تحولات مذهبی در دوران قاجاریه و پیدایش مذهب های دروغین
تحولات مذهبی در دوران قاجاریه
همچنان که قبلاً آورده شده است کشتارهای وحشتناک قاجار بخصوص در مازندران و کرمان باعث تقلیل جمعیت اهل سنت در آن مناطق گشت همچنین کاهش جمعیت چهل میلیونی ایران در اوایل صفویه به شش میلیون نفر در سال 1800 میلادی بیانگر این مطلب اساسی است که در طی سه قرن نه تنها بر جمعیت ایران افزوده نگشته است، بلکه شدیداً از آن کاسته شده است، که این کاهش در نتیجة آزار مذهبی و مهاجرت دسته جمعی مردم برای فرار از پاکسازی مذهبی و جدا شدن قسمتهای بزرگی از پیکرة ایران رخ داده است. علاوه بر اینها باید اذعان کرد که اعتقاد به امام زمان و سیدگری و شیخگری نیز مهمترین عامل گرایش اهل سنت بخصوص شافعیان به شیعهگری بوده است.
سیدگری و اعتقاد به امام زمان تقریباً اسلام را در خاندان حضرت علی -رضی الله عنه- خلاصه میکند. شیخگری هم مریدانی ببار میآورد که از فرق سر تا ناخن پا تابع شیخ میباشند و از جمله شرایط مرید است؛ علم آن است که شیخ گوید، هر گونه اعتراضی به شیخ کفر است. صوفی باید همچون مردهای در دست شیخ باشد و... در نتیجه صوفیگری افرادی را پرورش میدهد که با کوچکترین اشارة شیخ رنگ و مذهب عوض میکنند و همین مسئله است که باعث شد صفویه به راحتی ایران صوفی زده را به اشغال خود درآورد. در دوران قاجار کشتن افراد متنفذ و قدرتمند اهل سنت و ایجاد جو رعب و وحشت جمعیت اهل سنت را در نواحی مرکزی ایران بشدت کاهش داد.
در آن دوران امپراطور عثمانی به علت وجود قدرتهای بزرگ مسیحی مانند روسیة تزاری و امپراطوری اتریش مجارستان و انگلیس و فرانسه و سایر قدرتهای اروپایی نتوانست از اهل سنت در داخل ایران مانند دوران قبل از آن حمایت کند. در آخر حکومتهای قاجاریه مناطق بزرگی از مرکز ایران تغییر مذهب داده بودند و جدا شدن مناطق وسیع دیگر از ایران (قفقاز – افغانستان – ترکمنستان – بلوچستان و پاکستان) باعث شد که اهل سنت در ایران در حاشیه قرار گیرد. بدین ترتیب مذهبی که اکثریت بزرگان و رواجدهندهگان آن ایرانی بودند، در زادگاه خود منزوی شد. نقش انگلیس در این تغییر مذهبی را نباید نادیده گرفت. چراکه این استعمارگر پیر برای تحت الحمایه قرار دادن ایران حتی دست به ایجاد مذاهبی نیز در ایران زد که از آن جمله است: شیخیه – بابیه – بهائیه.
ظهور مذاهب گمراه کننده شیخیه – بابیه – بهائیه
در اوایل دورة سلطنت فتحعلیشاه یکی از علمای شیعه از احساء بحرین بنام شیخ احمد بن زینالدین که مردی فصیح و فاضل ولی در تشیع خود راه افراط و غلو میرفت پس از مقیم شدن در عتبات به نشر عقایدی دربارة اصول دین پرداخت که با عقاید علمای سابق شیعة امامیه فرق داشت، بدین معنی که او از اصول دین توحید و نبوت و امامت را پذیرفت ولی منکر عدل و معاد (معاد جسمانی) شد و گفت که عدل هم مانند سایر صفات ثبوتیة خدا است و علت ندارد که آن را رکنی از ارکان دین قرار دهند و معاد جسمانی را هم بدان علت که بدن پس از مرگ نابود میشود، منکر بود و میگفت: تنها از انسان مادة لطیفی به جا میماند و در این صورت در قیامت رستاخیز جسم ممکن نیست. در عوض شیخ احمد احسائی اعتقاد به رکن دیگری را که پیروان او رکن رابع میخوانند لازم و از جمله اصول دین میشمرد، و آن عقیده به یک نفر وکیل یا نایب از میان شیعیان کامل بود که بین سایر شیعه و امام غایب واسطه باشد و شیخ احمد احسائی در این ایام خود را شیعة کامل میدانست.
پیروان شیخ احمد احسائی را شیخیه میخواندند. پس از شیخ احمد ریاست فرقة شیخیه به یکی از شاگردان او بنام حاج سید کاظم رشتی رسید و سید تا سال1259 ه. ق که فوت کرد در این سمت بود. بعد از وی بین دو تن از شاگردان او در باب جانشینی استاد رقابت درگرفت و هر کدام این مقام را از آن خود میدانستند، یکی حاج محمد کریم خان قاجار و دیگری سید علی محمد شیرازی. سید علی محمد به جای عنوان شیعة کامل و رکن رابع خود را باب خواند و غرض او از اختیار این کلمه که از زمان غیبت کبری وکلای امام غایب را به همان عنوان خوانده بودند، آن بود که او وسیلة ارتباط یافتن با امام غایب و راه وصول به این فیض است. حاج محمد کریمخان همچنان به ریاست شیخیة اصحاب شیخ احمد و سید کاظم ماند، در صورتی که سید علی محمد به تدریج به تأسیس مذهبی تازه که بابیه خوانده شد قیام نمود.
ظهور ادعای سید محمد علی در سال 1260 ه. ق اتفاق افتاده. اندکی بعد از قیام، سید علی محمد پای ادعا را بالاتر گذاشته خود را همان امام غایب دانست که در طی هزار سال شیعیان انتظار ظهور او را داشتند و کتابی آورد بنام بیان که آن را به زعم خود نسخکنندة قرآن مجید میپنداشت. دعوت سید علی محمد در بوشهر و شیراز و بعضی دیگر از نقاط ایران پیروانی پیدا کرد از آن جمله، منوچهرخان متعمدالدولة باب را به اصفهان خواند و او را تحت حمایت خود گرفت. در سال 1263 ه. ق به امر محمدشاه باب را از اصفهان به آذربایجان بردند و در قلعة چهریق زندانی کردند. امیر کبیر برای دفع بابیه که باعث اختلال امنیت غالب ولایات شده بودند مأمورینی فرستاد و در همه جا رؤسای ایشان را به دست مأمورین مغلوب و مقتول کرد.
وی مقاومت بابیه را در مازندران و زنجان در سال 1256 ه. ق درهم شکست و قلعههای ایشان را گرفت. پس ازکشته شدن سید محمد علی بین پیروان او بر سر جانشینی باب اختلاف افتاد. جمع کمی جانب میرزا یحیی معروف به صبح ازل را گرفتند و طایفهای دیگر که اکثریت یافتند تابع میرزا حسینعلی بهاءالله شدند و این دو تن از اهل نور مازندران و از پدر برادر یکدیگر بودند و از ابتدا نیز باهم موافقت داشتند لیکن کمی بعد بین ایشان رقابت در گرفت و اتباع بهاءالله یعنی بهائیه به دشمنی با پیروان صبح ازل یعنی ازلیه قیام نمودند و ازلیان در اقلیت افتادند.
نگاهی گذرا به بهائیت
وقتی در قرن 13 هجری قمری شخصی به نام علی محمد شیرازی ادعای نیابت و باب امام زمان(ع) را کرد، با حمایت مستقیم کشورهای سلطه طلب توانست بین مردم ایران اختلاف اندازد و بر پایه همین حمایت ها بود که بعد ادعای مهدویت و سپس نبوت کرد و در آخر ادعا نمود که او خدا است و خداوند در او ظهور کرده و دورة دین اسلام به پایان رسیده است و در نهایت بر اثر واکنش علمای اسلام، در سال 1266 قمری در تبریز اعدام گردید و بعد از او میرزا حسینعلی ملقب به بهاء الله ادعای جانشینی او را کرد و گفت منم خدای عزیز که باب مژده آمدنم را داده بود و در کتاب هایی که نازل کرد تنها مقداری از احکام باب را نسخ کرد و پس از او پسرش عباس معروف به عبدالبها جانشین او شد.
حمایت های خارجی از بهائیت
1. حمایت روسیه:
سفارت روسیه از اول فتنه بابیه و پیدا شدن فرقه بابیه و بهائیه از رهبران این فرقه حمایت می کرد. به عنوان مثال دالگورکی سفیر روسیه در تهران برای نجات بهاء الله از زندان پادرمیانی کرد و فرستاده خود را با وی همراه نمود تا به سلامت از ایران خارج شود.
2.دولت انگلستان:
بعد از انتقال رهبری بابیت و بهائیت به عراق و سپس فلسطین، رهبران این فرقه خود را به تبعیت استعمار انگلیس در آوردند به طوری که پس از پایان جنگ جهانی اول به پاس خدماتی که عبدالبهاء برای استعمار انگلیس انجام داده بود طی مراسمی لقب سِر(Sir) و بزرگترین نشان خدمتگزاری، نایت هود(Knight Hood) را دریافت کرد.
3.پادشاه عثمانی:
برای قدردانی از حمایت های عثمانی از بهائیت، عبدالبهاء لوحی برای او نازل کرده و از او تشکر نمود.
البته لازم به ذکر است که حمایت های خارجی از بهائیان که به دلیل تضعیف اسلام و تفرقه بین مسلمانان و اقوام ایرانی صورت می گرفته فقط به مئارد بالا خلاصه نمی شود و نانگونه که همگان می دانند در زمان حاضر کشور هایی مانند آمریکا و رژیم اسرائیل نیز از آنها حمایت همه جانبه می کنند.
برخی از عقاید بهائیان
1. شناخت: اولین چیزی که بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحی و طلوع امرالله است، یعنی معرفت به میرزا حسینعلی بهاء الله که در اثر این شناخت اعمال قبول می شود.
2. بهاء الله همان خداست و پس از او شوقی افندی خدا شد.
3. بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است، یعنی سید علی محمد شیرازی باب فقط مژده رسان بهاء الله بود و با آمدن او قیامت نزدیک می شود.
4. اسماء، صفات و افعالی که برای خداوند تبارک و تعالی ذکر می شود رموزی است برای اشخاصی که آنها مظهر الله هستند(یعنی خدا در آنها ظهور کرده است) و گرنه خداوند، اسماء و صفات و افعال ندارد.
5. بهاء الله، احد و واحد است و شریکی در ملک برای او نیست، چرا که خداوند در او ظهور کرده است و این ظهور برای شناخت بیشتر خداوند است که در حجاب غیب از نظرها پوشیده است.
6. بهائیت از همه ادیان گذشته بهتر است، چرا که خداوند در بهاء الله ظهور کرده است و ادیان دیگر با ظهور بهاء تمام می شوند و به مرحله کمال می رسند.
7. دین اسلام تا آمدن بهاء الله معتبر بود و قرآن کریم هیچ گونه اعجازی ندارد و توسط باب نسخ شده است.
8. بهاء الله یک معجزه است، زیرا بدون اینکه به مدرسه برود توانسته الواح مقدس فارسی و عربی را املاء نماید.
9. شریعت بهائی فقط پس از هزار سال قابل تغییر است یعنی خداوند تبارک و تعالی می تواند بعد از هزار سال در شخص دیگری ظهور کند و دین بهائیت را نسخ کند، همچنانکه با ظهور خود در بهاء، دین اسلام را نسخ کرد(توجه داشته باشید که میزا حسینعلی تنها چند سال بعد ظهور کرد و نَه ، هزار سال)
برخی از ادعا های میرزا حسینعلی
سید علی محمد باب مؤسس فرقه بابیّت، در اوائل امر، ادعای بابیّت میکرد و میگفت: «من از جانب امام زمان مأموریت داشته و با او ارتباط معنوی دارم» و غیر از این هیچ ادعایی نداشت. بعد از چند سال، ادعای قائمیت کرد و گفت: «من همان امام زمان هستم» و بعد هم ادعای نبوت کرد. وقتی دید این ادعاها با هم سازگار نیستند درصد توجیه و تأویل آنها برآمد. از اینرو عنوان «قائم و مهدی» را که در سر لوحهی نوشتهها و بافتههایش قرار داده بود، تبدیل به یک کلمهی مبهم و کلی «من یُظهرهُ الله» یعنی «کسی که خدا او را ظاهر میکند»، کرد.
بعد از او دیگران از این لفظ مبهم سوء استفاده کردند و ادعا کردند که ما همان کسی هستیم که سیدعلی باب به ظهور آن بشارت داده است. یکی از این افراد حسینعلی بهاء بود او ابتدا به مدت 18 سال بعد از فوت سید علی محمد باب، پیرو برادرش میرزا یحیی بود اما بعد ادعا کرد که من همان «من یظهره الله» هستم که سید باب به ظهور او بشارت داده بود. سید باب در مورد او چنین سفارش می کند، که «پس از ظهور او، هر حکمی که داد به او عمل کنید و ادعای او را بپذیرید.»
همچنین میگفت: «قسم به ذات الهی اگر کسی یک آیه از او بشنود بهتر است از آن که هزار بار «بیان» را تلاوت کند»
3. ادعای رجعت
میرزا حسینعلی گاهی ادعای رجعت (مسیح) کرده است هم چنان که در کتاب مبین خطاب به پاپ مسیحیان میگوید:
«یا بابا، اخرق الاحجاب قداتی رب الارباب فی ظل السحاب... کذلک یأمر القلم الاعلی من لدن ربک العزیز الجبار انه اتی من السماء مرة اخری کما اتی اول مرة ایاک ان تعترض علیه»
«ای پاپ! پردههای غفلت را بدر. رب الارباب حضرت مسیح که خود بهاء است در سایه ابر آمد اینطور تو را امر میکند قلم اعلی از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، اینکه مسیح یکبار دیگر از آسمان آمد، چنانکه در مرتبهی اول از آسمان آمد، بپرهیز از اینکه اعتراض به او کنی.»
- ۹۲/۱۰/۲۴