پادشاهی کیانیان ، کیکاووس
کیکاووس
این نام در اوستا به شکل کوی اوسذن نیز آمده و این صورت جز در یشت پنجم و چهاردهم،در سایر موارد ضبط شده است.کیکاووس دومین پادشاهی کیانی و نامی ترین فرد آن سلسله است.اوستا و تاریخهای پهلوی از او بیش از کیقباد یاد کرده اند.در نامه های پهلوی روایات زیادی درباره ی او وجود دارد و نام وی در شاهنامه و ماخذ اسلامی با افسانه های فراوان آمیخته است.
دراوستا،نخست در یشت پنجم به نام وی برمیخوریم که برای اردویسور آناهیتا قربانی میدهد و آرزو میکند که بر همه ی کشور ها چیره و بر جادوگران و امیران مخالف پیروز شود،و این خواست و آرزویش برآورده میگردد.در یشت سیزدهم نیز که از ستایش فروهر کیانیان سخن بمیان آمده،پس از کیقباد و کی اپیوه،برفروهر کوی سدن درود فرستاده شده است.در یشت چهاردهم،آنجا که از پیروزی و نیرومندی و قدرت سخن میرود،از کوی اوسذن یا کیکاووس یاد شده که خواهان چنین قدرتی برای کسب پیروزیست.واپسین یاد کرد کیکاووس در اوستا،بند دوم(آفرین پیامبر زرتشت)است که زرتشت آرزو میکند ویشتاسب (کی گشتاسب)چون کاووس قوی و زورمندشود.
بنابر روایت دینکرد،درسوتگرنسک یعنی قسمت اول اوستای ساسانی،درباره ی کی اوس به تفضیل گفتگو شده است.
بنابر همان ماخذ،کاووس یکی از چهار پسرکی اپیوه(پسر کیقباد)و بزرگترین آنهاست.کاووس دارای چنان اهمیت و مقامیست که دیگر کیانیان فاقد آنند.وی با قدرت بر هفت کشور سلطنت می راند،بر دیوان و جادوان و امیران گردنکش فائق می آید،فرمانش بیدرنگ و بی چون و چرا اجرا میشود و بر بلندی کوه البرز هفت کاخ بنا می نهد.بنا بنابر روایات بسیار،یکی از زر،دو کاخ از سیم،دو کاخ از پولاد و دو از بلور.کاووس دیوان مازندران را که سرکشی آغاز نهاده،آشوب بپا کرده و در کار ویرانی جهان بوده اند مغلوب ساخته در این کاخها به بند میکشد و انانرا به کار می گیرد.هرودوت نیز از این کاخهای هفتگانه سخن بمیان آورده می گوید:او به ساختن قلعه ای دست زد که از داخل،حصارهای متمرکزی گرد آن قرار داشت.این همان قلعه ایست که امروز اکباتان نامیده می شود.رویهمرفته هفت حصار موجود است و کاخ و خزائن شاهی در درون اخرین حصار قرار دارد.طولانی ترین این حصارها با حصار آتن برابر است. رنگ حصارهای مزبور به ترتیب سفید،سیاه،ارغوانی،آبی،سرخ ،نارنجی،نقره ای و طلائی است.بعضی از مورخان معتقدندکه این حصارها به وسیله ی دیوکس پادشاه ماد بنا شده،ولی اکثرا"عقیده دارند که دیوکس آنها را تعمیر کرده است.در فصل سی و سوم پندهش نیز از کاخ کی اوس سخن رفته و به شکل چندین خانه ی تو در تو توصیف شده است.نخستین زرین،که محل اقامت او بود،دو دیگر بلورین که به اسبان خاصه تعلق داشت و دو خانه ی پولادین که گله ها و رمه ها در آن جای می گرفتند.به طوریکه از نامه های پهلوی بر می آید،کیکاووس مانند جمشید جاودانه بود،ولی به سبب کشتن گاو مقدس مرزیاب و خطاهای دیگر،جاودانگی از او سلب گردید.
مورخان اسلامی به موجب روایات خود،کاووس و نمرود را یکی دانسته اما خود معترفند که در این گفته بخطا رفته اند.شاید انگیزه ی یکی دانستن این دو صرفا"ازآن جهت باشد که نمرود نیز بر خدا شوریده بود وآرزو داشت به آسمان و قلمرو خدا سفر کند.این مساله شگفت انگیز است که در ریگ و دا(یکی از چهار کتاب ودا)به نام اوسنس کاویا از شاهان پیشدادی(که چند نفرشان نیز در ریگ ودا ذکر شده اند)بر می خوریم که یادآور تلفظ اوستائی کاووس است.ناگفته نماند که بعضی از مورخان مانندهرتل و هرتسفلد عقیده دارندکه کیانیان همان هخامنشیانند. ولی بطوریکه در بخش مربوط به گشتاسب خواهیم دید،ثابت میشود که کیانیان و هخامنشیان یکی نیستند،درباره ی کاووس،میان مطالب بندهش و شاهنامه موازنه و قرابتی برقرار است.به موجب این دو ماخذ:دوران شهریاری وی یکصدوپنجاه سال بوده است.چون بر سریر شاهی قرارگرفت،یکی از رود سازان چرب زبان مازندرانی بدر گاهش آمده سرود دلنوازی از آن سرزمین ساز کرد.به طوریکه کاووس را هوس جنگ با شاه مازندران در سر افتاد.پهلوانان و بزرگان ایران زمین که می دانستند در مازندران قدرت و نیروی فراوانی وجود دارد،با این نبرد موافق نبودند.آنها بر همین اساس به کاووس یادآوری می کنند که جنگ مازندران چیزی جز تباهی و شکست ببار نخواهد آورد.ولی کاووس رای و سخن آنها را به چیزی نمی گیرد و کس به طلب زال می فرستد.زال بیدرنگ به درگاه کاووس میرود و پس از آگاهی از نیت او،همچون دیگر بزرگان وی را از این کار بر حذر داشته می گوید که شاهانی چون جم و فریدون و منوچهر و کیقباد،حتی اندیشه ی این کار را بخاطر راه ندادند.کاووس در پاسخ چنین اظهار میدارد:
ولیکن مرا از فریدون و جم
فزونست مردی و فرو درم
همان از منوچهر و از کیقباد
که مازندران را نکردند یاد
سپاه و دل و گنجم افزونتر است
جهان زیر شمشیر تیزانداز است
به موجب روایت شاهنامه،این خود سری و غرور بیجای کیکاووس برای وی و پهلوانان فرجامی ناخوشایند دارد.کاووس با لشکریان خود به مازندران می تازد که جایگاه دیوان است.در مازندران سپاه ایران دست به قتل و غارت می زند.هنگامیکه ارژنگ،شاه مازندران،ازین رویداد آگاهی می یابد،شحنه را که از بزرگان ملک است برای طلب یاری نزد دیو سپید می فرستد.دیو سپید یکی از امرای بزرگ قبیله ی آریاهای مازندران و دارای سپاهی چندان گران و پر هیبت است که چون چشم کاووس بر پیشگامان آن سپاه می افتد،پایان کار برایش روشن میشود و افسوس می خورد:
دریغا که پند جهانگیر زال
نپذرفتم و آمدم بدسگال
اما دیگر حسرت و دریغ سودی ندارد.دیو سپید به نیروی جادو کیکاووس و سپاهش را نابینا ساخته آنها را به اسارت در می آورد و به ارژنگ شاه مازندران می سپارد.رستم از این رویداد آگاهی یافته،پس از هفت خوان،پیروزمندانه بر ارژنگ شاه دست می یابد و او را به هلاکت میرساند. سپس دیو سپید را نیز به چنگ آورده میکشد.آنگاه با استفاده از دل دیو سپید،جادو را خنثی ساخته کاووس و لشکریانش را رهائی می بخشد و آنان را به ایران باز میگرداند.
کاووس پس از این واقعه به جنگ های دیگری دست میزند و بعضی از شهریاران به فرمان او گردن می نهند.ولی پادشاهان بربر،مصروها ماوران دست به یکی کرده با او به نبرد بر می خیزند.اما هر سه شکست یافته رو به هزیمت می نهند.کیکاووس سودابه دختر شاه ماوران را به زنی میگیرد.پادشاه ماوران به جبران شکست های خود،برای دستگیری کاووس و پهلوانان ایرانی و بازگرداندن دختر خویش دست به توطئه میزند و پس از پیش بینی های لازم،کاووس و پهلوانان را به کاخ خویش دعوت میکند.سودابه کاووس را از رفتن باز می دارد،ولی کاووس عزیمت را صواب می انگارد و با پای خود بدام می افتد.او و همه ی پهلوانان دستگیر و به بند کشیده میشوند.چون این خبر منتشر میشود،ترکان و تازیان بر ایران می تازند.نخست تازیان از دشت نیزه وران(عربستان)بر ایران هجوم برده به حکومت می پردازند.اما افراسیاب تورانی با آگاهی از این رویداد،به سوی ایران شتافته پس از سه ماه نبرد،تازیان را از این کشور بیرون می راند و از آن پس با بیدادگری بر ایران حکمرانی میکند.دوباره شاه هاماوران با شهریاران بربرستان و مصر همدست شده با رستم و سپاه ایران به نبرد بر می خیزند.اما سرانجام ایرانیان بر دشمنان مزبور پیره آمده کاووس و سودابه و پهلوانان و دلیران را نجات می بخشند و آنان را به ایران باز می گردانند.علاوه بر این،افراسیاب نیز که با قهر و بیداد بر ایران حکومت میرانده است،از ایرانیان شکست یافته به سوی توران فرار میکند.
غالب مورخان اسلامی مطالب بالا را با آب و تاب و با اختلافات جزئی به رشته تحریر در آورده اند.بنا به گفته ی زیادی از مورخان،پایتخت کیکاووس بلخ،عمرش یکصدوهفتادوپنج سال و مدت پادشاهیش صدو پنجاه سال بوده است.