حکومت سامانیان تولد ملی گرایی
سامانیان
بنیانگذار حقیقی امارت سامانیان نصربن احمد بود. اولین پادشاه مستقل این خاندان برادر او است، بنام اسماعیل بن احمد که مرکز امارتش بخارا بود. بعد از مرگ نصربن احمد (297 ه. ق) اسماعیل با شکست دادن عمرولیث حکومت سامانیان را در ماوراءالنهر مستقر ساخت. و حکومت نوبنیاد بنام جد ایشان سامان حکومت سامانی نامیده شد. سامان از تخم بهرام چوبین بود. اسماعیل قبل از وفات برادر و بعد از مرگ او اکثر اوقات خود را با کفار حدود شمالی بلاد سامانی به جهاد و غزا میگذارند. وقایع دوران امارت امیر اسماعیل سه رشته است: 1- جنگ او با عمرولیث صفاری و اسارت عمرولیث بسال 287 ه. ق 2- جنگ او با محمدبن زید داعی و لشکرکشی او توسط محمدبن هارون سرخسی به گرگان و طبرستان و فتح و ضمیمه آندو استان به قلمرو سامانی در سال 287 ه.ق.
3- لشکرکشی او برای دفع محمد هارون که در سال 288 بر اسماعیل عاصی شده بود. در نتیجه این لشکرکشی ری و قزوین هم به تصرف اسماعیل درآمد. بعد از مراجعت از ری و قزوین اسماعیل بقیه ایام خود را صرف جهاد در ماوراءالنهر با کفار آن دیار نمود. اسماعیل سامانی گذشته از شجاعت و همت و جوانمردی، مردی بسیار دیندار و خداترس بود. لشکریانش شب و روز به خواندن دعا و نماز و عبادت اشتغال داشتند و هدف اصلی وی در جنگهایش جهاد بود. به همین خاطر بعضی از مؤرخان اسماعیل را سالار غازیان نامیدهاند.
سیاست او در لشکریانش بیاندازه بود بطوری که سپاهیان وی جرأت هیچ گونه تجاوز و تعدی به مال مردم را نداشتند. در روزهای برفی و سرد زمستان بر پشت اسبش مینشست و به میدان شهر بخارا میرفت تا نماز عصر آنجا میماند. تا اگر مظلومی برای دادخواهی نزد او برود دچار سرما و برف زیاد نگردد. به خاطر عدالت و سیرتهای نیکو اسماعیل، وی را امیر عادل لقب دادهاند. اسماعیل هم چنین علمای دین را احترام میگذاشت. و در بسط و گسترش مذهب اهل سنت از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
ابونصراحمد بن اسماعیل 295-301
اسماعیلبن احمدبن اسدبن سامان بعد از پدر پادشاه شد. عالمپرور و علمدوست بود. با علماء مجالس بحث تشکیل میداد. به همین سبب غلامان بر او شوریدند. و وی را در سال 301 به شهادت رساندند. از وقایع مهم حکومت احمد یکی از لشکرکشی اوست برای خواباندن شورش ناصر کبیر علوی در طبرستان که منجر به شکست علوی مزبور گشت. این واقعه در سال 301 ه. ق بود. دیگری فتح مجدد سیستان بدست سرداران معروف سامانی حسینبن علی مرورودی و سیمجور دواتی در سال 300 ه. ق وزارت اسماعیل و پسرش احمد با ابوالفضل محمدبن عبیدالله بلعمی دانشمند مشهور بود. امیراحمد بنام امیر شهید ملقب است.
نصربن احمد 301-331 ه. ق ملقب به امیر سعید
بعد از قتل احمد بناسماعیل بزرگان و امرای سامانی پسر هشت سالهاش نصر را به حکومت نشاندند. و ابوعبدالله جیهانی از دانشمندان بزرگ زمانه به وزارت او منصوب شد و امور مملکت را بر قاعده انصاف و احسان آغاز کرد. به علت خردسال بودن نصر در دوران اولیه حکومت وی شورشهایی از سوی عمویش اسحاق بن احمد سامانی و پسر عمویش منصور اسحاق روی داد که به شکست انجامید. بعد از وفات جیهانی وزارت نصر به عهده ابوالفضل محمدبن عبیدالله بعلمی که در عهد امیر اسماعیل و امیر احمد نیز وزارت کرده بود گذاشته شد و وی در این سمت بود که در سال 326 بر اثر دسیسه باطنیه از کار برکنار شد و ابوطیب محمدبن حاتم مصعبی اسماعیلی مذهب به وزارت نصر رسید. بر اثر نقشه از پیش تعیین شده محمد خشبی رئیس فرقه باطنیه امیر نصر نیز بعد از آنکه بیشتر درباریانش به فرقه اسماعیلیه (7 امامی) پیوسته بودند وی نیز فریفته شده و بدان مذهب گروید. باطنیه که خود را دیگر قدرتمند میپنداشت. دعوت خود را آشکار میکند. ولی سران لشکری و بزرگان اهل سنت تصمیم به براندازی امیر نصر و فرقه اسماعیلیه میگیرند که نوح پسر نصر از این قضیه باخبر شده و با درایت و هوشیاری خاصی پدر را از اشتباهش آگاه میکند آنگاه وی را خانهنشین کرده خود حکومت سامانی را به عهده میگیرد. امیر نصر 30 سال حکومت کرد و در دوران وی حکومت علویان طبرستان بکلی برافتاد. و آل زیار با یاری سامانی در طبرستان و ری به خدمت رسید. بنیانگذار زیاریان شخصی بنام مرداویج بود.
امیر نصر انسانی دیندار – عالم و علمگستر بود. وی در طول حکومت طولانی خود خدمات زیادی به ترقی علم و علماء نمود. و خیرات بسیار کرد. زمانی که به هرات میرود از آن شهر بسیار خوشش میآید و امیران وقتی میبینند که نصر خیال برگشتن به بخارا را ندارد، رودکی را واسطه قرار میدهند و رودکی با سرودن ابیات زیر نصر را مشتاق رفتن به بخارا میکند:
باد جوی مولیان آید همی |
|
بوی (باد) یار مهربان آید همی |
ریگ آمودریا با درشتیهای او |
|
زیر پایم پرینا آید همی |
آب جیحون از نشاط روی دوست |
|
خنک ما را تا میان آید همی |
ای بخارا شاد و دیر زی |
|
میر زی تو شادمان آید همی |
میر سروست و بخارا بوستان |
|
سرو سوی بوستان آید همی |
میر ماهست و بخارا آسمان |
|
ماه سوی آسمان آید همی |
نوح بن نصر 331-343
بعد از آنکه امیر نصر از حکومت کناره گرفت پسرش نوح به جایش بر تخت نشست. امیر نوح وزارت را به امام شمس الائمه ابیالفضل محمدبن الحکم السرخسی صاحب مختصر کافی سپرد. این امام جلیلالقدر تمامی کارها را مطابق شریعت مقدس اداره کرد. طوری که کسانی که در مغزشان جز چپاول و ظلم به مردم به چیز دیگری فکر نمیکردند از وزارت آن امام به تنگ آمدند و در فرصتی مناسب یعنی در گیرودار جنگ داخلی بین نوح و عمویش ابراهیم بن احمد که امیر نوح قدرت ایستادگی در برابر وی را نداشت. امیر نوح را مجبور میکنند که آن امام را به آنها بسپارد و نوح ناچاراً میپذیرد. آن گمراهان آن بزرگوار را به طرز فجیعی بشهادت میرسانند. بالاخره نوح موفق میشود شورشیان را قلع و قمع کند و تا سال 343 زمان مرگش حکومت کند. امیر نوح مردی نیکوسیرت و بسیار دیندار و صاحب اخلاق پسندیده بود. به طوری که معاصرینش به او لقب امیر حمید دادهاند.
ابوالفوارس عبدالملک بن نوح 343-350 ه. ق
ابن نوح بعد از پدر امیر شد در عهد وی البتکین به سال 349 به سپهسالاری خراسان رسید و ابوعلی محمدبن بلعمی (دانشمند مشهور) به وزارت میرسد. عبدالملک رکنالدوله بویه را خرجگذار سامانی میکند و قرار میشود. که وی سالیانه دویست هزار دینار به بخارا بفرستد.
ابوصالح منصور بن نوح 350-366
بعد از وفات عبدالملک در حین گوی بازی با اسب، امرا و بزرگان حکومتی در بخارا عموی عبدالملک بنام ابوصالح منصور را به حکومت گماشتند و این بر خلاف توصیه البتکین به آنها بود. همین مسئله باعث کدورت بین منصور و البتکین شد. سردار سامانی نیز با سه هزار غلام خود به غزنین میرود و آنجا را تصرف کرده و شاه آنجا میشود. منصور با فرستادن سی هزار سپاهی به البتکین به جنگ برخاست ولی البتکین با شش هزار سپاهی خود لشکر منصور را شکست سختی میدهد، بعد از آن منصور دیگر مزاحم وی نمیشود. امیر منصور پانزده سال با عدل و دادگستری حکومت کرد. و از او خیرات و میراث ماند. وزیر او ابوعلی محمدبن ابوالفضل محمد بلعمی بود که در سال 352 ه. ق تاریخ طبری را به فارسی ترجمه کرد. منصور را امیر سدید لقب دادهاند. بدنبال مرگ ابوعلی بلعمی منصور ابوعبدالله احمدبن جیهانی را به جایش منصوب کرد.
ابوالقاسم نوحبن منصور 366-387 معروف به الرضی
نوح ثانی در سیزده سالگی به امیری رسید و مادرش به علت خردسال بودنش امور ملکی را اداره میکرد. بعد از آنکه نوح دوم به حد رشد رسید، ابوالحسن عبدالله بن احمد عتبی که جوانی فاضل و کاردان بود را علیرغم مخالفت ناصرالدوله ابوالحسن سیمجوری به وزارت گماشت. مخالفت سیمجوری باعث شد که عتبی وی را از سپسالاری خراسان برکنار کند. در آن اوان فخرالدوله دیلمی و قابوس زیاری از دست عضدالدوله و مؤیدالدوله بویی از عراق و گرگان به نیشابور گریختند و از نوح یاری طلبیدند. نوح سپاهی را بسرداری فایق به طرف گرگان فرستاد. اما به علت خیانت فاییق و همدستی وی با سیمجوری آن سپاه فراری شد. و به نیشابور برگشتند. عتبی سپاه دیگری را به بلخ فرستاد و خود نیز عزیمت کرد، اما در سال 372 بدست همدستان ابوالحسن سیمجوری و فایق کشته شد.
و اگر در این هنگام عضدالدوله دیلمی نمیمرد. خراسان از دست سامانیان خارج میشد. ابوالحسن سیمجوری در نیشابور مسجدی ساخت و بر آن بود که در آنجا خطبه بنام خلیفه فاطمی مصر مستنصر بخواند ولی نوح ثانی با دادن سپهسالاری به سبکتگین پدر سلطان محمود سر و سامانی به لشکریان خود داد و امیر سبکتگین با برانداختن قرامطه در هرات و نیشابور و سایر جاهای خراسان به لقب ناصرالدین مفتخر شد. سپهسالار خراسان شد و پسرش محمود ملقب به سیفالدوله و محمود در نیشابور ماند. ولی از سیمجوری و همکارش فایق شکست خورده به پدر متوسل میشود. پدر و پسر سیمجوری و فایق را بسختی شکست میدهند. و شالوده اصل حکومت غزنویان را پیریزی میکنند. دارابن قابوس نیز بعد از معلوم شدن مذهب سیمجوری به پیش نوح ثانی رفته و نوح او را به گرمی میپذیرد.
ابوالحارث منصور بن نوح 387-389
بعد از مرگ نوح ثانی منصور ثانی پسر خردسالش جای پدر را گرفت. منصور خراسان را به بکتوزون میدهد و قهستان و هرات را نیز به ابوالقاسم سیمجوری برادر ابوعلی سیمجوری میدهد. محمود که در آن اوان بر اثر فوت پدر و استیلای برادرش اسماعیل بر غزنه از خراسان به غزنه رفته بود. بعد از غلبه بر برادر و سر و سامان دادن به قلمرو حکومت پدرش به خراسان برگشت و از منصور مقام سابق خود را خواست ولی منصور در عوض بلخ و ترمذ و بست و هرات را به وی پیشنهاد کرد. ولی محمود آن را رد کرد. محمود به سرخس حمله برد، و بکتوزون را به پیش منصور منهزم نمود. بکتوزون و فایق در 12 صفر 389 منصور را کور کرد و برادر طفلش عبدالملک را امیر خواندند. این امر موجب خشم محمود شد و در جنگ هر دو سردار را منهزم ساخت سیفالدوله خراسان و گرجستان را مسخر خویش نمود. و نام سامانیان را از خطبه انداخت و برادرش نصر را سپهسالار خراسان نمود و خود در بلخ مقیم شد و آنجا را به پایتختی اختیار کرد. و خلیفه او را امینالملّه و یمینالدوله لقب داد.
القاب و اسامی امیران سامانی و زمان امارت هر یک
1- امیر عادل، امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بناحمد |
259 تا 279 |
2- امیر شهید، ابونصر احمدبن اسماعیل |
295 تا 301 |
3- امیر سعید، ابوالحسن نصر بن احمد |
301 تا 330 |
4- امیر حمید، ابومحمد نوح بن نصر |
331 تا 343 |
5- امیر رشید، ابوالفوارس عبدالملک بن نوح |
343 تا 350 |
6- امیر مؤید، امیر سدید، ابوصالح منصور بن نوح |
350 تا 366 |
7- امیر رضی، شاهنشاه ابوالقاسم نوحبن منصور |
366 تا 387 |
8- امیر ابوالحارث، منصوربن نوح |
387 تا 389 |
9- امیر ابوالفوارس، عبدالملک بن نوح |
12صفرتادهم ذیحجه 389 |
برگرفته از
تاریخ ایران پس از اسلام
- ۹۲/۰۹/۲۵