فرقه های روزگار صفویه
مهمترین عقاید دوران صفویه
- بابائیان: بنیانگذار آن بابا الیاس از شاگردان احمد یسوی متوفای 561 ه. ق بود. در میان مریدان او شخصی بنام شیخ اسحاق که بعدها به بابا اسحاق معروف شد، وجود داشت. بابائیان بابا اسحاق را بابا رسولالله مینامیدند زیرا معتقد بودند که روح حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- و حضرت علی -رضی الله عنه- در وجود او متجلی و به او منتقل شده است. در زمان سلطان غیاثالدین سلجوقی از سلاجقه روم قیام آنها در آناتولی ترکیه شروع شد ولی بزودی آنها شکست خوردند و بابا اسحاق به هلاکت رسید.
- حروفیه: فضلالله ابوالفضل استرآبادی بنیانگذار فرقه حروفیه به نوشته ابن حجر عسقلانی (رحمه الله) در کتاب أنباء الغمر فی أبناء العمر یکی از زهاد بدعتگذار بود. فضل در سال 804 ه. ق به دستور تیمور گورکانی بدست پسرش میرانشاه حاکم شروان به هلاکت رسید.
رهبران حروفیه صوفیانی بودند که اعتقاد داشتند با خدا یکی شدهاند و همین اعتقاد آنها با هیچ نوع معیار اخلاقی نمیخواند. بنظر آنها وقتی با خدا یکی میشدند وجه تمایز بین خیر و شر از میان برمیخاست و همه چیز در واقعیت وجودی آنها خلاصه میشد. آنها معتقد بودند بهشت عبارت است از علم و دوزخ عبارتست از جهل. چون ما عارف به 32 کلمه و وجود خود آشنا شویم همه اشیاء برای ما بهشت است. نماز نیست، روزه نیست، غسل و طهارت نیست و حرام نیست و همه چیز حلال است که این همه تکلفات است و در بهشت تکلف نیست. به اعتقاد حروفیان گردش کائنات بر اساس سه مرحله بنیان گذاشته شده: 1- نبوت 2- امامت 3- الوهیت. نبوت با حضرت آدم شروع و به حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- خاتمه مییابد. امامت از حضرت علی شروع و به حسن عسکری خاتمه مییابد. دوران الوهیت با ظهور فضل که بنا به اعتقاد خودش مهدی موعود است شروع میشود. این ادعای حروفیه نسخ شرایع را به دنبال داشت. این فرقه بخاطر آنکه به حروف اهمیت به سزایی میدادند و به حروفیه معروف شد.
- بکتاشیه: محمدبن ابراهیم بن موسی خراسانی اهل نیشابور معروف به حاجی بکتاش ولی موسی مؤسس طریقت بکتاشیه از مریدان احمد یسوی و از یاران بابا الیاس بود که همراه وی از خراسان به آناتولی کوچید. در قیام بابائیان همراه بابا اسحاق بود. ولی سلطان سلجوقی او را بخشید و وی را نزد مولانا جلالالدین رومی فرستاد. پیروان بکتاشیه حضرت علی را بسیار ستوده گاهی حالت الوهی بدو قائل میشدند. همچنین امامان دیگر را تقدیس داشتهاند. آنها به یک نوع تثلیت شیبه تثلیت مسیحیان معتقد بودند، (خدا – محمد – علی) و برای حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- و حضرت علی -رضی الله عنه- رتبه مافوق بشری قائل بودند حاجی بکتاش در سال 738 ه. ق دو سال قبل از تولد فضلالله استرآبادی مرد. در سال 1240 ه. ق به دستور سلطان محمودخان عثمانی بساط حروفیه و بکتاشیه برچیده شد و خانقاههایشان ویران و مایملکشان به نقشبندیه واگذار شد اما آنها به نوعی در میان دراویش نقشبندیه و قادریه و رفاعیه و سعدیه مسلک شدند و محرمانه به انتشار عقاید و مبادی خود پرداختند این امر باعث شد که بسیاری از عقاید کفرآمیز آنها وارد فرقههای مذکور شد.
- مشعشعیان یا اهل حق یا علی اللهیها: سید محمد بن سید فلاح شاگرد و داماد احمد بن الحلی اسدی معروف به علامه حلی (756-841 ه. ق) متولد 780 ه. ق و متوفای 866 ه. ق بنیانگذار فرقه اهل حق میباشد. وی بر طریقه مذهب فلاسفه و اسماعیلی بود. وی با تقیه و تصوف توانست در لرستان و خوزستان سلسلهاش را بنیانگذاری کند. طبق نوشتههای اهل حق سید محمد مشعشع در سی و دو سالگی خود را مظهر الوهیت خواند. یکی از عقاید زشتی که سید محمد و پیروان او داشتهاند خدا شناختن امام علی -رضی الله عنه- بوده است. در کتاب من کلام المهدی که حاوی گفتههای سید محمد است و همین مطلب در کتاب زندگانی شمسالعارفین حجت علیشاه نعمتالهی نیز آمده است سید محمد میگوید:
(گوهر خدایی در کالبد علی نهان بود. این کالبد که عنوان امامت داشت زبان و چشم و دست و روی آن گوهر خدایی بود. خدا فرمان این کالبد را هم به مردم واجب ساخته بود، چون که فرمان آن گوهر نهان شده در او واجب بود. این برای آن بود که خدا با صورت ناتوانی پدیدار گردد تا دانسته شود که چه کسانی او را میشناسند و گردن میگذارند و چه کسانی نمیشناسند و گردن میپیچند تا بدینسان آزمایشی به میان آید. چنان که سنیها او را نشناختند و با زور از او بیعت برای ابوبکر گرفتند. شیعیان اثنیعشر نیز او را تنها به امامت شناختند و گوهر نهان شده در او را ندانستند. هر که این را نپذیرد ناصبی است و در چیرگی آینده کشته خواهد شد. میگوید: دوازده امامان نیز گمراهند و از آنها نیز بازخواست خواهد رفت و آن باوری که به امامت کالبد داشتند سودی به ایشان نخواهد داد.) سید محمدنوربخش شاگرد دیگر حلی بود. که طریقت نور بخشیه را در شرق ایران و ماوراءالنهر بنیانگذاری کرد.
- صفویان: بنیانگذر این طریق شیخ صفی الدین اردبیل (650-735 ه. ق) است. شیخ صفی از عرفای مشهور زمان خود بود. وی مرید شیخ تاجالدین زاهد گیلانی بود و دخترش را به زنی گرفت بدنبال وفات شیخ زاهد در سال 700 ه. ق شیخ صفیالدین در مقام ارشاد بر جای او نشست و مریدان شیخ زاهد همه گرد شیخ صفیالدین گرد آمدند. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب صفحات 121 تا 124 مینویسد: شیخ صفی شافعی مذهب است و اکثر مردم اردبیل مذهب شافعی دارند و مرید شیخ صفی میباشند. ابن بزاز نیز در نسخه اصلی صفوه الصفا که در موزه ایاصوفیه اسلامبول موجود است میگوید: در اردبیل بغیر از اهل سنت و جماعت خلاف و اختلاف مذاهب چون اشعریه، معتزله، قدریه، مشبه، مجسمه، معطله و غیرها هرگز نبوده و نباشد. این طریقت تا اوایل قرن دهم هجری بر منهج شیخ صفی بود. منصب ارشاد در این مکتب ارثی بود بعد از پدر به یکی از پسرانش میرسید.
- خاکسار یا جلالیه یا حیدریه یا اهل حق: این طریقت توسط شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل اول صفویه بنیانگذاری شد. پدر شیخ حیدر یعنی شیخ جنید با نقشههای ماهرانه خود موفق به جلب حمایت اوزون حسن گردید و با استفاده از اقامت در دیار بکر و آناتولی به جلب قبایل ترکمان پرداخت و مریدان بسیاری را جذب کرد. شیخ حیدر نیز دختر اوزون حسن آق قویونلو بنام مارتا را به زنی گرفت. مادر مارتا بنام کاترینا دختر آخرین امپراطور مسیحی طرابوزون به شرط آنکه در دین مسیح بماند با اوزون حسن ازدواج کرده بود. دانشمند بزرگوار فضلالله بن روزبهان خنجی در عالمآرای امینی و کتاب ابطال الباطل مینویسد: وقتی امیر جانشینی به جنید رسید نحوه نیاکان خود را تغییر داد. پرنده اشتیاقش تخم قدرتطلبی در آشیانه اندیشهاش کاشت هر لحظه و هر دم در پی تصرف سرزمینی و ناحیهای برآمد. پیروان او علناً شیخ جنید را خدا و پسرش حیدر را پسر خدا صدا میکردند. آنها در ستایش او میگفتند: او تنها موجود روی زمین است. معبودی جز او وجود ندارد. اگر کسی صحبت از مرگ جنید میکرد زندگی را به کامش تلخ میکردند. بعد از مرگ جنید خلیفههای او از اطراف و اکناف جمع شده پیوندهای الوهیت حیدر را اعلام میکنند. تعدادی از قبایل طالش روم و سیاهکوه (قرچهداغ) در اطراف او جمع آمده او را معبود خود ساخته و نماز عبادت را به کنار نهاده شیخ را قبله حاجات و مسجد آمال خود نهادند. اساس مذهب حیدریه بر تشیع تعصبآمیز و دشمنی فراوان با اهل سنت قرار گرفته بود. آنها قرآن را ناقص میدانستند. علت تحول مرشدان و پیروان صفویه از رویه خانقاهنشینی و مسالمتکاری با سلاطین اهل سنت و گرایش آنها به ایجاد دولتی جداگانه از شیخ جنید شروع میشود. او و فرزندانش با پیوستن به عقیده اهل حق و حروفیه و بکتاشیه و نوربخشیه که همه آنها در حقیقت یک چیز بودند قدرت دنیوی کسب کردند. میدان فعالیت این فرقهها از خوزستان و آناتولی و دیار بکر و کرمانشاهان و لرستان تا سواحل رود ارس و موصل و بصره و ماوراءالنهر و خراسان و افغانستان و هندوستان گسترده بود. پیروزیهای سریع نظامی شاه اسماعیل در ابتدای کارش بخاطر گستردگی فعالیت این فرقهها بود و گرنه شاه اسماعیل هیچگاه موفق نمیشد سرزمین به آن وسعت را به زیر فرمان خود آورد. زکی ولیدی طوغان در کتاب منشأ صفویان مینویسد: تعداد صفویان دو میلیون نفر بود که اجداد آنها دو یا سه قرن قبل از قدرتگیری آنها با حملات مغولان بطرف آناتولی رانده شده بودند آنان بعد از قدرتگیری به ایران سرازیر میشوند و موفق به اشغال آن میشوند. وقتی صفویه ایران را اشغال کردند بجز معدودی از پیروان فرقههای نامبرده بقیه جمعیت ایران که آن را تا چهل میلیون نوشتهاند اهل سنت بودند حتی خود پیروان فرقههای بالا از مذاهب اصلی شیوخ خود تا زمان قدرتگیری صفویه بیخبر بودند.
همین امر باعث شد که پیروزیهای برقآسای آنها و اشغال سرزمینهای خیلی زود فروکش کند. علامه فضلالله بن روزبهان خنجی در مقدمه تاریخ عالمآرای امینی مینویسد: گروهی از بدعتگزاران این سرزمین را اشغال کردهاند و نظریات رافضی و فرقهگرایی را توسعه دادهاند. این مسأله باعث شد که من سرزمین پدری خود را ترک گویم و پس از وداع با عزیزان و یاران راه تبعید را در پیش گیرم. از این رو شهر اصفهان خود را پشت سر گذاشتم و به کاشان آمدم و در آنجا ساکن شدم، یعنی جائی که نظریات اهل سنت و جماعت گسترده است و از فرقهگرایی و الحاد خبری نیست. دلیل دیگری که اثبات میکند در ایران شیعه محلی از اعراب نداشته است جذب علماء شیعه از خارج ایران برای بسط این مذهب بوده است که این مسئله توسط دکتر زرینکوب در روزگاران و دکتر ذبیعالله صفا در تاریخ ادبیات در ایران و دیگر نویسندگان منصف ایرانی به آن اذعان شده است. دلیل دیگر قبیلههای تشکیل دهنده سپاه قزلباش میباشد که یا مانند قبیله افشار مغول بودهاند یا اینکه در آناتولی مستقر بودهاند و بعد از قدرتگیری روانه ایران شدند. مانند دو قبیله استاجلو و تکلو در آسیای صغیر. راجر سیوری در کتاب عصر صفوی مینویسد:
صفویه همین که با استفاده از ایدئولوژی خاص خود به قدرت رسید، عمداً به محو کردن شواهدی در مورد منشأ خود آغازیدند که ممکن بود باعث ضعف کارآیی این ایدئولوژی شود و پایههای را که این عقیده بر آن استوار بوده مورد سؤال قرار گیرد. کسروی نیز این مسئله را مورد بررسی قرار داده است و دروغ بودن سیادت صفویان را اثبات کرده است. صفویهها برای آنکه بتوانند در ایران به راحتی حکومت کنند، نسب شیخ صفیالدین را با بیست واسطه به امام موسی کاظم -رضی الله عنه- رسانده بودند و او و اولادش را سید میدانستند. این تنها موردی نبود که صفویه دست به تحریف آن زد بلکه آنها کار را به جایی رساندند که حتی بزرگان اهل سنت در ایران را نیز به شیعهگری منسوب کردند. بزرگانی که در تمام طول حیات خود در نشر مذهب اهل سنت کوشیده بودند. کسانی مانند مولوی، جامی، سعدی شیرازی، فردوسی و....
بن مایه
تاریخ ایران پس از اسلام