کشته شدن عمر بوسیله فیروز
قتل خلیفه دوم
بنا بر منابع اهل تسنن ، خلیفه دوم در روز ۲۶ ذی الحجه از دنیا رفته اما اقوال دیگری نیز وجود دارد که درگذشت عمر بن خطاب را در آخر شب نهم ربیع الاول سال ۲۳ هجری تأیید می کند.
خلیفه دوم مدت ده سال و شش ماه و چهار شب خلافت کرد و سرانجام بدست ابولؤلؤ که نامش فیروز و غلام مغیره بن شعبه بود چند ضربه خنجر خورد که منجر به مرگ او شد.
انگیزه قتل عمر :
گفته شده : مغیره بن شعبه از کوفه نامهای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست تا اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری، و درودگری بهرهمند شوند. عمر با آنکه ورود غیرعرب را به مدینه ممنوع کرده بود ، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود مغیره شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته است ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست و ابولؤلؤ که از بیاعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیز بر زبان راند،چندی پس از آن گفتگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد و پس از آنکه چند نفر دیگر را هم زخم زد،خودکشی کرد.
صاحب مجملالتواریخ و القصص (تألیف۵۲۰ق) به نقل از مأخذی قدیمتر،ابولؤلؤ را از مردم فین کاشان دانسته است (ص 2۲۸۰) اما اینکه بعد از مرگ جنازه او را از حجاز به ایران منتقل کرده باشند و در کاشان مدفون باشد سندی ندارد.
ماجرای قتل عمربن خطاب :
قبل از آغاز نماز صبح ابولؤلؤ جلو آمد و با خنجرش ضربه ای بر کتف و ضربه اى دیگر بر خاصره خلیفه زد. عمر افتاد، عده ای جمع شدند و او را به خانه اش بردند. نزدیک بود خورشید طلوع کند که نماز را عبد الرحمن بن عوف با مردم خواند.
هنگامى که عمر را به خانه بردند مقدارى نبیذ آوردند و او خورد ولى از قسمتهاى ضربت خورده خارج شد و معلوم نشد از کجا خارج شده زیرا با خون همرنگ بود لذا عده اى گفتند: خلیفه شیر بخورد زیرا سفید است و معلوم مى شود. شیر را خورد و از محل ضربه ها خارج شد. حاضرین براى دلگرمى گفتند: "مانعى ندارد، ضررى نمى زند"! اما ضربه هاى ابولؤلؤ کارگر شد و خلیفه در روز سوم هلاک شد و در جنب قبر خلیفه اول دفن شد.
انتقام سخت بازماندگان خلیفه دوم :
« باز ماندگان عمر بن خطاب که از کشته شدن وی به دست یک غلام ایرانی الاصل بسیار ناراحت و خشمگین بودند،بی مهابا اتباع ایرانی مقیم مدینه را مورد تاخت و تاز خویش قرار دادند. نقل است عبیدالله پسر عمر در یک اقدام غیر اسلامی و غیر انسانی، سه تن از افراد ایرانی نژاد را صرفاً به جرم رابطه و مراوده پیشین با ابولؤلؤ ، دستگیر و بدون اثبات هیچ جرم و گناهی آنان را کشت و این سه تن عبارت بودند از: هرمزان ،جفینه و دختر ابولؤلؤ .»
این جریان را با رفتار امیرالمومنین علی علیه السلام مقایسه کنید
که بعد از ضربت خوردن وقتی برای ایشان شیر آوردند اشاره کرد اول برای قاتل ایشان ببرند و بعد هم به فرزندشان امام حسن علیه السلام در مورد قصاص قاتل خود سفارش کردند که او یک ضربه زده مبادا برای قصاص بیش از یک ضربه به او بزنید.
علامه امینی در کتاب الغدیر درباره این اقدام خودسرانه می نویسد:
پس از کشته شدن عمر، فرزندش عبیدالله، بى آن که از کسى شکایت کند و قاتل معیّن شود، دست به شمشیر برد و مسلمانى ایرانى به نام هرمزان و دختر کوچک ابولؤلؤ را کُشت.
پس از آن که عثمان به خلافت رسید، بر منبر رفت و گفت: «هرمزان به دست عبیدالله کشته شد ولى چون ولىّ ندارد و وارث او مسلمانانند و من نیز امام مسلمانانم از خون او گذشتم.» امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام فریاد برآورد: «قاتل فاسق را که مرتکب جنایت شده و مسلمان بى گناهى را کشته، قصاص کن.» و به عبیدالله نیز فرمود:
«اى فاسق اگر روزى بر تو دست یابم، تو را به جرم کشتن هرمزان قصاص خواهم کرد!» ولى متاسفانه عثمان به سخن امام توجهی ننمود و حکم خدا را به کنار نهاد و عبیدالله را قصاص نکرد.