ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﺰﻧﻮﯼ» ثبت شده است

روایتی از سلطان محمود غزنوی 2

سوشیانت | پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۴۶ ب.ظ | ۰دیدگاه
این نوشتار فقط نقل شده می باشد و نقل آن به معنی درست شمردن و یا رد آن نیست
نقل است سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد. غلامان را گفت: حکما به کسی ظلم شده او را بیابید. پس از کمی جستجو غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد. خود برخاست و با جامه مبدل بیرون شد. در پشت قصر و در کنار حرمسرا ناله ای شنید که خدایا ! محمود اینک با ندیمان خود در حرمسرا نشسته و نزدیکی قصرش اینچنین ستم می شود.
  • سوشیانت

روایتی از سلطان محمود غزنوی

سوشیانت | سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱ ق.ظ | ۰دیدگاه
این نوشتار فقط نقل شده می باشد و نقل آن به معنی درست شمردن و یا رد آن نیست
 
نقل است ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﺰﻧﻮﯼ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺑﻦ ﺳﯿﻨﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ , ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﻭ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺗﺮﮎ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯼ ﺍﺑﻦ ﺳﯿﻨﺎ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻨﺪ . ﭘﺪﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺳﻠﻄﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ.ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ .
ﭘﺪﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﻢ ! ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ : ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻮﯾﯽ؟ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﺁﺭﯼ ﻣﻨﻢ . ﺁﻧﻬﺎ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺰﺷﮏ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ !
  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ