تاریخچه تئاتر در ایران
برای بررسی مسیر پر پیچ و خمی که هنر “ نمایش“ در ایران طی کرده است ، ضروری است که ابتدا دو واژه ی “نمایش“ و “تئاتر“ را تعریف کنیم تا علت انتخاب عنوان این بررسی روشن شود. “ نمایش“ در یک تعریف ساده تمامی آن حرکات و اعمالی است که برای نشان دادن موضوعی انجام شود. پس نمایش در بطن خود و در شکل اولیه اش یک بازی است و می دانیم که بازی پدیده ای است غریزی. بازی یکی از غرایز طبیعی بشر است و در این راستا اغلب چیزی نمایش داده می شود که قبلا اتفاق افتاده باشد .
بعبارت دیگر نمایش یعنی نشان دادن ، باز نمودن و مترادف اصطلاحهای تماشا ، تقلید و بازی است . پس هر یک از شکلها و شاخه های گوناگون این هنر جزیی از مفهوم نمایش است.
“تئاتر“ اما همانا هنر دراماتیک است و پنج قرن قبل از میلاد مسیح در آتن و روم پدید آمد و سپس در آثار قرون وسطا، رنسانس و بعد در عصر جدید اروپا ادامه یافت. منظور از تئاتر ، یک مجموعه ی هنری یا یک نظام سازمان یافته ی هنری است که پیش از هر چیز به متن یا نمایشنامه و سپس به کارگردان نیاز دارد وشامل بازیگری، صحنه آرایی ، مجسمه آرایی، موسیقی، سخنوری، نورپردازی، نقاشی ، معماری ... می شود.
پس ما در این بررسی آگاهانه از واژه ی نمایش و کاوش درچگونگی پیدایش آن استفاده می کنیم تا به عهدی برسیم که در آن تئاتر در ایران پدید آمد.
نمایش در آغاز از تحول رسمها و نیایشهای مذهبی پدید آمد . اصولا در سرزمینهایی که دینهای چند خدایی داشتند ، مانند هند و یونان ، روحیه ی نمایش پذیری قویتر بود ، چرا که خدایان در آنها حالتی انسانی تر داشتند . پرستشگاههای خدایان هندی و اصولا نیایش مذهبی در کشوری مانند هند ، همانا رقص و موسیقی و نمایش است . اما در ایران تک خدایی (چه زرتشتی و چه اسلامی) ، از آنجا که قادر مطلق تک است ، صورت ناپذیر نیز هست و برای همین خدای ایرانی ، حتی به هنگام موبدان که مذهب را با تجمل و روشنی آمیخته بودند ، موسیقی و رقص را کار پیروان دیوان و جادوگران می دانست و نفی می کرد.
موضوع اساطیر مذهبی یونان چند خدایی در آغاز همانا روابط و جنگهای خدایان با یکدیگر بود و در مسیر تحول و پس از گذشت چند قرن به جنگ انسان با خدا یعنی با تقدیر بدل شد یا از مضامین الهی به مضامین دنیوی رسید، یعنی از نظارت عامل مراجع مذهبی بر آن کاسته شد و عامل تعیین کننده ی مردم در آن وسعت یافت و بجایی رسید که امروز می بینیم.
اینک ببینیم در ایران چه شد که نمایش آنگونه که باید رشد نکرد .
پایه ی نمایش در ایران عوام بوده اند و از آنجا که تاریخ ما تاریخی منقطع است که در طول آن قربانیان اصلی بگونه ای همان عوام بوده اند ، اطلاعاتی که پژوهشگران نمایشی ما از وجود نمایش در ایران و در دوران پیش از اسلام بدست می دهند بخشا با حدس و گمان و با شک و تردید همراه است . چرا که نمایشگران عامی خواندن و نوشتن نمی دانسته اند و نمایشهایشان توام با بداهه گویی و آفرینش حضور ی بوده است. نمایش هنری نقاد است و از آنجا که تاریخ ما تاریخ سلطه ی استبداد است ، روحیه ی منقد نمایش برای خودکامگان تحمل پذیر نبوده است و تنها خواهان جنبه های مسخرگی و دلقکی آن بودند.
می دانیم که دسته ای از قوم بزرگ هند و ایرانی در فاصله ی هزاره ی اول یا دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمدند و ماندگار شدند. آنها ابتدا با اقوام بومی جنگیدند ، اما بعد با آنها ماندند و در آمیختند . در نتیجه ی این ماندن و در آمیختن این مهاجران که بیابانگرد و چادر نشین بودند ، تمدن اینها وارد مرحله ی روستا نشینی شد . مهاجران با خود اساطیر و اعتقاداتی نیز آوردند که با اعتقادات مردم بومی در آمیخت و مراسم و جشنهایشان شکل دیگری پیدا کرد. آنها بتدریج برای مبارزه با دشمنانی که از اقوام وحشی بودند و به آنها حمله می کردند ، گرد هم آمدند و این دوره ای است که طی آن افسانه های قهرمانی و اساطیر ایران گسترش یافت . گمان بر این است که نخستین غریزه ی غیر آگاه نمایشگری در این اجتماعات قبیله ای بروز کرده است. ، مثل رقصهای ستایش گرد آتش ویا رقصهایی با آرایشهای عجیب و غریب و برای تحریک روحیه ی جنگاوران . یکی از تصویرهای بجای ماده بر سفالها در این دوران تصویر دو اجرا کننده ی یک رقص با صورتکهای بز است که گمان می رود ماجرای ستایش درخت زندگی باشد.
سپس نقالی که پس از پیدایش و توسعه ی عنصر کلام پیدا شد و شکل گرفت ، بدین ترتیب که در اجتماع های چند نفری ، رئیس قبیله شرح اعمال قهرمانی و قهرمانان را به شنوندگان منتقل می کرد. برخی از شنوندگان این داستانها ، با افزودن آب و تاب و افزودن بر حرکات نمایشی ، آنها را برای دیگران گفتند و بدین قرار بود که هم یک تماشای زنده و ماندنی پیدا شد و هم اساطیر توسعه یافت و سینه به سینه نقل شد تا کاتبان آنها را ثبت کردند. می توان چنین نتیجه گرفت که چندین مشخصه ی نمایش چون شبیه سازی، استفاده از صورتک و افزودن بازی بر داستان در این دوره بوجود آمد و از آنجا که جای بازی این نمایشها در میان مردم بوده است ، اولین مقدمات بوجود آمدن صحنه ی گرد که در آن نمایشگران در وسط قرار دارند و مردم بدور آنها حلقه می زنند ، فراهم شد.
شاید یکی از روشنترین مدارک قابل استناد در مورد وجود نمایش “تاریخ بخارا“ باشد که در ٥٢٢ بوسیله ی ابونصر قبادی به فارسی ترجمه شده که در آن از تعزیه ی مردم بخارا بر مرگ سیاوش سخن می رود : “مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحهاست چنانکه در همه ی ولایتها معروفست و مطربان آنرا سرود ساخته اند و قوالان آنرا گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است...“ (بتالیف ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی به سال ٣٣٢ به عربی)
همچنین شواهدی وجود داردمبنی بر اینکه اسکندر همراه سپاه خود تعدادی نمایشگر نیز با خود به همراه آورده است (حدود ٣٢٣ قبل از میلاد) و روایات دیگر حاکی از آن است که در این دوره تماشاخانه هایی در همدان و کرمان وجود داشته است که احتمالا بعدها بدست ساسانیان ویران شده است.
آنچه مسلم است اینکه در این دوران شرق و غرب بر یکدیگر تاثیرات متقابلی گذاشته اند و در ایران در مدت کوتاهی سلوکی های یونانی الاصل و بعد زمان درازی اشکانیان که به فرهنگ یونانی علاقمند بودند با آنها یک داد و ستد فرهنگی داشته اند.
همچنین در روایتهایی از نویسندگان عهد اسلامی ایران سخن از جشنهایی می رود که مایه ی نمایشی داشته اند . یکی از آنها در روایت ابوریحان بیرونی آمده و جشن “برنشستن کوسه“ نام دارد و پس از اسلام بصورت بازی “میر نوروزی“ ادامه یافته است و هنوز هم در برخی دهات ایران انجام می شود: “ آذر ماه به روزگار خسروان (شاید ساسانیان) اول بهار بوده است و به نخستین روزی از وی مردی بیامد کوسه، بر نشسته بر خری، و بدست کلاغی گرفت و به باد بیزن خویشتن باد همی زدی و زمستان را وداع همی کردی، و ز مردمان بدان چیزی یافتی...“
نکته ی دیگر مربوط به رسمی است که در روز ١٥ دی انجام می شده و در آن پیکره ای می ساخته اند و چون سلطان گرامی می داشته اند و عاقبت آن را قربانی می کرده اند . شاید این بازی نوعی انتقامجویی از پادشاهان بوده است . این بازی بگفته ی ابوریحان بیرونی در عهد او یعنی پس از اسلام نیز باقی ماند و گمان می رود که به بازی “عمرسوزان“ تبدیل شده باشد.
از آنجا که در ایران امکان پیدایش نمایش بطور وسیع وجود نداشته ، مردم ذوق نمایشی خود را به رقص و مراسم و جشنها منتقل کرده اند . یکی از مدارک موجود در این زمینه چهار تصویر زنی هنرپیشه است بر تنگی نقره ای . در تصویر اول این زن در دست راست خود شاخه گلی و در دست چپ ظرفی بدست گرفته است و در دو طرف او روباه و قرقاولی دیده می شوند . در تصویر دوم حلقه ای بدست راست و گلی بدست چپ داردو در حالت رقص است در تصویر سوم شاخه ی بلند درختی که گل و برگ دارد در دست دارد و در دوطرف وی کبک و تذرو دیده می شوند و در تصویر چهارم پرنده ای به دست راست به سمت بالا نگه داشته و در دست چپ روباهی را گرفته و از دم تکان می دهد و باز هم تصویر کبک و تذرو در دوطرف او دیده می شود. در حاشیه های هر چهار تصویر برگ مو تصویر شده است که تفسیر آن این می تواند باشد که وی حیوانات آفت انگور را تنبیه می کند و به حیوانات بی آزار نگاه پرمهری دارد.
نمونه ی دیگر یک بازی سه نفری قدیمی توام با رقص است که پایکوبی زنی است و رقصهای رقابت آمیز دو مرد که یکی همسر زن است و دیگر عاشق او که از آنجا که در انتهایش شوهر بدست عاشق کشته می شود ، یقین می رود که به پیش از دوران آئین زرتشت و اسلام باز گردد. چون از نظر هر دوی این ادیان این عمل بسیار غیر اخلاقی است . از آنجا که این رقص در دهات مازندران اجرا می شده ، احتمالا مذهب نتوانسته است به آن دست اندازی کند.
در پایان باز می گردیم به نقالی و نقالان که داستانهای قهرمانان ملی را همچنان در کوی و برزن باز می گفتند و حتی پس از ثبت این داستانها ، نقالی بدلیل عدم آشنایی عوام با خواندن و نوشتن ادامه یافت.