جنبش شعوبیه
جنبش شعوبیه
پس از حملهٔ اعراب به ایران و گذار از روند اشغال جنبشهای مردمی بسیاری در برابر اشغالگران سازماندهی شد. یکی از این جنبشها نهضت شعوبیه بود که از پیش از سده دوم هجری آغاز و تا پس از سده پنجم هجری دوام یافت.
این جنبش به رهبری ایرانیان آنچنان گیرایی و کششی داشت که تودههای بزرگی از رستههای گونه گون اجتماع را به خود کشید و تبلیغات ایشان به اندازهای بود که دیگر ملل و حتی عربها نیز به جرگهٔ آن در آمدند. گواه این سخن گسترهٔ نامهای سرشناس شعوبیه در کتابهای تاریخی و ادبی است.
چرایی برپایی چنین جنبشی به رفتار عرب با ایرانیان و نژادهای ناعرب باز میگردد. نمونهای از این نگرش نژادپرستانه را از گفته نویسندهای عرب میآوریم: جاحظ مینویسد:
به عبید کلابی که مردی فقیر بود گفتم: میل داری هجین باشی(کسی که پدرش عرب و مادرش از نژاد دیگر باشد) و در مقابل هزار جریب از آن تو باشد؟ عبید گفت: هرگز زیر بار این پستی نمیروم. گفتم امیرالمومنین هجین و کنیز زاده بود. گفت: خدا رسوا کند کسی را اطاعت این خلیفه کند.
اعراب با عجمیان حتی بعد از گرویدن به اسلام به عنوان انسانهای درجه دوم برخورد میکردند. حتی در بصره مسجد موالی که تازه مسلمانان بودند از دیگران جدا بود. امویها با استناد به احادیث مجعول زبان مردم عجم را تحقیر میکردند. مقدسی در احسن التقاسیم یکی از این احادیث را بدین مضمون نقل نمودهاست:
مبغوضترین زبانها در نزد خدا زبان فارسی است، و زبان خوزستان زبان شیطان است و زبان اهل جهنم زبان بخارایی و زبان اهل جنت زبان عربی است.
تعصب امویها به حدی بود که قتیبه بن مسلم والی خراسان، علیه کسانی که خط خوارزمی مینوشتند و سنت علمی سرزمین خود را میشناختند با شدت عمل برخورد میکرد. در این میان عجمیان نیز بی کار ننشستند و به جعل احادیث و نقل روایات در برتری ذاتی عجم بر عرب پرداختند که آهسته آهسته این مناقشات رنگ علمی به خود گرفت. در طی این مدت یک طبقه دانشمند از عجم با زبان عربی آشنایی کامل پیدا نمودند و دین و فرهنگ اسلامی را فرا گرفتند که منازعات بین عرب و عجم بدین ترتیب در سطحی علمی جریان پیدا کرد و علما و دانشمندانی که مخالف امویها بودند موضعی جدی اتخاذ نمودند. مباحثات و منازعات از صورت تفاخر رنگ جدی به خود گرفت و و مخصوصا دانشمندان عجم را بر آن داشت که به جستجوی مفاخر و تاریخ کهن بپردازند. شعرا و خطبای عجم که به زبان عربی مسلط بودند وارد معرکه شدند و در این میان حتی شعرای عرب نیز زبان به ستایش مفاخر و نژاد عجم زبان گشودند. جاحظ کار را به جایی رسانید که هموطنان خود را «طبقه بی دانش» میخواند.
مورخان نیز برای احیای تاریخ و سنتهای باستانی کوشیدند کسانی چون حمزه بن الحسن اصفهانی و دینوری کتب خود را تحت تأثیر روح میهن پرستی تالیف نمودند و قسمت زیادی از آثار خود را به تاریخ گذشته عجم اختصاص دادند. ابن مقفع آشکارا از دین مانی حمایت مینمود. دفاع مقفع از دین مانی دلیل مذهبی نداشت بلکه ناشی از حس ملی وی بود. مجموع این تحولات منجر به بر پایی جنبش «شعوبیه» گردید که شاخص جنبش قومی عجم از نظر اعراب شمرده میشد. عربها در نوشتههای این گروه مورد حمله و تحقیر قرار میگرفتند. احیای مجدد روح ملی که از اهداف شعوبیه بود در نبرد قلمی منحصر نماند بلکه جنبشهای سیاسی و حتی قیامهای نظامی به وجود آمد که اندیشهٔ تشکیل مجدد دولتهای ساسانی و هخامنشی را در سر میپروراندند.
نتا یج جنبش شعوبیه
شعوبیه یکی از کنشهای سرنگونی امویان و بر سر کار آمدن عباسیان بود.شعوبیه با این که نگرش و پشت گرمیشان به فرهنگ ایرانی در برابر آنچه عرب بدان میبالید بود ولی گهگاه از سلاح دین اسلام نیز سود میبرد.
شعوبیان در سال ۱۰۱ هجری نمایندگانی نزد امام محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم فرستادند و با او به عنوان امام بیعت کردند و دست وفاداری در راه سرنگونی امویان دادند. بیشترین نهال جنبش در خراسان بزرگ کاشته شد.اینان در پی راهی برای پاسخگویی ستمهای حجاج و قتیبه و مهلب و دیگر ستمگران عرب بودند.
به عبارتی شعوبیه گرویدن زرتشتیان را به اسلام آسان ساخت. گیرشمن می گوید: ملت ایران در برابر همه تهاجمات مقدونیه، عرب، مغول، ترک نه تنها توانست نیروی ادامه زندگی خویش را حفظ کند بلکه همچنین توانست این عناصر خارجی را ایرانی سازد، این ملت در طی تاریخ متمادی خویش نیروی حیاتی خارق العادهای نشان داده است.
این نیروی خارق العاده همان فرهنگ کهن و ریشه دار ایرانی ایست. نهضت شعوبیه هم به طریق تکیه بر معیارهای ایرانی مانند نهضت مرجئه و ... سرانجام به کاهش اختلافات اجتماعی میان مسلمانان عرب و ایرانی شد که در آن فضای جدید، مسلمانان قدیم و جدید زمینهای مشترک یافتند.
این نهضت با وجود اینکه گاهی به بیراهه رفت اما در کل باعث یک رنگ شدن ملت شد.
منابع:
-
محمدرضا افتخارزاده؛شعوبیه، ناسیونالیسم ایرانی
-
مرتضی راوندی؛تاریخ اجتماعی ایران؛ پوشینه دوم؛ چاپ سوم