ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

تاثیر زبان فارسی بر زبان عرب

سوشیانت | شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۳ ب.ظ | ۰دیدگاه

تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات عرب

 

زبانهای دنیا را 6 هزار دانسته اند. بعضی از این زبانها  بسیار به هم شبیه هستند.بنابراین همه زبانها را می توان  در 20 گروه عمده  جای داد. یکی از مهمترین گروههای زبانی هندو ایرانی است که تمامی زبانهای شبه قاره هند – ایران و اروپایی را دربرمی گیرد.

در تارخ ایران در روزگار ابن بطوطه  وی در تمام مناطق غیر عربی که سفر نموده با زبان فارسیمشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتی در چین و بلغارستان و ترکستان  کلماتی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.

 زبان فارسی از  قدیم ترین زبانها و از گروه زبانهای هندو  ایرانی ( آرین )  است که  زبانی پیوندی است  این گروه زبانی مجموعه ای از  چندین  زبان را شامل می شود کهبزرگترین جمعیت جهان به این  گروه سخن می گویند  و صدها واژه مشترک میان فارسی و آنها وجود دارد.

 ریشه بسیاری از کلمات اساسی زبانهای اروپایی مانند:  است - پدر- برادر – خواهر- مردن ، ایست  و .....  یکی است .

از  زبان فارسی  امروزه  دهها کلمات بین المللی مانند :  بازار-کاروان – کیمیا- شیمی- الکل – دیتا – بانک – درویش -  آبکری – بلبل – شال – شکر – جوان – یاسمین – اسفناج- شاه – زیراکس – زنا – لیمون - تایگر – کلید-  کماندان – ارد (امر، فرمان) استار – سیروس-  داریوش- جاسمین ،  گاو ( گو= کو) – ناو- ناوی- توفان – مادر-  پدر- خوب – بد- گاد- نام – کام گام – لنگ لگ –لب- ابرو – تو – من - – بدن- دختر( داتر) -  و... به بیشتر زبانهای  مهم دنیا راه پیدا کرده است .

البته  زبان فارسی همانطور که واژگانی از زبانهای همسایه اش وام گرفته واژگان زیادینیز به آنها  واگذار کرده است ، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبانهای شبه قاره هند نیاز به توضیح ندارد.

در زبان های اروپایی و از جمله در  انگلیسی امروز  نیز کلماتی با ریشه فارسی وجود دارد و صدها کلمه مشترک میان فارسی و زبانهای اروپایی  وجود دارد مانند : بهتر(بتر)- خوب(گود)- بد-  برادر- داتر( دختر) مادر- پدر( فادر، پیر،پیتر) کاروان_ کاروانسرا_ بازار- روز  و....


:bad,best,paradise,star,navy,data,burka,cash,cake
 bank  ,bak,check,roxan,sugar,cow,divan,mummy,penta,me
,father,mother,tab, orange, magic ,rose ......


و اینها را می‌توان تا بیش از  700 کلمه ادامه داد و دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست که زبان مادری تمام زبانهای نوین  هندو اروپایی  می باشد.


 
در کتب مقدس واژگانی از فارسی وجود دارد مانند : پردیس( فردوس) در انجیل ، تورات و قرآن .

بسیاری از نامهای جغرافیایی و نام  مکانها  در خاورمیانه و شمال آفریقا  از زبان فارسی است مانند :

 بغداد- الانبار- عمان ( هومان) – رستاق – جیهان - بصره ( پس راه) – رافدین – هندو کش – حیدر آباد – شبرقان ( شاپورگان) -  تنگه  و ....

روند اثرگذاری زبان فارسی و  عدۀ  سخن سرایان فارسی دردوران سلجوقیها وعهد عثمانی درکشور ترکیه مبسوط است. در خصوص اثرگذاری زبان فارسی می توان به شاه طهماسب صفوی  اشاره کرد که به زبان فارسی و به تخلص خطایی شعر می سرود و مجموعه می نگاشت. همچنان از عثمانی ها سلطان سلیم و سلطان سلیمان به فارسی شعر سروده اند.

 
بیش از دویست  واژۀ فارسی را در هریک از  زبان قرقیزی، قزاقی ، ایغوری و ترکمنی می یابیم که بمرور سده ها ، از اینسوی دریای آمو به آنطرف نفوذ کرده است.

در مالایا در جوار قریه بنام سامودرا، قبر حسام الدین وجود دارد که در سال 823 هجری درگذشته است. سنگ قبر او در مالایا بی نظیر است. این اشعار از ابیات سعدی روی آن نوشته و حکاکی شده است:

بسیار سالها بشر خاک ما رود

       کاین آب چشمه آید و باد صبا رود

این پنج روز مهلت ایام آدمی

       بر خاک دیگران به تکبر چـرا رود

 بیش از 350 کلمه فارسی در زبان اندونزیایی  بازشناسی شده است واژه های:(خوش=خیلی خوب)، (سودا)، (بازرگانی)، (کار)، (کدو)، (نان)، (خرید فروش) (حروف ربط : از، به، هم ) و امثال آن در اندونیزیای امروزه رایج است.

نمونه ای از شعر شاعرآلبانیایی (آبوگویچ) از قرن نهم میلادی داریم:

رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه (نیست) عجب

      کسی چگونه نهد شمع در دریچه بــــاد

شاعران پارسی گفتار و نویسندگان نامدار در قلمرو یگوسلاوی قدیم و سرزمین قفقازمانند: نرودویچ و بابا سرخیان آثاری از خود بجا گذاشته اند که سومه های نفوذ زبان فارسی را درآن نقاط جهان تمثیل می کنند.

برای هفتصد سال فارسی زبان اداری  هندوستان بود تا اینکه درسال 1836م چارلز تریویلیان  زبان انگلیسی را بجای زبان فارســــی رسمیت داد .

روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) این بیت نگار  شده است:

بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مـرا

      که قبرپوش غریبان همین گیاه بس است

همچنین برلوحه سنگ مزار نورجهان و جهانگیر (درتاج محل) این شعر نورجهان حک شده است:    

 برمزار ما غریبان نی چراغی نی گلی

نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبــلی.

 

پاره ای خصوصیات زبان فارسی :

1- در فارسی گاهی با تبدیل یک آوا معنی دیگری از کلمه حاصل می شود مانند تبدیل حرف "ب " به حرف  " و" در کلمه  بالا – والا  که در اینجا والا معنی  عظیم و مهم میدهد. 

2- تمام  نامها بدون استثنا  در زبان پارسی می توانند  با  "ان" و  یا  "ها" جمع بسته  شوند .

3 - در فارسی با یک ریشه ، کار ریشه های دیگری، می توان ساخت  و با افزودن پسوند و پیشوند به کلمات می توان دهها کلمه ساخت مانند  دل – دانش  و ... که برای هرکدام می توان 20 کلمه ساخت. مانند  : دل بر- دل داده - پردل – کم دل- دل سوز – دل رحم – دل سنگ-  دلگر – دلدار - بی دل - بادل – نادل - دل جین – دلچی  و .....  دانشگاه -دانشجو – دانش ورز -  دانشمند، دانشیار- بی دانش ، پر دانش - دانشی، دانشور، دانشآموز، دانشجو ، دانش پژوه .  در فارسی وزن های  گوناگون وجود ندارد و بدون شکستنریشه ، اسم فاعل و مفعول و ..  ساخته می شود که  اینها همگی یادگیری زبان فارسی راآسان می کند.

بزرگان کهن ادب فارسی از خط کوفی که قرائت آن برای غیر عرب بسیار مشکل بود توانستند خط فارسی و اعراب و نقطه گذاری را  ابداع کنند. ولی  تقریبا هزار سال است که این شیوه نگارش بدون تحول و تکامل باقی مانده و به علت نوشته نشدن صداها ( ضمه کسره و فتحه) ، غیر فارسی زبانان بسختی می توانند واژگان را بدون شنیدن و فقط از طریق کتابت فرا بگیرند. مشکلی که البته در زبان های دیگر و در کتابت با حروف لاتین نیز بطور کامل برطرف نشده است . اما در فارسی نیز با کمی انعطاف می توان این مشکل را حل کرد. کردها و پاکستانی ها تا حدودی با ابداع بعضی ابتکارات این مشکل را کم کرده اند.

  تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات عرب

هیچ زبانی در دنیا نیست که از سایر زبانها واژه گانی به عاریت نگرفته باشد، همه زبانهااز همدیگر  تاثیر و تاثر پذیرفته اند. زبانی که از زبانهای دیگر وام نگرفته باشد زبانی مرده است . هرچقدر زبانها تاثیر بیشتری گرفته باشند زنده تر شده اند و این هیچ عیب و نقصی برای آنها محسوب نمی شود. مهمترین زبان فعلی جهان (انگلیسی )تقریبا 75 درصد کلمات خود را از سایر زبانها بویژه انگلو- جرمن و لاتین گرفته است. اسپانیولی و پرتغالی 95 درصد زبان و ادبیاتشان یکی است با این وجود خود را  دو زبان مختلف می نامند .

زبان عربی و فارسی نیزازهمدیگر واژگان زیادی وام گرفته اند. بطوریکه بیشتراصطلاحات فقهی، مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده است.  اما زبان عربی نیز به نوبه خود واژگانی بصورت دست نخورده و واژگان زیادی بصورت برهم زده شده (بشکل قالب های معرب) از فارسی وام گرفته است.

 جوالیقی 838 کلمه و در کتاب المنجد321 کلمه و  ادی شیر  در کتاب خودش 1074 واژه را که زبان عربی از زبان فارسی وام گرفته است را توضیح داده اند.

برای نمونه از کلمه  پادشاه در زبان عربی دهها کلمه ساخته شده است. واژه های : اشتها، شهوت، شهی، شهیوات، شاهین- شیخ ،بدشاو- پاشا، باشا  همگی  از کلمه فارسی پادشاه گرفته شده اند. استیناف از کلمه نو  و  از  واژه گناه  کلماتی مانند :  جناه ، جنایی و جنحه- جناح – جنائیی- جنحه-  مجنی ، جنایت-  جان – یجان و  الی آخر.

اما اگر با قواعد و قالب های زبان عربی آشنا باشید براحتی قبول خواهید کرد که کلمه اوراش (ورشه)  از work shop  گرفته شده  و هامش و حاشیه از گوشه و شکایه ازگلایه .

شعر حماسی‌ و پهلوان‌ نامه‌های‌ ملّی‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ همواره‌ از محبوبیّتی‌ گسترده‌ برخوردار بوده‌ است‌. ادبیات‌ فارسی‌ در این‌ زمینه‌ نیز همچون‌ بسیاری‌ از زمینه‌های‌ دیگر بسیار غنی‌ و تاثیر گذار بر ادبیات عرب و بر تمام فرهنگ های منطقه و جهان بوده است.

 حداقل 15 نویسنده  بزرگ ایرانی در شکل دهی ادبیات عرب نقش داشته اند که سیبویهاز جمله آنها است.  معمولا این  دانشمندان ایرانی را  که درادبیات ، طب، کیمیا، تفسیر و معارف دینی، در نجوم، موسیقی، جغرافیا و در زبانشناسی و تاریخ خدمات بی نظیری نه تنها به جامعه عرب و اسلامی بلکه به جامعه بشریت نمودند را در کشورهای عربیبعنوان عرب می شناسند!!!! . همین دانشمندان بودند که از مصدرهای فارسی با استفاده از ابواب و قالب های گرامر عربی صدها کلمه جدید ابداع و به غنای ادبیات عربیافزودند.

آنها همچنین  در ادبیات فارسی با استفاده از مصدر ها و قالبهای  عربی  کلماتی ساخته اند  که  بعدها بسیاری  به ادبیات عرب وارد  شده اند  مانند : سوء تفاهم ، منتظر و ...

در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی  با کمک قالب های عربی واژگانی ساخته شدهکه تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافته اند مانند: استیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر)، تهویه ( از هوا بر وزن تفعیل) وزن توزین و   ..... و ...

زبان های گروه سامی و عربی  بخش اعظمی از واژگان  خود را از فارسی گرفته اند که در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالب های متعدد آن  واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده  آن  قابل رد یابی است و  بدلیل  ذوب شدن  مفردات  در قالبها و صیغه ها  رد یابی آن  مشکل می شود. 

 اما زبان فارسی از معدود زبانهای دنیا است که تقریبا عموم واژگان وام گرفته را بدون دستکاری و بدون حذف آوا و حروف می پذیرد. بویژه کلمات قرآنی را  بدون هیچ تغییری پذیرفته است مانند : صالح – کاذب – مشرک – کافر و ...

از اینجا است که بسیاری اعتقاد دارند  باید هدف از  بیگانه زدایی از زبان فارسی ، نه حب و بغض نسبت به بیگانه بلکه باید تلاش برای آسان کردن فارسی از یکسو و پویا و زنده نگه داشتن آن از سوی دیگر  پیش نظر باشد.

بطور نمونه کاربرد جمع مکسر عربی فهم فارسی را برای غیر فارس زبانان مشکل میکند. مانند : اساتید – بساتین – دساتیر- خوانین – دهاقین – بازارات - میادین – اکراد -افاغنه ، بجای :   استاد – بستان – دستور – خان – دهقان – بازار - میدان – کرد – افغانی ، که همگی  باید با افزودن" ها"  جمع  بسته شوند  نه بصورت مکسر عربی.

 اما بنظر نمی رسد خارج کردن واژگانی که در اصل ریشه فارسی دارند کمکی به پویاییزبان فارسی کند و بسیار گفته و شنیده شده که افرادی ما را از بکار بردن  بعضی کلمات  مشترک که در فارسی و عربی از قدیم وجود دارند برحذر داشته اند . بطور نمونه میگویند نگویید:  جنایی و استیناف – فن – صبح- نظر  بگویید:  کیفری و تجدید نظر- پیشه، بامداد ، دید و ... نگویید خیمه یا مخیم  بگویید اردوگاه و  نگوئید .... بگویید حالاینکه  بیشتر اینگونه کلمات ریشه فارسی دارند در همین مثال های گفته شده به ریشه جناح  که گناه است و کلمات جنائی – جنایت- جناة- جناح- جنحه – مجنی له و علیه جنییجنی و ..... همگی از ریشه جناه یا گناه ساخته شده .

استیناف از بردن واژه" نو" به باب استفعال بدست آمده  و استانف – یستانف و .... از آن بدست آمده  است.  فن از واژه پن و پند  ساخته شده و در صیغه های مختلف عربی فن– یفن – فنان -  تفنن – متفنین و ... و ..... از آن ساخته شده است.

صبح از صباح و صباح از پگاه  ساخته شده  و مصباح و ...... از آن ساخته شده است .نظر عربی شده " نگر"  است  انظر- نظر ینظر منظر و  .... از آن ساخته شده  است .

خیمه از واژه پهلوی گومه  و کیمه ( به معنی کلبه) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم  صرف شده است . در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همینطور است مانند کلمه بالکن-بنانا ( موز) - بانک  که هر سه  ریشه فارسی دارند.

چه نیازی است بجای عبارت  " دار آخرت  "  که در اصل  فارسی است  عبارت  " سرای دیگر "  را بکار بریم  و یا بجای بالکن که لاتین شده همان بالاخانه است و از طریق ترکی به فرانسه راه یافته و بجای  واژه گان بین المللی پارتیزان ( پارتی- پارسی ) و .... بنانا ( بندانه ) که از طریق عربی به لاتین راه یافته  است کلمه دیگری بکار ببریم.  حذف و یا جایگزینی  واژگان بین المللی مانند رادیو – تلویزیون – کامپیوتر و ...  که در همه زبانهای دنیا  نزد مردم جا افتاده است نیز نباید اولویت داشته باشد.

بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آنمعلوم می شود .  بطور نمونه تقریبا بندرت  کسی  در عربی بودن  کلمه کم (چن ، چند ) ، جص )گچ ) ، رباط ، بیان،  نور، دار الاخره ، تکدی ،  رجس ، نجس  و یا باکره ( پاکیزه( ترجمان تردید کرده است .  اما در حقیقت  همه اینگونه کلمات یا بطور کامل  فارسی هستند و یا معرب شده  هستند.

بطور نمونه برای کلمات  فوق در زبان عربی ریشه  و مصدر  حقیقی وجود ندارد.  و وزن بعضی از آنها نیز عربی نیست . کلمه نور بر وزن کور و دور و خور است. اگر نور با همین شکل فارسی نباشد حتما معرب شده  خور ( به معنی خورشید و روشنایی) است - رباط در فارسی به معنی اسطبل است. رباط الخیل یعنی خانه یا پرورشگاه اسب ریشه آن به رهپات و یا ره باد برمی گردد . نجس  و رجس هر دو از واژه زشت و جش  گرفته شده اند." دار" در زبان فارسی به معنی دارنده – پایه – ستون – تنه درخت  بکار می رود ، مانند دیندار – داربست دار و درخت.  اما در عربی آنرا در معنی خانه بکار گرفته اند مانند دار الحکمه و ...

قرآن شناس ، زبان شناس و پژوهشگر نامی انگلیسی زبان، جفری آرتور را عقیده برآنست بیست وهفت کلمه قران ریشه فارسی دارد از جمله :

سجیل: معرب سنگ وگل، اباریق: جمع ابریق، معرب آبریز، تنور، مرجان، مِسک:معرب مِشک، کورت:  کور شدن ، تاریک شدن - تقالید: ، قلاده، جمع تقلید، بیع: خرید و فروش، بیعانه(بیانه) قسمتی از پیش پرداخت. جهنم - دینار پول مروج ایرانی قدیم (یک صدم ریال) زنجبیل: معرب زنجفیل، - سُرادِق: سراپرده، - سقر: جهنم، دوزخ - سجین: نامجایی در دوزخ، زندانی - سلسبیل: سلیس، نرم، روان، گوارا، می خوشگوار، نام چشمه ای در بهشت-  ورده: پرگه ،گل سرخ - سندس:  دیبای زربفت لطیف و گران بها-قرطاس: کرباس - کاغذ، جمع آن قراطیس - اقفال: جمع قفل – کافور – یاقوت .

بعضی  پژوهشگران  تعداد واژگان فارسی قرانی را تا یکصد عدد برآورد کرده مانند:


سراج = چراغ – دار - غلمان = گلمان  جوان گل رو  - زمهریر- کاس یا کاسه - جُناح:گناه، - رجس = زشت - خُنک: سرد- زُور: قوه، نیرو، عقل-  شُواظ: زبانه آتش، شعله، حرارت، درحال ذوب شدن -  اُسوَه =  الگو = - فیل: پیل - توره: شغال، حیوان وحشی - عبقری ( آبکری آبکاری)=  زیبا سازی=  کنز (گنج)-  زبانیه:  نگهبانان دوزخ،  زبانه کشیدن شعله های آتش- ابد: جمع آن آباد، جاودان-  قمطریر: شدید، سخت، دشوار-  نجس:ناپاک، پلید-  بررُخ: مانع وحایل بین وچیز -  تَبَت: نابودشده، قطع شده، تب و تاب یافته -سخط: خشم گرفتن برکسی، غضب -  سُهی: (بگونه سها)، ستارۀ کوچک و کم نور در دب اصغر. اریکه = اورنگه = ارائک به معنی بالش و متکی  چندبار در قران تکرار شده است. برهان = دلیل  در  قرآن  برهان و براهین آمده است- برج =  تبرج – زینت -الجزیه = گزیت = توبه 29 -   الجند = گند = یس 75  جند و جنود

 این کلمات ریشه و بنیاد فارسی داشته که به فراخنای زبان عربی درآمده ومشتقات آنها با دلایل مبسوط از جانب محققین توضیح شده است  و نفوذ  واژگان از پارسی به سایر زبانها  خود نشانه اصالت ، کهن بودن و گستردگی و نفوذ زبان فارسی  و زنده بودن و اهمیت آن در همه زمانها را  اثبات می کند .

واژگان فارسی بصورتهای زیر به زبان عربی داخل شده اند.

1-   بدون تغییر یا با کمترین تغییر مانند: بند= بند= بنود - (سکر)  شکر- شیرین- ارش – بخشش – دیبا- آشوب- اوباش- ابریشم= ابریسم – خیار- عدس – لوبیا - شادان – شاذان-  بادام – استاد- خبر – درویش- استاد – دیوان  و ... 

2-    با تغییر، حذف و تبدیل حروف پ- ژ- چ- گ که در زبان عربی وجود ندارد به صداهای دیگر مانند:  چغندر= شمندر- چنده ، چیه = شنوه-  پگاح = صباح – پند- پن = فن- گاومیش = جاموس – گلنار = جلنار- چلیپ = صلیب-  چین = صین . چارسو = شارسو- دیباچه = دیباجه- گدا = کدا = تکدی – لگام = لجام – چمران= تشمران – گرنادا = قرناطه– خانه گاه =خانقاه – گزیه = جزیه – گعک = کعک = کیک – گنجینه = خزینه -  پرده= برقه و ...

3-   تغییر حروف ک به ق  و  خ -  مانند:  کاسپین = قزوین= کله= قله- کوروش = قورش  – کسرا = خسرو

 
 تغییر کلی : گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی  هیچ اثری به جز وزن واژهفارسی باقی نمانده مانند:  چند، چن  = کم - گچ = جص، مجصص – زشت= رجس- پسک = برص – گنج – کنز –  و ...

4-   کاربرد کلمات در معنی متضاد با فارسی و یا غیر معنی اصلی  مانند: خوبه = خیبه – زرابی ( قالی)

5-    به هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند: باغ = غابه -  باغات= غابات.

6-    یک کلمه از فارسی چند بار و به معنی های مختلف وارد عربی شده مانند: از کلمه باغ = باقه به معنی دسته گل و کلمه غابه به معنی جنگل ، ساروج  به معنی نوعی ملاط سیمان و آب انبار و سهریج صهریج به معنی  تانکر . 

7-   حذف سایر آواها  مانند : نارگیل = ارکیل-  آبریز= ابریق

8-   گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی تنها یک  حرف از  واژه فارسیباقی مانده است، مانند: گوشه = حاشیه = هامش = حامش = جشن = دشن = تدشین- سنگ = سنج = صنج =  چار راه  = شارا = شارع =  شاد یشید =  شادی اناشید = جشن = دشن=  تدشین – = تایگر= بایبر = ببر = نمر ( نمور) و ...

9-    گاهی در ادبیات زبان  فارسی از مفردات  فارسی و یا عربی کلماتی ساخته شده وبعد به ادبیات عرب نیز راه یافته است، مانند: فهم و  سوء تفاهم – تهویه

10-     حذف و یا تغییر و تبدیل هر یک از حروف عله " و . ا.ی"  به یکدیگر،مانند: جوراب= جورب – خوب= خید = خیر- 

11-    تبدیل  ا  به هـ  و تبدیل ز به س  مانند : اندازه = هندسه  -  اندام = هندام-

12-   گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی دو  حرف از  واژه فارسی باقیمانده  است ، مانند: آیین = دین

گاهی در تبدیل واژه پارسی به زبان عربی آواهایی به آن اضافه شده مانند:
ستون =  اسطوانه = استوانه – سروج  ساروج سهریج  صهریج

بعضی غلط های رایج :

بسیاری از مردم  به غلط کلماتی مانند تاج -  خبر-  بیگ –  دهقان – خاقان – خان  را به زبانهای دیگر مرتبط می کنند. در حالیکه بطور نمونه:  دهگان یا دیهه گان ریشه کلمات دهقان – خاقان و خان است.

گاهی در زبان فارسی نیز   آواهایی  مانند گ – ش - پ و  ذ   به آواهای  ج – س – ف  و ذ تبدیل  شده است . مانند : گرگان = جرجان ، شوش = سوس، پند= فند ،  استاذ = استاد و گاهی گ در آخر کلمات به ه تبدیل شده  مانند گردگ = گرده

نمونه هایی از  کلمات فارسی در ادبیات امروز عربی :

 وزیر. وزارت. مرزبان. اسوار. دیوان. برید. ورد (برگ- گل )- ورق . دین.  مصر )میثرا- الهه الشمس) . تاج. سفته – چک - خنجر – جوشن- خود-خدنک - ساروخ - هاون -ستون، استون، استوانه -  نام ستارگان : هرمس، ناهید،بهرام، مهر،کیوان، تیر ، ماه ،بروین. ناهد و در موسیقی : نای،  نی، سورنا،  بربط، تنبور، صنج، سکاح، سیکاه - بغ، بگ، بیک (بعضی به غلط این واژه را ترکی می دانند)  به معنی ارباب امیر خداوند رهبر دینی، مرشد و هدایتگر است که بغ دخت( بیدخت) ایزد بانو نام دیگر آناهیتا فرشته آبها وپاکی. بغداد- جم – عجم -  دیباچه = دیباجه . امیر- میر- پاک،  پاکیزه = باک، باکره - پگاح = صباح - پیام= بیان -  پروانه، فروانه = فرواشه، فراشه -  ابریق= آبریز- اندازه = هندسه - اندام = هندام - بخشیش = بخشش- الجاموس = گاومیش- جلنار = گلنار- شمندر= چغندر- سکر= شکر- فن= پن(پند) صلیب(چلیپا) - استاذ -  دور-  دوران - دوریه - لج لجاجت لجوج . تریاک= تریاق - شاد ( فرح ( شادان.شاذان . شیشه. رزق (روزیک). لگام = لجام . هزاره = حضاره (تمدن)  حور= حوریه . فتیله . فارس- فرسان - جهنم - راز- رمز-  بند- بنود. زیور= زینت . خیار . جربزه.  صابون . گچ = جص . غوغا.سوگ ( تونل ) = سوق . چهار سو = شارسو. زنانی (زننما) زانی. زانیه. زان - دین - دستور -. کرباس= قرتاس - گدا= کدا تکدی . قاب ( کاب) کعب - بته = پته= بطاقه(بلیط) -  کلات قلات= قلعه قلاع  - دلو دوالی - رنگ= رنج. روزنامج - خانه - پادشاه =پاشا= باشا- شاهی = شهی( لذیذ)- شاهین- شاو- شاحنه – باشه (نوعی شاهین)  . شیرین .شمع  و شمعدان . - شلوار=  سروال سراویل -  مهرگان = مهرجان- آبخانه – آباد - آبدان = حوض - آبدست= وضو- آجر= آجر آگر آجور- آخور = اصطبل- آزاد مرد = رجل حر - آستانه = دربار- آسمان خون = آسمان گون – آهن.

 اباش = اوباشه = اوباش – ایوان – دیوان - اخش = خوش - ارجمند = با ارزش  عزیز- ارجوان = ارغوانی – شراب-  ارزن = ارز-  ارگ – بورگ = برج -  انجمن=  الهنزمن -  الماس    =   الماس -  انبار =  الانبار -  انبان =    انبان  -استبرق در قران آمده است اصل آن استبرگ – انبوب – انجر – اسوه  در قران در چند آیه تکرار شده است  اسوه از کلمه پهلوی آسا   به معنی نمونه  گرفته شده است.اساور = اسوار به معنی اسب سوار - اشتربان = شتربان - بابا – باذام- بیجامه-   باذنجان=  باذمجان- بندر- پاپوش چی = پاپوش=  بابوش- بابونج = بابونه = پونه  باج = باژ= مالیات و زورگیری – باجه = پاچه – باجایه = چادر نقاب = پوشش- باخ = باختن – باداش = پاداش  –بادزهر = پادزهر- بادگیر-بادکیر – بادنج = جوز هندی – بادهنج = بادهنگ -  باده = می – بارجاه = بارگاه = کاخ و قصر = بارجه = کشتی جنگی – بارجین = قاشق– باره = پاره = بهره – بارود= باروت- پارولا= مکر و حیله – باری = بوری  حصیر- باریچی – باروتچی – باز= عقاب – بازار= سوق- بازدار= صاحب عقاب- بازرباشی= بزرگ بازار- بازرکان= بازرگان- بازوبند= باصوبند- بازی = ملعبه- بازیار = مربی شاهین و عقاب- پاسبانی = نگهبانی شب- باسقانی = بازرس- باشق = باشه نوعی عقاب-  باطیه = پاتیل = بادیه- باغ = باغ – باغبان = باقدار- باغستان = بوستان– باک = پاک – بال = بال -   باله = جوراب محکم از کلمه پیله گرفته شده و رقص باله از این کلمه است) پالوته= بالوظه= فالوذج = پالوده -  بانو – بانوان- بانوکه= بانوچه – نمر = ببر= شیر اسد-  بخشیش = بخشش برجد = لباس برچم = برچین – پرچه = یاره – برخ = سهمیه – برخاش = پرخاش باقة = دسته گل باغ گل –  باغ داد .بغ داد  =  بغداد-  برزخ = پرژک = پردک = پرده = برقع – برزغ = پرذوق  پر نشاط-  برزه = برزکار-   بسط= بساط- از کلمه پوست  پهن کردن  بسط کردن و بساط کردن . بست = بستن – بستان از بو استان و یا باغ استان گرفته شده است. بستان = بگیر –بستانبان = باغبان-  پستان = پستان –بغداد = بغ داد = خدا داد- باغ داد – بغوان = باغبان – بقجه = بقچه – بلاز= بلاژ= شیطان- بلاس = پلاس- بلبل- بلدام = پلید اندام = بلندم – بلس = پلوس = ابلیس – بلشت = پلشت = نجس – بلکون = بالگون - بلند= بلند- بلنک = پلنگ –بهادار= ثروتمند- بهار= بهار نوعی گل – به به = به به – بهبوذان = بهبود= شاد- بهرس = بهی = زیبا – پهریز= پرهیز- بهزر= به زر- بهلول – بهلوان = پهلوان- بهو = صوفه = ایوان – بوتقه = بوته = قالب – بوتین = پوتین – بوران = باران - بشارت – بوس = بوسه -  بهلول از  پهلوان – بهلوان = پهلوان – پوچ = بوش (خسارت)-  - برهوت = بیابان -  برو = برو-  بر.از= پرواز- برید= بردن نامه – باز = عقاب و پادشه = باشه  = شاهین- بذر= دانه

بزکوار= بزرگوار- بس = بس است – بساط= بسط= پهن-- مرجان- بشکیر = پیشگیر=پیشبند- بشم = پشم = تخم– بط= پت= قوی دریایی – بطریق = پاتریک = رهبر = یونانی اصل – بغداد= خداداد- بغداد= باغ داد = بهشت- بغشور = کاشور- بقجه = بقچه – بقسماط =  پخت مال نوعی نان خشک (پی تنوری )- بقلاوا= نوعی شیرینی –بلاس = پلاس = زیلو و زیر انداز دراویش - بهبوذان = مسرور شاد- بهرامج = نوعی درخت- بهرم = بهرمان = نوعی پرنده – بهزر = بهترین زر-  تبان = تنبان – تبر = تبر = طبر – تبرج = برج = زینت ( در قران احزاب 33-  تخت = تخته  خواب – تخدار = پادشاه – تور = نوعی نخ – ترس و مترس نوعی چوب حائل – ترسانه = انبار مهمات  در زبان ترکی و عربی  – اما اصل آن از ترس فارسی گرفته شده  است - تبرج = آیه 33 احزاب – از برج فارسی به معنی زینت و آرایش – تخت = تخت = سریر – التخدار = صاحب قدرت - توتیا = پودر سنگ – اکسید آهن – این کلمه به زبانهای اروپایی نیز رفته است.توت = توت  میوه توت و درخت توت – التور و طست = تور و طشت  دو نوع ظرف هستند. تور نوعی سبد و نوعی بافتنی است- التیر = تیر = تیرک = ستون چوبی – تیغار = تغار.


الجادی = الشادی = نوعی شراب زعفرانی- الجارق = چارق = نوعی کفش  الساروخ نیز گفته می شود ساروخ همچنین به موشک نیز گفته می شود.

جاش = جوش – جاکوش = چکش – الجام = جام = کاسه = تاس – الجاموس = گاومیش – جان = جن  = جن و پری – الجاه = جایگاه – الجاوشیر = گاوشیر –جردقه = گرده = گردگه = یک عدد نان – الجرز= گرز- الجرف=  توبه 109= جرف = گررف – الجرم = گرم – الجرماق = ؟- جرموق = گل موگ  نوعی کفش الجزاف = گزافه گویی – جزدان = جلد قران  - الجزف = گزاف = زیاد = بی اندازه –الجص = گچ = جبس = چسب -  بعضی اشتباها این کلمه را یونانی د دانسته اند در حالیکه جبص و جیس همگی از کلمه گچ می باشد.جفت= جفت= زوج –الجل = گل - - الجلاب = گلاب – این کلمه به فرانسه نیز رفته است = جولپ – تولیپ – جلاهق = کلاهک = نوعی تنفنگ – جلبان = گلبان – الجلجلون = گلگون - چکین = سکین – الجلسان = گلشن- الجلنار = گلنار = گل انار - - جلنسرین = گل نسرین – الجلوز = دانه صنوبر – جم = جمشید = عجم – الجمان = گمانه نوعی در و لولو – جمباز = اکروبات = جم باز = جان باز -  جمرک = گمرک – جمسفرم = جم اسپرم – ریحان سلطانی و ملکی – جن = جان =شیطان – الجنار = چنار - گند = قند – الجنبذه = گنبذ-– جندر = چادر – جندره = چنگره = چکش چوبی – جنزیر = زنجیر –  جن = اجنه 39 الرحمن – جند = گند = سرباز – یس 75 – جندر  جوسق = کوشک = قصر – جوف = یوگ = خالی – جوق = جرگه = گروه – جون = گون = لون – جوهر = گوهر – جویبار = رودخانه و نهر – جیسران = گیسوان = دسته خرما –

حانه و الحان  از خانه گرفته شده  به معنی پستو خانه که در آن مشروب می فروشندحانوت به معنی فروشگاه نیز از همین کلمه است.


 الحب حوب  از خونب و تونب و تنگه  نوعی ظرف  آب .حباری = حوبره  نوعی کبک-  حربا = خرپا  - حسبان = ملخک  صاعقه و در قران الرحم 5 -  خاشوقه = قاشق -  دهقان = خاقان  = خان  = رئیس بعضی آنرا فارسی و بعضی آنرا ترکی می دانند. احتمال دارد از ریشه  دیهگان  و دهقان به معنی کدخدا گرفته شده باشد.

غنچه  = خنچه – الخلیج = خلیج – خندریس = کنده ریش – الخندق = خندق - - خواجه= بزرگ – خوان = سفره – خان = سفره دار- خوذه = خود – کلاه خود - - خورشید = خورشید- خورنق = خرگاه -  خورنه گاه – خورندگاه – خوش بوش = خوش پوش - - خیار = خیار  نوعی سبزی-  خید = خوب = تازه – خیر = خوبی – خیزران = خیزران = نی – خیش = کیش = پارچه کتانی – الخیم = خم = زیادی – دکان - دیبا=  دیباج - دیباچه=   دیباجه - دنگ = ضنک - دنب بره = طنبوره -  دایه - دولت - دسته - دباره - دهلیز - دولاب - دلو- دول = دلو- دینار – قوزه (کوزه) گل پنبه -   جوزق -  غذا -  نیزه – نیزک -  نوروز= نیروز-  نرگس  - نرجس - نی، نای،-  نازک، نشان - نسرین  -  نهی- نرد- بازی تخته.

سیب=   سیب سیبوی  مصیب -  سرایه -  سرو – سندان - سرپوش =  الطربوش -  سراب -  سمندر= سمندر – سنبوک = نوعی زورق  -  سوله پای (لاکپشت)  سلحفاه -  سرور - سفینه - سرداق  سرطاق  -    سبد=  سبط – چکین = سکین =( خنجر - خونگر) -  سرد=    برد برودت بارد - سندباد و تند باد  سرداب = سرداب (انبار زیرزمینی) سرو – سندان  سرپوش  =الطربوشئ -  سمندر= سمندر - سوله پای (لاکپشت)= سلحفاه

شترنگ =  شطرنج - شاهین-  شهری ،شهره، -  شراب - شاهی، شهی( لذیذ)=  شهی - شلوار=  سروال سراویل  شادی =   شادی ،شاطی -  شیرین - شیشه - شهرزاد  -  شهرازاد-  شاهراه- الشهره - شال = شال – شادی – شاذان  -  چمن = شمن = صنم -   سروال، سراویل- شکر- سکر  -  شنبه سمبه سبت- توت – تنور- تنبان تبان -  تل (تپه)= تل اتلال -  ترنگبین=  ترنجبین -  تابوت - تیمار=  بیطار -  تاس  =  طاسه -  ترشی=   طرشی -  تشت =       طشت-  تب   = طب طبیب-  تمساح = تمساح تماسیح -  تریاک= تریاق-  تراج = دراج -  تاووس= طاووس  طاووس -  تاج= تاج  تتویج متوج -  تر و  تازه  = طری و  تازج طازج 

         
لک لک = لق لق – آب = لعاب الآب - ورم = تورم و مشتقات آن  -  وزن   =   وزن     اوزان
ورد به معنی گل – ورل -   ورد با کسر و  به معنی حرف کلامه -  گنجینه = خزینه( انبان- انبار)= خزینه  یخزن  مخزن -گلستان  =  جلستان -  گوهر، جوهر،جواهر، مجوهرات، جوهری- گنج =   کنز، کنوز -  گل آب  = جلاب -  گلابی = کلابی -  کاروان =کاروان – قیروان -  کاری = الکاری = العقاری = سازنده – بنا- کندک(کندن)  =  خندق -  کبایه  -  کیذ کید= کید -  کیمیا( شیمی)=   کیمیا  - کفچلیز =کفگیر= قفشلیل -  کشیش=     قسیس  قسیسین - کنشت کنیست = کنیسه کنایس -  نور بر وزن دور، کور=  نور منور تنویر – نفت = نفط -  نامه - نعناع 
نقش =   نقش نقاش  ینقش منقش -  ناو، ناوخدا =   ناخدا ناخذا -  روستا    =   روستاق – الرزداق -  رای  =    الرای -  رونگ رونق= رونق – رهبان= ربان -  رو( برو) = رو، یراح یروح راحه استریح استراحه - رهنما رهنامج - راه بان رهبان ربان ( کاپیتان) - زاغر + زقله نام پرنده ای -  زور= زور تزویر -  زفران=   زورق – زواریق -زندیک = زندیق زنادقه -  زنبق -  زور – تزویر  -  زشت = رجس-زر = زر- زرابی –زریاب -  زرتک = زردج -  زنگول = جلجول زنگ دام و گله -   هاون = هاون -  دستور = دستور  قانون اساسی -دولاب - دلو  - دود، اود   عود (دود چشم زخم) -  دولاب – دوغ - دیباج – دیدبان – دهقان = دهاقین – دهاقنه  -  دشن یعنی جشن افتتاحیه  = جشن – دکل = دقل – دکان – دکمه = تکمه – دشمان = دشمن - چوگان=    صولجان - چلاق = شل – شلال - شلل-  گرداب = جرداب - جوراب = جوارب - جاروب=   شاروب،جاروف – کیهان جهان،=  جیهان -  جوال ( توبره)- جوخ - خورشید - خور – خوری (شمس )خانقاه = خانگاه –   خوش پوش = خوش بوش - خاشاک=  غساق -  سیخ = سخ  - فلفل – فنجان – فستان -   فورگ- بورگ،برج= برج ابراج بروج -  فانوس =  الفانوس  - صندل(نوعی گیاه دارویی صندلی   =  صیدلی( داروخانه) -  صابون – غذا  - غذا تغذیه اغذیه مغذی  -  آبکاری آبگری = عبقری - میدان -  مینا( ساحل کنارهبندر)= مینا-  مومیایی -   مجانی -  مال= مال اموال تمویل -  میث میثاق = میثاق-  ماما (مادر)-  مرزبان =    مرزبان مرازبه-  موج  = فوج، افواج  -  لیمو  =  للیمون - لوبیا-  لنگر = لنکر -  لشگر = لسکر = عسکر عساکر- دود =  اود = عود  -  عروس -  عنبر  -  پولاد =    فولاذ -  پند،فند  فن= فن فنون فنان یفن -  پروانه= فرنقه-   پیروز = فیروز –-  پالوده =فالودج، فالوذج  - پیل = فیل، افلال -  پهلوان= بهلوان، بهلوانیه-پستان = فستان (کرست لباس زیر) -  پردیس = فردوس فرادیس -پیک = فیک فیج فیوجافواج -  پوزه = البوز- پونه = بونه   -   پاک = باک – پاکیزه = باکره – باکره- بکر - پگاه پگاح = صباح صبح اصبح یصبح مصباح -  پیام= بیان.


 منابع :
 الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی – طلاس – برج دمشق - 2003
 معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی‏

 

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ