درخت انار در آیین جاودانگی ایران باستان
افدرا و درخت انار در آیین جاودانگی ایران باستان
افدرا به عنوان درختی که همیشه سبز است نزد انسان اولیه بدل به یک اعطا کننده طول عمر شده چراکه آن چه سبز باقی می ماند نیروی رشد زیادی دارد.
برای افدرا و شیره اش سومه یا هئومه, نوشیدنی جاودانگی آریایی های قدیم, پنج مرحله ی تکوین را می توان شناخت. چنان چه در جای دیگری آمده است , در آغاز, این نوشیدنی هم چون ماده ی نیروزایی واقعی است که دست کم به دو گیاه دارویی دیگر ماننده است. برای تأثیر نیرو زایی که داشت, آن را هم چون داروی جوان کننده برای سال خوردگان پنداشتند. این شیره در مرحله ی سوم بدل به بخشنده ی عمر دراز و حتی نامیرایی به زندگان می شود. در مرحله ی چهارم, می تواند مرده زنده کند؛ و در پایان یک ایزد, و در واقع ایزد- ماه, سومه, می شود که همه ی رستنی ها زیر سروری اویند.
ماکس مولر روشن کرده است که چگونه آریایی های کوچ گرد آتش اجاق را چنان سودمند یافتند که سر انجام این آتش به الهه آگنی پروریده است. ما نیز ناگزیریم به دقت نشان دهیم که چه شد سومه چنان موهبتی را نزد کاربر آغازینش اثبات کرد که به نوبه ی خود بدل به یک ایزد شد. مسئله ی اصلی این است که مشخص شود نخستین بار چه کسی و چرا از آن استفاده کرد.
آریایی های باستان زندگی نیمه کوچ گرد داشتند و همواره با خطر گرسنگی رویارو بودند. احساس می شد که سال خوردگان, برای ناتوانی شان, سربار هستند و از جامعه بیرون رانده می شدند تا ساکنان منزوی جنگل شوند. از این رو, ترک دنیا چون بلیه ی اجتماعی گریز ناپذیری پدید آمد. در واقع, بر سال خوردگان فرض شد تارک دنیا شوند. رادها کریشنان با بیان این که "ترک دنیا بر هر آریایی پس از آن که وظایفش را نسبت به جامعه به انجام برساند مقرر است،" این مسئله را مؤدبانه می پذیرد. در مبارزه ی دست تنها با زندگی، تبعیدی سالخورده نخست به نیرو دهنده ای نیاز داشت تا بر این هول فائق آید. پس از آن, او می بایستی عطار، آشپز و حکیم خود باشد. بهترین دارویی که کشف کرد اِفِدرا بود که افدرین (ephedrine) آن نیروزا است، آن قدر که ضد خواب آلودگی و اعتیاد آور است. با فائق آمدن بر "اندوه و محنت", که از آن در سرودی در آثاروا ودا (Atharva Veda, VI, 96) شکوه می کند، احساس می کرد که گویی باز در بهار زندگی خویش است. چنین است احساسی که نیرو زاها ایجاد می کنند.
هم این که چنین احساسی پیدا می شد, تخیل به یاری ارتقای موقعیت افدرا هم چون داروی طول عمر, و حتی تجدید حیات, می شتافت. ریگ ودا، (Rig Veda, 10:57. 3-4)، بیان می کند که "روح فرد مرده با کمک سومه به جنازه فرا می خوانده می شود." مدی (G.L. Modi) [305 ;4] هم از یک نوشته ی مقدس زرتشتی نقل می کند، "من, هئومه (سومه) که مقدس هستم و دورنگهدارنده از مرگ." استین (Sir Aurel Stein) , هنگام کاوش در آسیای مرکزی، خواست گاه اصلی آریایی ها، گوری کشف کرد که در آن همراه نعش دسته ی کوچکی شاخه ی افدرا دفن شده بود. این تأییدی بر نقش افدرا هم چون عامل احیای زندگی است.
در آیین هندو، مرتاض جنگل نشین پس از ده سال زندگی بدین شیوه می تواند مرتاض دوره گرد بشود. از آن پس او بذر اندیشه های خود را در میان مردم می پاشد، و خدام دین چنان که باید و به گاه ضرورت آن ها را برای مراسم آئینی اقتباس می کنند. در نتیجه، مرتاض عهده دار فرهنگ باستانی هم هند و هم چین است که در آغاز فرهنگ جنگلی بودند. من نشان داده ام که نظام طبابت هندی ویژه است، زیرا این نظام دوباره جوان سازی را مسئله ی درجه اول و درمان بیماری ها را مسئله ی بعدی خود قرار داده است؛ بهمان صورت، فلسفه ی هند هم بیش تر فلسفه ی نامیرایی است. بنابراین، هم طب و هم فلسفه ی هند مهر مرتاض را به عنوان بنیاد گزار بر خود دارند. اکنون می توانیم مراحل کوچک تر فرهنگ را نیز در پیوند با او تصور کنیم.
همه توان آریایی کوچ گرد صرف تهیه خوراک می شد و اندیشه ورزی به تمامی بر عهده مرتاض بود. بهاراتا آیر (Bharat Iyer) با ابراز این که "یوگی (مرتاض) بدون شک چالش برانگیز ترین و جالب ترین چهره در مطالعه ی فرهنگ هند است," این مسئله را به صورت تلویحی می پذیرد.
آریایی های مهاجر به ایران آئین سومه را نگه داشتند، سومه ای که هئومه خوانده می شد. آریایی هایی که در هند اقامت گزیده بودند قادر به یافتن افدرا نبودند و مرتاض به جای آن به شاهدانه ی هندی روی آورد که مخدر است و با افدرا که محرک است به کلی تفاوت دارد. آریایی های هند در مراسم هومه ی خود از جایگزینی برای افدرا استفاده می کردند. اما افدرا در ایران، جایی که اجرای مراسم هئومه با گیاه اصلی تداوم یافت، می روید. ایران در سال 650 میلادی، به هنگامی که پارسی ها به هند مهاجرت کردند، به دست اعراب فتح شد. از آن جایی که مهاجرت ایشان از نظر تاریخی دیر صورت گرفته است, آنان آگاهی درستی از گیاهی را که به صورت مستقیم از ایران وارد می نمودند حفظ کردند. بنابراین, مراسم هئومه پارسی ها جزئیات بیشتری را در مورد مراسم آریایی اولیه در مقایسه با مراسم هومه در میان هندوها به دست می دهد.
از سوی دیگر, آب افدرا نزد پارسی ها داروی جاودانگی یا تداوم زندگی جاوید است. از این رو, مدی (8 ;4) ما را می آگاهاند که "در گذشته، یک مادر در حال زایمان ابتدا چند قطره از شیره ی مقدس که در آتشکده گرفته و تبرک شده بود می نوشید. به نوزاد نیز چند قطره از این آب خورانده می شد. هئومه مظهر جاودانگی بود." آن چه می تواند زندگی ابدی ببخشد, زندگی دوباره هم می تواند عطا کند. از این رو, مدی (54 ;4) ابراز می دارد که "چند قطره آب هئومه در دهان شخص رو به موت ریخته می شد." بنابراین, هم برای دراز کردن زندگی و هم زندگی بخشی دوباره به مردگان از شیره ی هئومه استفاده می شد.
مرتاض، آب سومه را بدون هیچ تشریفاتی به کار می برد. اما هنگامی که این شیره معروفیت یافت، کاهنان جنبه های آئینی به آن دادند. بنابراین بایستی بفهمیم که چگونه خود مراسم رو به پیدایی می نهند. انگیزه ی پشت هر مراسمی تقدیس است. از اینرو شیره ی سومه بایستی تقدیس می شد. تقدیس (consecration) ترمی مبهم است؛ در واقع, به معنای زندگی بخشیدن یا آمیختن چیزی با جوهر زندگی یا نیروی آفرینش است. پیکره ای سنگی، پس از تقدیس شدن، ایزدی گشته و بدین طریق اجابت کننده ی ادعیه و احسان گر می شود. ادعیه و اوراد به آن چیزی که نثار می شوند زندگی می بخشند. اکنون می خواهیم بدانیم که افدرا چگونه تقدیس یافت. ایرانیان مراسم تقدیس آن را بَرسَم می نامند.
مدی (281 ;4) از هاوگ نقل می کند که گفته, "برسم با بارهیس (Barhis) یا گیاه مقدس یکی شناخته می شود، گیاه کوشا (Kusha) ی برهمن ها که در مراسم قربانی (هومه) به سان نشیمن گاهی برای خدایانی که انتظار آمدن شان می رفت گسترده می شد." طبیعی است که کاهن برگزار کننده نیز در حین اجرای مراسم هومه از چنین جایگاهی استفاده می کرد. به نظر می رسد که بارهیس، گیاه کوشا، دو نقش بازی می کرد. نرم و تازه اش برای تطهیر شاخه های سومه جوشانده ای فراهم می کرد، و خشک و سختش جایگاهی می شد تا موبد بر آن بنشیند. بلوم فیلد (563 ؛8) تأیید می کند که، "برای تطهیر (شاخه های افدرا) گیاه کوشای سبز و تازه تجویز می شود." روت (691 ؛9) هم می نویسد که، "گیاه سبز و نه خشک کوشا، پوآ سینوسورویید معروف، گیاه مقدسی است که چنان زبر و خشن است که گاوان هم از خوردنش ابا می کنند." این دم کرده ی گیاه تازه و سبز است که "می بایستی برای تطهیر شاخه های سومه استفاده شود." مسئله ی بعدی که در این جا پیش می آید انتخاب گیاهی خاص است. درختی که همیشه سبز است نزد انسان اولیه بدل به یک اعطا کننده ی طول عمر می شود: آن چه سبز باقی می ماند نیروی رشد زیادی دارد، که نیروی زندگی است، زیرا رویش = زندگی. پس، گیاهی با دوام، مقاوم در برابر وضعیت سخت هوا، می بایستی نیروی زندگی کافی داشته باشد تا بتواند خود را حفظ کند. آن چه خود جانی پرمایه دارد، همان را هم به دیگران عطا می کند و جوشانده اش مایعی می شود که شاخه های افدرا با آن نوعی غسل تعمید را گذرانده، و بدان وسیله، زنده می شوند. این که با افدرا چنین می شود خود نیازمند توضیحی است.
شاخه های افدرا ترد و ظریف است. برعکس، هیچ گیاهی نمی تواند سر سخت تر از گیاه کوشا باشد. پس، با نگاه از جنبه ی شعایر آیینی، نقص ذاتی افدرا با جوشانده سخت ترین نوع گیاه، یعنی گیاه کوشا، زدوده می شود.
پروفسور ای. نصیر اهل راولپندی، گیاه شناس برجسته کشور، می نویسد که این گیاه را اکنون Desmostachys bipinnata می نامند و از اثر مرجع ن.ل. بُر (N.L. Bor) در مورد گیاهان نقل می کند که گیاه مذکور "نقش مهمی در آئین های هندو بازی می کند و مردگان رابر حصیری بافته از آن می گذارند، در حالی که در مراسم Shradh حلقه ای از آن بر دست می کنند." می توانیم نتیجه بگیریم که استفاده از آن باز افشا کننده ی خاصیتی است در جهت احیای مردگان چنان که کیفیت اصلی عینیت یافته می باید نیرو آفرین یا روحی باشد که تأیید کننده ی استفاده از جوشانده ی آن برای تقدیس شاخه های سومه باشد. در مراسم ایرانیان هیچ گیاهی چنین نقشی را ندارد، هر چند که آن را با شاخه های درختی جایگزین کرده اند که به عنوان نشانه ی باروری به کار می رود, و از این بابت عهده دار نیروی آفرینش است. پارسی ها این درخت را برسم می نامند. از آن جا که افدرا می باید تقدیس شود، برسم واجب می شود. بر این اساس, مدی (305 ؛4) ما را می آگاهاند که, "مراسم هئومه همیشه با مراسم برسم همراه بوده است، چنان که (حتی) امروزه نیز چنین است." برسم پیش از این کاربرد وسیع تری داشته است. از مُدی (ص 280) می آموزیم که "برسم در دوران باستان حتی در ساده ترین اشکال شکرگذاری که پیش از خوردن غذاها گفته می شد از ضروریات بود.
خواننده ی دعا در هنگام خواندن شکرانه ها (شاخه های) برسم را در دست نگه می گرفت. این رسم دوران ساسانیان بود." اما به نظر می رسد که برسم، به عنوان شکلی از شکرگزاری، شاخه ای از یک مراسم با عظمت تر و قدیمی تر باشد. مدی (ص 305) در این مورد توضیح می دهد که "مراسم هئومه به قدمت زمانی است که نیاکان پارسی ها، هندوها و آریایی های باستان با هم زندگی کرده و همیشه با برسم همراهی می شدند. کاهنان آتش رُمی فلامین ها بودند, و اعمال آن ها شبیه کارهای موبدان ایرانی بود. هر دو از شاخه های یک درخت خاص در مراسم یاکنا (نیایش) در برابر آتش استفاده می کردند." با تمرکز توجه بر نقش گیاه در نیایش آتش، از مدی (ص 312) می آموزیم که "موبد به مقابل محراب آتش می رود و آتش را تطهیر و تقدیس می کند. موبدی که شیره ی هئومه را مهیا کرده است شاخه ی برسم را در دست چپ" خود می گیرد و کارهای پایانی مراسم را انجام می دهد.
بنابراین, برسم شاخه های سومه و حتی آتش مقدس را تقدیس می کند. این به معنای پذیرش اهمیت تام جادوی گیاهی است. از آن جایی که این مسئله اغلب دریافتنی نیست، لازم است تا گواه بیش تری در پشتیبانی از آن به دست داده شود.
گاد (96 ؛12 Gadd, ) , آشور پژوه، توضیح می دهد که, "بارآوری درخت خرما در عمل با بستن گل آذین نر در کنار گل (مادگی) انجام می شود. همه ی کارها در این جهت است تا نشان دهند که درخت در واقع منبع قابلیت جادویی است تا دریافت کننده ی آن (و بدان وسیله، تأیید جادوی گیاهی). ... بنابراین, چنان چه گاد توضیح داده است, اگر می بایست به برخی گیاهان نیروی زندگی بخش نسبت داده شود، نخل ماده یکی از آن ها خواهد بود, و دیگری, چنان چه مدی شرح داده است، برسم خواهد بود. پرسشی که اکنون پیش می آید هویت برسم است.
مدی (227 ؛4) بیان می دارد که "اوستا هیچ درخت خاصی را نام نمی برد." اما انتخاب محدود خواهد بود، زیرا این درخت می باید درست همان صفاتی را داشته باشد که به خاطر آن ها گیاه کوشا مقدس شده و برسم در ردیف آن بود. به علاوه, مدی می نویسد که "برسم در اوستا بارسمن (Baresman) است. ریشه ی آن بارز (Barez) است که از بارْه (Barh) سانسکریت به معنای روییدن است." بنابراین, بر پایه ی تبارشناسی این واژه، برسم "رمز رویش" است, و هنگامی که رویش = زندگی است, بدل به رمز خود زندگی می شود. این دریافت با آن چه که وی بعدتر می گوید (ص 279) که "برسم نماد آفرینش گیاهی خداوند است" هم خوانی دارد.
خود تبارشناسی این واژه دلالت بر رویش دارد. ماه و هلال آن گواه ایده ی رویش اند. هم چنین, این باور وجود دارد که ماه بر رشد نباتات تأثیر دارد. از این رو, برسم در برسم دانی فلزی به شکل ماه گذاشته می شود," (ص 278) که به آن "ماه روی" گفته می شود. بر ظرفی که بدین گونه تشخص می یابد می توانیم به محتوا یا برسم به عنوان یک ماه-گیاه بنگریم.
مفهوم ماه را هم چنین می توان در مورد سومه که مترادف ماه است به کار برد. زیمر (13 ؛13) به سرود نیایشی در آثاروا ودا (Atharva Veda, VIII. 9.22) اشاره می کند که در آن "گیاه شفا بخش در ماه- جام در بردارنده ی امرتا (Amrta)" یا ماه روی, چنان که در بالا گفته شد, قرار داده شده و برسم نیز چنین است، که هر دو در هلال-جام ها گذاشته می شوند.
پیش از ورود آریایی ها به ایران، فرهنگ بابلی حرمت زیادی برای درخت انار قائل بود، درخت اناری که بومی ایران بود. بنابراین, درخت انار به ایرانیان معرفی شد و آن ها نیز به دلایل محکم زیادی آن را پذیرفتند. در وهله ی اول، درخت انار همیشه سبز، و مقاوم در برابر سرما و خشکسالی است، مانند کاج و دارواش و غیره که چون گیاهان با عمر دراز شناخته می شوند. دیگر این که میوه آن پر از دانه است، اشارتی بر این که آن چه چنین پر حاصل است، محتمل است که جاودان باشد. درخت انار در میان گیاهان همان جایگاهی را دارد که ماهی در میان جانوران دارد.
برای مثال, ماهی روغن بیش از یک میلیون تخم می گذارد و بدان دلیل نشانه ی باروری گردیده است. در وهله ی سوم, دانه های انار رنگی به سرخی خون دارند. قدیمی ترین اندیشه درباره ی روان خون را با جان مساوی می داند، و بعداً سرخی = جان. گیاهان حامل دانه های سرخ، مثل افدرا، و کانی های سرخ رنگ، مثل شنگرف بدل به عوامل اعطا کننده ی عمر دراز می شوند. درخت انار، با دانه های سرخش، با همه ی این ها برابر است. با این که اوستا هیچ درختی را مشخص نمی کند، با این همه, با دادن آزادی انتخاب از میان تعدادی معدود، در پذیرش این که درخت انار = برسم نمی تواند مخالفتی وجود داشته باشد .
درخت انار (293 ؛4) "در اوستا هاذناپاتا نامیده می شود؛ هاذا = همیشه, که برابر Sada در سانسکریت است. ناپ = سبز بودن؛ (و پاتا = برگ)." همه ی این ها روی هم رفته دلالت بر درختی با "برگ های همیشه سبز" دارند, که آن را مانند کاج و سرو در جاهای دیگر در زمره ی درختان مقدس قرار می دهد. درخت انار هم به خاطر خودش و به همان اندازه به خاطر میوه ی لذیدش، مترادفی یافت در "اوستا به Urnaram, که به سانسکریت Urvana است و لاتین آن Arbor به معنای درخت" است. خلاصه این که بدل شد به "درخت". مدی در ادامه ی توضیح خود می نویسد که "درخت نماینده ی جهان گیاهی گردید،" بی آن که چیز دیگری بتواند جایش را بگیرد. مدی هم چنین بیان می کند که, "درخت انار با سبزی همیشگی اش و نماد زندگی بودن (تا این وقت) نزد بابلی ها مقدس شده بود،" (ص 97). ایران به یونان سوریه (Syrian Greece) [سلوکیه- مترجم] و مصر تهاجم کرده بود. این فرضی طبیعی است که تماس های فرهنگی بین این کشورها حتی پیش از این حملات برقرار بود. ازین رو چنان شد که "انار در سوریه و مصر مقدس داشته شد." (ص 293) به ویژه تامسون می نویسد که "در دانش یونان از همه گیاهان آشناتر انار بود. دمتر را پیوسته در حالی تصویر می کردند که خشخاشی در دست دارد (باز بخاطر رنگ به سرخی خون آن) یا اناری و یا هر دو را. انار نشان خون بود (و خون = جان). در بالکان هنوز این باور هست که گل های سرخ محرک خون هستند." گواه مستقیم مشخص کننده ی آب انار به عنوان نوشیدنی زندگی دوباره از یک قطعه هنری یونانی مربوط به مراسم تدفین در سال های 530-550 پیش از میلاد به دست می آید که در کریسفا, لاکونیا یافته شده است. به دلیل اهمیتش، من دست کم سه مرجع را می شناسم که آن را مورد بحث قرار داده اند: بلومل، خانم استرانگ و تامسون.16 بلومل در شکلی زن و شوهری درگذشته را نشان می دهد. زن در دست راست خود اناری گرفته و با دست چپش کیسه ی پارچه ای سوسیسی شکلی را بلند کرده است که پر از دانه های انار است. این دانه ها با دست چپ شوهر که یک کانیتاروس را برای جمع آوری آب انار درست در زیر آن ها نگه داشته است فشرده می شوند. صحنه معرف حیات دوباره است که خود وابسته به محتوای کانتاروس می باشد که آب انار باشد.
جای خالی این واقعیت در ادبیات احساس می شد اما من آن را توضیح داده ام. 16 در تصویر بزرگی که از تامسون گرفته شده دیده می شود که میوه در دست راست زن نگه داشته شده و می توانیم در بالای کانتاروس دانه های لهیده را ببینیم که تشکیل یک برآمدگی بادامی شکل (با پیکان نشان داده شده) در انتهای کیسه دراز را داده اند. بنابراین, این روشن ترین گواه باستانشناختی از این باور است که آب انار چون نوشیدنی حیات دوباره و جاودانگی است.
مدی (97 ؛4) مارا می آگاهاند که "درخت انار, که مظهر جهان گیاهی است، نماد رَحِم طبیعت است, درست به سان مادرْ زمین." به مثابه ی حامل نماد رحم، درخت مادینه است. از این رو ادوارد کانپنتر می نویسد که "درخت انار به شکلی همگانی به عنوان نماد مادینه پذیرفته شده بود،" (294 ؛4). در این جا می توان به یادآورد که درخت خرما، با نیروهای سحرآمیزش، چنان که گاد تشریح کرده است نیز گیاه مادینه بود. و در هنگام بر شمردن خواص برسم دریافتیم که آن گیاه یک ماه-درخت است و لازم است شاخه هایش در ظرفی هلالی شکل نگهداری شوند. پس ماه-درخت مادینه خواهد بود- شاید همسان درخت انار، برگزیده ی دمتر. پس درخت انار با گیاه سومه برابر خواهد شد؛ سومه در واژه نیز بر مفهوم ماه دلالت ضمنی دارد و باعث پیدایی واژگانی چون روز ماه برای دوشنبه (Monday در انگلیسی) [و نیز lundi در فرانسه به همان معنا- مترجم] و نیز واژه ی سوموار (Somwar) در هندوستانی به عنوان روز سومه می شود. بنابراین دلایل قوی برای برابر دانستن برسم = درخت انار = رمز باوری = عامل جاودانی وجود دارد.
دانستیم که یک پیکره ی یونانی حیات دوباره با نوشیدن آب انار را نشان می دهد. مدی (294 ؛4) نیز می نویسد, "درخت انار را که همیشه سبز بود چون رمزی از جاودانگی روح در نظر می گرفتند. هنگامی که دعاهای خیر را برای کودکی که پیراهن و رشته ی مقدس پوشیده است می خواندند، دانه های انار (آمیخته با چیزهای دیگر) بر او می افشاندند." دابار (Dhabar, 15; 184) ، استاد دیگر اوستا, بیان می دارد که, "یک دانه ی انار که به فرزند شاه گشتاپ [چنین است در متن-م] داده شد، چنان دگرگونی در تن او پدید آورد که هیچ زخم مرگ باری بر او کارگر نبود و به رزمنده ی روئین تن شناخته شد." اندیشه ی یک اصل گیاهی اعطا کننده ی زندگی جاودان, و نیز هم چنین یک شکل مانای خود بدن، در عمل سنگ بنای علم کیمیا بوده است. در این جا فرد جاوید پدید آمده، تنی زرین چون تن رویین جاوید گفته شده در بالا خواهد داشت. فهم این مسئله در پرتو سحر گیاهی ساده است که چسان آیین های گوناگون جاودانگی بر نیروهای منتسب به گیاهان وابسته اند. دانسته ایم که افدرا یک گیاه جاودانگی است, و همان نیز به صورت مستقل در مورد انار درست است. پس اگر آریایی ها شیره ی خالص گیاه سومه را به کار می بردند، ایرانیان با گرفتن شیره ی آمیخته که از شاخه های افدرا و انار فراهم می آمد آن را بهبود دادند. بنابراین، اگر شیره ی خالص افدرا هئومه نامیده شد، شیره ی آمیخته و قدرتمندتر را پاراهئومه خواندند. تشریفات مهیا سازی آن نیز تشریح گردیده است.
مدی (307 ؛4) می نویسد که "یک تکه از شاخه ی اوروارام (انار) در کنار شاخه های هئومه (افدرا) گذاشته می شود, و در پایان موبد آنان را در هاون با هم می کوبد," در حالی که قدری آب بر آن ها ریخته است (صص 310-309). او بحث را با گفتن این نکته خلاصه می کند که "شیره ی به دست آمده از کوبیدن شاخه های هئومه با اوروارام (انار) در آب زئوثرا (Zaothra) (تطهیر شده) پراهئومه است،" (ص 313). بنابراین نوشیدنی جاودانگی ایران محصول فرهنگ بابلی-آریایی است. و با این تغییر, که آشکارا در جهت بهتر است، مایع پرقدرت تری برای تقدیس آتش به دست آمد. کاربرد اولیه ی سومه برای نیروبخشی به مصرف کننده بود, اما بعد تر, بدل به عامل آئینی در تقدیس آتش آتشکده گردید. از این جهت است که پراهئومه را عالی تر ارزیابی کردند. باید تا کنون روشن شده باشد که عواملی که آتش را تقدیس می کردند همان هایی بودند که جاودانگی و زندگی دوباره اعطا می کردند. اما گیاه کوشا تنها برای تطهیر شاخه های سومه یا به عنوان عامل غیر مستقیم زندگی دوباره نگه داشته شد. از آن برای تقدیس آتش استفاده نمی کردند. هندوها خود شیره ی سومه را برای تند کردن آتش به عنوان ایزد آگنی بکار می بردند. ایرانی ها از انار برای جاودانگی و زندگی دوباره استفاده می کردند اما "چوب آن را نیز در مراسم نیایشی می سوزاندند،" (320 ؛4). با این همه، آن ها آتش را نه با ریختن پراهئومه بلکه تنها با گذاشتن یک شاخه برسم در برابر آن تقدیس می کردند. این برسم با توجه به خواصی که به انار نسبت داده می شد می توانست این درخت باشد.
تهیه شاخه های انار در شهری مثل بمبئی مشکل است و پارسی ها مفتول فلزی را جایگزین برسم کردند. (ص 28) اما مفتول های فلزی، مانند قبل، همیشه در دست چپ نگه داشته می شوند که نیاز به تأیید و هم چنین توضیح دارد.
وقتی که استفاده کننده برای گرد آوری شاخه های افدرا می رود، قسمت بالایی گیاه را به دلیل داشتن افدرین کم تر می برد و شاخه های پایینی را با دست راستش از ریشه می کند. بخش های پایینی دارای افدرین بیش تری است. چنین موردی در شکلی دیده می شود که بودا دسته ای از شاخه های افدرا به دست دارد که یک سرشان بریده و ریشه های شان با هم به شکل کلاهی در بالای شکل دیده می شوند. اما بودا شاهزاده بود و مقام اولوهیت نداشت، از این رو به شیره ی سومه نیاز داشت تا به او جاودانگی ببخشد. این ترجیح بخش پایینی گیاه افدرا دلالت بر انتخاب آن قسمت دارد که افدرین بیشتری دارد و واقعیت را تنها استفاده کننده ای کشف می کرد که به افدرین برای نیرو بخشیدن به خود نیاز داشت. هم چنین, می توانیم از این رجحان نتیجه بگیریم که اکتشاف به دست مرتاض، یعنی کاربر واقعی آن صورت گرفت.
برسم, یا درخت انار, با چاقویی در دست راست و در حالی که شاخه اش در دست چپ نگه داشته می شد بریده می شد. این شیوه نگه داشتن برسم در دست چپ به نحو ویژه ای صورت آئینی به خود گرفت و در یک مهر دوران بابلی میانه ترسیم شده است.
خبرگزاری میراث فرهنگی - گردشگری
نویسنده: س. مهدی حسن
- ۹۲/۰۶/۱۷
در پناه حق.