ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کشته شدن عمر بوسیله فیروز» ثبت شده است

چگونگی ورود اسلام به ایران

سوشیانت | دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ب.ظ | ۱دیدگاه

چگونگی ورود اسلام به ایران و نحوه مسلمان کردن ایرانیان

این نوشتار نقل شده می باشد

شوربختانه درباره چگونگی مسلمان شدن ایرانیان سخنهای بسیاری گفته شده است که همه با هم متناقض هستند. این تحقیق برگرفته از تاریخ نویسان صدر اسلام ( بلاذری – ابن خلدون – ابن حزم – مسعودی – طبری – شویس عدوی – ابن هشام و . . . ) است . با امید بر اینکه چراغی برای نوادگان کورش بزرگ در خاک اشو زرتشت باشد.

دلایل فروپاشی ساسانیان – چگونگی مسلمان شدن ایرانیان :

در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید. به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است. ولی بعد از آنها در مدت کمتر از 6 سال در حدود 6 پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج می رفت.شوند این بی ثباتی کودتای مسیحی شیرویه پسر مسیحی مریم ، بر علیه پدر خود ، خسروپرویز ، و زرتشتی کشان گسترده ای که بدستور شیرویه در کشور راه افتاد بود به گونه ای که  تمام بزرگان لشکری و کشوری و دینی را کشتند و دربار تیسفون را از نجیب زادگان و شاهزادگان خالی کردند.

  • سوشیانت

کشته شدن عمر بوسیله فیروز

سوشیانت | يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ | ۰دیدگاه

 

قتل خلیفه دوم

بنا بر منابع اهل تسنن ، خلیفه دوم در روز ۲۶ ذی الحجه از دنیا رفته اما اقوال دیگری نیز وجود دارد که درگذشت عمر بن خطاب را در آخر شب نهم ربیع الاول سال ۲۳ ه‍جری تأیید می کند.

خلیفه دوم مدت ده سال و شش ماه و چهار شب خلافت کرد و سرانجام بدست ابولؤلؤ که نامش فیروز و غلام مغیره بن شعبه بود چند ضربه خنجر خورد که منجر به مرگ او شد.

انگیزه قتل عمر :

گفته شده : مغیره بن شعبه از کوفه نامه‌ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست تا اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری، و درودگری بهره‌مند شوند. عمر با آنکه ورود غیرعرب را به مدینه ممنوع کرده بود ، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود مغیره شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته است ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست و ابولؤلؤ که از بی‌اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیز بر زبان راند،چندی پس از آن گفتگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد و پس از آنکه چند نفر دیگر را هم زخم زد،خودکشی کرد.

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ