سلطان محمود غزنوی
محمود، پس از خلع برادرش اسماعیل، با اظهار انقیاد نسبت به امیر ابوالحارث منصور، حکومت خود را در غزنه مورد تأیید دربار بخارا قرار داد. اما چون در طی منازعات مربوط به جانشینی، برای مدتی امارت نیشابور را خالی گذاشته بود، برای استرداد آن ناچار شد تا با بکتوزون که در آن ایام از بخارا به امارت خراسانآمده بود، درگیر شود.
از سوی دیگر چون منصور به دست بکتوزون و فایق خلع و به جای وی، امارت رسماً به عبدالملک واگذار شد. بدین ترتیب محمود بهانهای به دست آورد تا خود را از انقیاد دربار بخارا آزاد سازد و خراسان را به کلی از قلمرو آل سامان جدا نماید.
خلیفه القادر بالله هم که از آل سامان ناراضی بود، در مقابل درخواست و اظهار تبعیت مستقیم محمود؛ منشور امارت خراسان را با لقب «یمین الدوله» و «امین المله» و عنوان «ولی امیر المؤمنین» برای وی ارسال داشت. بدین گونه، غلام ترک دربارِ آل سامان، با انقراض آنها، وارث مستقل حکومت خراسان و غزنه شد.
محمود که وارث بخشی از قلمرو آل سامان شده بود، از همان آغاز کوشید تا امرای محلی اطراف را که خراجگزار دربار بخارا بوده و غالباً مزاحم و مدعی آن بودند، تحت انقیاد و اطاعت خویش درآورد.
نخست سیستان را که در آن ایام، خلف بن احمد، پسر ابوجعفر بانویه، در آن جا حکمروایی داشت، پس گرفت. از طرفی تحریکات عیاران سیستانی نیز که بعد از آن گه گاه بر ضد او روی میداد «ذی الحجه 393 ق / اکتبر 1003 م» نتوانست به قدرت برسد و در آن جا خللی وارد سازد.
سپس جوزجانان را نیز که آل فریغون در آن جا حکومت داشتند، چند سال بعد ضمیمه قلمرو خویش نمود. «401 ق / 1010 م» مضاف بر این که امیر غرجستان که عنوان شار داشت، به بهانه این که در عزیمت محمود به جنگ «کفار» هندی، در رکابش حاضر نشده بود، مورد توبیخ قرار داد و قلمرواش را تسخیر کرد «403 ق / 1012 م». بالاخره خوارزم را هم به بهانه قتل امیر آن دیار از دست مأمونیان بیرون آورد «408 ق / 1017 م».
بدین گونه محمود حکومت غزنه را در خراسان و اطراف توسعه و تحکیم بخشید و قدرت استبدادی خود را بر یک نیروی نظامی، تهاجمی و بی رحم استوار ساخت. تعصب مستبدانه و کورکورانه محمود و حرص و آز سیری ناپذیرش، موجب شد تا وی همواره در قلمرو خود به مبارزه با شیعیان و باطنیان، و در خارج به محاربه و «جهاد» با کفار هندی مشغول باشد.
جالب اینجاست که چون قلمرو محمود شامل ماوراء النهر و حدود مرزی ترکان کافر نبود، بر خلاف سامانیان، وی غزوه و جهاد را متوجه هندوان کرد و جنگهای بی وقفه و پایان ناپذیر او در اطراف هند، دریایی از خون به راه انداخت.
در اغلب موارد، آن چه که از این جنگها عایدش میشد؛ از حد آن که بت خانهای را ویران و یا بُت سنگی یا فلزی را بشکند و با غنایم، پیلان، اسیران، کنیزکان و جواهرات فراوان به غزنه بازگردد، پیشتر نمیرفت.
طُرفه آن که فتح نامهای برای آن فتوحات «درخشان» خویش به اطراف میفرستاد و از این رو مجیز گویان و متملقان را به ثنای خود وا میداشت. جالب این که به غیر از سپاه منظم محمود، بسیاری از مطوعه هم به قصد نیل به ثواب و تبلیغ دین در لشکرکشیهایش شرکت میکردند و در برخی ولایات هم معابد «کفار» را به مساجد مسلمین تبدیل میکردند.
ولی با وجود چنین سعی و همّتی، این طرز تبلیغ خون بار و خشونت آمیز و این همه مایه تهدید و ارعاب مردمان، موجبات توجه هندوان را به آیین اسلام فراهم نکرد و از طرفی از آن چه سپاه جبار و بی اخلاق محمود به هندوان هدیه کرد، حاصل عمدهای جز نفرت عامه هندوان از مهاجمان فاتح به دست نیامد.
بدین گونه تمامی مساعی این سلطان ،غزوات و جهاد ، تا آن جا که ناظر به نشر و ترویج آیین توحید بود، در بین هندوان با بی اعتنایی رو به رو شد.
اما حاصل دیگر این غزوان، جلب عنایت و پشتیبانی خلیفه بغداد بود که به امیر غزنه در میان دیگر امیران عصر، امتیاز فوق العادهای میداد. در یک مورد نیز، حمله به هند، تنها برای تنبیه ابوالفتح داود بن خضر، حاکم مولتان بود «396 ق / 1005 - 6 م» که از بقایای مطوعه غازیان به شمار میرفت.
وی به حکم سلطان محمود، پس از فتح مولتان، در آن جا ماند. چون به سلطان خبر رسید که ابوالفتح در مولتان به نشر و ترویج مذهب باطنی میپردازد، محمود دفع او را هم نوعی جهاد مقدس تلقی کرد.
او با سپاه گران به قلمرو انندپال حمله برد و تعقیب ابوالفتح را تا حد کشمیر ادامه داد و به این ترتیب پس از تخریب و غارت شهرها، آبادیها و معابد بین راه، مولتان را بار دیگر فتح کرد و اهالی آن جا را به سبب عصیان بر علیه خود، بیست هزار هزار (میلیون) درهم جریمه کرد.
اهتمام خستگی ناپذیر محمود در «جهاد» با هندوان، باعث شده بود که از طرف امیران هم عصر خود مورد خسادت قرار گیرد به خصوص که از سوی خلیفه عباسی، القاب و احترامات بسیار به علت غنایم و هدایای ارسالیاش و به دستگاه خلافت، دریافت میداشت.
سکوت و رضایت خلیفه و بزرگان دین
در عین حال این القاب، تأییدی بر اقدامات جنایتکارانه امیر غزنه در جنگ و صلح با کفار و مسلمین به شمار میرفت. جالب این که عادت سلطان به باده گساری و پرداختن به منهیات مسلم دین، که همه قراین و از جمله اشعار ستایشگرانش آن را مسجل میسازد، از جانب خلیفه، فقیهان و بزرگان دین و صدقات خراسان مورد اعتراض واقع نمیشد و جنگهای او با امیران خراسان و ماوراءالنهر که به هر حال مایه اتلاف نفوس مسلمین بود، به خاطر هدایا و اموالی که به این متولیان داده میشد، با سکوت و رضایت همراه بود.
با این وجود این سلطان غازی، القابی نظیر؛
نظام الدین،
ناصر الحق،
کهف الدولة و الاسلام
را دریافت میداشت که همین القاب بعدها به پسرش مسعود داده شد. از سوی دیگر، تبلیغات دامنه دار و پر سر و صدایش و قصههایی که حاکی از دین پروری و عدالت جویی وی بود، به وسیله ستایشگرانش ، همه جا در افواه عامه، انتشار مییافت.
جهاد با کفار هند، برای محمود وسیلهای برای تحصیل غنیمت بود بلکه مایه کسب حیثیت و شهرت نیز بود.
جنگ محمود با (جیپال راجه ویهنه)، در محرم 392 ق / نوامبر 1001 م،
لشکرکشی به مولتان در 394 ق / 1004 م،
نبرد با ایلک خان در 394 و 398 ق / 1004 و 1007 م،
تنبیه انندپال فرزند جیپال در 399 ق / 1008 م،
غزوه تانسیر در 405 ق / 1014 م،
جنگ محمود در کشمیر در 407 ق / 1016 م،
لشکرکشی به قنوج در 409 ق / 1018 م،
غزوه سومنات 416 ق / 1025 م،
غزوه ناراین در 400 ق / 1009 - 10 م و
بالاخره آخرین اقدام جنگی و تجاوز کارانه محمود،
لشکرکشی به ولایت جبال و فتح ری در 420 ق / 1029 م
نمونهای از ماشین جنگی مخرب و ویرانگر محمود بود که سراسر قلمرو خود و دیگران را عرصه تاخت و تاز و غارت میساخت. بدین گونه در اکثر بلاد جبال و عراق، از طبرستان تا ارمنستان خطبه به نام محمود خوانده میشد و محمود حکومت تمامی این نواحی را به مسعود واگذاشت و خود به سبب بیماری به خراسان بازگشت.
به هر حال استبداد خشن و بی رحمانه محمود، با وجودی که رعایت ظاهر شریعت گه گاه آن را تعدیل میکرد، اما به راستی برای رعایای غیر مسلمان باری گران محسوب میشد.
از طرفی رسمی که در مصادره اموال عمال و حکام خویش اعمال میکرد، تأثیری که از خود به جای میگذاشت آن بود که به نوبه خود، دست همین عوامل و مجریان حکومت را در غارت اموال رعایا باز میگذاشت و تشویق میکرد.
از سوی دیگر، آگاهی محمود به عدم پذیرش حکومتش از سوی مردم، او را به صورتی افراطی در مراقبت دایم بر تمامی امور و همه اطرافیان وا میداشت تا جایی که رسم فضیه نویسی را حتی برای فرزندان خویش نیز لازم میشمرد. نتیجه آن که دایماً نسبت به همه اطرافیانش سوء ظن داشت.
جنگهای وقفه ناپذیر او در داخل و خارج محدوده اسلام، غالباً قطحی های پی در پی، ویرانیهای گسترده و خسارتهای جانی و مالی فراوانی برای خلق به بار میآورد.
تعصب کوته نظرانهاش که اتهامات مذهبی را گه گاه بهانهای برای اخذ و مصادره اموال صاحبان مکنت میکرد، در اغلب مواقع منجر به تعدیهای وحشیانه میشد.
دستاوردهای ناخوب حکومت محمود غزنوی
چنین بود دستاوردهای سی و یک سال حکومت مستبدانه محمود غزنوی،
ایجاد کینههای قومی و مذهبی،
ویرانی و محنت عامه مردم،
رخت بر بستن هر گونه اخلاق و پارسایی،
لطمه زدن به حیثیت دین، آیین و باور مردمان و
وجه المصالحه قرار دادن آن برای باج ستانی و دروغپردازی.
اگرچه خود محمود از عواقب نافرجام این بی رسمیها، به علت بیماری جانستانی که او را در شصت سالگی طعمه مرگ قرار داد، در امان ماند؛ اما طولی نکشید که کفاره این مظالم و تعدیها، دامنگیر جانشینانش شد و در اندک زمانی، طومار این خاندان را دست کم در ایران برچید.
محمود که به بیماری سل و اسهال دچار بود، در ظرف مدت دو سال دوران نقاهت، رفته رفته ضعیفتر شد، اما هیچگاه خود را تسلیم بستر بیماری نکرد و تن به نالانی و رنجوری نداد و به قول گردیزی
«همچنان نشسته همی بود و اندر آن حال جان بداد».
مرگ محمود در ماه صفر یا ربیع الاول 421 ق / فوریه یا مارس 1030 م اتفاق افتاد. گفته میشود که محمود، پسرش محمد را به جانشینی خود انتخاب کرده بود.
اما در نزاع دو برادر مسعود و محمد، تاریخ بار دیگر، همان خاطره دوران به حکومت رسیدن محمود و رابطهاش با برادرش اسماعیل را تکرار کرد.
سلطان محمود غزنوی در سال 360 هجری قمری در “غزنین” یکی از شهرهای افغانستان که در دامنه سلسله کوههای سلیمان واقع شده است، به دنیا آمد او شصت و یک سال عمر کرد و در سال 421 هجری قمری در همان بلاد وفات نمود.
یکی از القاب معروف وی غازی است، که به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب کردند. پدر محمود، :ابومنصور ناصر الدّوله سبکتکین" نام داشت، که داماد "البتکین" است و مانند او از غلامان ترک نژاد بود. البتکین که اساس حقیقی دولت غزنوی از اوست، سبکتکین را در نیشابور از تجّار برده فروش خریداری کرد و سپس او را به دامادی خود درآورد. در سال 366 هجری سبکتکین جانشین البتکین گردید. سبکتکین به مدت نوزده سال سلطنت کرد.
پدر سلطان محمود در سال 387 در هنگام بازگشت از پایتخت خود (بلخ) به شهر غزنه، در راه فوت کرد و در این زمان محمود در خراسان به ادارۀ امور اشتغال داشت. وقتی جنازه سبکتکین به غزنه رسید، بنابر وصیّت او پسر کوچکش "اسماعیل"، حاکم گردید؛ لکن محمود این واقعه را نپسندید و با کمک عموی خود "بُغراجُق" و برادر دیگرش "نصر" به جنگ اسماعیل رفته و بر او ظفر یافت. و به این ترتیب به حکومت رسید.
سلطان محمود پس از رسیدن به قدرت، سرداران معروف دولت سامانی را مغلوب کرد، سیستان را از "احمد صفاری" گرفت، سپس چون مردم خوارزم بر ابوالعباس مأمون که داماد محمود بود شوریدند و او را کشتند به آنجا لشکر کشید و آن جا را فتح کرد.
مردم سیستان که از جنایات "خلف بن احمد" به ستوه آمده بودند از سلطان محمود تقاضای کمک کردند و او هم که مترصّد چنین فرصتی بود، به آنجا حمله کرده و خلف را در قلعه طاق سیستان محاصره کرد. خلف پس از چهار ماه مقاومت تسلیم شد و سیستان در ماه صفر سال 393 به تصرف محمود درآمد.
و اما در مورد خوارزم که همان سرزمین «خبوه» است که در ماوراء النهر قرار دارد، سلطان محمود به بهانه انتقام خون ابوالعباس مأمون بن محمد صاحب جرجانیه و نجات خواهر خویش که در تزویج فرزند ابوالعباس بود به آن منطقه حمله کرد و پس از جنگ در محل هزار اسب در نزدیکی جرجانیه سپاهیان خوارزمشاه را شکست سختی داد و در تاریخ پنجم صفرالمظفر سال 408 وارد آن ناحیه شد.
سلطان محمود در مذهب حنفی تعصّب شدیدی داشت و به شدت اسماعیلیان و شیعیان را قتل عام میکرد، وی مردی آزمند و ثروت طلب بود و در جنگهای خود به غارت ثروتهای کشورها میپرداخت.
او لشکرکشی های متعدّدی به هندوستان کرد و معابد و بت¬خانههای آنها را غارت نمود. همچنین به شهر "سومنات" که شهری معروف در کنارۀ غربی هند است حمله کرده و معبد بزرگ آن شهر را ویران ساخت. هر چند این نکته قابل ذکر است که برخی از مناطق هند برای اولین بار به دست یک فرد مسلمان فتح میشد.
سلطان محمود از سال 392 تا 416 هجری قمری چند مرتبه به نقاط مختلف هندوستان لشگرکشی کرد و در این 24 سال ظاهراً به نیّت جهاد با کفّار هند و باطناً برای غارت سرمایههای آنان به جنگ پرداخته است. از آنجا که حمله به هند پس از سال پنجم جلوس وی بوده لذا تاریخ شروع سلطنت وی همان سال 387 هجری قمری میباشد.
سلطان محمود نسبت به شعراء توجه خاصی داشت و در حضور خود مجالسی از آنها ترتیب میداد و میگویند که در دربار او چهار صد شاعر رفت و آمد داشته است.
وی در سال 420 هجری وارد ری شد و خزائن گرانبهای آنجا را به تصرف خود درآورد و کتابخانه بزرگ مجدالدّوله را به عنوان اینکه از کتب ضالّه نجوم و حکمت است به آتش کشید و دولت دیالمه ری را منقرض ساخت.
سلطان محمود در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و روز به روز نحیفتر گردید. در سفر ری مرض وی شدّت یافت و با این حال به خراسان آمد و در "بلخ"، مقیم شد و سپس در بهار سال 421 به "غزنین" آمد و پس از چند روز 23 ربیع الأول 421، پس از 61 سال زندگی فوت کرد.
بعد از مرگ وی پسرش "مسعود" بر عریکه قدرت تکیه زد.
ابوالقاسم محمود بن سبکتکین (۳۸۹ ه.ق.-۴۲۱ ه.ق.)، ملقب به سیفالدوله، یمینالدوله، امینالملة، غازی و مشهور به سلطان محمود غزنوی پادشاه سلسله غزنویان بود. سلطان محمود که اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی است. به دلیری و بیباکی و کثرت فتوحات و شکوه دربار در تاریخ اسلام، مخصوصاً غزوات او در هند و غنایمی که از آنجا آورده مشهوراست. وی اولین فرمانروا در قلمرو خلافت اسلامی است که به خود عنوان «سلطان» داد تا استقلال خود را از دستگاه خلافت نشان دهد. وی شهر غزنه را به مرکز امپراتوری خود که شامل افغانستان امروزی، شمال غرب هند، قسمتی از پاکستان امروزی میشد تبدیل نمود.
او در سال ۳۶۰ ه. ق. متولد شد و در روز پنجشنبه ۲۳ ربیع الآخر سال ۴۲۱ ه. ق. در شهر غزنین به مرض سل (دق) درگذشت. پس از مرگ او را امیر ماضی خواندند. محمود بعد از مرگابومنصور ناصرالدوله سبکتکین به سال ۳۸۷ ه. ق. پس از غلبه بر برادرش اسماعیل به امارت رسید.
جنگها
سلطان محمود بر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح ملقب به منتصر سامانی چیره گشت. بعد از آن خلف بن احمد باقیماندهٔ صفاریان را از میان برداشت. سپس با خانیان ترکستان به جنگ پرداخت و بعد از آرام کردن آن نواحی عزم فتح خوارزم و گرگانج را نمود و در سال ۳۹۲ ه. ق. بهعنوان جهاد به هندوستان حمله برد و تا سال ۴۱۶ ه. ق. در ظرف ۲۴ سال چندین جنگ کرد که ۱۲ غزوهٔ او مهمتر است. از فتوحات دیگر محمود میتوان فتح ری و اصفهان و غلبه بر مجدالدولهٔ دیلمی اشاره کرد که به سال ۴۲۰ ه. ق. اتفاق افتاد.
بزرگترین جنگ سلطان محمود جنگ سومنات است که در (۴۱۶هجری) این جنگ بوقوع پیوست، زیرا سلطان محمود شنیده بود که کلانترین بتخانهها در شهر سومنات است لذا سلطان محمود و ۳۰۰۰۰۰ مرد جنگی از راه مولتان و اجمیر بعد از طی ریگستانهای بیآب رجپوتانه بر سومنات حمله نمودند. با این که راجههای هند جهت حفاظت این معبد جمع شده بودند ولی در نتیجه جنگ خونین تعداد زیادی از ایشان مقتول شدند و بدون تسلیم چاره ندیدند. سلطان محمود بتخانه را ویران کرد. در این بتخانه جواهر گرانبها وجود داشت سلطان محمود همه را به غنیمت گرفته به غزنی آورد.
وضعیت علم و ادب در دوران سلطنت محمود
اجتماع علما و شعرا در دستگاه محمود غزنوی و اشعار و کتبی که به نام او ترتیب یافته نام او را در اطراف عالم معروف کردهاست. معروفترین شاعران دربار او عبارت بودند از: عنصری بلخی، فرخی سیستانی، عسجدی مروزی، زینتی،منشوری سمرقندی، کسائی مروزی و غضائری رازی. اگر چه فردوسی توسی در زمان او میزیست و شاهنامه را به او تقدیم کرد ولی وابستگی به دربار محمود نداشت. از میان دانشمندان دستگاه محمودی نامآورتر از ابوریحان بیرونینیست. از وزیران نامی دستگاه سلطان محمود این اشخاص بودهاند: فضل بن احمد اسفراینی، ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی و ابوعلی حسن بن محمد بن میکال معروف به حسنک وزیر. دبیر مخصوص دربار سلطانمحمود ابونصر مشکان بودهاست.
عقاید مذهبی سلطان محمود
سلطان محمود در مذهب حنفی تعصب داشت. محمد بن عبدالکریم شهرستانی در ملل و نحل مینویسد گویا کرّامی بودهاست و یکی از مردم خراسان موسوم به عبدالله بن کرام به زهد ریائی و حیله و تزویر جمعی کثیر را تابع مذهب خود گردانید و از جملهٔ اتباع او یکی سلطان محمود بود که برای شیعیان سخت میگرفت. به علت تعصب شدید محمود، گروه کثیری از اسماعیلیه در ماوراءالنهر و خراسان و ری کشته شدند و یاران مجدالدوله به جرم معتزلی بودن از دم شمشیر گذشتند و قسمت اعظم کتابخانهٔ نفیس مجدوالدوله طعمهٔ آتش سلطان محمود شد.
آرامگاه وی
آرامگاه سلطان محمود غزنوی که از ساختمانهای دوره غزنوی است در شش کیلومتری شمال شرقی شهر غزنی افغانستان قرار دارد. این ساختمان در زمان خود سلطان محمود غزنوی به نام عمارت فروزی شهرت داشت و پس از مرگ و به خاک سپاری سلطان محمود در آن، به روضه مشهور شد. آرامگاه مذکور در پی جنگهای چندین ساله و اوضاع جوی در حدود۳۰% ویران شدهاست.اکنون این آرامگاه درسال ۱۳۸۷ ترمیم شدهاست. نا گفته نماند که روضه که آرامگاه سلطان محمود در آن میباشد پر نفوسترین قریه در ولسوالی مرکز ولایت غزنی میباشد.
- ۹۲/۰۲/۱۴