افسانه پیدایش می
پیدایش می
در نوروزنامه خیام روایتی خواندنی از چگونگی به وجود آمدن می (شراب) آمده ، در این روایت می خوانیم که در هرات پادشاهی بود کامگار از خویشان جمشید . روزی بر تخت نشسته بود که همایی در برابر او ظاهر گشت ؛ ماری دید به گردن او پیچیده و می خواست وی را بگزد . شاه شمیران گفت کسی هست که این هما را از دست مار رهایی بخشد . پسرش ، بادان ، تیری بینداخت و مرغ را نجات داد.
سال دیگر در همین هنگام ، هما بازگشت و دو سه دانه برای شاه به تحفه آورد و بر زمین کاشت . تاکی از آن رویید خرم . بعد خوشه های انگور از آن رست و دانه از خوشه ها ریختن آغاز کرد .آب انگور بگرفتند و در خمی نهادند . شیره در خم به جوش آمد . آن گاه از شیره انگور که نمی دانستند زهر است یا پادزهر ، به مردی محکوم خوراندند و وی شاد گشت و باز طلب کرد ؛ پس گفت یک شربت دیگر بدهید ، آنگاه هر چه می خواهید با من بکنید . شربت سوم را که نوشید سرمست شد و بخفت و تا روز دیگر به هوش نیامد .
شاه شمیران چون این شادی و سر مستی وی بدید ، او را بخشید و بزم آیین آورد و سرودها بساختند و نواها زدند . پس نهال انگور از هرات به دیگر شهر ها پراکنده شد.
بنا بر این می بینیم که پیدایش انگور و می را به هما یا سیمرغ نسبت داده اند . که در کوه قاف زندگی می کند و طبق نظر اوستا نماد فره ایزدی است و به جهان ایزدی متعلق است .
- ۹۲/۰۶/۱۷