ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

زمینه های تحول فکری و روحی ناصرخسرو

سوشیانت | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ | ۰دیدگاه

مقدمه

حکیم ناصر خسرو قبادیانی شاعر بزرگ قرن پنجم، در زمینه‌های مختلف دینی، حکمی، اخلاقی و فلسفی سخن گفته و در واقع نخستین شاعری است که تا این اندازه شعر را در خدمت باورهای دینی، اخلاقی و حکمی به کار گرفته است. عمدة گفته‌ها و سروده‌های وی در باب دین و ترجیح باورهای اسماعیلی است. علاوه بر این، بخش وسیعی از درون مایة شعری وی را «شعر اعتراض» تشکیل می‌دهد.

ناصر خسرو در جوانی به دربار شاهان غزنوی راه یافته بود و مانند دیگر شاعران در درگاه آنها به عیش و نوش می‌پرداخت. او همچون مداحان هم عصر خویش جز غزل و مدح چیزی نمی‌گفت. خود نیز در «سفرنامه» می‌گوید: «من مردی دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در عوامل و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم؛ و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان شهرتی یافته بودم.» (ناصر خسرو، 1:1367)

اما عواملی که موجب شد ناصر خسرو از خواب «چهل ساله» بیدار شود، کدام‌اند؟ آیا تنها یک «خواب و رؤیا» او را چنین دگرگون کرده است یا عوامل دیگری نیز وجود داشته که زمینه‌های ذهنی آن بعدها به صورت خوابی خود را نشان داده است؟ این سوال‌هایی است که در این نوشتار به آنها پاسخ گفته و نشان داده‌ایم خوابی که ناصر خسرو در «جوزجانان» دیده است، دلیل اصلی تحول شاعر نبوده بلکه به عنوان «محرکی قوی» او را بیشتر به جنبش در آورده است. در این جا، انگیزه‌هایی که پیش از سفر و دوری از وطن، کم ‌کم در فکر و جان ناصر خسرو شکل گرفته، تبیین شده است.

شاعران و نویسندگان بزرگ در هر جامعه‌ای، با توجه به بن‌مایه‌های فکری و بنیان اندیشه‌هایشان، دارای ویژگی‌هایی هستند. بزرگانی چون «سنایی» و «عطار» و «مولوی» در مرحله‌ای از عمر و دوران پختگی روح خویش، دچار انقلاب روحی و تحولی شگرف شده‌ و رسیدن به حقیقت را فراتر از عوامل اطراف خود می‌دیده‌اند. ناصر خسرو نیز از جرگه چنین بزرگانی بوده و او نیز به ستیز با ظالمان و ریا کاران برخواسته است.

همان‌طور که هر تحولی به مقدماتی نیاز دارد، انقلاب روحی ناصر خسرو، نیز به زیر ساخت‌ها و عواملی نیاز داشت که وی را به نقطه‌ی انفجار برساند. این عوامل عبارت‌اند از:

 

1- اندیشة وقاد ناصر خسرو

از عوامل تحول فکری ناصر خسرو، از مایه‌های فکری و بنیان اندیشگی او می‌توان سخن گفت که حاصل سال‌ها تفکر و اندیشه است.

مهم‌ترین تحول هر انسانی، شجاعت اعتراف به تقصیرات خود و همت به اصلاح آن‌ها و جبران گذشته است. این که ناصر خسرو افکار و اعمال خود را قبل از تحول مایه‌ی فساد و تباهی و ناشی از غفلت و گمراهی می‌داند، خود شاهدی بر این ادعا است:

آن کردی از فساد که گر یادت آید آن        رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر

                                         (همان:102)

این اعترافات نشان می‌دهد که ناصر خسرو طی سال‌های گذشته، در شک و دو دلی دچار شده و از «قال و مقال» خسته بوده است؛ زیرا، افکار و اندیشه‌های عقل‌گرای او جانش را به بند می‌کشیده است.

«... اگر بپذیریم که مسئلة تغییر عقیده و کناره‌گیری از خوشی‌های ظاهری زندگی برای ناصر خسرو دفعتاً روی داده، پذیرش این امر که وی یک مرتبه از دبیری دستگاه چغری بیگ سلجوقی به آیین اسماعیلی، که از مخالفان این حکومت‌ها بودند، روی آورده و چند سالی بعد به درجة «حجت» که از بالاترین مدارج داعیان این مسلک بوده، رسیده البته بسیار دشوار و شاید نامعقول باشد؛ زیرا ترک دبیری و استغنا آسان است اما کسب علم و اجتهاد در آن، زمان می‌خواهد و یک باره به دست نمی‌آید. (نظری، 45:1383)

از آثار ناصر خسرو استنباط می‌شود که او در فلسفه (آن هم در حیطة شناخت انسان و جهان)، حکمت، ریاضیات، هیئت، هندسه، نجوم، حفظ قرآن، تفسیر، تأویل و نقاشی مهارت داشته و در آثار و سروده‌های خود به این علوم اشاره کرده است. برای مثال؛ در مورد حفظ قرآن می‌گوید:

چرا خوانم چو فرقان کردم از بر         به جای ختم قرآن، مدح دهقان؟ (ناصر خسرو، 107:1384)

 

2- محیط خراسان

یکی دیگر از دلایل روحی و معنوی ناصر خسرو، محیط بستة خراسان است. «در آن سال‌ها، بعد از سه چهار قرن تسلط عناصر خارجی و بیداد و ستم آنان، موجی از مقاومت و ستیز و عصیان در مردم روشن رای روشن بین می‌جوشید . به همین روح ستیز و عصیان است که فردوسی شاهنامه را می‌آفریند، کسایی به تشیع می‌گرود، و ناصر خسرو به هواداری از فاطمیان برمی‌خیزد.» (ریاحی، 242:1355)

حاکمان زمان شاعر، ترکان خشتی هستند که از هر گونه تعلیم و تربیت به دور بوده و اسلام را تنها متابعت بی‌قید و شرط از عباسیان می‌دانسته‌اند؛ بنابراین، هر گونه انحراف از بغداد را انحراف از اسلام می‌دانسته و مخالفانشان را قرمطی، رافضی و ملحد می‌خوانده‌اند. در دوران حیات ناصر خسرو، این القاب بدترین تهمتی بود که به افراد می‌زده‌اند. خلفای عباسی نیز برای پیشبرد اهداف خویش از این ترکان حمایت می‌کرده‌اند.

ناصر خسرو، با توجه به زمینه‌های فکری و اندیشه‌ی بیگانه ستیزی، از محیط خراسان خشنود نبود؛ چنان که بعد از تحول، به اعتراض از حاکمان، علما و فقها، طبقة عامه و... می‌پردازد. او مانند مبارزی شجاع و بی‌باک و رهبری آگاه به گونه‌های مختلف،‌سخنان آتشین خود را با تندی و خشونت بر سر آن‌ها فرو می‌ریزد. او معتقد است که طبقة حاکم، باعث سقوط فکری و عامل فساد و تباهی سرزمینی شده که روزگاری مهد تمدن و فرهنگ و ادب بوده است. با آمدن این «دیوان» باغ علم و ادب خرابشده و جای انسان‌های فرهیخته را جهال و دونان گرفته‌اند.

باغی بود این که هر درختی زو              حری بودی و خوب کرداری

پر طوطی و عندلیب اشجارش              بی هیچ بلا و شور و پیکاری

دیوی ره یافت اندر این بستان              بد فعلی و ریمنی و غداری

بشکست و بکند سرو آزاده               بنشاند به جای او سپیداری

ننشست ازان سپس در این بستان              جز کرکس مرده خوار، طیاری

وز شومی او همی برون آید               از شاخ به جای برگ او ماری

گشتند رهی او ز نادانی                هر بی هنری و هر نگون ساری

                                     (ناصر خسرو، 351:1384)

دوران زندگی ناصر خسرو با اختلاف مذاهب مصادف است. عباسیان برای تثبیت قدرت خود حکومت‌های ترک را حمایت می‌کردند. این حکومت‌ها نیز برای نزدیک شدن به عباسیان از هیچ جور و ستمی فروگذاری نمی‌کردند. آن‌ها حتی برای جمع آوری مالیات بیشتر مردم را در تنگنا قرار می‌دادند؛ بنابراین در چنین محیطی، میان فقر و غنی فاصله زیاد بود:

این بر سر گنج بر آورده تخت            وان به یکی کنج درون بی نواست

خالد بر بستر خزست و بز                جعفر در آرزوی بوریاست

                                     (ناصر خسرو،99:1384)

ناصر خسرو با مشاهدة چنین اعمال و رفتاری، به فکر معترض و انتقاد افتاد. او که بیگانگان را عامل عقب‌ماندگی و پس‌رفت فکری و فرهنگی ایرانیان می‌دانست، نمی‌توانست شاهد ظلم و جور آنان بر سرزمین پاک آزادگان باشد:

خاک خراسان چو بود جای ادب            معدن دیوان ناکس اکنون شد

حکمت را خانه بود بلخ و کنون              خانه‌ش ویران و بخت وارون شد

                                         (همان:79)

ناصر جامعة ایران زمان فرمانروایی غزنویان و سلجوقیان را زیر سؤال می‌برد؛ همان کسانی را که با پشتیبانی خلفای عباسی به هر عمل ناشایستی دست می‌زدند. علما و فقیهان ریا‌کار نیز جهت رسیدن به نان ونوایی، «برای انکه احکام را قابل انعطاف سازند، متوسل به حیله‌های فقی می‌شدند.» (محقق، 502:1355) ناصر خسرو عمامه و ردا را رشوت خوار می‌بیند و از پادشاه به سوی فقیهان پناه بردن خود را از دهان مورچه به دهان اژدها رفتن تشبیه می‌کند:

وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم          زی اهل طیلستان و عمامه و ردا شدم

گفتم که راه دین بنمایند مر مرا           زیرا ز اهل دنیا دل پر جفا شدم

... گفتم، چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان،          «ای کردگار باز به چه متبلا شدم؟»

از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم            کز بیم مور در دهن اژدها شدم

                                     (ناصر خسرو، 139:1384)

خلاصه، ناصر خسرو که از دورویی، «اهل زمانه» به تنگ آمده بود، در نهایت، چاره را پناه آوردن به دین و «آل مصطفی» می‌بیند:

دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم             ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم

... مکرست بی شمار و ذهامر زمانه را        من زو چنین رمیده به مکر و دها شدم

چون غدر کرد حیله نماندم جز انک ازو        فریاد‌خواه سوی نبی مصطفی شدم

                                     (ناصر خسرو، 1384: 138-139)

 

2- آشنایی با ادیان و مذاهب

یکی دیگر از عواملی که موجب تحول فکری ناصر خسرو شده، مطالعه و تحقیق وی دربارة مذاهب مختلف بود. او خدمت در دستگاه پادشاهان را ، که عاری از هر گونه فرهنگ و تمدن بوند، بیهوده می‌پنداشت؛ به علاوه، این نهضت فکری سال‌ها قبل نیز در دل و جان ناصر خسرو ریشه دوانده بود و به تدریج قوی و قوی‌تر می‌شد. «گویی در کالبد ناصر خسرو جانی بی‌قرار و ناآرام نهفته است. پیوسته تشنه و در جستجوی زلال معرفت است و همین امر او را در جوانی به کسب دانش و معرفت کشاند. مسموعات و تلقینات دوران کودکی برای او قانع کننده نبود و معارف مکتسبه نیز او را سیراب نکرده است و از این‌رو به سیر و سیاحت با پیروان مذاهب گوناگون پرداخته است.» (دشتی، 1383: 178-177)

از میان مذاهب مختلف، ناصر خسرو با فرقة «باطنی» آشنایی نسبی داشت؛ بنابراین، در این اندیشه بود تا از اصول و عقاید این آیین بیشتر آگاهی پیدا کند. زیرا یکی از بنیان‌های فکری این طریقه، عقل‌گرایی بوده است. به طبع، شعر خردگرای ما به طرف آن‌ها مجذوب شده و آن آیین را به حق و حقیقت نزدیک‌تر می‌دید:

پرستنده همی رفتم از این شهر بدان شهر           جوینده همی گشتم از این بحر بدان بر

گفتند که «موضوع شریعت نه به عقل است           زیرا که به شمشیر شد اسلام مقرر»

گفتم که «نماز از چه بر اطفال و مجانین           واجب نشود تا نشود عقل مجبر؟»

                                         (ناصر خسرو، 510:1384)

حس حقیقت جویی و وخردورزی شاعر، با چنین فرقه‌ای مناسبت داشت. (2) این زمینه‌های فکری، او را بر آن داشت تا به آن‌ها گرایش یابد. در واقع، با خوابی که دید، عزم وی برای سفر و تحقیق و تفحص جزم شد.

ناصر در یک قصیدة‌ طولانی، که در حقیقت بیانیة زندگی اوست؛ تحول فکری خود را با زیبایی بیان کرده و مراحل پژوهش و تحقیقات و گفت و گوی خود را از مذاهب گوناگون، که قادر به پاسخ گویی چون و چراهای ذهن وی نبوده‌اند، آورده ست(3)

ناصر خسرو، حدود سه سال در مصر توقف کرد و از نزدیک به طور کامل با طریقه و آیین فاطمی آشنا شد. در اوج دلبستگی و علاقه به این روش آنجا را ترک کرد و به وطن بازگشت. زرین‌کوب در این باره می‌گویدک «اگر بیشتر از سه سال مانده بود، با آن ذهن حقیقت‌جویی که داشت بی‌شک آن‌چنان تا پایان عمر مفتون فاطمیان نمی‌ماند. لابد خیلی زود در می‌یافت که خلیفه همه جا خلیفه است.» (زرین‌کوب، 91:1386)

 

4- یأس از درگاه پادشاهان

یأس از درگاه شاهان، یکی دیگر از دلایل تحول روحی ناصر خسروست. با توجه به آبشخورهای فکری، در همان دورة اول زندگی، روح حقیقت‌جویش دربار پادشاهانی چون محمود و مسعود، به خصوص پادشاه سلجوقی، «چغری بیک» را مایة آرامش نمی‌دید. این عامل نیز به دنبال آن منجر به خوابی شد که در «جوزجانان» اتفاق می‌افتد.

در این خواب کسی با اشاره راه قبله را به وی نشان می‌دهد. این‌جاست که عقل و خرد- که از همان دوران جوانی با ناصر خسرو همراه بوده است- با دین و دین‌ورزی یکی می‌شود؛ زیرا، در این خواب، «قبله» رمز پیوند میان خرد با دین است.

او در قصیده‌ای به شکایت از روزگار و حسب حال می‌پردازد و می‌گوید که از جور و ستم زمانه به ستوه آمده است. (4)

پس برای تسکین روح بی‌قرار خویش، به دربار این شاهان روی می‌آورد تا از «دیودهر» در امان بماند اما تنها از رنج روزگار رهایی نمی‌یابد، بلکه دچار بلا و مصیبتی دو چندان می‌شود. چرا که درگاه آنان را جایگاه تملق و چاپلوسی می‌بیند:

وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت        یک چند با ثنا به در پادشا شدم

گفتم مگر که داد بیابم ز دیو‌ دهر           چو بنگریستم ز عنا در بلا شدم

صد بندگی شاه ببایست کردنم             از بهر یک امید کز او می‌روا شدم

جر درد و رنج چیز نیامد به حاصلم          ز آنکس که سوی او به امید شفا شدم

وز مال و میر چو نومید شد دلم              زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم

                                         (ناصر خسرو، 139:1384)

با غور و تعمق در آثار ناصر خسرو به ویژه سروده‌هایش، چنین دریافت می‌شود که وی با مشاهدة نشانه‌های انحطاط و سقوط دولت غزنوی و گسترش قدرت سلجوقیان، بلخ را ترک کرد و در حکومت «چغری‌بیگ داود‌بن میکائیل» به پیشه دیوانی خود را ادامه داد. به نظر می‌رسد که در درگاه سلجوقیان از آن احترام و بزرگداشت که در بارگاه غزنوی شامل حال شاعران و نویسندگان می‌شد، خبری نبود اما ناصر خسرو با رفتاری خلاف توقع مواجه شد. او که زمینه‌های تحول در درونش غلیان داشت منتظر تلنگری بود. «این همان حالت است که در اصطلاح امروزی بیدار شدگی وجدان یا Prise de conscience می‌گویند؛ اما البته، دگرگونی نیست که در یک آن حادث شود. در ناصر خسرو و کسان دیگری چون او خارخار درونی و زمینه روحی هست، منتها باید پیش‌آمدی آن را بزایاند یا به درجه انفجار برساند.» (اسلامی ندوشن، 32:1355)

بنابراین، رفتار حاکمان تازه به دوران رسیده سلجوقی، «طغرل» و «چغری بیگ»، او را به درجة انفجار رساند، این پیشامد یکی از عوامل مهم تحول درونی و فکری شاعر بود و آن «آتش زیر خاکستر» و شاعر خردگرای ما را در مسیر سال‌های فکر و اندیشة و خود قرار داد.

چنین می‌نماید که اگر خان سلجوقی، همانند محمود و مسعود، با ناصر خسرو رفتار می‌کرد و احترام او را به جا می‌آورد، شاید او مجبور نبود این همه در به دری و رنج غربت را به دوش کشد، و به طور کلی زندگی او به همان شیوة قبل از تحول، مانند دیگر شاعران هم عصرش، سپری می‌شد و روزگار را به خوشی می‌گذراند.

ناصر خسرو، به پیروی از علی(ع) سخت معتقد به «عدالت و دادگری» در حکومت بود و سامان حکومت‌ها را در گرو حفظ حقوق انسان‌ها توسط حاکمان می‌دانست. او می‌گوید که حاکم آن است که در فکر ملت باشد. معتقد است که حاکمانی چون سلطان محمود غزنووی و سلجوق نمی‌توانند پرچم‌دار اسلام باشند؛ زیرا ویژگی یک حاکم مسلمان «عدل و راستی» است، که این‌ها آن را ندارند:

        دین چه باشد که عدل و راستی؟           چیز باشد جز که خاک و آب، طین؟

                                              (ناصر خسرو، 119:1384)

به هر حال، او به رحمت واسعة الهی امیدوار بود. به واسطة داشتن افکار خردگرایانه و حقیقت‌جو به تقلید کورکورانه تن در نمی‌داد؛ به همین جهت ساحل آرامش اندیشه‌های خود را در جایی دیگر جستجو می‌کرد:

ایزد چو بخواهد بگشاید در رحمت          دوشواری آسان شود و صعب میسر

                                         (همان:511-510)

 

5- ناصر خسرو در غربت

مسافرت، موجب تحولاتی در زندگی انسان‌ها می‌شود. آداب و رسوم، فرهنگ و تمدن هر اجتماعی آیینة تمام نمای افکار و اندیشه‌های آن جامعه است. افرادی تیز بین و نکته سنج از برخورد با موقعیت‌های مختلف نکته‌ها می‌یابند و در زندگی به کار می‌بندند؛ بنابراین، تغییرات در رفتار و کردار آن‌ها ایجاد می‌شود اما همان‌طور که می‌دانیم، ناصر خسرو زمینه‌های دگرگونی در درونش می‌جوشید و برای یافتن حقیقت،- که سال‌ها جانش را شعله‌ور ساخته بود- ناآرام و بی‌قرار بود. علاوه بر عواملی که برشمردیم، عامل دیگری، یعنی دنیای «غربت و در به دری»، بیش از پیش به انقلاب روحی و معنوی او می‌افزود و وی را به انسان کاملی تبدیل می‌کرد.

تحول ناصر خسرو را در «غربت» در دو مکان بررسی کرده‌ایم؛ زیرا هر کدام از این دو مکان شرایط و ویژگی‌های خاص خود را دارد: 1. مصر، و 2. یمگان.

 

الف. مصر

گفتیم که ناصر خسرو با عقاید با اسماعیلیان آشنایی نسبی داشت؛ بنابراین، به مصر آمده بود تا با افکار و اندیشه‌ آنان بیشتر آشنا شود. او با ورود به شهر قاهره، آوازه «المؤید فی الدین‌شیرازی» (5) را شنید. مشتاقانه به دیدار المؤید دل‌بست تا وی را از حیرتی که سال‌ها با آن درگیر بود، رهایی دهد.

سرانجام، ناصر خسرو با واسطه با مبلغان فاطمیان به «المؤید» معرفی می‌شود و بعد هم توسط این شخص به حضور خلیفه فاطمی شریف‌یاب می‌گردد. چون «مستنصر بالله» روح و عمق جان وی را تشنه حقیقت می‌یابد و او را از هر جهت شایسته می‌یابد، با اجرای مراسم سوگند و پیمان با وی، با صدور حکمی او را به حجت جزیره خراسان، چهارمین مرتبه از مراتب دعوت فاطمیان، منصوب می‌کند.

استاد و راهنمای ناصر خسرو در مصر کسی است که هر انسانی را با بیانی گیرا و سحر‌آمیز، مجذوب خود می‌کند. در واقع، شاعر یک دوره «حکمت نظری» را نزد این استاد هوشمند و زیرک می‌گذراند. او در مجالس بحث و مناظرات المؤید و بزرگان مذهب فاطمی شرکت می‌کرد. به زعم خود، گمشد‌ه‌اش را در مصر یافته و به حق و حقیقت رسیده بود. با دلگرمی‌های المؤید فی الدین، ناصر خسرو با قاطعیت تمام در صدد تبلیغ و ترویج مذهب اسماعیلی برآمد.

ناصر خسرو با دیدار بزرگان فاطمی چنان جرات و شجاعتی پیدا کرده بود که هیچ چیز جلودارش نبود. او به شخصیتی معنوی و دینی بدل شده و اراده پولادینش خلل ناپذیر گشته بود، زیرا، دل را به «آب حق» شسته بود، راستی و حقیقت را تنها در سیمای خلیفه فاطمی می‌دید و فقط او را جانشین پیامبر(ص) و از اولاد علی(ع) می‌دانست.

نباشد خوب اگر زان پس‌ که شستم دل به آب حق      که جان روشنم هرگز به ناحقی بیالاید

                                         (ناصر خسرو، 40:1384)

در حقیقت، ناصر خسرو در مصر شجاعت اعتراف به تقصیرات خود را یافت و به اصلاح خویش همت گماشت. با تحول شگرفی که در این زمان در او ایجاد می‌شود، از آن پس همه چیز را به دید مکتبی و اعتقادی نگاه می‌کند و به میزان آیین اسماعیلی می‌سنجد.

 

ب. یمگان

می‌دانیم که ناصر خسرو پس از بازگشت به وطن «حجت جزیره خراسان» مخفیانه به داعیانی را به اطراف و اکناف می‌فرستاد و به تبلیغ و ترویج مذهب «فاطمی» می‌پرداخت. او پس از آشکار شدن دینش، که آزار و اذیت گروه‌های مختلف جامعه را در پی ‌داشت مجبور به «هجرت» شد:

از بهر دین ز خانه براندند مر مرا          تا با رسول حق به هجرت سوا شدم

                                (ناصر خسرو، 139:1384)

او در این جاست که از بیچارگی، بدبختی، بدحالی، سختی و دشواری‌های زندگی، تنهایی و غربت می‌نالد و فریادگر نادانی مردم ،‌ ظلم و ستم حاکمان، تظاهر و دورویی عالمان و فقیهان می‌شود. مانند مبارزی نستوه می‌خروشد ولی این فریادها به سان پژواکی بر می‌گردد و راه به جایی نمی‌برد. شاعر یکه و تنها می‌نالد و غم و اندوه دل را برای همان صخره‌های سخت «یمگان»، که چون شعرش استخوان‌دار و محکم‌اند بیان می‌کند و طوفان واژه‌ها را بر سر کج ‌فهمان روزگار فرو می‌کوبد.

هرگز کس آن ندید که من دیدم           زین بی‌شبان رمه یله گوباره

تا پر خمار بود سرم یک سر         مشفق بدند بر من و غمخواره

و اکنون که هشیار شدم، بر من          گشتند مار و گژدم جراره

در بلخ ایمن‌اند ز هر شری         می‌خواره، دزد و لوطی و زن‌باره

                                     (همان:297)

ناصر خسرو در یمگان بیشتر به «حکمت علی» می‌پردازد و به جای این که تحصیل علم کند، بیشتر به تعلق و تدبر در علوم مشغول می‌شود. او در این روستای دور افتاده آثار ارزشمند و گران‌باری را خلق می‌کند.

آثار ارزشمند ناصر خسرو بعد از انقلاب معنوی او و اخراجش از بلخ نوشته شد. به ویژه در میان شب‌های دیر باز و غریب نواز دره یمگان آن هنگام که چشم به آسمان پر ستاره می‌دوخت و در عوالم بالا به تفکر و تفحص می‌پرداخت.

به برکت همین تحول فکری و روحی است که او قصاید غرا، حکمی، اخلاقی و پند‌آموز خود را می‌سراید و شعر مکتبی و تعلیمی در ادبیات به درجه بالا سوق می‌دهد؛ چون ناصر در عصری زندگی می‌کرد که شاعران قالب قصیده را جز برای مدح و توصیف‌های دروغین به کار نمی‌بردند اما او با پرداختن به مضامینی چون حکمت، اخلاق،‌ علم و دین، در قصیده سرایی دگرگونی ایجاد کرد این هم به یمن بی‌خوابی شب‌های همان «کان علم» و «حکمت» یمگان است. چنان‌که خود گوید:

نور گیرد دلت از حکمت من چون ماه          که دلت را من خورشید درخشانم

کان علم و خرد و حکمت یمگان است       تا من مرد خردمند به یمگانم

                                     (ناصر خسرو، 196:1384)

در «یمگان» شاعر با اندیشه‌های جدیدی آشنا می‌شود. تفکر در علم بالا و آسمان و ستاره او را به تعقل وا می‌دارد. یمگان را گنجی تصور می‌کند که بر سر این گنج نشسته است. یمگان، «دبستان حکمت» است:چ

این جاست به یمگان تو را دبستان           در بلخ مجویش نه در بخارا

گنج است خداوند را به یمگان           صد بار فزون‌تر ز گنج دارا

بر گنج نشسته ست گرد حجت              جان کردن منقا و دل مصفا

                                     (همان:406)

گنجی که در این کنج غربت عاید او شده، علاوه بر مایه‌های علمی موجب تولید اندیشه‌های جدیدی است. این‌ها حاصل همان دگرگونی روحی و درونی، و تفکرات ماورایی اوست.

یکی از نتایج تحول و غربت وی در یمگان، پیدایش اندیشه‌ صوفیانه در اوست. در آن انزوا و گوشه‌نشینی، اندیشه‌اش به افکار صوفیان نزدیک می‌شود. چنانکه می‌توان گفت بعضی قصاید وی رنگ عرفانی به خود گرفته است.

ناصر خسرو فقط به خدا می‌اندیشد. به عقیده او عالم، زبان گویای خداوند است و تن انسان دفتری است که خط خدا در آن ثبت می‌شود. عقل آدمی در برابر حق محدود و بی‌مقدار است. پس او علم و دانشی را می‌ستاید که شناسای حق باشد و جان و روح آدمی را از آلودگی‌ها پاک گرداند:

بیاید شست جانت را به علم دین که علم دین            چنان کاب از نمد، جان را ز شبهت‌ها بیالاید

                                                   (همان:40)

«جامع الحکمتین» او حاوی افکار فلسفی و کلامی است و توصیفی از حکمت یونان و عقاید و اسماعیلیان و جواب قصیده فلسفی (ابوالهیثم) که به خواهش بدخشان آن را نوشته است. تأویلات و باطن عبادات «وجه دین» بیان می‌شود. این سرودها و نوشته‌ها در همان «کان‌علم و خرد و حکمت»، یمگان، خلق شده‌اند.

همة این آثار، به برکت انقلاب و تحول روحی شاعر و پیوند با دیانت و دین‌ورزی خلق می‌شوند. در حقیقت، ناصر این همه را مدیون دریچه‌ای از واقعیات است که به روی او باز شده است.

یمگان بعد از مصر برای شاعر دانشگاه دیگری است آن «حکمت نظری» را که ناصر خسرو نزد استادش، المؤید فی الدین، در مصر فرا می‌گیرد، اینک در یمگان با تفکر و تعلل عملیاتی می‌کند و آن افکار را به «حکمت عملی» مبدل ‌می‌سازد.

 

نتیجه‌گیری

تحولات فکری و معنوی شگرف و جالب توجه، که چشمان بیدار این کهن مرز و بوم را فروغی دیگر می‌بخشد، نشانگر بیداری وجدان و هوشیاری روح آزادگان یک ملت در شب‌ها و سال‌های زندگی آنان است. مردانی که جان و مال خود را در مسیر احیای هویت جامعه و فرهنگ خویش می‌بازند و همچنان راسخ و مقاوم در مقابل مشکلات ایستادگی می‌کنند. این گونه تحولات همانند ضرباتی است که نبض جامعه را نشان می‌دهد . در حقیقت، ناصر خسرو از چنین بزرگانی است که با ژرف‌بینی، کجی‌ها و ناهنجاری‌های‌ عصر خود را در شعر می‌نمایاند.

با دگرگونی در روح و فکر ناصر خسرو، شعرش به شعر تعلیمی تبدیل می‌شود و مضامینی چون: دین، اخلاق، پند، موعظه، مذمت دنیا، ستایش علم و خرد و انتقاد اجتماعی به خود می‌گیرد. تا قبل از آن چنین مضمون‌هایی را یک جا، در دیوان هیچ شاعری نمی‌بینیم. فکر و ذهن منتقد، حساس و عقل‌گرای ناصر خسرو، با باورهای دینی گره می‌خورد و بر این اساس، هر فرد یا گروهی را که مخالف آیین و اندیشة خود می‌بیند، مورد انتقاد قرار می‌دهد. به همین جهت، می‌توان گفت که او شجاع‌ترین نمایندة «شعر اعتراض» در ادبیات فارسی است. نگاه انتقادی و اعتراض‌آمیز ناصر خسرو جریان شعر را به جانب دیگر کشاند و شعر تعلیمی را به جایگاه والایی رساند و باعث تغییراتی در محتوای شعر شد.

 

پی‌نوشت:

1- ر.ک دیوان، ابیات 17-15، ص102

2-علی دشتی در کتاب تصویری از ناصر خسرو در بارة این گروه می‌گوید: «این طایفه از قدیم در مشرق خراسان نفوذ داشته و از مشخص‌ترین فرقه‌های اسلامی به شمار می‌آمدند. در ارزش‌ آن‌ها همین بس که امام محمد غزالی در کتاب «املنقد من الضلال» و خیام در رسالة «بحث در کلیات» جویندگان حقیقت را به چهار دسته منحصر کرده‌اند: فلاسفه، متکلمان، اسماعیلیان و صوفیه» (دشتی،1383: 179-178)

3- قصیدة 242،ص505، با مطلع: ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر، / تو بر زمی و از برت این چرخ مدور

4- قصیده 62،ص138.

5- هبه بن موسی معروف به مؤید فی الدین شیرازی از بزرگان اسماعیلیهاست او به مرتبة داعی ادعاء (بزرگ‌ترین منصب در دربار خلفای فاطمی) رسید و مورد توجه و عنایت المستنصر بالله بود.

برگرفته از :

شیرین ادب

بن مایه :

1- تقی‌زاده، حسن؛(به کوشش عزیزالله علیزاده)، تحقیق در احوال ناصر خسرو قبادیانی، تهران، انتشارات فردوس، 1379.

2- دشتی، علی؛ تصویری از ناصر خسرو، تهران، به کوشش مهدی ماهوزی، انتشارات زوار، 1383.

3- زرین‌کوب، عبدالحسین؛ با کاروان حله، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات علمی، 1386.

4- محقق، مهدی؛ تحلیل اشعار ناصر خسرو، چاپ هفتم، تهران، انتشارات دانشگاه، تهران، 1386.

5-محقق، مهدی؛ شرح بزرگ دیوان ناصر خسرو،جلد اول، چاپ اول، تهران، انجمن آثار فرهنگی و مفاخر فرهنگی،1386.

6- ناصر خسرو، ابو‌معین؛ سفر نامه‌، به کوشش نادر وزی‌پور، تهران، 1367.

7- ناصر خسرو، دیوان اشعار، تصحیح: مجتبی مینوی- مهدی محقق، چاپ ششم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1384.

8- نظری، جلیل؛ ناصر خسرو و اندیشه‌های او، چاپ اول، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز، 1383.

9- یوسفی، غلامحسین؛ چشمة روشن: دیداری با شاعران، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات علمی، 1386.

10- یادنامة ناصر خسرو (مجموعه مقالات)، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1355.

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ