تاثیر زبان و ادب فارسی برفرهنگ و ادب هندوستان
تاثیر زبان و ادب فارسی برفرهنگ و ادب هندوستان
دو ملت ایران و هند از یک نژادهستند و ریشه زبانی مشترکی دارند. همچنین از دیر باز تعامل فرهنگی بین این دو ملت حاکم بوده و این تعامل با فتح هندوستان توسط سلطان محمود غزنوی محکم تر شد. بعد از آن، شاعران ایرانی زیادی به هند رفتند و زبان فارسی زبان عرفان و تصوف شد. . اقامت شاعران، نویسندگان، عرفا و دانشمندان ایرانی در هندوستان موجب شد تا بسیاری از هندی ها (هم هندو و هم مسلمان) به خوبی با ادبیات فارسی آشنا شوند. حتی برخی از آنها شعرهای خود را به زبان فارسی سرودندو در سبک نوشتاری فارسی مهارت خاصی پیدا کردند. اوج شکوفایی ادبیات فارسی در هندوستان با حکومت مغولها مقارن شد .طی حکمی در سال1582م زبان فارسی زبان رسمی هند شد. بسیاری از پادشاهان مغول از جمله اکبر ، بابر و همایون که تبع شعر داشتند تبحر خاصی در زبان فارسی پیدا کردند وحتی به فارسی شعرسرودند. علاوه بر شعر، نثر پارسی نیز به شبه قاره هند نفوذ کرد که بیشتر در قالب تاریخ نویسی، ملفوضات و نصیحت نامه بود. تا مدتها فارسی زبان ادبی هند بود تا اینکه سرانجام با نفوذ بریتانیا در هندوستان، مسلمانان شمال هند زبان اردو را برای بیان افکار و عقاید خود انتخاب کردند.
همانطور که می دانیم دو ملت ایران و هند از یک نژاد هستند و زبانهای آریایی منشا زبانهای هندی و ایرانی است. شباهت و رابطه بین این دو زبان که از منشا یکسانی سرچشمه می گیرند وقتی آشکار می شود که کلماتی مانند مادر،پدر، فیل ، شکروغیره را در این زبانها مقایسه کنیم.
جدا از نژاد و زبان، فرهنگهای هندی و ایرانی در بیشتر سنتها و عادتها مشترک هستند و این اشتراک منجر به تعامل ادبی طولانی مدت بین این دو ملت شده است. در دوره ساسانی، بویژه در زمان انوشیروان (600 میلادی) همراه با معاملات تجاری بین دو ملت، روابط معنوی آنها نیز گسترش یافت. در این دوره، پاددشاه دستور داد بعضی از کتابها بویژه کتابهایی که جنبه اجتماعی و ادبی داشتند از سانسکریت به پهلوی ترجمه شوند. برای نیل به این هدف، بزرگمهر پزشک دربار ساسانی به هندوستان رفت و کلیله و دمنه را با خود به ایران آورد که بعدها به فارسی ترجمه شد.
بعلاوه فارسی به مدت 6 قرن زبان رسمی هندوستان بود . پس از اسکان مسلمانان در هندوستان، تلفیقی بین این دو جامعه مذهبی که از نظر فرهنگی متفاوت بودند ایجاد شد و واسطه این تلفیق زبان فارسی بود. بدرستی می توان گفت که فارسی نقش مهمی در تکامل فرهنگ هندو-اسلامی داشت. در این مقاله سعی بر آن شده تا نقش زبان فارسی در فرهنگ و ادبیات هندوستان بعد از فتح این کشور توسط مسلمانان بررسی شود.
ادبیات هندی-فارسی بعد از اسلام
شروع نفوذ ادبیات ایرانی بعد از اسلام در هندوستان هم زمان با حکومت سلطان محمود غزنوی بود. او کار پدرش سبکتکین را به جد دنبال کرد واقدام به فتح شمال هند نمود. اگر چه هدف اصلی این لشگرکشی تبلیغ اسلام و تصرف غنایم جنگی بود، اما این لشگرکشی مقدمه ای شد برای نفوذ زبان فارسی در هندوستان و به دنبال آن مهاجرت تجارو شاعران ایرانی به این کشور.
ابوریحان بیرونی یکی از مردان بانفوذی بود که سلطان محمود غزنوی را در این سفر همراهی کرد. طی این سفر او اطلاعات سودمندی در مورد سنن و عقاید هندی ها جمع آوری کرد که حاصل آن کتاب هند شناسیاست.
اوج ادبیات فارسی در هندوستان با حکومت مغولها مقارن شد. این دوره بعنوان "تابستان هندی شعر فارسی " معروف است. بابر (پادشاه مغول) نه تنها در نثر فارسی تبحر داشت، بلکه شاعرپارسی گوی قابلی نیزبود. استعداد شعری بابر را فرزندان او بویژه دخترش گلبدن به ارث بردند. گلبدن زبان فارسی را برای نگارش کتاب همایون نامه که گزارشی از سالهای آخر عمر بابر و زمان مرگش بود برگزید. سنت نگارش به زبان فارسی را دیگر پادشاهان مغول بویژه همایون، اکبر و جهانگیر دنبال کردند.
همایون مجبور شد به دربار شاه طهماسب صفوی پناه ببرد. ا و در هنگام بازگشت به هند چندین شاعر و هنرمند را با خود به هندوستان آورد. صفوی ها شیعیان متعصبی بودند و بیشتر وقت آنها صرف جنگ می شد، بنابراین آنها زمان کمی برای ارتقای مسائل فرهنگی داشتند. صفویان در مورد مسایل مذهبی متعصب بودند و حتی صوفی ها که اعتقادات شیعه نداشتند مورد قبول آنها نبودند. شیمل (1973)می گوید:" فضای معنوی ایران در دوره صفوی مناسب شاعران بویژه آنهایی که تمایلات عرفانی داشتند نبود. همچنان که یکی از این شاعران می گوید درایران هیچ راهی برای رسیدن به کمال وجود ندارد. حنا رنگ خود را تا مادامی که به هندوستان نرسد نشان نمی دهد."(ص.26)
بنابراین بیشتر شاعران و عرفای سنی به دیگر دربارها مانند دربار مغول در دهلی یا دربار عثمانی در استانبول راه یافتند.
مورخ بدایونی در کتاب منتخب التواریخ بیان می کند که از میان 170 شاعر فارسی گوی، 59 نفرآنها در دربار زندگی می کردند که در هنگام حکومت اکبر به مدت نیم قرن (1605-1550) به اوج شکوفایی رسیدند .
بر طبق گفته عبدالغنی(1929)، دربار اکبر مرکز نثر و شعر فارسی بود. او بخشهایی از دیوان حافظ و مثنوی جلال الدین رومی را حفظ کرده بود و در اوقات فراغت با خود زمزمه می کرد. حتی او به زبان فارسی هم شعر می سرود. نمونه ای از قدرت شاعری او را در بیت زیر می توان دید:
نیست زنجیر جنون در گردن مجنون زار عشق دست دوستی در گردنش افکنده است
در سال 1582 طی حکمی زبان فارسی زبان رسمی و دولتی هندوستان شد و اکبر از خود علاقه ویژه ای به تالیف لغت نامه نشان داد . معروفترین لغت نامه را کاتبش جمال الدین حسین اینگو در سال 1623 تکمیل کرد که فرهنگ جهانگیری نام گرفت. باید یادآورشد که ملا دوپیاز، مشهور ترین طنز نویس دربار اکبر لغت نامه خود را بصورت هجوی بر لغت نامه های عربی تالیف کرد.
همایوندیگر پادشاه مغول بود که به شعر فارسی علاقه داشت و دیوانی تالیف کرد که در آن "همایون" را بعنوان نام مستعارش برگزید. قدرت شعر او در غزلهایش است که نمونه ای ازآن در اینجا امده است:
ای دل ز حضور یارفیروزی کن در خدمت او به صدق دلسوزی کن
هرشب به خیال دوست خرم بنشین هر روز به وصل یار نوروزی کن
اقامت شاعران، نویسندگان، عرفا و دانشمندان ایرانی در هندوستان موجب شد تا بسیاری از هندی ها (هم هندو و هم مسلمان) به خوبی با ادبیات فارسی آشنا شوند. حتی برخی از آنها شعرهای خود را به زبان فارسی سرودند و در سبک نوشتاری فارسی آنقدر تبحر یافتند که تبدیل به ستاره های درخشانی در آسمان ادبیات هندوستان شدند.
شاعران هندی که به فارسی شعر می سرودند قالب و ایماژ ادبیات فارسی را اقتباس کردند. کنش متقابل و دائمی جفت مفاهیمی چون زیبایی و عشق، رز و بلبل، ترک و هندو و همچنین نمادهای بلاغی بنام حسن التعلیل یا علت شناسی خیال و صنعتهای مشابه از همان ابتدا به شعر فارسی نفوذ کرد. بعلاوه بنظر می رسد که ابداع استعاره دور از ذهن که در آن ایماژ به طرز شگقت انگیزی تصویرشده بود، کار اصلی بیشتر شاعران پارسی گوی هند بود. بر طبق گفته شیمل (1973)، هیچ جنبه ای از ادبیات فارسی در این شبه قاره نادیده گرفته نشد:
ادبیات این دوره به موضوعات مختلفی می پردازد، از شعر عارفانه گرفته تا زندگی نامه به گونه ای که به ما تصویر کلی از زندگی فرهنگی در طول تقریبا 900 سال می دهد. اشکال ادبی که در ایران گسترش یافتند در هند نیز مورد استقبال واقع شدند و مسلمانان در قرن نوزده از قصیده ،غزلهای غنایی و قطعه استفاده کردند و با مهارت کامل از وزنهای عربی-فارسی نیز بهره بردند.(ص.8)
شیمل (1973) بیان می کند که عبدالله ابن روزبه لاهوری که در زمان مسعود، پسر محمود غزنوی می زیست اولین شاعری بود که به فارسی شعرسرود.
اما عبدالفرج رونی (1091) بنیانگذار شعر بی نظیر اسلامی در هندوستان بود. او بیشتر عمر خود را در لاهور گذراند وبه واسطه مدیحه هایی که برای ابراهیم ابن مسعود (1099) سرود مشهور شد.حتی انوری(1189) از مدیحه سرایان مشهور فارسی او را تحسین می کند و می گوید" باید گفت که من بنده شعر عبدالفرج هستم!" چندین غزل جذاب رونی ویژگی قابل توجهی دارند که بعد ها جزء خصوصیت بارز غزل شد:بازی با کلمات، شکوه از بی وفایی زمان و معشوق، تحسین زیبایی معشوق جوان و دلربا وغیره.( شیمل، 1973)
دیگر شاعر پارسی گوی هندی مسعود ابن سعد سلمان است که تقریبا بین سالهای 8-1046 در لاهور متولد شد و در 1131 وفات یافت. او مالک ثروتمندی بود که سیف الدوله محمود ابن ابراهیم را به هندوستان همراهی کرد. بعدها سیف الدوله همراه با ملازمان خود زندانی شد و طبعا مسعود نیز به زندان افتاد. (موریسون،1981)
شهرت مسعود بیشتر به خاطر حبسیات یا شعرهای اسارت اوست که در خطاب به حاکم سرود. یکی از حبسیات او که رباعی است به این مضمون است:
در بندتو ای شاه ! ملکشه باید تا بند تو پای تاجداری ساید
آنکس که ز پشت سعد سلمان آید گر زهر شود ملک ترا نگزاید
شیمل (1973) به خصوصیت دیگر شعر مسعود که نادیده گرفته شده است اشاره می کند و آن وارد کردن "شعر ماه" یا باراماسا به فارسی است. این نوع ادبی که از شعر سانسکریت گرفته شده با جلوه های فصول سر و کار دارد. مسعود ابن سعد از ماههای فارسی که با نوروز در اولین روز بهار آغاز می شوند استفاده کرده تا حاکم را ستایش کند.ا وبا زیرکی فصلهای مختلف را با شراب و لذت مرتبط می سازد.
امیر خسرو دهلوی که در سال 1253 در پاتیالا متولد شد از مشهورترین شاعران پارسی گوی هند است که عنوان "طوطی هندوستان" را به خود گرفت. او فرزند افسری ترک و مادری با اصل و نسب هندی بود. او اولین شاعر اردو زبان بود و گهگاه شعرهای تلفیقی - یک خط به فارسی و یک خط به اردو می سرود. امیر خسرو شیوه شهاب الدین ماهمیرا بدایونی را در نوشتن مدیحه ها و شعرهای بی نظیر مذهبی دنبال کرد. بعلاوه استفاده او ازقالب غزل که تا آن موقع بطور معمول در هندوستان استفاده نمی شد بسیار با اهمیت است.
آشنایی او با زبان های عربی، ترکی ، هندی و به ویژه فارسی به وی این امکان را داد تا بازیهای خارق العاده ای با کلمات کند و صنعتهای ادبی زیبایی را در شعر خود به کار بندد. او از مضمون هندی "فصل باران" در رابطه با عشق و شادی استفاده می کند و از آن به نحو زیبایی در شعرهای خود بهره می جوید:
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا
از آنجاییکه امیر خسرو هندوستان را از غرب تا شرق می شناخت، نوشته هایش شامل اشارات فراوانی به آداب و رسوم ، میوه ها، جشنها و لباسهای هندی است. در نظر او هندوستان بهشت زمینی بود.
بر طبق گفته موریسون (1981)، امیر خسرو دیوانی را در چهار جلد تالیف کرد. او همچنین کتاب خمسه را نوشت که شامل 5 مثنوی در وزن اشعار نظامی گنجوی بود. این مثنوی ها عبارتند از : مطلع الانصار ( به سبک مخزن الاسرار)، شیرین و خسرو (به سبک خسرو و شیرین)، مجنون و لیلی (به سبک لیلی و مجنون)، آیینه سکندری (به سبک اسکندر نامه) و هشت بهشت (به سبک هفت پیکر). او همچنین کتابهای دیگری نیز تالیف کرده که بالغ بر 92 کتاب است.
جمالی کنبوه (1535) نویسنده مثنوی های عاشقانه و غنایی "مهر و ماه" و همچنین ادبیات سیره نویسی، سیر العارفین است. شعر جمالی جذاب و آموزنده و اغلب با تفکرات صوفیانه در هم آمیخته است. یکی از شعرهای زیبای او که اغلب به خاطر سادگی و استفاده از اسامی تصغیری تقریبا بصورت ضرب المثل در آمده در اینجا ذکر می شود:
دو گزی بوریا وپوستکــــی دلکی پر ز درد دوستکـی
لنگکی زیر و لنگکـــی بالا نی غم دزد و نی غم کالا
این قدر بسن بود جمالی را عاشق رند لاابالـــــی را
فیضی برترین مقام را در میان شاعران دربار اکبر دارد و یکی از بزرگترین دانشمندان فارسی، عربی و سانسکریت آن دوره محسوب می شود. گفته می شود که بعد از خسرو، هیچ شاعر دیگری با او در مهارت بیان، برتری شعری و افکار والا نتوانسته است رقابت کند.
بعنوان شاعر ی پارسی گوی، او در بین همکارانش شناخته شده بود و در سی و سومین سالگرد تاجگذاری اکبر به مقام ملک الشعرا منصوب شد. این انتصاب را شاعر خود در بیت زیر در یکی از غزلهای دیوانش ذکر کرده است:
آن روز که فیض عام کردند ما را ملک الکلام کردند
فیضی مفسر قرآن نیز بود. او همچنین شعرهای غنایی و عرفانی زیادی سرود.
به جرات می توان گفت اقبال ستاره درخشان ادب فارسی در آسمان شبه قاره هند است.اوکه در سیالکوت در سال 1877 متولد شد به ایران علاقه فراوانی داشت و مدرک دکترای خود را از دانشگاه مونیخ گرفت. تز دکترای او درباره سیر حکمت در ایران بود. وی بخش زیادی از آثار خود را به فارسی نوشت با این امید که پیام او به مسلمانان ماورای مرزهای هندوستان نیز برسد. سبک او ساده است زیرا هدف اصلی وی رساندن پیامش بود نه نشان دادن مهارت ادبی .
پیام اقبال آزادی بشر ورهایی مسلمانان از استعمار بود. تصویری که او از حلاج-عارف شهید که قهرمان نامدار نسلها شاعر عارف در زبانهای مختلف شبه قاره هند است- رسم می کند موید این حقیقت است که او خصوصیت واقعی دینداری اسلامی را درک کرده است. از نظر او حلاج نمونه بارزمسلمانی معتقد است که سعی کرده هم کیشان خفته خود را از افتادن در دام جهالت باز دارد و بار دیگر عظمت خدای جاوید را به آنها یادآوری کند.
آثار اصلی اقبال به زبان فارسی اسرار خودی (مثنوی عرفانی)، زبور عجم، پیام مشرق و ارمغان حجاز می باشد. اقبال در کتابهایش به اجمال به بیان بهترین سنت ها و مفاهیم شعر هندو-اسلامی می پردازد که زندگی شبه قاره هند را طی یک هزاره شکل داده.
تا اینجا سخن از شاعران هندی بود که به فارسی شعر سروده اند.اکنون نوبت آن رسیده تا اشاره ای کوتاه به شاعران ایرانی داشته باشیم که بیشترین تاثیر را روی ادبیات شبه قاره داشته اند.
بخش نفوذ شاعران ایرانی در شبه قاره هند را با فردوسی و شاهنامه او شروع می کنیم که شهرت جهانی دارد. حماسه باشکوه این شاعر شاهکاری است که نه فقط متعلق به فارسی زبانان بلکه بعنوان کاری جاودانه متعلق به کل جهان است. از زمان خلق این شاهکار تا به حال، این کتاب محبوبیت زیادی در بین کارشناسان، محققان و مردمان عادی داشته است. عبدالغنی (1929) بیان می کند که شعر حماسی همایون نامه را شاعر ناشناخته ای به سبک و وزن شاهنامه فردوسی سروده. او یادآوری می کند که نویسنده در قسمتهایی از این کتاب تا حد زیادی در بلندی بیان، زیبایی زبان و ظرافت تشبیهات از فردوسی تقلید کرده است بطوری که در اکثر مواقع تشخیص این دو غیرممکن است. شهرت فردوسی و اهمیت او در شبه قاره هند چنان است که از قرن نوزدهم به بعد 23 کتاب در مورد شاهنامه به زبانهای بنگالی در این کشور چاپ شده است.
خیام
شعرهای هیچ شاعر فارسی گوی دیگری به اندازه شعرهای خیام به زبانهای دیگر ترجمه نشده است. رادفر(2000) با توجه به چنین ترجمه هایی در زبانهای محلی در شبه قاره هند، در مقاله ای به پیشگفتار کتاب تقدیم نامه خیام اشاره می کند که راجاماخان لال- اولین مترجم رباعی های خیام به زبان اردو- آن را نوشته است. در آن کتاب، لال لیستی از ترجمه های رباعیات خیام به زبانهای بنگالی، گجراتی، تامیل، سانسکریت، هندی، اردو و حتی زبانهای اروپایی ارائه می دهد. کافی است یادآوری شود که در دو دهه گذشته بیش از 16 ترجمه یا کتاب در مورد زندگی خیام و رباعیات او چاپ شده است.
نظامی
نظامی شاعر فارسی گوی دیگری است که کتابهایش راه را برای نفوذ و گسترش زبان فارسی در شبه قاره هند هموار کرد. یعقوب غنایی صفری (1591) به تقلید از خمسه نظامی کتابی نوشت که در آن مغازی النبی یا نبردهای پیامبر جایگزین اسکندرنامه نظامی شده است.(شیمل، 1973)
سعدی
حتی در زمان حیات سعدی، آثار او بطور وسیعی در شبه قاره هند گسترش یافت و کتابهایش بعنوان کتب درسی در مدارس مذهبی و معمولی استفاده می شد. وجود نسخه های فراوان ازکتب سعدی و کتابهای تحقیقاتی در مورد زندگی، آثار و فلسفه این شاعر در شبه قاره هند نفوذ ادبیات فارسی و زبان فارسی را در این منطقه نشان می دهد. بر طبق گفته رادفر، فقط در دو دهه گذشته 33 ترجمه از کتابهای سعدی به زبان بنگالی انجام شده و تاکنون بیش از 60 کتاب به تقلید از گلستان سعدی تالیف شده است.
مولوی
سه سال بعد از مرگ مولوی، مثنوی را احمد رومی یکی از شاگردان وی به هندوستان برد و مسلمانان حتی در بنگال هم این مثنوی را خواندند. گفته می شود که محققان عارف هندی مثنوی را تدریس می کردند تا روح شاگردان خود را از ناپاکی ها پاک کنند و و رموز زیبای عرفان را تشریح کنند. شاه نورالله صاحب یکی از این عرفا و فرزانه هایی بود که مثنوی را تدریس و شرح می کرد.
حافظ
حافظ را می توان به حق یکی از معدود شعرایی دانست که شهرت جهانی دارد و اشعار و افکار او عمیقا شاعران و نویسندگان سراسر جهان بویژه هند را تحت تاثیر قرار داده است. اشعار غنایی حافظ حتی در زمان حیات خود شهرت قابل توجهی در شبه قاره هند کسب کرد. این نکته را شاعر در بیت زیر بیان داشته:
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
دیوان حافظ را اولین بار ابوطالب اصفهانی مشهور به لکناهو در کلکته چاپ کرد و از آن زمان به بعد دیوانهای زیادی از این نوع در ایران، هند و ترکیه چاپ شده است.علاوه بر این دیوان کتابهای بسیار دیگری نیز چاپ شده که به بیان افکار و عقاید این شاعر بزرگ و تاثیر وی در شعرهایی که به زبان محلی در شبه قاره هند سروده شده می پردازد. اگر بخواهیم این آثار را در نظر بگیریم لیستی طولانی خواهیم داشت. بنابراین برای نشان دادن شهرت بی پایان حافظ در این شبه قاره به موارد زیر بسنده می کنیم.
افکار و فلسفه حافظ آنقدر اولین رهبر بزرگ مذهب سیک را تحت تاثیر قرار داده که او می گوید:"ایمان در مذهب را نمی توان با عبای معتکف، لباس درویش، خاکستر پخش شده روی بدن، سرهای تراشیده شده یا زنگ کلیساها نشان داد. اگر خواهان راه راست هستید باید خود را از تمام ناپاکی های این زمین خاکی برهانید." این متن ما را به یاد شعر زیر از حافظ می اندازد:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که دوست خود روش بنده پروری داند
عبدالغنی(1929) خاطرنشان می کند که همایون (پادشاه مغول) وقتی در مورد مسئله ای نیاز به مشورت داشت از دیوان حافظ فال می گرفت و به تاثیر این فالها اعتقاد داشت. البته تاثیر حافظ منحصر به نخبگان در این شبه قاره نیست. تعداد نسخه ها، کتابها ، تحقیقات ، ترجمه ها، تفاسیر و تقلیدها از آثار و اندیشه های حافظ آنقدر وسیع است که تاثیر افکار والای حافظ را در بین مردم عادی نیز منعکس میکند.
گفته می شود که پدر تاگور قبل از شروع کار روزانه اش همیشه بندی از دیوان حافظ را می خواند و او دیوان حافظ را حفظ کرده بود. فصاحت دیوان حافظ و هنر جادویی آن دل میلیونها نفر را در 600 سال گذشته در سرتاسر جهان ربوده است.
شاید بتوان جامی را آخرین شاعر بزرگ صوفی دانست اما او آخرین شاعر بزرگ کلاسیک زبان فارسی نیست. احتمالا هیچ شاعری به اندازه جامی که شعرش عرفان را با چنین عظمت شاعرانه ای نشان دهد پا به عرصه وجود ننهاده است. تاثیر جامی در هندوستان احتمالا بعد از سعدی، خسرو و حافظ بیش از دیگر شاعران است( عبدالغنی، 1929، ص 84).
حتی بابر (پادشاه مغول) جامی را تحسین کرده و می گوید:"عبدالرحمان جامی شاعرشاعران بود".
لازم به ذکر است که نفوذ زبان و ادب فارسی در شبه قاره هند به شعر محدود نمی شود.نثر فارسی نیز توانست به زودی در هند محبوبیت یابد.ورود نثر فارسی به هند را می توان از طریق شیوه تاریخ نویسی که با ترجمه تاریخ طبری شروع شد دانست. نصیحت نامه، ملفوضات و واژه نامه ها انواع ادبی فارسی و اسلامی دیگری بودند که وارد این شبه قاره شدند و تاثیر طولانی مدتی بر ادبیات آن داشتند.
تاریخ نویسی
زمانی که مسلمانان شمال غربی هندوستان را فتح کردند، تاریخ نویسی که شاخه ای از ادبیات و دانش مورد علاقه مردم بویژه مسلمانان سراسرجهان بود، بتدریج در شبه قاره هند گسترش یافت. بر طبق گفته عزیز احمد، شیوه تاریخ نویسی فارسی در هندوستان با طبقات نصیری اثر منهاج السراج شروع شد. این کتاب شامل دانش شخصی سراج در مورد تاریخ سلسله های حاکم بر هندوستان و همچنین بعضی از حوادث مهم ایران قبل و بعد از اسلام است.
مورخ دیگر این عصر حسن نظامی بود که تاج المعاذیر را نوشت که کتابی است مفصل در مورد حکومت قطب الدین آیبک (10-1260) که اشاراتی به جانشینان و پیشینیان او نیز دارد. این نویسنده را می توان روایتگری صادق و بدون غرض به شمار آورد (شیمل،1973).
بهترین تاریخ در مورد سلسله های حاکم بر هند در قرن چهاردهم تالیف شده است. ضیاءالدین بارانی (1285) محققی برجسته در این زمینه بود. او ندیم محمد ابن تغلق (52-1325) بود و عمده تاریخ را در هنگام حکومت او نوشت. اثر اصلی او تاریخ فیروز شاهی است.شیمل (1973) معتقد است که توصیف بارانی از حوادث تاریخی مغرضانه است:
او به نفع افرادی حرف می زد که قوانین شریعت را اجرا می کردند و همچنین کسانی مانند نصیرالدین اتاتمیش که قرآن کتابت می کرد و با پولی که از خوشنویسی بدست می آورد امرار معاش می کرد. ازدیگر سلاطین بخاطر عیاشی و شهوت رانی در دوران حکومت شان بدگویی کرده است. سبک بارانی محکم و تاثیر گذار است و کتابهای او که بیشتر به نفع رهبران عارف و صوفی است شکاف وسیعی را بین عملکردهای مذهبی و سیاسی آن زمان نشان می دهد.(ص14)
اسامی مولف شعر حماسی فتوح السلاطین که تاریخ هندوستان دوره اسلامی را از زمان سلطنت غزنوی نشان می دهد تقریبا هم عصر با بارانی است. او کتاب حماسی خود را به ابوالمظفر بهمن شاه که اولین حاکم سلسله بهمنی در دکان بود تقدیم کرد. دربار بهمنی مرکز علم و دانش بود و در این دربار شیخ اداری اسفراینی کتاب بهمن نامه خود را به نظم فارسی نوشت و شیوه ای که اسامی خلق کرده بود قرنها ادامه داشت.
علاوه بر این، شمس سراج عفیفی در پایان قرن چهاردهم، کتاب تاریخ فیروز شاهی را تالیف کرد که عمدتا در مورد تاریخ سیاسی فیروز شاه تغلق است.
کتاب منتخب التواریخ که بدایونی نوشته است اثر تاریخی دیگری است که تاریخ کلی حکومت اکبر را نشان می دهد. در این کتاب بدایونی نارضایتی خود را نسبت به اعمال امپراتور به تفصیل بیان می کند.
تاریخ نویسی در تاریخ مغول حتی بیشتر از گذشته رونق یافت. علاقه به تاریخ حاکمان مغول شاه جهان را وادار کرد تا دستور دهد ترجمه فارسی از زندگی نامه شخصی منتسب به تیمور به نام ملفوضات تیموری انجام شود. شیمل (1973) لیستی از مورخان برجسته آن زمان ارائه می کند:
مورخان اصلی دربار در این دوره عبارتند از: معتمد خان (1640)، نویسنده اقبال نامه جهانگیری و میرزا محمد جلال الدین طباطبائی(1634) مولف کتاب شش فتح کانگرا (شش گزارش با سبکهای مختلف در مورد فتح قلعه کانگرا) است.... مشهورترین مورخ این دوره محمد قاسم هندوشاه ملقب به فرشته است... گلستان ابراهیمی او که به حامی خود در بیجاپور تقدیم کرده بود، ارزش تاریخی زیادی ندارد. با وجود این، هنوز اطلاعاتی که فرشته در مورد حوادث زمان خود جمع آوری کرده مورد استفاده مورخان غربی است. کتابهای او اولین منبع اصیل و جامع هندو-اسلامی است که در اروپا ویرایش و ترجمه شده است.(ص.36)
آثار این مورخان و بعضی دیگر از نویسندگان که از شهرت کمتری برخوردار بودند تصویر نسبتا خوبی از موقعیت هندوستان در ادوار آغازین ورود اولیه اسلام ارائه می دهد. اما این آثار تنها منبع در دسترس نیستند. شعرهای شاعران برجسته یا جزوه ها و سخنان رهبران صوفی به اندازه اطلاعات این مورخان مطالب مفیدی را در اختیار ما قرار می دهند.
نصیحت نامه
نصیحت نامه نوع ادبی خاصی در ادبیات هندی- ایرانی است که رهبران صوفی برای شاگردانشان می نوشتند. این مجموعه ها که با نامه های حمیدالدین ناگوری(1274) در هند شروع شد از اهمیت خاصی برخوردار بودند. زیرا اغلب آنها نه فقط برای مخاطب خاصی بلکه برای جمعیت وسیعی نوشته می شدند. بنابراین می توان از طریق این نصیحت نامه اطلاعات مفیدی در مورد تعالیم صوفی ها بدست آورد. احمد سرهندی صوفی در اوایل قرن نوزدهم یکی از افرادی است که این نوع ادبی را به خدمت گرفت و 24 نامه نوشت.
ملفوضات
ملفوضات نوع ادبی مهم دیگری ازفارسی نویسی درمیان صوفی ها بود و تقریبا در سال 1300 بوجود آمد. ملفوضات مجموعه ای از گفتارهای بزرگان مذهبی است که شاگردان وفادارشان آنها را جمع آوری کرده اند. اولین نمونه بارز ملفوضات فوائدالفواد می باشد که شاعری بنام حسن دهلوی نوشته است. این کتاب شامل مجموعه سخنرانی های نظام الدین علیا طی سالهای 1307 و 1322 است. کتاب خیرالمجالس محتوی گفته های چراغی دهلوی جانشین نظام الدین است که مولانا حمید قلندر آن را تالیف کرده و استاد بدقت آن را تصحیح نموده است.
همچنین می توان به کتاب معدن المعانی اشاره کرد که شرف الدین احمد المانعی قدیس بیهاری و همچنین نویسنده چندین کتاب آموزنده در و نامه های تاثیر گذار آن را تالیف کرده است.
لغت نامه نویسی
در هنگام حکومت اسکندر (1418-1389) و زین العابدین (70-1420)، زبان فارسی تا حد وسیعی بعنوان زبان ادبی مورد قبول واقع شد و فرهنگ فارسی در کل شبه قاره هند گسترده شد. گفته می شود که اشعار عارفانه جلال الدین رومی(1273) ، بزرگترین شاعر صوفی در زبان فارسی، در هر جایی که مسلمانان بودند حتی در بنگال هم خوانده می شد بطوری که براهمین نیزمثنوی را از حفظ می خواند. در این دوره، ابراهیم قوام الدین فاروقی لغت نامه فارسی را با نام فرهنگ ابراهیمی یا شرفنامه نوشت که عنوان اخیر به احترام شرف الدین مانری نامگذاری شده بود.
فرهنگ آنندراج لغت نامه فارسی برجسته ای بود که محمد بدشح در هنگام حکومت ماهاراجا آنندراج، حاکم ویجایگرام در ایالت مدرس نوشت که خود محقق برجسته و بزرگترین واژه شناس زبان فارسی بود.
بر طبق گفته شیمل (1973) در قرن پنجم هندوستان " خانه فرهنگ نویسی به زبان فارسی" شد و در این زمان لغت نامه های زیادی از قبیل فرهنگ اسکندری اثر محمود ضیاءالدین و موید الفضلا به قلم به رشته تحریر در آمدند..
سخن آخر
می توان هزار سال پیش ازاین، زمانیکه سلطان محمود به شبه قارۀ هند لشکرکشید راسرآغاز ورود زبان فارسی به این شبه فاره دانست. در عهد غزنویان که ترک نژاد فارسی زبان بودند زبان فارسی راه خودرا در هند باز نمود ورفته رفته در عمق فرهنگ هند جا گرفت. این زبان تازه دم بقدری مورد استقبال پادشاهان هند قرار گرفت که زبان فارسی یگانه زبان ارتباطی ،زبان تفاهم وزبان تحصیل گردید. سخن سرایان، روشنفکران ودولتمردان آثار شان را به زبان شیرین فارسی می نوشتند. عمق نفوذ زبان فارسی در هند به اندازه ای بود که زبان فارسی زبان بین اللمللی عرفان شد و بسیاری از عارفان ترک و عرب و هندی کتابهای خود را به این زبان نوشتند. زبان فارسی همچنین به مدت هفت صد سال زبان دولتی هندوستان بود. حتی روی مزار بسیاری از پادشاهان هند شعرهایی به زبان فارسی حک شده است. روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) این بیت به چشم میخورد:
بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مرا که قبر پوش غریبان همین گیاه بس است
همانطور که در این مقاله اشاره شد، پس از اسلام هند برای الهام در ادبیات و فرهنگ از ایران تبعیت کرد وبسیاری از شاعران هندی به زبان فارسی شعر می گفتند که تا زمان آخرین پادشاه مغول در شمال هند زبان رسمی آن کشور بود.تا اینکه سرانجام همزمان با حضور بریتانیا در هندوستان مسلمانان هند شمالی زبان اردو را انتخاب کرده و برای بیان افکار و عقاید خود به آن زبان روی آوردند.
منابع
بدایونی، عبدالقادر بن ملوک شاه. منتخب التواریخ، به تصحیح مولوی احمد علی، کلکته ،کالج پرس، 1869م.
حافظ شیرازی،شمس الدین محمد.دیوان.به اهتمام محمد قزوینی،قاسم غنی.تهران،لوح محفوظ،1381.
دهلوی، امیر خسرو. دیوان. با مقدمه و تصحیح محمد روشن ،تهران، انتشارات نگا ه ،1380.
سعدسلمان،مسعود. دیوان.به کوشش پرویز بابایی,رشید یاسمی، تهران، انتشارات نگا ه ،1384.