محمد رازی از منظر ماجه فخری
رازی از منظر ماجه فخری
از کِنْدی میآغازیم که...
2-1- بیداری فلسفی که در پی ورود فلسفهی یونانی، و مقارن با ظهور روح بحث آزاد که تا آن زمان ناشناخته بود، پدید آمد سرانجام بعضی از عقاید اساسی اسلامی را در معرض خطر قرار داد. متکلّمان معتزله که با این جریان بحث آزاد آشنایی یافتند به طور کلی توانستند ضربهی فلسفهی اصالت عقلی یونانی را که موجد این جریان بود جذب کنند. با این همه، بعضی از متفکران آنها مانند نظّام بزرگ (متوفّی در حدود 230/845) به حکم قوّت نظر تجریدی بر آن شدند که در جهت مذهب طبیعی گام بردارند، بیآنکه عقیدهی اسلامی خود به شئون الهی را از دست بدهند یا در مفهوم صحت کلام مُنْزَل تردید کنند. (1)
در این باره، مورد کندی ، شایان توجّه خاص است. ممکن است تصوّر شود که موقف کندی، در مقام نخستین مدافع صاحب نظام تفکّر یونانی نسبت به عقیدهی اسلامی، اگر موقف شکّاکی صریح نبود، باری موقف مؤمنی محتاط بود. ولی باید گفت که این متفکّر برجستهی جامعالاطراف چنین موقفی نداشت، زیرا اهتمام او به کلام کم از اهتمامش به فلسفه نبود. نه تنها مطالعه در تفکّر یوناین خللی در ایمان او به مظاهر اساسی اعتقاد اسلامی، مانند خلقت جهان در زمان، بعث ابدان، حقیقت مشیّت الهی (که در همه چیز ساری و جاری است)، و اعتبار وحی پیامبری پدید نیاورد، بلکه از آن مهمتر، او هیچ تردیدی نکرد در اینکه بینشهای فلسفی خود را در خدمت معتقدات اسلامی خود بگمارد. بنابراین، بر خلاف مدافعان بعدی فلسفهی یونانی در برابر هجوم شکّاکیّت مذهبی تقریباً در کمال استوار باقی ماند. آنچه با اطمینان نسبی میتوان گفت این است که کندی از جهت تاریخی شخصیتی فرید بود. حتی در درون مکتب خود او نیز (به شهادت رفتار مشهورترین شاگردش احمدبنطیّب سرخسی، که تا زمان مغضوبیت و قتلش در 286/899، معلّم و ندیم معتضد خلیفهی عباسی بود)، ممکن نبود که موج شک را مدّتی دراز متوقف یا منحرف کرد. دربارهی زندگی و اندیشهی این فیلسوف موفق و مرفّه (2) اطلاع اندکی در دست است، او ظاهراً از استاد خود که از او مشهورتر بود، پیر وی میکرد و مانند او علاقهی بسیار به مطالعهی منطق و کلام و نجوم داشت. سرخسی در پی موفّقیت خود و تقرّبی که در دربار به دست آورده بود، گویا از حدود الفت و محرمیّت با خلیفه فراتر رفته و در گفتگو با او وارد در موضوعاتی شده بود که رنگ معتقدات زندقه داشت. این وضع، به اضافهی مَنْزَلت ممتازی که او در دربار به هم زده بود، (3) سبب شد که سرانجام خلیفه اشارت به قتل او کند. اگر به روایت بیرونی، که محلّ وثوق بسیار است، اعتماد کنیم، سرخسی شکوک دینی خود را به گفتگوهای خصوصی با خلیفه محدود نکرد، بلکه آنها را در رسالات متعدّدی که در آنها پیامبران را به شیّادی متهم میکرد، نوشت. (4)
گویا گرایشهای معتزلی سرخسی مانند گرایشهای استادش کندی مستحکم بود. (5) و دغدغههای عقل گرایانهی ناشی از این گرایشها از عوامل اساسی شکوک دینی او و مخصوصاً حملات او به مفهوم پیامبری بود. جریان مبتنی بر عقل گرایی که معتزله به راه انداخته بودند سرانجام این مفهوم را با خود برد.
با این حال، از او بسی افراطیتر در مخالفت با کلّ بنای عقیدهی دینی، ابنراوندی (متوفّی در حدود 297/910) آزاداندیش مشهور بود که به حکم اعتقادش به فلسفهای ظاهراً اصیل، با تهوّری فوقالعاده قدم در راه پرخطر شک دینی نهاد. اگر ناگزیر از اعتماد به منابعی باشیم که تردیدی در عداولت آنها با راوندی نیست، منابعی که از طریق آنها اخبار بسیار اندکی از الحاد این راوندی به ما رسیده است. ظاهراً باید بپذیریم که این آزاداندیش قضایای بزرگ فوق طبیعی مربوط به وحی و معجزه و، به موجب یکی از منابع، امکان پاسخ عقلانی رضایتبخشی به مسئلهی وجود خدا و حکمت تدابیر او را انکار میکرده است. (6) (سلسله کتابهایی که حاوی اینگونه آراء بوده مانند دیگر آثار مظنون، بر جای نمانده است). به روایت منبع دیگری که عداوت کمتری با ابنراوندی داشته، او وحی را به کلی غیرضروری خوانده است. گفتهاند که بنا بر استدلال او عقل آدمی قادر به نیل به معرفت خدا و تمییز میان خیر و شرّ است و این رأیی است موافق با تعالیم اکثر معتزله، که او نخست به آنها وابسته بوده است. بنابراین، وحی به کلّی غیر لازم و معجزات، که دعوی نبوت قائم بر آن است، جملگی باطل است. مهمترین اعجاز از نظر اسلام، یعنی تقلید ناپذیر بودن کمال ادبی قرآن، به عقیدهی او غیر قابل قبول است، زیرا خلاف عقل نیست که عربی (یعنی حضرت محمد (ص)) به قدری در کمال ادبی بر دیگر عربها برتری داشته باشد که کتابش بیچون و چرا بهترین کتاب باشد. با این همه، این برتری ضرورتاً مستلزم هیچ امر خارق العاده و معجزه آسایی نیست. وانگهی شک نیست که این اعجاز ادبی در نزد کسانی که زبان عربی بر ایشان زبانی بیگانه است دلیل چندان معتبر قانعکنندهای نیست. (7)
دیگر آراء منسوب به ابنراوندی از قبیل ازلیّت جهان، برتری آیین ثنوی بر آیین توحیدی، بطلان حکمت الهی، (8) همه مؤیّد این معنی است که این متفکّر، که در آغاز متألّه معتزلی بسیار توانا و گرانقدری بود، بعداً بر اثر شدت استقصاء و تبحّر در تحقیق، معروض شکوک خطرناکی شده و پاسخها و عبارات نغز متکلّمان دیگر وافی به اقناع او نبوده است.
ابن راوندی با وجود شهرت و گستاخی فکری باورنکردنیاش که به حدّی رسید که جرئت تقلید قرآن و استهزای حضرت محمد (ص) به خود داد، (9) در تاریخ آزاداندیشی در اسلام تحتالشعاع معاصر بزرگتر فارسی زبان خود، ابوبکر محمدبن زکریّای رازی واقع شد، که بزرگترین خلاف اندیش در کلّ تاریخ اسلام و بیگمان مشهورترین مرجع طبی در قرن چهارم / دهم بود. رازی در ری، از اعمال خراسان به دنیا آمد، و بعضی منابع نوشتهاند که در جوانی عود مینواخت و بعضی دیگر گفتهاند که بیش از آنکه به فلسفه و طب روی آورد، شغل صرّافی داشته است. در طّب به درجهای رسید که، ظاهراً پیش از سی و دو سالگی، رئیس بیمارستان شهر زادگاه خود شد و چندی بعد ادارهی بیمارستان بغداد را بر عهده گرفت. به گفتهی یکی از ثقات، مردم عموماً او را به عنوان «طبیب بیهمتای اسلام» میشناختند. (10) از جزئیات زندگی و خصایل شخصی رازی، علاوه بر آنچه گفتیم، چیزی جز این نمیدانیم که او از سر تفنن به کیمیا نیز میپرداخت؛ مردی بود بسیار مهربان و بخشنده و کوشا، و اندک زمانی پیش از مرگ، به سبب علاقهی مفرط به مطالعه، به بیماری آب مروارید مبتلا شد، ولی از معالجهی آن خودداری میکرد، زیرا میگفت: دنیا را بیش از آن دیده است که بخواهد باز هم آن را ببیند (قدا بصرت من الدنیا حتی مللت»). (11) در گذشت او احتمالاً در 313/925 یا 320/932 رخ داده است. (12)
پانوشتها
1- رجوع شود به: پیشتر، ص 81 به بعد.
2- به نوشتهی مسعودی (مروج الذهب، ج 7، ص 180-179)، هنگامی که خلیفه فرمان به مصادرهی اموال او داد، قیمت آنها به 150000 دینار تخمین زده میشد. حتی اگر بر آن باشیم که در ذکر این رقم، چنان که شیوهی معمول مورّخان عرب است، مبالغه به کار رفته است، باز باید بگوییم که او بیشک ثروت هنگفتی داشته است.
3- ابن ندیم، فهرست، ص 380.
4- Rosenthal, Ahmad b. at - Tayyib as - Sarahsi; p 132, et Passim
5- Ibid. p 35.
6- خیاط، کتابالانتصار، ص 12-11.
7- K. al - Zumurrud , in Rivista degli Studi Orientali, XIV (1934), 93-129, ed .and transl Kraus.
همچنین رجوع شود به: ابنندیم، فهرست، ص 255 و اعسم، تاریخ ابن راوندی، ص 128.
8- رجوع شود به: عباسی، معاهده التنصیص، ج 1، ص 155 به بعد. و:
Arnold, al-Mu'tazilah, p 53; Nyberg in Brunschvig and Von Grunebaum, Classicisme et declin, pp 131 ff.
9- عباسی، معاهده التنصیص، ج1، ص 155 به بعد؛ ابنندیم، فهرست، ص 380.
10- صاعد، طبقات الامم، ص 52 و بعد؛ قفطی، تاریخ الحکماء، ص 271 و بعد؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج 1، ص 313 و بعد.
11- تاریخ الحکماء، ص 271 و بعد؛ ابن ندیم، فهرست، ص 430.
12- ماجد فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1374، صص 114-111