میشود.
آری حقیقت این است چون مردمانی قَوی خود و سرزمین خود را در بند اسارت بیگانه میبینند داشتههای پرطمطراق خود را به هیچ وجه مایل به از دست دادن نمیدانند آنان را در پس زمینههای ذهنی خود با اسطورههای ماندگار رنگ و لعاب میدهند و زیباتر میپرورانند تا شرایط احیا مجدد خود را بیابند.
دورهی فطرت تاریخی ایران با مرگ خسرو یزدگرد سوم در مرو به سال ۶۵۱میلادی آغاز میشود و ۸۵۱ سال ایران از نقشههای جهانی حذف میشود و ایران میمیرد زیر سلطهی امویان و عباسیان و مغول و ایلخانان و ترکان بدون آنکه ایرانی مرده باشد تا در تبریز در سال ۱۵۰۲ میلادی پسر ایرانی این بوم شاه اسماعیل صفوی تاج بر سر میگذارد و حکومت ایران دوباره احیا میشود شاهان صفوی به برانگیختن سنن ایران باستان میپردازند و کارچنان میشود که چوگان فضای پیاده شدن مییابد نقش جهان اصفهان شاهد است که چگونه شاه عباس به چوگان بازی افسران و سپه سالاران خود مینگریست و گویا باز روی خوش به ایران و چوگان نبود اصفهانی که در قرن ۱۶ نیمی از جهان بود و نسبت به بسیاری از شهرهای اروپا سر و گردنی افزونتر در گرسنگی و فقر که رهآورد مهاجمین افغان بود، دست و پای میزد تا نادری پیدا شود و بعد آشفتگی، کریم خانی اوضاع را آرام کند باز آشفتگی تا قاجاری هویدا شود.
چون همیشه میان ایران و هند تعاملات فرهنگی - نظامی بود از تبادل تختهنرد با شطرنج در زمان ساسانیان تا حملهی نادر به هند در زمان افشار این بار نوبت به چوگان رسید راهش را از پاکستان آغاز نمود تا به هندوستان رسید و در قرن نوزدهم میلادی استعمارگران انگلیسی شیفتهی این بازی شدند که در هند دیده بودند و میان نظامیان خود به این مهم پرداختند و در سال ۱۸۶۲ میلادی باشگاه چوگان کلکته را افتتاح و در سال ۱۸۷۱میلادی اولین بازی چوگان در انگلیس انجام یافت و از آنجا به تمام جهان معرفی شد و برای ما تنها خاطرهاش ماند، اشعارش و یادش…باشد که این فرزند دوباره به خانهاش بازگردد.
بر گرفته از
علی نیکویی
علی نیکویی