آرمان های سربداران
دستاوردهای سربداران
نهضت شیعی سربداران که در دوران فترت پس از مرگ ابوسعید بهادرخان، واپسین ایلخان مقتدر مغول، شکل گرفته از جمله رخدادهای مهم و تاثیرگذار در درازنای سرشار از فراز و نشیب تاریخ ایران است. نگارنده در این کوتاه جستار در پی آن است ضمن بیان شرحی کوتاه ازچگونگی آغاز نهضت سربداران به بازبینی اندیشه وآرمان آنان بپردازد و همچنین دلایل اهمیت این جنبش و تاثیر آن بر جامعه ایران را مورد واکاوی قرار دهد.
سرآغاز نهضت سربداران
هجوم مغولان به رهبری چنگیز به ایران و در پی آن تشکیل سلسله ایلخانی در ایران بسی خونبار و غمانگیز بود، در طی این یورش دهشتناک ،شهرهای آباد ایران به ویژه در مناطق خاوری سرنوشتی جز ویرانی نیافتند.کتابخانهها، مدارس و مساجد فرارود (ماوراءالنهر) و خراسان لگدکوب سم ستوران تاراجگران چشمتنگ شد، شمار به نسبت افزونی از نامآوران عرصهی دین و دانش همانند عطار نیشابوری، نجمالدین کبری و کمالالدین اسماعیل اصفهانی کشته شدند و یا آن که به مانند پدر مولاناجلالالدین بلخی مهاجرت وتبعید خودخواسته را به یافتند. هجوم هلاکوخان، موسس سلسله ایلخانی به بغداد، شهر افسانههای هزار و یکشب، که به سقوط خلافت هفتصدساله عباسی انجامید، به مانند دیگر حملههای مغولان با خونریزی، ایلغار و ویرانی همراه بود. اما تصرف بغداد نتیجهای دیگر هم در پی داشت و آن رشد روزافزون تشیع بود که در پی سقوط پشتیبان اصلی تسنن یعنی خلافت عباسی رخ نمود.
برابر با تاریخ، در این روزگار در سراسر دنیای اسلام پیروان تشیع با سود جستن از خلا نبودن قدرت مذهبی مخالف بر فعالیتهای خویش افزودند. در ایران زمین که بسیاری از مردمان آن از دیرباز دلبسته خاندان علی (ع) بودند نیز تشیع روز به روز بر گسترهی نفوذ خویش افزود. بیشتر طریقتهای عرفانی و متصوفه نیز با شیعیان همآوا گشتند. در یک کلام میتوان گفت عهد فرمانروایی ایلخانان با رشد تشیع و نزدیکی تقریبی تصوف به آن همراه شد.
بر اساس آنچه اسناد و منابع تاریخی هویدا میسازند، در خراسان که از سالیانی بسیار دور پایگاه عمدهی تشیع بود نیز این روند شدتی دوچندان یافت. از این رهگذر، عالمی به نام شیخخلیفه و در پی او شاگرد نامدارش، شیخ حسن جوری، به تبلیغ مرام خویش که الهامگرفته از تشیع و تا اندازهای مکاتب عرفانی بود پرداختند. اوج فعالیت اینان در منطقه بیهق، سبزوار و نیشابور بود. اینان مردم را به عدالتخواهی، مساوات و پایداری در برابر ستم تحریص و تشویق مینمودند. آنچه روشن است، مرام این دو مورد توجه عامه قرار گرفت و جمع بسیاری از پیشهوران و بینوایان شهری و روستایی را شیفته خویش ساخت. شیخ حسن جوری کوشید تا پیروان خویش را متحد نماید و سازمان آنان را مرتب کند. میرخواند، نویسنده کتاب روضهالصفا در این باره چنین آورده است: «هرکس که دعوت ایشان قبول میکرد اسامی ایشان ثبت میگردانید و میگفت... وقت ظهور شود میباید که آلت حرب بر خود راست کرده مستعد کارزار گردند.»
بدینترتیب زمینه برای قیام در آستانه فراهم شدن و منفجر شدن بشکه باروت تنها منتظر یک جرقه بود. رفتار ناهنجار یک ایلچی مغول کاسه صبر را لبریز و طغیانی که از مدتها پیش انتظارش میرفت را تسریع نمود. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در جامعالتواریخ و فصیحی خوافی در مجمل فصیحی نوشتهاند که پنج ایلچی مغول در خانه دو برادر از مردم قریه باشتین سبزوار منزل کردند و ازایشان شراب و شاهد طلبیدند و لجاج نمودند و بیحرمتی نمودند. وقتی که ایلچیان مست شدند کار فضیحت را به جایی رساندند که عورات ایشان را خواستند. دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد. بگذار سر ما به دار برود. شمشیر از نیام برکشیدند، هر پنج مغول را بکشتند. این حرکت آنان مورد حمایت باشتینیان ودر اندک زمانی مردم نواحی اطراف قرار گرفت که مرید شیخ حسن جوری بودند. مردمی که در باشتین فراز آمده بودند گفتند: «اگر توفیق یابیم رفع ظلم ظالمان نماییم و الا سر خود را بر دار خواهیم کرد که دیگر تحمل تعدی و ظلم نداریم.» برابر گفتهی تاریخنگارانی چون دولتشاه، حافظابرو، خواندمیر، شبانکارهای و مرعشی اینان نام خود را سربداران نامیدند، به آن معنی که سر به دار میدهند اما سر مذلت فرود نخواهند آورد.
بدین روی، نهضت سربداران برپا شد. اینان در اندک زمانی یارای آن یافتند تا حکومتی هر چند کوچک در بخشهایی از خراسان بزرگ و حتی گرگان و مازندران تشکیل دهند و چنان توانمندی نشان دادندکه تا روزگار فرمانروایی تیمورلنگ به حیات خویش ادامه دادند.
اندیشه و آرمان
چنانکه پیشتر نیز گفته آمد اندیشه و آرمان سربداران ریشهگرفته از آموزههای شیعی و تا اندازهای عرفانی بود. آنچه روشن است، مکتب تشیع تبلیغشده به توسط شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری بود که انگیزه روانی برای سربداران ایجاد کرد. بایسته یادکرد است شماری از مورخان چون پطروشفسکی،نویسنده کتاب نهضت سربداران خراسان، بر آن باورند که «شیخ خلیفه به معنی واقعی کلمه صوفی نبود. شاید فقط از جملات و اصطلاحات اهل تصوف و شکل ظاهر سازمان اخوانالصفا به منظور تبلیغ و تدارک مقدمات خروج علیه ستمگران استفاده میکرد.»
واکاوی منابع تاریخی مرتبط با آن دوران مورخ را بدین نکته رهنمون میسازد که مردمی بودن، عدالتگستری و دینمداری در اندیشه سربداران بهویژه در سالهای نخستین قدرتیابی آنان واجد جایگاهی والا و ویژه بود.
مردمگرایی آنان از این نکته مستفاد میشود که حاکمان سربداری از سویی موروثی برتخت نمینشستند وازدیگر سوی، نه تنها از میان اشراف انتخاب نمیشدند بلکه از هر قشر و صنفی میتوانستند در صورت ابراز لیاقت بر تخت حکومت برنشینند و یا به مقامات بالا دست یابند. وجود پیشوایان و سپهسالارانی متعدد چون آیتیمور محمد که غلامی بیش نبود، کلواسفندیار که پیشهوری ساده بود، کلو ابوبکر نداف که رییس صنف ندافان سمرقند بود، یحیی کرابی که نوکر یکی ازبزرگان سربداری به شمار میآمد، پهلوان حیدر که قصاب بود و .... در میان بزرگان سربداری بر درستی این مدعا گواه است.
گفتنی است شاعر سربداری، ابنیمین فریومدی، در انزجار از اشرافیگری و نفرت از حاکمیت خودکامه چنین سروده است:
اگر دوگاو به دست آوری و مزرعهای/یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی
و گر کفاف معاشت نمیشود حاصل/روی و شام شبی از یهود وام کنی
هزار بار از آن به که بامداد پگاه/کمر ببندی و بر چون خود سلام کنی
عدالتمحوری نسبی سربداران نیز آشکار است. ابنبطوطه، جهانگرد مشهور عرب، در سفرنامه خویش در اینباره چنین آورده است: «آیین عدالت چنان در قلمروی آنان رونق گرفت که سکههای طلا و نقره در اردوگاه ایشان روی خاک میریخت و تا صاحب آن پیدا نمیشد کسی دست به سوی آن دراز نمیکرد.» خواندمیر نیز درباره حکومت یحیی کرابی سربداری میگوید: «از غایت عدل و داد ولایت او به نهایت آبادانی و معموری رسید.»
کاهش چشمگیر خراج از شصت درصد کل محصول به سی درصد نیز نشانی دیگر از عدالتمحوری اینان است. در همین راستا، دولتشاه سمرقندی در تذکرهی خویش آورده است که در عصر علی موید، آخرین امیر سربدار، «از رعایا ده سه به جنس گرفتی و به یک دینار دیگر تعرض نرسانیدی.» به تعبیر پطروشفسکی استقرار مساوات در حقوق و ثروت ادعای اصلی دستکم گروهی از افراطیان سربداران را تشکیل میداد.
نیازمند یادکرد است در حکومت سربداری مردم میتوانستند بدون دعوت و اجازه در مجلس شهریار حاضر شوند و درباره افعال اوبحث کنند و وی رامحکوم نمایند و ظاهرا در خانه امیر حاجب و دربانی نیز وجود نداشت.
دینمداری سربداران نیز چشمگیر است. برابر با تاریخ، از آغاز پیدایش دولت سربداران دو رییس وجود داشت یکی روحانی و دیگری سیاسی. اینان این روند را تا پایان دوران حیات سلسله سربداری با فراز و نشیبهایی ادامه دادند. سربداران یاسای مغولی را کنار نهادند و به تقریب سعی نمودند در پیشبرد امور برابر شرع عمل کنند چنان که عوارضی را که مطابق موازین شرع نبود لغو کردند.
اهمیت و تاثیر نهضت
اهمیت نهضت سربداران را ازچند جهت میتوان تبیین نمود:
الف: اینان پس از برافتادن دولت شیعیمذهب بویهی به توسط سلجوقیان سنیمذهب، نخستین گروه شیعی بودند که به قیام دست یازیدند و تشکیل حکومت دادند.
ب: به تقریب در درازنای تاریخ کهن ایران حکومتها در بیشتر مواقع بر پایه قدرت ایلی و عشیرهای شکل گرفتهاند. جنبشهای مردمی نیز در تاریخ ایران اندکشمارند. اما قیام سربداران جنبشی کاملا تودهای بود که بدون یاری جستن از حمایتهای قبیلهای شکل گرفت و توانست به حکومت نیز دست یابد.
ج: ادامه حیات سلسلههای حاکم در ایران همواره بر پایه انتقال موروثی قدرت استوار بود. اما حکومت سربداران هیچگاه این ویژگی را به خویش ندید و انتصاب حاکم به گونهای انتخاب ازسوی مردم انجام میشد. شاید بتوان گفت نوعی دموکراسی تودهای در میان سربداران حاکم بود.
تاثیر نهضت سربداران بر جامعه ایران تا اندازهای چشمگیر بود. افکار سربداری در نواحی ساحلی دریای مازندران، گیلان و مازندران، رواج فراوان یافت. حکومت شیعی مرعشیان مازندران در واقع تقلیدی بود از حکومت سربداران خراسان. حکومت سادات کیایی گیلان نیز در واقع با الهام از سربداران خراسان موجودیت یافت. نهضت سربداران در کرمان نیزمنعکس شد. پهلوان اسد بن طوغانشاه در راس نهضت سربداران کرمان قرار گرفت و به مبارزه با حاکمان مظفری پرداخت ، هرچند که سرانجام مقاومت دلیرانه کرمانیان شکسته شد و پهلوان اسد سر به دار داد. در فرارود نیز گروههایی با آمال سربداران خراسان تحرکاتی نمودند اما حرکتشان با موفقیت همراه نشد.
به عنوان یک نتیجه میتوان گفت تمام نهضتهایی که در سده هشتم هجری در ایران وقوع یافت، از لحاظ ترکیب اجتماعی و معتقدات وتمایلات، به نهضت سربداران خراسان نزدیک و تا اندازهای انعکاس جنبش مزبور بود.