زندگی نامه شیخ امینالدین محمد بلیانی
شیخ امینالدین
شیخ امینالدین محمد بلیانی در سال 650 -۶۷۰ هجری - در کازرون به دنیا آمد. پدر و اجداد پدری او همه از علما، مشایخ و عارفان زمان خود بودند. کاملترین نسب او را سخاوی چنین آورده است:
امینالدین محمدبن زینالدینعلیبن ضیاءالدین مسعودبن نجمالدینمحمدبن علیبن احمدبن عمربن اسماعیل بن ابیعلیحسن الدقّاقبن علیبن محمدبن اسحاقبن عبدالرحیمبن اسحاق.
از کودکی زیر نظر پدر و عمو به جرگة اهل خانقاه درآمد و اهل ذکر و ریاضت و تحصیل علم شد. در هشت سالگی نزد استاد نورالدین که خادم زاهدابوبکر همدانی بود، درس قرآن را شروع کرد و چنانکه خود میگوید: روزها به مکتبخانه و شبها به خانقاه میرفته است.
در حدود دهسالگی پس از اتمام درس قرآن، تحصیل علم را شروع کرد. ابتدا نزد پدر و بعد نزد فقیه عثمان کهفی، درس فقه و نزد مولانا رشیدالدین احمد کازرونی درس حدیث خواند. پس از آن برای کسب علم بیشتر آغاز سفر کرد. در دوازده سالگی در شیراز تحصیل علم میکرد و با مشقت روزگار میگذرانید.
در چهارده سالگی در کازرون از شیخ عبدالله تلقین ذکر شنید و به گفتة خود او «در همان سال فتح این کار، او را پدید شد».
شیخ در زمان تحصیل علم با دختر عموی خود، بیبی نصرتخاتون ـ دختر شیخ عبدالله بلیانی ـ ازدواج کرد. اما همچنان در خانقاه، تمام روز، وقت خویش را به مطالعه و تمام شب به ذکر و اوراد مشغول بود. پس از مدتی که همسر زبان شکایت میگشاید که «مرا تحمل بیش از این نماند» ... شیخ از او صاحب فرزندی به نام محبالدینمحمد شده است. گور بیبی نصرت همچنان در محلة علیای کازرون باقیست.
در ۲۴ سالگی، پس از وفات پدر در سال 673 - ۶۹۳ هجری - به جانشینی پدر نشست محمودبن عثمان دربارة او مینویسد: در سی سالگی فرزندان طریقت از وی برخورداری یافته و در ۴۲ سالگی «چهل درویش سالکِ صاحب تجرید» در خانقاه علیا داشته است.
زرکوب شیرازی از سفر حج او و دریافتن جمعی از مشایخ و اهل الله در این سفر خبر داده است. چند حکایت جواهر در بارة این سفر است.
او در 4 فروردین ماه 724 - 11 ذیقعدة ۷۴۵ هجری - در ۷۵ سالگی درگذشت و در خانقاه خویش موسوم به خانقاه علیای کازرون به خاک سپرده شد.
طریقت شیخ
عرفان شیخ، بیشتر زاهدانه و نزدیک به زهد عرفای قرون اول اسلامی است. مبانی عرفان او را میتوان در زهد و رعایت تقوی، ریاضت شرعی در مخالفت با نفس در خوردن و پوشیدن و خوابیدن، نماز و ذکر و خلوت نشینی دانست؛ بعلاوة توجه ویژه به اوضاع اجتماعی و مشکلات مردم. او هیچ گاه خود را از ریاضت و دعا و ذکر، بی نیاز نمیدید و تا آخر عمر لحظهای از مبارزه با نفس دست بر نداشت. کهنه میپوشید و کم میخورد؛ و حتی در دل تابستان گرم جنوب، آب خنک نمینوشید.
او تاکید دارد که «نباید کاری کرد که مردم به طایفة صوفیه، بدگمان شوند و زبان ملامت بر آنان بگشایند». و برای همین او و اهل خانقاهش از بسیاری از اتهامات و معایب اهل خانقاه که دامن تصوف را آلوده است، بری بودند. در طریقت و گفتار او هیچ سخن خلاف شرعی وجود نداشت. خود از شطح و طامات گویی بیزار بود و مریدان را از سخن گفتن در این باب پرهیز میداد. در باب سماع نیز نظر معقولی دارد.. او همة انسانها را فارغ ازاندیشه و اعتقادشان، بندگان خدا و مستحق کمک رساندن میداند. بارها به شفاعت جهودان به دیوان میرود «چه جای مؤمنان و مسلمانان که در حق جهودان و بیدینان شفقت و مرحمت مبذول میداشت». مثل هر مسلمان معتقدی به زیارت خانة خدا رفته و ازدواج کرده است. اگرچه دراویش را به ازدواج نکردن سفارش میکند «شیخ بفرمود تا هر درویشی که تأهل میسازد ما از آن رضا نمیدهیم که نباید به سبب مشغولی آن از راه باز ماند. »
با آنکه خود صاحب طریقتی مستقل است، آنچنان شیخ مرشد و سلسلة او را ارج نهد و کارهای بزرگی به نام او انجام میدهد که بسیاری او را به اشتباه از مشایخ سلسلة مرشدی دانستهاند، و این خود حاکی از به دور بودن او از دکانداری بسیاری از اهل خانقاه است.
شیخ امینالدین و سلسلة مرشدیه
سلسلة تلقین ذکر و شجرة خرقة شیخ امینالدین از طریق شیخ عبدالله و شیخ اصیلالدین و رکنالدین سجاسی به ابونحیب سهروردی میرسد. زرکوب شیرازی روایت دیگری نیز نقل میکند که شیخ نجیب سهروردی به واسطة شیخ ابوالعباس احمدبن محمد نهاوندی به ابوعبدالله خفیف یا از طریق شیخ احمد غزالی به جنید بغدادی میرسد.
شیخ امینالدین به تصریح محمود بن عثمان، بعد از مرگ پدر ـ که خود جانشین و خلیفة شیخ عبدالله بود ـ از سال ۶۹۳ تا ۷۴۵ جانشین پدر بود و خلق را به خدای میخواند. پس از شیخ نیز برادرش امامالدین محمد، خلیفه و جانشین او بود. او همچنین چند خانقاه مستقل به نامهای: بلدالعتیق، قدیم، پای کوه و علیا و سفلی (شاید همان قدیم) داشته است. بنابراین شیخ از نظر طریقت، خرقه، خلافت و نظام خانقاهی، ارتباطی با سلسلة مرشدیه نداشته است. اما ظاهراً ضعف خلفا و دستگاه مرشدی در این دوره از طرفی، و ارادت قلبی و کارهای مخلصانه شیخ امینالدین در حق شیخ مرشد و خانقاه او و همچنین توجه ویژة حاکمان وقت به شیخ، باعث شد که دستگاه مرشدی در این دوره شدیداً تحت تأثیر نفوذ معنوی و شخصیت شیخ امینالدین قرار گیرد.
محمودبن عثمان نیز که خود بزرگترین سیرتنامه را برای شیخ ابواسحاق نوشته است، هیچ اشارهای به خطبای مرشدی در دورة خود ـ که خلافت ظاهراً موروثی این خاندان بود ـ نمیکند؛ و شاید بهعمد، خلافت رسمی سلسلة مرشدی را تمام شده به حساب آورده و سید داوود فهلوی را آخرین کسی میداند که خرقة شیخ به او رسیده است. او سعی میکند شیخ امینالدین را عملاً جانشین خلفای مرشدی نشان دهد؛ و از زبان معتبرین خانقاه مرشدی، چون شیخ عمر کارزیاتی و زاهدمحمد فیروزآبادی سخنانی در بشارت ظهور امینالدین از شیخ مرشد نقل میکند که «شخصی پدید شود که او مرا چون فرزند بود... و من جمله کارهای خود را به وی تفویض کنم». او در حکایتی دیگر از قول شیخ مرشد میآورد: « این نذر به شیخ امینالدین برید که نذورات من حواله به وی کردهاند.
آثار :
- دیوان اشعار
- بدایة الذاکرین
آنانکه فلک ز نور دهر آرایند تا ظن نبری که باز نایند آیند
از دامن آفتاب تا جیب زمین رسمی است که تا خدا نمیرد زایند
من خار غمت به مردم دیده کشم جور و ستم با دل غمدیده کشم
وانگه که بمیرم رقم بندگیت بر ذره استخوان پوسیده کشم
ای دل پس زنجیر چو دیوانه نشین در دامن درد خویش مردانه نشین
ز امد شدن بیهد خود را پی کن معشوق چو خانگی است در خانه نشین
منبع : مردان پارس
مستندات : تذکره ریاض العارفین اثر رضا قلی خان هدایت & پایگاه خبری بیشاپور
- ۹۲/۰۶/۰۹