پادشاهی مان نا
پادشاهی مان نا
بهایی که سارگون از شاه دست نشانده مان نا گرفت ام بود که ابادی هایی در جنوب مان نا را از ان کشور جدا کرده ضمیمه کشور اشور کرد. او سپس به اوشکایه(اکنون اوسکو) که هم پیمان ارمینه بود لشکر کشید، مردم اوشکایه از بیم او به کوهستان گریختند و او اوشکایه را تاراج و ویران کرد و کلیه خانه ها و باغ های اوشکایه با 115 ابادی کوچک که پیرامون ان واقع شده بودند را به اتش کشید و هرچه مزارع و گندم زار و تاکستان و باغ بر سر راه بود را اتش زد و کتیبه ایی به مناسبت این پیروزی بزرگ جهادی که نصیب خدای اشور شده بود برجا نهاد. در گزارش های دیگری خبر کشتارها و ویرانیها و اتش زنی های مشابهی در چند ده ابادی در حاشیه غربی اذربایجان کنونی داده شده و اشاره شده که این ابادی های پیش از ان که به دست سارگون نابود شوند از نظر ابادانی و زیبایی همچون بهشت بودند و از کاخ های شکوهمندی خبر می دهد که در این ابادیها برافراشته شده بود و همه به خشم خدا گرفتار امده به دست سارگون نابود شدند و از ثروت های کلانی خبر می دهد که در دژهای تسخیر شده به دست امد.
مان نایی ها دارای تمدن قابل توجهی بوده اند. برخی اثار فلزی بازمانده از دوران مان نا که در نزدکی سقز کشف شده است خبر از هنر نسبتا پیش رفته مان نایی می دهد. تصویری که از شاه مان نا متعلق به همین دوره بر جام زیبایی از مفرغ کشف شده است او را در رختی مجلل نشان می دهد که شبیه همان رختی است که بعدها شاهان ایران داشتند. از یک هنرمند مان نایی نیز تصویری بر روی یک جام مفرغی کشف شده که در برابر گلدان بزرگی که بر روی یک کرسی کوچکی نهاده ایستاده است و در حال نواختن سازی شبیه سه تار است. رخت بلند و زیبا و مجلل او رخت ایرانی است و ارایش موی سر و ریش این مردم هنرمند خبر از تمدنی نسبتا پیش رفته می دهد که در مان نا وجود داشته است. تصاویری که از سه امیر مان نایی از سنگ نگاره های اشوریان برایمان مانده است انها را در جامه های نسبتا بلند که تا زیر زانو می رسد نشان می دهد که یکی شان جبه ایی از پوست پلنگ یا یوزپلنگ و دوتاشان جعبه های مشابهی از پوست شاید ببر بر روی پیراهن بلندشان بر تن دارند، نیزه های نه کوتاه و نه بلند در دست دارند، شلوار بلند چسپان و کفش چرمین ساقه بلند برپا دارند و دو تا اسب را با خودشان برای پیش کش به شاه اشور می برند. این تصاویر که اشوریان از انها کشیده اند هم خبر از رشادت و دلاوری انها میدهد و هم نشانه های تمدن و شهرنشینی در انها دیده می شود. در تصاویری که اشوریان از دیگر امیران سرزمین ماد کشیده اند مردان و رختها دقیقا به همین شکل و شمایل نشان داده شده اند، که خبر از همسانی قومی و فرهنگی مدم منطقه می دهد. بر روی یک تشت مفرغی مان نایی گروهی از مردان را می بینیم که رخت شیک و نو در بر دارند، موی سرشان را کوتاه کرده و با نواری بسته اند، موی ریششان را کوتاه کرده و اراسته اند، در دست راستشان نیزه چوبین کوتاه و در دست چپشان دستاری گرفته اند و در حال رقص و پای کوبی اند و یکی شان در حال بشکن زدن است. به نظر می رسد که یکی شان که دهانش باز است و سرش را اندکی به بالا گرفته است ضمن رقصیدن با بقیه در حال سرود خواندن است. معلوم می شود که این نقش یاداور یک روز جشن ملی است که شاید نوروز باشد. این نقش خبر گسترش فرهنگ شاد زیستی در میان مان ناییان است که – چنان که می دانیم – اساس فرهنگ ایرانی را تشکیل می داده است. مان ناییان معبد نداشتند، برای خدایشان پیکره نساختند و این خبر از ان می دهد که فرهنگ انها متاثر از فرهنگ برامده از تعالیم زرتشت بوده است، گرچه شاید در ان ان زمان هنوز دین زرتشت در میان انها رسمیت نیافته بوده است. چنان که می دانیم، تنها قومی در جهان که برای خدایانشان خداخانه نمی ساختند قوم ایرانی بودند.( این رو با دین اسلام مقایسه کنید که برترین دین خداست.) تا کنون هیچ اثر هنری که خبر از خشونت بدهد نیز از مان ناها یافت نشده است و شاید هیچ گاه یافت نشود.
گرچه مان ناها دارای تمدن قابل ذکری بوده اند ولی اکتشافاتی در سرزمین شان صورت نگرفته است که ما را به شناختی درباره انها برساند و ان چه درباره شان می دانیم از نوشته های اشوریان است که برای ما بازمانده است و چند تکه اثاری که باستان شناسان غربی چندین دهه پیش از این از زیر زمین بیرون کشیده اند.
تشکیل دهندگان سلطنت مان نا نیاکان مردمی بودند که بعدها مغان اذربایجاناز انها برخاستند. وقتی پادشاهی ماد تشکیل شد مان ناها با حفظ سلطنت خودمختار محلی شان به پادشاهی ماد پیوستند. هرودوت در کنار پارتکانیان و اریازنتان و سه قبیله دیگر که نامهایشان را نوشته، از مغان اذربایجانی نیز به عنوان یکی از شش قبیله تشکیل دهنده اولیه اتحادیه قبایل ماد نام برده است و بنا بر شنیده هایی که از ایرانیان داشته تاکید کرده که همه این قبیله ها از قدیم خودشان را اریایی می نامیدند.
این مغ ها که هرودوت به انها اشاره کرده است .- بی شک – همین مان ناها بوده اند. در زمان پارتیان و ساسانیان مغان ادعا می کردند که از نوادگان منوچهر هستند و ادعا می کردند که زرتشت در همین منطقه دریاچه ارومیه( درست در جائی که مرکز سلطنت مان نا بوده) متولد شده و از قبیله ما بوده است. انها با همین ادعا متولیان دین زرتشت شدند و تا پایان دوران ساسانی منصب تولیت دین را در انحصار خودشان نگاه داشتند. شاید ادعای انتساب زرتشت به قبیله انها از انجا ناشی شده بوده که انها در زمان شاهنشاهی ماد به خاطر ان که با سود بودند(زیرا از نظر تمدنی پیشینه انها بیش از حکومت گران ماد بود و اسناد اشوری نیز خبر از وجود دبیران نویسنده در درباره مان نا می دهد) اوستا را تلاوت می کردند و در مراسم عبادی نیز پیشوایی می کردند. معلمان و مربیان دینی فرزندان خاندان سلطنتی ماد و هخامنشیان از میان همین ها بوده اند. در این که مغان در زمان پارتیان و ساسانیان انحصار کنندگان تولیت دین بودند اطلاعات کافی وجود دارد؛ از این رو می توان به یقین گفت که انها در زمان ماد ها و هخامنشیان نیز موقعیت مشابهی داشته اند. چنان که می دانیم، کهن ترین و مقدس ترین مرکز دینی ایرانیان(آذرگاه شیز) در جایی که سرزمین اصلی مان نا بوده تاسیس شده است. اینجا مرکز کهن قبیله «اترپاتیکان» بوده که در اسناد اشوری از انها با نام «اترپاتیانو» یاد شده است. داستان انتساب زرتشت به قبیله مغان که خود اینها در زمان ماد و هخامنشی جعل کرده بوده اند تا اواسط زمان هخامنشی چنان در مناطق غربی فلات ایران و از جمله در کاپادوکیه و ارمنستان عمومیت یافته بوده که نویسندگان یونانی از زرتشت با صفت مغ و از دین دین زرتشت با نام دین«مغان» یاد کرده اند که چند هزار سال پیشتر می زیسته است. در وبلاگ های بعدی ضمن سخن از هوخشتره و شاهنشاهی ماد به مغان بازخوایم گشت.