ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

ایران‌ پیش‌ از تاریخ‌

سوشیانت | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ | ۰دیدگاه

اروپای‌ یخین‌، ایران‌ بارانین‌

2-1- در اینجا سرزمین‌ ایران‌ را از دیدگاه‌ تحقیقات‌ زمین‌شناسی‌ و مورّخان‌ نامداری‌ چون‌ گیرشمن‌ ایرانشناس‌ معروف‌ و دیگر دانش‌پژوهان‌ و تاریخ‌نگاران‌ مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم‌. 

بنابر تحقیقات‌ اخیر زمین‌شناسی‌، در هنگامی‌ که‌ بخش‌ اعظم‌ اروپا را توده‌های‌ یخ‌ پوشیده‌ بود، فلات‌ ایران‌ دوره‌ی‌ باران‌ را از سر می‌گذراند که‌ طی‌ آن‌ حتّی‌ نقاط‌ مرتفع‌ نیز در زیر آب‌ قرار داشت‌، در آن‌ زمان‌ در بخش‌ مرکزی‌ این‌ فلات‌ - که‌ امروزه‌ به‌ شکل‌ بیابان‌ نمکزار وسیعی‌ درآمده‌ است‌ - دریاچه‌ای‌ پهناور قرار داشت‌ که‌ رودهای‌ بسیاری‌ از کوههای‌ بلند به‌ سوی‌ آن‌ سرازیر می‌شد. سنگواره‌های‌ ماهیان‌ و صدفهای‌ این‌ دریاچه‌ (که‌ نه‌ تنها در بیابان‌ مزبور بلکه‌ حتّی‌ در دره‌های‌ مرتفع‌ نیز به‌ دست‌ آمده‌ است‌)، وضع‌ طبیعی‌ این‌ آب‌ و خاک‌ را در چند هزار سال‌ پیش‌ از میلاد مسیح‌ مجسم‌ می‌سازد. در دورانی‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را بین‌ ده‌ تا پانزده‌ هزار سال‌ پیش‌ از میلاد فرض‌ کرد، به‌ تدریج‌ وضع‌ آب‌ و هوا رو به‌ تغییر نهاد: دوران‌ بارانی‌ از میان‌ رفت‌ و به‌ جای‌ آن‌ دورانی‌ فرا رسید که‌ اصطلاحاً « عصر خشک‌ » نامیده‌ می‌شود، و هنوز هم‌ ادامه‌ دارد.

کم‌شدن‌ باران‌ از یک‌ طرف‌ و بلند بودن‌ سطح‌ دریاها و دریاچه‌های‌ داخلی‌ از سوی‌ دیگر موجب‌ کندی‌ جریان‌ رودها و جویبارهایی‌ شد که‌ آب‌ کوهها را به‌ منابع‌ مزبور می‌رسانید. بر اثر نظم‌ جریان‌ رودخانه‌ها، در مصب‌ آنها ذخایر رسوبی‌، گرد آمده‌ قطعه‌ زمینهایی‌ را تشکیل‌ داد که‌ به‌ زودی‌ سر از آب‌ بیرون‌ آورده‌ حد فاصلی‌ میان‌ دره‌ی‌ موجود یا دشت‌ آینده‌ و کوه‌ به‌ موجود آورد. در این‌ دوران‌، انسان‌ پیش‌ از تاریخ‌ که‌ بیشتر در فلات‌ ایران‌ به‌ سر می‌برد، در سوراخهایی‌ سکنی‌ می‌گزید که‌ در اطراف‌ پر درخت‌ کوهها حفر می‌کرد و سقف‌ آنها را با شاخه‌های‌ درختان‌ می‌پوشاند گاهی‌ نیز غارها یا پناهگاههای‌ سنگی‌ متعددی‌ را که‌ اغلب‌ آنها بسترهای‌ زیرزمینی‌ رودهای‌ کهن‌ بودند، به‌ عنوان‌ سرپناه‌ مورد استفاده‌ قرار می‌داد. 

2-2- در بهار سال‌ 1949 مکتشفین‌ برای‌ نخستین‌ بار در ایران‌ آثار و بقایای‌ انسان‌ دوره‌ی‌ مورد اشاره‌ را طی‌ حفاری‌ غاری‌ در تنگ‌ پیده‌ (در کوههای‌ بختیاری‌ واقع‌ در شمال‌ شرقی‌ شوشتر) تشخیص‌ دادند. انسان‌ در اینجا برای‌ تهیه‌ی‌ غذا به‌ شکار می‌پرداخت‌ و درین‌ رهگذر از حیله‌ و تدبیر، بیش‌ از نیرو و قدرت‌ استفاده‌ می‌کرد. وی‌ به‌ طرز کاربرد چکش‌ سنگی‌، تبردستی‌ و تبری‌ که‌ به‌ چوبدستی‌ شکافداری‌ متصل‌ بود، آشنایی‌ داشت‌. با اندکی‌ صیقل‌ دادن‌، از ناهنجاری‌ این‌ ابزارهای‌ بدوی‌، اندکی‌ کاسته‌ می‌شد. آلات‌ استخوانی‌ از قبیل‌ درفش‌ که‌ از استخوان‌ حیوانات‌ می‌ساختند، به‌ مراتب‌ کمتر از مصنوعات‌ سنگی‌ تداول‌ داشت‌. انسان‌ در آن‌ موقع‌ از نوعی‌ ظرف‌ سفالین‌ استفاده‌ می‌کرد که‌ به‌ طور ناقص‌ پخته‌ می‌شد و در پایان‌ سکونت‌ وی‌ در غار، بر اثر دودخوردگی‌ کاملاً سیاه‌ رنگ‌ شده‌ بود. این‌ نوع‌ ظرفها همراه‌ با قدیمی‌ترین‌ بقایای‌ انسان‌ در فلات‌ ایران‌ پیدا شده‌ و بنابراین‌ نشانه‌ی‌ مهمی‌ از وجود ارتباط‌ بین‌ دو مرحله‌ی‌ سکونت‌ اوست‌. 

زنان‌ ایرانی‌ در عصر نوسنگی‌
در این‌ جامعه‌ی‌ ابتدایی‌ وظیفه‌ی‌ خاصی‌ برعهده‌ی‌ زن‌ گذاشته‌ شده‌ بود: وی‌ گذشته‌ از آنکه‌ نگهبان‌ آتش‌ و شاید مخترع‌ و سازنده‌ی‌ ظرفهای‌ سفالین‌ بود، می‌بایستی‌ چوبدستی‌ بردارد و در کوهها به‌ جستجوی‌ ریشه‌های‌ خوردنی‌ گیاهان‌ یا جمع‌آوری‌ میوه‌های‌ وحشی‌ بپردازد. شناسایی‌ گیاهان‌ و فصل‌ رویش‌ آنها و دانه‌ هایی‌ که‌ می‌آورد، مولود مشاهدات‌ طولانی‌ و مداوم‌ وی‌ بود و او را به‌ آزمایش‌ کشت‌ و زرع‌ رهنمون‌ می‌شد. نخستین‌ کوششهای‌ وی‌ در زمینه‌ی‌ کشاورزی‌، بر روی‌ زمینهای‌ رسوبی‌ انجام‌ گرفت‌ و در همان‌ حال‌ که‌ مرد اندکی‌ پیشرفت‌ کرده‌ بود، زن‌ با کشاورزی‌ در عصر نوسنگی‌ - که‌ سکونت‌ در غاربدان‌ دوره‌ تعلق‌ دارد - ابتکارات‌ فراوانی‌ به‌ منصه‌ی‌ ظهور رسانید. این‌ امر ناگزیر به‌ ایجاد تفاوتی‌ بین‌ زن‌ و مرد می‌انجامید، و شاید همین‌ موضوع‌ سبب‌ شده‌ باشد که‌ در جوامع‌ نخستین‌، زن‌ بر مرد برتری‌ یابد. در چنین‌ جوامعی‌ زن‌، کارهای‌ قبیله‌ را اداره‌ می‌کرد، به‌ مقام‌ روحانیت‌ می‌رسید، و در عین‌ حال‌ سلسله‌ی‌ وی‌ زنجیر اتصال‌ خانواده‌ بود. این‌ نحوه‌ از اولویت‌ و برتری‌ زن‌ از مختصات‌ ساکنان‌ اصلی‌ فلات‌ ایران‌ بوده‌ و بعدها در آداب‌ آریاییان‌ فاتح‌ وارد شده‌ است‌. 

نخستین‌ ساکنان‌ فلات‌ ایران‌
2-3- خشک‌شدن‌ روزافزون‌ دره‌ها که‌ معلول‌ پیشرفت‌ دوره‌ی‌ بی‌آبی‌ (خشک‌) بود، موجب‌ بروز تغییرات‌ ژرفی‌ در شرایط‌ زندگانی‌ انسان‌ گردید. به‌ تدریج‌ دریاچه‌ی‌ بزرگ‌ مرکزی‌ خشک‌ شد و سواحل‌ دریاچه‌ی‌ مزبور که‌ رودها در آن‌ ذخیره‌ای‌ از رسوبات‌ حاصلخیز به‌ جای‌ گذاشته‌ بود، از مراتع‌ و مرغزارهای‌ فراوان‌ پوشیده‌ شد. جانورانی‌ که‌ در کوهها می‌زیستند به‌ سوی‌ چمنزارهای‌ نوپدید ره‌ سپردند و انسان‌ که‌ وسیله‌ی‌ زیستش‌، شکار بود، به‌ تعقیب‌ آنها پرداخت‌ و در دشت‌ سکنی‌ گزید. از این‌ زمان‌ که‌ می‌توان‌ تاریخ‌ آن‌ را در حدود هزاره‌ی‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد فرض‌ کرد، این‌ امکان‌ را در دست‌ داریم‌ که‌ پیشرفت‌ حاصله‌ در تمدّن‌ مادی‌ ساکنان‌ فلات‌ را تقریباً بدون‌ انقطاع‌ پی‌گیری‌ کنیم‌. این‌ تمدّن‌ تابع‌ تأخیر محیط‌، وضع‌ طبیعی‌ زمین‌، آب‌ و هوا، تماس‌ با ملل‌ همسایه‌ و نیز هجوم‌ و مهاجرت‌ بوده‌ است‌. اما نمی‌توان‌ تغییرات‌ حاصله‌ را در اینجا مورد مطالعه‌ قرار داده‌ در حقیقت‌ هنوز غالب‌ این‌ امور بر ما مجهول‌ است‌، چه‌ حتّی‌ تا حال‌ حاضر سراسر خاک‌ ایران‌ از نظر تحقیقات‌ باستان‌شناسی‌ بکر و دست‌ نخورده‌ باقی‌ مانده‌ است‌. 

2-4- کهن‌ترین‌ محل‌ سکونت‌ انسان‌ که‌ در دشت‌ ایران‌ شناخته‌ شده‌، سیالک‌ (Sialk) نزدیک‌ کاشان‌ در جنوب‌ تهران‌ است‌ که‌ در آنجا نشانه‌های‌ سکونت‌ اولیه‌ی‌ انسان‌ در پایه‌ی‌ تپه‌ای‌ مصنوعی‌ و درست‌ برفراز خاک‌ بکر و دست‌ نخورده‌ پیدا شده‌ است‌. در آن‌ روزگار انسان‌ هنوز خانه‌ را نمی‌شناخت‌، طرز ساختن‌ آن‌ را نمی‌دانست‌ و در زیر آلونکهایی‌ که‌ از شاخه‌ی‌ درختان‌ درست‌ شده‌ بود، خود را محفوظ‌ می‌داشت‌. ولی‌ به‌ زودی‌ چینه‌های‌ محقری‌ بر بالای‌ باقی‌مانده‌های‌ مساکن‌ پیشین‌ ساخته‌ شد. انسان‌ همچنان‌ که‌ به‌ شکار ادامه‌ می‌داد، فعالیتهای‌ کشاورزی‌ را نیز توسعه‌ می‌بخشید. سومین‌ نوع‌ فعالیت‌ وی‌ ذخیره‌ کردن‌ آذوقه‌ بود و این‌ امر از آنجا بر می‌آید که‌ در میان‌ بقایای‌ دوران‌ نخستین‌، استخوان‌ گاو و گوسفند اهلی‌ پیدا شده‌ است‌. 

2-5- علاوه‌ بر ظروف‌ سفالین‌ و سیاه‌ و دود زده‌ که‌ در غارها با دست‌ و بدون‌ داشتن‌ ابزاری‌ چون‌ چرخ‌ ساخته‌ می‌شد - یک‌ نوع‌ ظرف‌ قرمز زنگ‌ هم‌ پیدا شده‌ است‌ که‌ آن‌ را در کوره‌های‌ بسیار ابتدایی‌ می‌پخته‌اند و عوارض‌ ناشی‌ از این‌ نوع‌ پختن‌ لکه‌های‌ سیاه‌رنگی‌ بر سطح‌ آنها به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌. در این‌ دوران‌ نخستین‌ پیشرفت‌ در فن‌ کوزه‌گری‌ صورت‌ گرفت‌، و آن‌ پیدایش‌ ظروف‌ نقش‌دار بود. ظرفهای‌ مزبور عبارت‌ از کاسه‌های‌ ناهموار و کم‌ دوام‌ بود با پایه‌ای‌ به‌ شکل‌ جای‌ تخم‌مرغ‌ و پوشیده‌ از قشری‌ سفیدرنگ‌ که‌ بر روی‌ آن‌ خطوط‌ افقی‌ و عمودی‌ نقش‌ می‌کردند. با مطالعه‌ی‌ دقیق‌تر معلوم‌ می‌شود که‌ نقش‌ مزبور مقدمه‌ی‌ سبد سازیست‌، زیرا هنوز چیزی‌ از آن‌ زمان‌ نگذشته‌ بود که‌ انسان‌ به‌ جای‌ ظرف‌، سبدهایی‌ را به‌ کار برد که‌ روی‌ آنها را با گل‌ رس‌ اندوده‌ و در آفتاب‌ خشک‌ کرده‌ بود. 

2-6- پیداشدن‌ تعداد قابل‌ ملاحظه‌ای‌ حلقه‌ که‌ از گل‌ رس‌ پخته‌ یا از سنگ‌ ساخته‌ شده‌ است‌ نشان‌ می‌دهد که‌ انسان‌ قدیم‌ ایران‌ مبادی‌ صنعت‌ نساجی‌ را می‌شناخته‌ است‌ . ابزار کار همه‌ از سنگ‌ بود، مثل‌ تیغه‌ی‌ کارد که‌ از سنگ‌ چخماق‌ ساخته‌ می‌شد، تیغه‌ی‌ داس‌، تیر صیقلی‌ شده‌ و آلت‌ تراش‌. در اواخر این‌ عصر نخستین‌ اشیاء کوچک‌ مسین‌ که‌ چکش‌کاری‌ می‌شد، پدید آمد. انسان‌ غارنشین‌ تازه‌ داشت‌ نخستین‌ فلزی‌ را می‌شناخت‌ که‌ می‌بایستی‌ آن‌ را مورد استفاده‌ قرار دهد و نیز متوجه‌ شده‌ بود که‌ مس‌ از قابلیت‌ انعطاف‌ و تورق‌ برخوردار است‌. اما هنوز راه‌ ذوب‌ کردن‌ آن‌ را نمی‌دانست‌، و این‌ زمان‌ درست‌ پایان‌ عصر نوسنگی‌ بود. مرد و زن‌ هر دو به‌ آرایش‌ علاقه‌ داشتند. گردنبندهایی‌ از صدف‌ ترتیب‌ می‌دادند و حلقه‌ی‌ انگشتری‌ و دستبند را از صدفهای‌ بزرگ‌ یا سنگهای‌ نرم‌ می‌ساختند. احتمالاً خالکوبی‌ و یا بزک‌ هم‌ معمول‌ بود و مواد لازم‌ برای‌ این‌ کار را در هاونهای‌ ظریف‌ نرم‌ می‌کردند. 

2-7- در کنده‌کاری‌، ذوق‌ هنری‌ بر روی‌ استخوان‌ جلوه‌گری‌ می‌کند. انسان‌ ایرانی‌ سابق‌ بر آن‌ کشیدن‌ شکل‌ جانور و آدمی‌ را آغاز کرده‌ بود. هنرمند عصر حجر اخیر بر روی‌ استخوان‌ کنده‌ - کاری‌ می‌کرد و دسته‌ی‌ ابزار خود را با تصویر سر غزال‌ یا خرگوش‌ می‌آراست‌. زیباترین‌ قطعه‌ای‌ که‌ تاکنون‌ کشف‌ شده‌ دسته‌ی‌ چاقویی‌ است‌ که‌ انسان‌ این‌ دوران‌ را نشان‌ می‌دهد، در حالی‌ که‌ شب‌ کلاهی‌ بر سرنهاده‌ و لنگی‌ را به‌ وسیله‌ی‌ کمربند به‌ دور خود بسته‌، و این‌ یکی‌ از کهن‌ترین‌ تصاویری‌ است‌ که‌ از انسان‌ خاور نزدیک‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. 

ایرانیان‌ نوسنگی‌ و حکایت‌ مرگ‌
2-8- مرده‌ را به‌ طور مچاله‌ و به‌ طرز در هم‌ پیچیده‌ای‌ در کف‌ آلونکها یا اتاقها به‌ خاک‌ می‌سپردند. این‌ نزدیکی‌ و همجواری‌ با مرده‌، زندگانی‌ را از لزوم‌ تهیه‌ی‌ هدایا برای‌ او معاف‌ می‌داشت‌، زیرا که‌ روح‌ وی‌ می‌توانست‌ در خورد و خوراک‌ با سایر افراد خانواده‌ شریک‌ شود. انسان‌ از قدیم‌ معتقد بود که‌ پس‌ از مرگ‌ همان‌گونه‌ زندگی‌ خواهد کرد که‌ در روی‌ زمین‌ زیسته‌ بود. وجود تبری‌ از سنگ‌ صیقلی‌ و دو فک‌ گوسپند در نزدیکی‌ سر مرده‌ (که‌ در غار به‌ دست‌ آمده‌ است‌) این‌ باور را نشان‌ می‌دهد. همچنین‌ خوردنیهای‌ جامد و به‌ احتمال‌ قوی‌ مایعات‌ نیز در گور گذاشته‌ می‌شد. جسد مرده‌ را به‌ رنگ‌ قرمز در می‌آوردند و این‌ پدیده‌ در نقاطی‌ غیر از ایران‌ نیز مشاهده‌ شده‌ است‌ و ازین‌ موضوع‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ یا افراد انسانی‌ بدن‌ خود را با پوششی‌ از رنگ‌ قرمز می‌پوشانده‌ و یا پیش‌ از به‌ خاک‌ سپردن‌ مرده‌ اکسید آهن‌ بر روی‌ جسد وی‌ می‌پاشیده‌اند. 

2-9- اهلی‌کردن‌ حیوان‌ - که‌ انگیزه‌ی‌ آن‌ نیاز انسان‌ به‌ داشتن‌ چهارپایانی‌ بوده‌ است‌ که‌ قابل‌ قربانی‌شدن‌ باشند - در پیشرفت‌ تمدّن‌ عامل‌ مهم‌ و عمده‌ای‌ به‌ شمار می‌رود و حیوان‌ - بی‌آنکه‌ در مورد تغذیه‌ به‌ انسان‌ نیازمند باشد - خوراک‌ و پوشاک‌ بشر را تأمین‌ می‌کرد و نیز می‌توانست‌ در کاریا حمل‌ و نقل‌ مورد استفاده‌ قرار گیرد. گله‌داری‌ و تربیت‌ اغنام‌ و احشام‌ مستلزم‌ وجود خانواده‌ای‌ بزرگ‌ بود که‌ زنان‌، فرزندان‌ و حتّی‌ بردگان‌ را در بر می‌گرفت‌. بدین‌ ترتیب‌ در این‌ دوران‌ عناصر اولیه‌ی‌ اقتصادی‌ به‌ وجود آمد: شکار، صید ماهی‌، باغداری‌، کشت‌ و زرع‌، تربیت‌ حیوانات‌ و بهره‌برداری‌ از منابع‌ زیرزمینی‌. 

2-10- بدینسان‌ بشر از وضعی‌ که‌ در آن‌ برای‌ تهیه‌ی‌ خوراک‌ روزانه‌ ملزم‌ به‌ شکار کردن‌ بود بیرون‌ آمد، به‌ کار تولید پرداخت‌ و وارد نخستین‌ مرحله‌ی‌ گسترش‌ تجارب‌ یعنی‌ ایجاد مواد اضافی‌ شد که‌ می‌توانست‌ آنها را با کالاهای‌ مورد نیاز دیگر مبادله‌ کند. در حقیقت‌ بازرگانی‌ پیش‌ از آن‌ زمان‌ به‌ وجود آمده‌ بود. صدفها و جانوران‌ صدفی‌ که‌ ساکنان‌ سیالک‌ کاشان‌ در این‌ عصر (دوران‌ اول‌) به‌ عنوان‌ زینت‌ به‌ کار می‌بردند، مورد آزمایش‌ متخصصان‌ قرار گرفته‌ و معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ تعلق‌ به‌ انواعی‌ دارد که‌ تنها در خلیج‌ پارس‌ - که‌ در حدود هزار کیلومتر تا سیالک‌ فاصله‌ دارد - به‌ دست‌ می‌آمده‌ است‌. بدیهی‌ است‌ که‌ مبادلات‌ مستقیماً انجام‌ نمی‌گرفت‌، بلکه‌ دست‌ فروشان‌ دوره‌گرد وسیله‌ی‌ اجرای‌ آن‌ بودند. 

حتّی‌ در این‌ تاریخ‌ هم‌ ساکنان‌ یک‌ دهکده‌ی‌ ما قبل‌ تاریخی‌ از زندگی‌ مجزا و منفرد برخوردار بوده‌اند. شروع‌ تجارت‌ از امتیازات‌ خاص‌ ساکنان‌ فلات‌ ایران‌ نبوده‌ است‌، زیرا معاصران‌ آنان‌ در آلمان‌ نیز صدف‌ را از اقیانوس‌ هند و فرانسویان‌ و انگلیسیان‌ عنبر را از بالتیک‌ وارد می‌کرده‌اند. محتملاً در معتقدات‌ یهودی‌ و مسیحی‌ درباره‌ی‌ رانده‌شدن‌ بشر از بهشت‌، خاطره‌ای‌ از پایان‌ عصر نوسنگی‌ وجود دارد. انتقال‌ انسان‌ از وضع‌ پیشین‌ به‌ حالت‌ روستایی‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ تحولات‌ جامعه‌ی‌ بشری‌ بوده‌ است‌ که‌ نتایج‌ آن‌ تا زمان‌ حاضر هم‌ ادامه‌ دارد. 

خداوند، سرزمین‌ آریا را بهترین‌ سرزمینها آفرید
2-11- کهن‌ترین‌ سند تاریخی‌ در مورد مهاجرت‌ و پیدایش‌ اقوام‌ آریایی‌، کتاب‌ مقدس‌ اوستاست‌ که‌ به‌ شرح‌ مندرج‌ در آغاز کتاب‌ حاضر، قریب‌ 6500 سال‌ پیش‌ از میلاد به‌ وسیله‌ی‌ زرتشت‌ پیامبر ایرانی‌ و با الهام‌ از اهورامزدا آورده‌ شده‌ است‌. بنا به‌ روایت‌ آغاز وندیداد اوستا، اهورا مزدا سرزمین‌ آریاویج‌ (Arya Vej) را در بهترین‌ مکانها آفرید. اما اهریمن‌ بر ضد او قیام‌ کرده‌ سرمای‌ سختی‌ در آن‌ سرزمین‌ پدید آورد و چون‌ به‌ سبب‌ سرمای‌ شدید و انبوهی‌ جمعیت‌ سکونت‌ در آن‌ دیار سخت‌ و ناگوار بود، شهرها و مکانهای‌ زیبای‌ دیگری‌ پدید آورد. به‌ موجب‌ مندرجات‌ آن‌ کتاب‌ مقدس‌، در هفت‌ کشور ایران‌ شانزده‌ ناحیه‌ به‌ وجود آمد: 

1- آریاویج‌ - این‌ ناحیه‌ در سمت‌ باختری‌ دریای‌ خزر واقع‌ و مشتمل‌ است‌ بر قفقازیه‌ و قسمت‌ شمالی‌ آذربایجان‌ کنونی‌ ایران‌ ناحیه‌ی‌ مزبور از جانب‌ خاور به‌ دریای‌ سیاه‌ و خزر و از باختر به‌ دریای‌ سیاه‌ می‌رسد و در ازای‌ آن‌ یک‌ هزار و پانصد کیلومتر است‌. 

2- سغدیا سغدیان‌ (Sogdiana) - در کتابهای‌ فارسی‌ هر دو نام‌ قید گردیده‌ است‌. این‌ واژه‌ در اوستا به‌ صورت‌ Sughda و همراه‌ با کلمه‌ی‌ گاوو (Gau) آمده‌ است‌. دهارلز دانشمند فرانسوی‌ « گاوو » را پایتخت‌ سغدیان‌ می‌داند. اما به‌ عقیده‌ی‌ دارمستز ، «گاوو» به‌ زبان‌ پهلوی‌ یعنی‌ دشت‌، و بنابراین‌ از عبارت‌ مورد اشاره‌ی‌ اوستا، معنی‌ « دشت‌ سغد » مستفاد می‌شود که‌ سراسر سبز و خرم‌ و باغ‌ و چراگاه‌ و مزرعه‌ بود. سغد در «دره‌ی‌ زرافشان‌» و کاشکا دریا واقع‌ شده‌ و پایتخت‌ آن‌ در گذشته‌ سمرقند بوده‌ است‌ که‌ موّرخان‌ آن‌ را مارکاندا (Marcanda) نامیده‌اند. سمرقند در حمله‌ی‌ مغول‌ با خاک‌ یکسان‌ گشت‌ و ساکنان‌ آن‌ همه‌ به‌ هلاکت‌ رسیدند.
کاوشهای‌ مهمی‌ در خرابه‌های‌ این‌ شهر صورت‌ گرفته‌ و آثار گرانبهایی‌ از آن‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. مرکز شهر مزبور « ارک‌ » نام‌ داشت‌ و در سده‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد تمدّن‌ بزرگی‌ در آن‌ تشکیل‌ یافته‌ بود. همچنین‌ در خرابه‌های‌ پنچیکانت‌ (Pentchikent) اکتشافات‌ بزرگی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌. شهر اخیر نیز که‌ در دره‌ی‌ زرافشان‌ و در فاصله‌ی‌ شصت‌ و هشت‌ کیلومتری‌ سمرقند قرار گرفته‌ بود، در سده‌ی‌ هشتم‌ میلادی‌ در اثر هجوم‌ اعراب‌ ویران‌ گردید.

در مجاری‌ آب‌ این‌ شهر تنبوشه‌های‌ سفالین‌ به‌ کار رفته‌ بوده‌ است‌. از بناهای‌ عمده‌ی‌ پنچیکانت‌ می‌توان‌ دو معبد بزرگ‌ را نام‌ برد که‌ یکی‌ از آنها دارای‌ تالار مربعی‌ به‌ مساحت‌ هشت‌ متر در هشت‌ متر بوده‌ و سقف‌ آن‌ بر روی‌ چهارستون‌ قرار می‌گرفته‌ است‌. معبد مزبور در جانب‌ شرقی‌ بدون‌ دیوار و منتهی‌ به‌ یک‌ ایوان‌ بوده‌ و در مقابل‌ آن‌ محوطه‌ای‌ واقع‌ شده‌ بوده‌ است‌. در و دیوارهای‌ معبد دارای‌ نقش‌ و نگارهایی‌ بوده‌ که‌ از لحاظ‌ باستان‌شناسی‌ جالب‌ توجه‌ و دقت‌ است‌. در نقش‌ یکی‌ از دیوارها مردی‌ روحانی‌ به‌ سوی‌ محراب‌ خم‌ شده‌ و چند نفر از جمله‌ دو مرد دهقان‌ در مراسم‌ مذهبی‌ حضور یافته‌اند. دیوار روبه‌رو تصویر چند شاهزاده‌ی‌ سغدی‌ را نشان‌ می‌دهد. معبد دیگر در شمال‌ شهر واقع‌ شده‌ و آن‌ نیز دارای‌ یک‌ تالار بزرگ‌، چهارستون‌ و یک‌ دیوان‌ است‌. یکی‌ از نقوش‌ دیوار این‌ معبد صحنه‌ی‌ سوگ‌ سیاووش‌، نیمه‌ خدای‌ ایرانی‌، را نمایش‌ می‌دهد. 

یک‌ دانشمند ایرانشناس‌ شوروی‌ [ 1 ] در مورد سغد و پنچیکانت‌ چنین‌ می‌نویسد: میدان‌ شهر پنچیکانت‌، شهرستان‌ نام‌ دارد. در بخش‌ خاوری‌ آن‌، بناها و کاخهای‌ چندی‌ کشف‌ شده‌ است‌. در تالار یکی‌ از کاخها، صحنه‌های‌ زیادی‌ بر روی‌ دیوار نقش‌ گردیده‌ است‌. در یکی‌ از این‌ صحنه‌ها، پادشاه‌ بر تخت‌ نشسته‌ و چند شاهزاده‌ی‌ سغدی‌ و چند نفر دهقان‌ در برابر وی‌ ایستاده‌ مشغول‌ برگزاری‌ مراسم‌ جشنند. صحنه‌های‌ دیگر نمایشگر گروهی‌ است‌ که‌ به‌ نواختن‌ و رقص‌ مشغولند. 

از معابد سغدی‌ و آثاری‌ که‌ از آنها کشف‌ شده‌ است‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ مذهب‌ رایج‌ در شهرهای‌ سغد مزداپرستی‌ بوده‌ و سغدیان‌ چهار آخشیج‌ را مقدس‌ می‌شمردند. آنها مردگان‌ خود را در هوای‌ آزاد و در دسترس‌ لاشخواران‌ قرار می‌دادند و پس‌ از آنکه‌ گوشت‌ و گذشتگان‌ توسط‌ پرندگان‌ خورده‌ می‌شد، استخوآنهارا جمع‌آوری‌ کرده‌ در محفظه‌ی‌ به‌ نام‌ استودان‌ (Stodan) « مخفف‌ استخواندان‌ » قرار می‌دادند و محفظه‌ی‌ مزبور را در اتاق‌ یا زیرزمین‌ نگاه‌ می‌داشتند. 

3- بلخ‌ یا باختر - بلخ‌ در اوستا به‌ صورت‌ باختی‌ (Bakhti) و در پارسی‌ به‌ شکل‌ باختری‌ آمده‌ است‌. در اوستا برای‌ این‌ شهر دو صفت‌ ذکر شده‌ است‌: «من‌ اهورا مزدا چهارمین‌ کشوری‌ که‌ آفریدم‌ بلخ‌ زیبا با پرچمهای‌ برافراشته‌ است‌. « دهالز » می‌گوید: نام‌ بلخ‌ در اوستا « باختی‌ » قید شده‌ است‌ و بعداً به‌ بلخ‌ تبدیل‌ یافته‌ است‌. این‌ شهر در خراسان‌ کنونی‌ واقع‌ و مرکز مردم‌ باختر بوده‌ است‌. «بنا به‌ گفته‌ی‌ دارمستتر ، لفظ‌ باختی‌ و صفت‌ زیبا مندرج‌ در اوستا، در کتاب‌ مسعودی‌ به‌ « بلخ‌ الحسنا » ترجمه‌ شده‌ است‌. اکثر دانشمندان‌ اوستاشناس‌ محل‌ بلخ‌ را به‌ طور مبهم‌ در شمال‌ خراسان‌ می‌پندارند، در صورتی‌ که‌ خرابه‌های‌ شهر مزبور در شمال‌ افغانستان‌، نزدیک‌ قصبه‌ای‌ به‌ همین‌ نام‌، و در سر جاده‌ای‌ واقع‌ شده‌ است‌ که‌ از کابل‌ به‌ بخارا می‌رود و تا رود آمودریا پنجاه‌ کیلومتر فاصله‌ دارد. 

شهر بلخ‌ مرکز سرزمین‌ بلخ‌ و پایتخت‌ پادشاهان‌ کیانی‌ بوده‌ است‌. این‌ نام‌ به‌ یونانی‌ باکتریان‌ (Bactrian) خوانده‌ شده‌ و اسم‌ قدیمی‌تر آن‌ رازیاسپ‌ است‌. بنابر مندرجات‌ کتاب‌ قاموس‌ الاعلام‌ ، شهر بلخ‌ در دوران‌ پادشاهی‌ کی‌گشتاسب‌ کیانی‌ از شهرت‌ بیشتری‌ برخوردار بوده‌ است‌. این‌ شهر محل‌ ظهور زرتشت‌ و مرکز تبلیغات‌ وی‌ بود. بلخ‌ از هجوم‌ مغولان‌ گزند فراوان‌ دید: در 617 به‌ وسیله‌ی‌ چنگیز و در 771 توسط‌ تیمورلنگ‌ با خاک‌ یکسان‌ گردید. با این‌ ترتیب‌ چنانچه‌ بخش‌ جنوبی‌ سرزمین‌ بلخ‌ قدیم‌ در شمال‌ افغانستان‌ و خراسان‌ واقع‌ شده‌ باشد، قسمت‌ شمالی‌ آن‌ در خاک‌ جمهوری‌ تاجیکستان‌ امتداد دارد. مون‌گیت‌ براساس‌ کاوشهایی‌ که‌ توسط‌ کاوشگران‌ و باستان‌شناسان‌ شوروی‌ سابق‌ در قسمت‌ شمالی‌ شهر موصوف‌ صورت‌ گرفته‌، چنین‌ اظهارنظر می‌کند: «بلخ‌ در بستر آمودریا واقع‌ شده‌ است‌ و ساکنان‌ آن‌ نیاکان‌ مردم‌ امروزی‌ تاجیک‌ به‌ شمار می‌روند. شهر مزبور یکی‌ از امپراتوریهای‌ دوران‌ کهن‌ آسیای‌ مرکزی‌ است‌. بخش‌ اعظم‌ سرزمین‌ قدیم‌ بلخ‌ در تاجیکستان‌ و ازبکستان‌ شوروی‌ و شمال‌ افغانستان‌ قرار گرفته‌ است‌.

در سال‌ 1950 هیئت‌ حفاری‌ سغد و تاجیک‌ در بخش‌ کیقباد شاه‌ ، نزدیک‌ قصبه‌ی‌ کالای‌ میر (Kalai Mir) کاوشهایی‌ را آغاز نهادند. در اثر عملیات‌ مزبور، ساختمانهایی‌ مربوط‌ به‌ سده‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد پدیدار شد که‌ دارای‌ حصاری‌ بلند بود. از مطالعه‌ی‌ وضع‌ گورها و دفن‌ مردگان‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ تاجیکهای‌ دوران‌ کهن‌ از ساکنان‌ بومی‌ بلخ‌ بوده‌ در مدت‌ چند هزارسال‌ مشخصات‌ خود را حفظ‌ کرده‌اند. از حفریات‌ بلخ‌ چنین‌ معلوم‌ می‌شود که‌ گرچه‌ حمله‌ی‌ اسکندر ذوالقرنین‌ بدان‌ سرزمین‌ با کشتار و ویرانی‌ همراه‌ بوده‌ ولی‌ پس‌ از وی‌ فرهنگ‌ یونانی‌ در بلخ‌ رسوخ‌ کرده‌ است‌. در این‌ شهر چند معبد بودایی‌ کشف‌ شده‌ که‌ یکی‌ از آنها در نزدیکی‌ قصبه‌ی‌ « دره‌ تپه‌ » بوده‌ است‌. در شهر « چاچی‌ » - از شهرهای‌ قدیم‌ بلخ‌ - آثاریک‌ تمدّن‌ روستایی‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ معلوم‌ می‌دارد در سده‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد آهن‌ را در کوره‌های‌ بادی‌ به‌ مدد دم‌ دادن‌ نرم‌ و به‌ ادوات‌ و ابزار تبدیل‌ می‌کرده‌اند. 

4- سرزمین‌ نیسایه‌ یا پارت‌ - در نخستین‌ فصل‌ و ندیداد چنین‌ آمده‌ است‌: «من‌ اهورا مزدا پنجمین‌ کشوری‌ که‌ آفریدم‌، نیسایه‌ است‌ که‌ در میان‌ مرو و بلخ‌ قرار گرفته‌ است‌». 

پژوهشگران‌ نتوانسته‌اند مشخص‌ کنند که‌ نیسایه‌ی‌ مندرج‌ در این‌ متن‌ با کدام‌ ناحیه‌ و سرزمینی‌ منطبق‌ است‌. بنا به‌ توضیح‌ آن‌، نیسایه‌ی‌ مورد بحث‌ غیر از شهر قدم‌ « نیسا » در ماد است‌ که‌ اسبهای‌ آن‌ شهرت‌ داشته‌ و داریوش‌ در آنجا « گئوماتا » را به‌ هلاکت‌ رسانده‌ است‌. دهارلز می‌گوید که‌ نیسایه‌ در ده‌ مرغاب‌ واقع‌ است‌. اما با باستان‌ شناسان‌ شوروی‌ سابق‌ محل‌ شهر مزبور را کشف‌ و معلوم‌ کرده‌اند که‌ این‌ شهر نخستین‌ پایتخت‌ دولت‌ پارت‌ اشکانی‌ بوده‌،
و بدین‌ ترتیب‌ روشن‌ می‌شود که‌ منظور از «نیسایه‌»ی‌ مندرج‌ در اوستا همان‌ سرزمین‌ اصلی‌ پارت‌ بوده‌ که‌ پایتخت‌ آن‌ نیسایه‌ در میان‌ مرو و بلخ‌ است‌.
مون‌ گیت‌ می‌نویسد: در جنوب‌ جمهوری‌ ترکمنستان‌ کنونی‌، نزدیک‌ ریگزار قره‌ قوم‌، در دامنه‌ی‌ کوه‌ کوپت‌ داغ‌ (Kopetdag) و نزدیک‌ قصبه‌ی‌ باقر (Baguir) واقع‌ در هیجده‌ کیلومتری‌ شمال‌شرقی‌ شهر عشق‌آباد، ویرانه‌های‌ دو شهر باستانی‌ و جدید نیسایه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. اومستد (Olmstead) دانشمند آمریکایی‌ چنین‌ می‌گوید: جلگه‌ی‌ مرتفع‌ « پارتیا » یا « پارتاوا » در جنوب‌ «هیرکانی‌» یا «گرگان‌» واقع‌ شده‌، از سمت‌ شرق‌ به‌ « هراوا » یا « هرات‌ » - که‌ نام‌ خود را از روی‌ «هری‌» گرفته‌ است‌ - امتداد داشته‌، و «پارت‌» به‌ اضافه‌ی‌ «هیرکانی‌» قلمرو فرمانروایی‌ ویشتاسب‌ کیانی‌ بوده‌ است‌. 

5- سرزمین‌ اوروا یا خوارزم‌ - در بند یا زده‌ی‌ باب‌ اول‌ و ندیداد چنین‌ آمده‌ است‌: «هشتمین‌ کشوری‌ که‌ اهورا مزدا برای‌ سکونت‌ ایرانیان‌ آفرید، سرزمین‌ اوروا (Ourva) است‌. 

در اوستا برای‌ این‌ کشور باستانی‌ مشخصاتی‌ ذکر نشده‌ است‌ و از این‌ جهت‌ دانشمندان‌ در باره‌ی‌ آن‌ زیاد بحث‌ نکرده‌ و با قید احتمال‌ سخن‌ گفته‌اند. به‌ عقیده‌ی‌ « دهارلز »، اوروا یکی‌ از شهرهای‌ ناشناخته‌ و گمنام‌ خراسان‌ است‌. « ادوارد براون‌ » شهر مزبور را با طوس‌ در خراسان‌ منطبق‌ دانسته‌ است‌. دارمستتر با استفاده‌ از بندهش‌ - کتاب‌ زمان‌ ساسانیان‌ - «اوروا» را همان‌ شهرمیشان‌ واقع‌ در کنار فرات‌ می‌داند. هیچ‌ یک‌ از این‌ عقاید و نظریات‌ درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد. اما دانشمندان‌ شوروی‌ سابق‌ در کاوشهای‌ باستان‌شناسی‌ خود آثار مهم‌ شهر کهن‌ اورغانج‌ (Ourganedj) پایتخت‌ سرزمین‌ خوارزم‌ را کشف‌ کرده‌اند، و این‌ همان‌ «اوروا» است‌ که‌ زرتشت‌ در اوستا از آن‌ یاد کرده‌ است‌. 

خوارزم‌ یک‌ کشور باستانی‌ و ایرانی‌ و در نیمه‌ی‌ سده‌ی‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد در قلمرو فرمانروایی‌ کوروش‌ بزرگ‌ قرار گرفته‌ بوده‌ است‌. بنابراین‌ «اوروا» یا «اورغانج‌» پایتخت‌ دولت‌ خوارزم‌ است‌ و غالباً پایتخت‌ را از لحاظ‌ اهمیت‌، به‌ جای‌ کشور ذکر می‌کنند. 

تحقیقات‌ باستان‌شناسی‌ شوروی‌ آثار پرارزشی‌ از «خوارزم‌» و «اورغانج‌» به‌ دست‌ داده‌ است‌. مون‌گیت‌ می‌گوید: «در آغاز سده‌ی‌ دوازدهم‌ میلادی‌ اقوام‌ مغول‌ در آسیای‌ مرکزی‌ به‌ حمله‌ و هجوم‌ پرداخته‌، شهرهای‌ خوارزم‌ را با خاک‌ یکسان‌ کردند و بیشتر مردم‌ را به‌ هلاکت‌ رساندند. اما طولی‌ نکشید که‌ دوباره‌ در خوارزم‌ فعالیت‌ آغاز و شهرها آباد شد». در سال‌ 1928 میلادی‌ یک‌ هیئت‌ بزرگ‌ حفاری‌ به‌ سرپرستی‌ تولستوف‌ (Tolstov) دانشمند روسی‌ در خوارزم‌ به‌ کار پرداخت‌ و آثار ارزنده‌ای‌ از شهرهای‌ کهن‌ آن‌ به‌ دست‌ آورد که‌ مهم‌ترین‌ آنها مربوط‌ به‌ ویرانه‌های‌ شهر اورغانج‌ پایتخت‌ خوارزم‌ بود. شهر مزبور در نزدیکی‌ شهر کهنه‌ی‌ اورغانج‌ در ترکمنستان‌ واقع‌ شده‌ و در مجاورت‌ شهر « تاش‌ قلعه‌ » قرار دارد که‌ در سال‌ 1391 میلادی‌ به‌ دستور تیمورلنگ‌ ساخته‌ شده‌ است‌. در دوران‌ کوروش‌ - که‌ با نبردهای‌ پیروزمندانه‌ی‌ خود امپراتوری‌ بزرگی‌ تشکیل‌ داده‌ بود - سرزمین‌ خوارزم‌ نیز در قلمرو فرمانروایی‌ وی‌ قرار گرفت‌. این‌ کشور در زمان‌ کیانیان‌ نیز در تصرف‌ ایرانیان‌ بوده‌ و ایشان‌ بر آن‌ سرزمین‌ حکمرانی‌ می‌کرده‌اند.

از شهرهای‌ خوارزم‌ ظروف‌ و زینت‌ آلات‌ زیادی‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ معلوم‌ می‌دارد در دوران‌ باستان‌ اهالی‌ آن‌ با مصر و سوریه‌ و نواحی‌ مجاور دریای‌ سیاه‌ در داد و ستد بوده‌اند. در میان‌ این‌ آثار، تندیسهای‌ کوچک‌ سیاووش‌ و آناهیتا (Anahita) - خداوند دریاها و نگاهبان‌ آبها - جالب‌ توجه‌ است‌. در نزدیکی‌ ریگزار قزل‌ قوم‌ شهری‌ کشف‌ شده‌ که‌ دور آن‌ حصار بلند و برج‌ و بارو قرار داشته‌ است‌. در درون‌ حصار مزبور تالار بزرگی‌ دیده‌ می‌شود که‌ به‌ وسیله‌ی‌ یک‌ پله‌ به‌ زیرزمین‌ راه‌ داشته‌ و در آن‌ زیر زمین‌ خمره‌های‌ سفالین‌ متعدد جای‌ داده‌ شده‌ بوده‌ است‌. هر خمره‌ به‌ منزله‌ی‌ گوری‌ بوده‌ است‌ که‌ استخوان‌ مرده‌ را در آن‌ جای‌ می‌داده‌اند. بر روی‌ یکی‌ از خمره‌ها تندیس‌ یک‌ مرد نشسته‌ و بر آن‌ کتیبه‌ای‌ به‌ زبان‌ خوارزمی‌ و خط‌ آرامی‌ مربوط‌ به‌ سده‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد قرار دارد که‌ بر حسب‌ ظاهر حاوی‌ نام‌ صاحب‌ مجسمه‌ است‌. بنا به‌ نوشته‌ی‌ بیرونی‌ ، خوارزم‌ در ترکمنستان‌، در کنار آمودریا واقع‌ شده‌ است‌. 

6- سرزمین‌ رنگها یا رنها (Ranha) - به‌ موجب‌ بند بیست‌ باب‌ اول‌ و ندیداد، شانزدهمین‌ کشوری‌ که‌ اهورا مزدا برای‌ سکونت‌ ایرانیان‌ آفریده‌، سرزمین‌ رنگها یا رنها بوده‌ که‌ در سرچشمه‌ی‌ رود رنگها واقع‌ شده‌ است‌. پژوهشگران‌ برای‌ تعیین‌ و تشخیص‌ محل‌ و موقع‌ «رنگها» تحقیقات‌ زیادی‌ به‌ کار برده‌ و طی‌ آن‌ کوشیده‌اند محل‌ آریا ویج‌ را که‌ پیش‌ از این‌ از آن‌ یاد کردیم‌، مشخص‌ سازند. علت‌ این‌ امر آن‌ است‌ که‌ در سایر بخشهای‌ اوستا نام‌ آریا ویج‌ به‌ دفعات‌ ذکر گردیده‌ و محل‌ آن‌ در مجاورت‌ «رنگها» دانسته‌ شده‌ است‌. ابراهیم‌ پورداود معتقد است‌ که‌ رود «رنها» همان‌ « سیر دریا » یا « سیحون‌ » و «آریا ویج‌» نیز در حدود خوارزم‌ است‌. 

رود «رنها» که‌ قدیمی‌ترین‌ رود قفقازیه‌ی‌ کنونی‌ است‌، از باختر به‌ جنوب‌ جریان‌ دارد و در نزدیکی‌ مصب‌ خود به‌ رود ارس‌ می‌پیوندد و نام‌ کنونی‌ آن‌ «زنگا» است‌ (در زبان‌ پارسی‌ حروف‌ (ز) و (ر) به‌ یکدیگر تبدیل‌ می‌شود.)
رود « زنگا » یا «رنها» رودی‌ باستانی‌ بوده‌ و مانند ارس‌ تاکنون‌ بستر خود را تغییر نداده‌ است‌. باستان‌ شناسان‌ شوروی‌ در کنار این‌ رود تحقیقات‌ و کاوشهای‌ وسیعی‌ به‌ عمل‌ آورده‌ و آثار گرانبهایی‌ کشف‌ کرده‌اند. مون‌ گیت‌ می‌گوید: در نزدیکی‌ ایروان‌ و کناره‌ی‌ غربی‌ رود « زنگا » آثاری‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ از زندگی‌ ساکنان‌ این‌ محل‌ در سه‌ هزار سال‌ پیش‌ حکایت‌ می‌کند.
 
7- سایر سرزمینهای‌ مورد بحث‌ که‌ همه‌ از اهمیت‌ به‌ سزایی‌ برخوردار بوده‌ و در قلمرو شاهان‌ پیشدادی‌ و کیانی‌ قرار داشته‌اند عبارتند از: مرو یا مرگیانا ، هرات‌ ، کابل‌ ، هیرکانی‌ یا گرگان‌ ، هتومنت‌ یا هلمند ، رخج‌ ، ری‌ یاراگا ، ورنه‌ یا گیلان‌ ، چخر یا چرغ‌ و پنجاب‌ هند. 

هنر ایرانیان‌ پیش‌ از تاریخ‌
2-12- مردمی‌ که‌ در فلات‌ ایران‌ زندگی‌ می‌کردند، در طول‌ مدتی‌ بیش‌ از شصت‌ قرن‌ اندیشه‌ها و فنونی‌ پدید آوردند که‌ موجب‌ بقای‌ بشر و تعالی‌ مقام‌ و منزلت‌ انسانی‌ شد. کشاورزی‌ و فلزکاری‌، مبانی‌ اندیشه‌های‌ دینی‌ و فلسفی‌، نوشتن‌، پیدایش‌ کاربرد اعداد و دانشهای‌ ریاضی‌ و ستاره‌شناسی‌ از سرزمینی‌ نشئت‌ گرفت‌ که‌ امروز خاورمیانه‌ نامیده‌ می‌شود - و سرچشمه‌ی‌ بسیاری‌ از این‌ پدیدارها در فلات‌ ایران‌ قرار داشت‌. 

بنا به‌ نوشته‌ی‌ پروفسور پوپ‌: پیشه‌وران‌ ایرانی‌ که‌ نقش‌ سفالینه‌ها را در 5500 سال‌ پیش‌ از میلاد ابداع‌ کرده‌ بودند، خاک‌ رس‌ را به‌ منظور نرم‌شدن‌ ساییده‌ و اغلب‌ الک‌ می‌کردند. سفالگران‌ هنوز دارای‌ آن‌ چرخهای‌ پایی‌ سریع‌الحرکتی‌ نبودند که‌ کاشی‌سازان‌ دورانهای‌ بعدی‌ اشکال‌ متوازی‌ و قرینه‌ را به‌ کمک‌ آنها می‌ساختند تنها ابزار کار ایشان‌ چرخی‌ ساده‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ی‌ دست‌، بر روی‌ آن‌ ظروف‌ موردنظر را شکل‌ می‌دادند البته‌ وجود این‌ چرخ‌ بی‌شک‌ بهتر از آن‌ بود که‌ هیچ‌گونه‌ وسیله‌ای‌ برای‌ چرخاندن‌ گل‌ رس‌ در دسترس‌ نداشته‌ باشند، ولی‌ به‌ هر حال‌ ابزار مزبور یک‌ وسیله‌ی‌ کامل‌ و کافی‌ نبود. با این‌ حال‌ لیوانها را متناسب‌ و دیواره‌های‌ آنها را به‌ نازکی‌ مقوا ازکار در می‌آوردند، و سپس‌ سطح‌ خارجیشان‌ را با لعاب‌ کلی‌ و نقشهای‌ ساده‌ می‌آراستند. آن‌ گاه‌ ظروف‌ مزبور را در کوره‌های‌ نخاله‌ای‌ قرار می‌دادند که‌ حرارت‌ آن‌ با وسایل‌ ابتدایی‌ تنظیم‌ گردیده‌ بود. این‌ پیشه‌وران‌ ماهر، با صبر و شکیبایی‌ موفق‌ می‌شدند ظرفهای‌ ظریف‌ خود را - بی‌آنکه‌ تغییر شکل‌ بدهد - در این‌ کوره‌ها طوری‌ بپزند که‌ در هنگام‌ ضربه‌ خوردن‌ صدایی‌ چون‌ طنین‌ چینی‌ از آنها به‌ گوش‌ برسد. آنها همچنین‌ از گل‌، کاسه‌ و آفتابه‌ می‌ساختند و پیوسته‌ بر مهارت‌ و استادی‌ خود در ساختن‌ ظروف‌ گلی‌ و ایجاد تنوع‌ در این‌ مصنوعات‌ می‌افزودند. 

2-13- مرحله‌ی‌ دوم‌ در توسعه‌ی‌ تمدّن‌ ما قبل‌ تاریخی‌ ایران‌ که‌ آن‌ را دوران‌ دوم‌ می‌نامیم‌، عصری‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ دوره‌ی‌ پیشین‌ اندکی‌ پیشرفته‌ است‌، آثار و بقایای‌ این‌ دوران‌ بر روی‌ بازمانده‌های‌ مربوط‌ به‌ عصر سکونت‌ بشر در دشت‌، اندوخته‌ شده‌ است‌، به‌ نظر نمی‌رسد که‌ هیچ‌گونه‌ جنگ‌ یا تغییرات‌ شدید اجتماعی‌ موجب‌ به‌ هم‌ خوردگی‌ وضع‌ دهکده‌های‌ ما قبل‌ تاریخی‌ شده‌ باشد، چه‌ دهکده‌های‌ مزبور همواره‌ از هرگونه‌ نفوذ خارجی‌ مصون‌ بوده‌ است‌.
از آنجا که‌ بشر غالباً درصدد تکمیل‌ لوازم‌ خود بود، از تزیین‌ و تکمیل‌ خانه‌ و مسکن‌ خود غفلت‌ نمی‌ورزید. خانه‌ها به‌ تدریج‌ وسیع‌تر و دارای‌ دربهایی‌ شد که‌ اکنون‌ محل‌ نصب‌ آنها به‌ چشم‌ می‌خورد. چینه‌ جای‌ خود را به‌ خشت‌ گلی‌ داد که‌ تازه‌ ابداع‌ شده‌ بود. باید دانست‌ که‌ در این‌ عصر خشت‌ فقط‌ کلوخه‌ای‌ از خاک‌ بود که‌ با وضعی‌ خشن‌ و ناهنجار به‌ وسیله‌ی‌ دست‌ ساخته‌ و در آفتاب‌ خشک‌ شده‌ بود و گودیهایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ای‌ انگشت‌ ابهام‌ در آن‌ ایجاد می‌شد، موجب‌ اتصال‌ ملاط‌ می‌گردید. خشتهایی‌ که‌ بدین‌ ترتیب‌ درست‌ می‌شد دارای‌ این‌ مزیت‌ بود که‌ به‌ دیوار نظم‌ بیشتری‌ می‌داد و از ترک‌ خوردگی‌ دیوار جلوگیری‌ می‌کرد. رنگ‌ قرمز که‌ دیوارهای‌ اتاق‌ را با آن‌ می‌اندودند، وسیله‌ی‌ تزیین‌ داخلی‌ به‌ شمار می‌رفت‌. این‌ رنگ‌ مخلوطی‌ از اکسیدآهن‌ بود که‌ در فلات‌ ایران‌ عمومیت‌ داشت‌. این‌ نمونه‌ی‌ خوبی‌ است‌ که‌ سلیقه‌ی‌ بشر را در مورد تنوع‌ آزمایشها و استعداد وی‌ را در زمینه‌ی‌ اختراع‌ نشان‌ می‌دهد.

لطف‌ و ذوقی‌ که‌ در نظم‌ و ترتیب‌ خانه‌ها به‌ کار می‌رفت‌، در مورد ظروف‌ گلی‌ جدید نیز اعمال‌ می‌گردید. در جوار مصنوعات‌ قدیم‌، نوعی‌ دیگر از ظروف‌ نیز به‌ وجود آمد که‌ از آنها کوچک‌تر بود، ولی‌ با دقت‌ بیشتری‌ ساخته‌ و به‌ طرز بهتری‌ در کوره‌ی‌ اصلاح‌ یافته‌ پخته‌ می‌شد. پیدایش‌ این‌ ظروف‌ گواه‌ اختراع‌ چرخ‌ است‌ که‌ عبارت‌ از تخته‌ی‌ ساده‌ی‌ باریکی‌ بود که‌ بر روی‌ زمین‌ قرار می‌گرفت‌ و به‌ وسیله‌ی‌ انسان‌ چرخانده‌ می‌شد. تازگی‌ و گیرندگی‌ این‌ ظروف‌ به‌ تزیین‌ آن‌ مربوط‌ می‌شد: با رنگ‌ مشکی‌ بر روی‌ زمینه‌ای‌ قرمز - که‌ به‌ سیاهی‌ می‌زد - حیواناتی‌ چون‌ پرندگان‌، گرازها و مرالهای‌ در حال‌ جست‌ و خیز را نقش‌ می‌کردند. کوزه‌گر با خطوط‌ ساده‌ موجوداتی‌ را تصویر می‌کرد که‌ حاکی‌ از جنبش‌ و وقایع‌پردازی‌ رئالیسم‌ کامل‌ بود، و تقریباً در همان‌ زمان‌ بود که‌ وی‌ ساده‌کردن‌ موضوعهای‌ طبیعی‌ را آغاز نهاد و در راه‌ ایجاد سبکی‌ گام‌ برداشت‌ که‌ در آن‌ غالباً تشخیص‌ موضوع‌ اصلی‌ کار وی‌ دشوار است‌. 

ایران‌ پیش‌ از تاریخ‌، از این‌ دوران‌ در مورد ساختن‌ ظروف‌، فنی‌ را به‌ کار برد که‌ همان‌ قدر زیبا و با روح‌ بود که‌ کنده‌کاری‌ روی‌ استخوان‌ در عصر گذشته‌ واجد آن‌ زیبایی‌ بود. نظیر این‌ فن‌ در هیچ‌ جای‌ دیگری‌ شناخته‌ نشده‌ است‌ و این‌ خود می‌رساند که‌ فلات‌ ایران‌ زادگاه‌ ظروف‌ منقوش‌ و نگارین‌ است‌. در آن‌ روزگار دیرین‌ هیچ‌ یک‌ از ظرفهای‌ سفالین‌ نواحی‌ دیگر نشانه‌ای‌ از چنان‌ رئالیسم‌ قوی‌ به‌ جای‌ ننهاده‌ است‌ که‌ با این‌ سرعت‌ و شتاب‌ به‌ مرحله‌ی‌ یک‌ سبک‌ تخیلی‌ رسیده‌ باشد این‌ کار نخستین‌ بار در حدود چهار هزار سال‌ پیش‌ از میلاد تنها به‌ وسیله‌ی‌ کوزه‌گر ما قبل‌ تاریخی‌ ایران‌ صورت‌ پذیرفته‌ است‌. در این‌ دوران‌ به‌ تدریج‌ فلز برای‌ ساختن‌ ابزار مورد استفاده‌ قرار گرفت‌ و سنگ‌ کماکان‌ ارزش‌ نخستین‌ خود را حفظ‌ کرد. مس‌ هنوز چکش‌کاری‌ می‌شد و به‌ مرحله‌ی‌ ذوب‌ نرسیده‌ بود. از این‌ فلز برای‌ ساختن‌ درفشهای‌ کوچک‌ یا سنجاق‌ استفاده‌ می‌کردند. به‌ نظر می‌رسد که‌ ایرانیان‌ مانند برخی‌ از سکنه‌ی‌ ما قبل‌ تاریخ‌ مصر، بر روی‌ مس‌ کنده‌ کاری‌ نمی‌کرده‌اند. جواهر فراوان‌تر و مواد جدیدی‌ چون‌ عقیق‌ و فیروزه‌ - که‌ رنگ‌ درخشان‌ آنها جذاب‌تر از همه‌ بود - بر آن‌ افزوده‌ گشت‌. 

2-14- دهکده‌ با شتاب‌ رو به‌ ترقی‌ نهاد. انسان‌ که‌ در گذشته‌ از خیش‌ استفاده‌ می‌کرد، با گسترش‌ فعالیت‌ در رشته‌ی‌ کشاورزی‌ بر آن‌ شد که‌ کار دست‌ جمعی‌ را بیش‌ از پیش‌ بپذیرد و در ساختن‌ خانه‌، هموار کردن‌ زمین‌ و آبیاری‌، از یاری‌ همسایگان‌ استفاده‌ برد. زن‌ خود را با باغ‌ مشغول‌ می‌داشت‌، غذا تهیه‌ می‌کرد و هنوز هم‌ به‌ ساختن‌ ظروف‌ سفالی‌ می‌پرداخت‌. اما در این‌ عصر صنعت‌ مزبور به‌ دست‌ پیشه‌ورانی‌ افتاد که‌ از چرخ‌ کوزه‌سازی‌ استفاده‌ می‌کردند. عموماً علت‌ بروز تأخیر در اختراع‌ چرخ‌ ظرفسازی‌ را مربوط‌ به‌ این‌ امر می‌دانند که‌ زنان‌ مدتهای‌ طولانی‌ در خانه‌های‌ خویش‌ به‌ ساختن‌ ظروف‌ دست‌ساز مشغول‌ بوده‌اند، در این‌ دوران‌ تجارب‌ توسعه‌ و مبادله‌ تداول‌ یافت‌. بشر می‌توانست‌ هر چه‌ را که‌ تولید می‌کرد، در این‌ تجارت‌ ابتدایی‌ به‌ عنوان‌ پول‌ رایج‌ به‌ کار ببرد: پوست‌، پیکان‌، تبرسنگی‌ و بالاتر از همه‌ موادغذایی‌ مانند گندم‌، جو، میوه‌ و نیز گله‌ ورمه‌ - که‌ می‌توانست‌ موجب‌ ازدیاد سرمایه‌ گردد.

صاحب‌نظران‌ در این‌ نکته‌ هم‌ داستانند که‌ در این‌ دوران‌ که‌ بشر تازه‌ استفاده‌ از فلز را آغاز و با شک‌ و تردید آن‌ را جانشین‌ بعضی‌ از ابزارهای‌ کوچک‌ استخوانی‌ کرده‌ بود، فعالیت‌ بازرگانی‌ وی‌ در اثر کوششهای‌ فراوان‌ در جهت‌ تجارت‌ نباتات‌ و درختان‌، به‌ جامعه‌ی‌ انسانی‌ سود رسانید. جو و گندم‌ که‌ از روییدنیهای‌ بومی‌ ایران‌ است‌ - و هنوز هم‌ در این‌ کشور به‌ صورت‌ دیمی‌ و آبی‌ کشت‌ می‌شود - سابقاً نیز در زمینهای‌ رسوبی‌ کاشته‌ و به‌ مصر و اروپا برده‌ می‌شد، ارزن‌ که‌ اصل‌ آن‌ از هند بود، به‌ ایتالیا صادر می‌گردید. برعکس‌، جو دو سر و خشخاش‌ اروپا در آسیا رواج‌ یافت‌ و حتّی‌ به‌ چین‌ هم‌ رسید. 

2-15- در آغاز هزاره‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد - هنگامی‌ که‌ بشر به‌ طور نامحسوس‌ وارد دورانی‌ می‌شد که‌ به‌ وسیله‌ی‌ افزایش‌ کاربرد فلزات‌ مشخص‌ شده‌ است‌ - افق‌ افکار انسان‌ درباره‌ی‌ جامعه‌ی‌ نوبنیاد وسعت‌ پذیرفت‌. مرحله‌ی‌ دیگر در تکامل‌ تمدّن‌ ما قبل‌ تاریخی‌ ایران‌ با دوران‌ سوم‌ سیالک‌ مشخص‌ می‌شود و شامل‌ تعداد بسیاری‌ از سطحهای‌ فوقانیست‌ که‌ به‌ بخش‌ اعظم‌ هزاره‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد مربوط‌ می‌گردد. در این‌ دوران‌ ماده‌ای‌ جدید در معماری‌ پدید می‌آید: آجر بیضی‌ شکل‌ متروک‌ و به‌ جای‌ آن‌ آجر صاف‌ و مستطیلی‌ به‌ کار برده‌ می‌شود که‌ جنس‌ آن‌ خاک‌ نرم‌ و هنوز هم‌ مورد استعمال‌ است‌. محله‌های‌ دهکده‌ که‌ کوچه‌های‌ تنگ‌ و پیچ‌ در پیچ‌ آنها را قطع‌ می‌کند، به‌ وسیله‌ی‌ مرزها از یکدیگر مجزا می‌شوند.

برای‌ تأمین‌ نور و سایه‌ دیوارهای‌ خارجی‌ خانه‌دارای‌ فرورفتگی‌ و برجستگی‌ است‌ و گاهی‌ پی‌دیواره‌ها بر سنگهای‌ خشک‌ نهاده‌ می‌شود. دربها، همچنان‌ پست‌ و تنگ‌ است‌ و بلندی‌ آنها معمولاً از 80 تا 90 سانتیمتر تجاوز نمی‌کند. پنجره‌ نیز متداولست‌ و عموماً به‌ طرف‌ کوچه‌ باز می‌شود. قطعات‌ سفالین‌ بزرگی‌ که‌ در دیوار کار گذاشته‌ می‌شود، خانه‌ را از رطوبت‌ حفظ‌ می‌کند. تزیین‌ درونی‌ خانه‌ همچنان‌ با رنگ‌ قرمز صورت‌ می‌گیرد، اما رنگ‌ سفید هم‌ پدیدار می‌گردد. هنوز مرده‌ را در کف‌ اتاق‌ به‌ خاک‌ می‌سپارند، در حالی‌ که‌ اعضای‌ بدن‌ او به‌ طرف‌ شکم‌ کشیده‌ می‌شود و بر استخوان‌ بندی‌ وی‌ با گل‌ اُخرا نشانه‌ هایی‌ نقش‌ می‌کنند و لوازم‌ زیادی‌ با وی‌ در گور می‌نهند. 

در این‌ دوران‌ در کشور ما در صنعت‌ کوزه‌گری‌ یک‌ پیشرفت‌ قطعی‌ - که‌ ایران‌ هنوز هم‌ از فواید آن‌ برخوردار است‌ - پیدا شد و آن‌ اختراع‌ چرخ‌ کوزه‌گری‌ و ضمائم‌ وسیله‌ی‌ مزبور بود. کوزه‌گر به‌ مدد ابزار پیشرفته‌ی‌ خود ظروفی‌ با شکلهای‌ گوناگون‌ و مزین‌ به‌ طرحهای‌ تازه‌ به‌ مشتریان‌ خود عرضه‌ می‌کرد: جامهای‌ بزرگ‌، کاسه‌های‌ عالی‌، خمره‌های‌ توشه‌دان‌ و نیز جامهای‌ شراب‌ با پایه‌های‌ بلند، رنگ‌ خمیر بر حسب‌ شدت‌ و ضعف‌ گرمای‌ کوره‌ تغییر می‌کرد و کوزه‌گر می‌توانست‌ آن‌ را به‌ میل‌ خود به‌ رنگهای‌ خاکستری‌، رنگ‌ گل‌ سرخ‌، قرمز و سبز درآورد، و در همان‌ حال‌ تزیینات‌ و طراحی‌ ظروف‌ نیز پیشرفت‌ می‌کرد و ارزنده‌تر و گونه‌گون‌تر می‌شد.

در آغاز هنرمندان‌ به‌ رئالیسم‌ تمایل‌ بیشتری‌ نشان‌ می‌دادند و تصویر مار، پلنگ‌، قوچ‌ کوهی‌، مرال‌، لک‌لک‌ و شترمرغ‌ را پشت‌ سر هم‌ یا در فواصل‌ مربع‌ با مهارت‌ نقش‌ می‌کردند. این‌ کار نشان‌ دهنده‌ی‌ یک‌ سبک‌ طبیعت‌پردازی‌ یا ناتورالیسم‌ است‌ که‌ در هر صورت‌ با آنچه‌ که‌ قبلاً شناخته‌ شده‌ است‌، اختلافی‌ ژرف‌ دارد. دیگر بدن‌ جانور را با خط‌ ساده‌ نقش‌ نمی‌کردند. حجم‌ نیز مورد توجه‌ قرار داشت‌ و در تجسم‌ موضوع‌، تعادل‌ نسبتها رعایت‌ می‌شد. 

سپس‌ در این‌ سبک‌ تنوعی‌ به‌ وجود آمد: دم‌ جانور دراز و کشیده‌تر و شاخها بدون‌ تناسب‌ پهن‌ و بزرگ‌ شد. این‌ ترتیب‌ در مورد گردن‌ مرغ‌ درازپا نیز معمول‌ گردید. 

اندکی‌ بعد فقط‌ شاخ‌ را نمایش‌ می‌دادند که‌ دایره‌ای‌ عظیم‌ بود متصل‌ به‌ بدنی‌ کوچک‌، و یا اینکه‌ بدن‌ یک‌ پلنگ‌ با مثلثی‌ ساده‌ نشان‌ داده‌ می‌شد. هر چند فن‌ مورد اشاره‌ بازگشتی‌ به‌ اصول‌ قدیم‌ بود، با این‌ همه‌ مسیر دیگری‌ را می‌پیمود: کمتر به‌ طور دلخواه‌ و بیشتر بر حسب‌ قاعده‌ و از روی‌ تأمل‌ ساخته‌ می‌شد، بعدها به‌ اقتضای‌ نیازها بازگشتی‌ به‌ سوی‌ رئالیسم‌ صورت‌ گرفت‌، اما آن‌ هم‌ بیشتر یک‌ نوع‌ طبیعت‌گرایی‌ (ناتورالیسم‌) جدید و لبریز از حیات‌ و جنبش‌ بود.

صحنه‌های‌ شکار متناوباً با مناظری‌ از ستیزه‌ با جانوران‌ وحشی‌ تصویر می‌شد. در طی‌ سه‌ مرحله‌ی‌ نخستین‌ زندگانی‌ انسان‌ ما قبل‌ تاریخی‌ فلات‌ ایران‌ که‌ بیش‌ از هزار سال‌ به‌ طول‌ انجامید، هنرمند هرگز خود را در محدوده‌ی‌ شیوه‌ای‌ که‌ در آن‌ مهارت‌ یافته‌ بود محدود نمی‌ساخت‌، بلکه‌ دائماً در سبک‌ تزیینی‌ که‌ کاملاً بدان‌ علاقه‌مند شده‌ بود، تغییراتی‌ به‌ وجود می‌آورد. این‌ هنر که‌ از منابع‌ خاص‌ خود سیراب‌ و از جنبش‌ و حرکت‌ لبریز بود تغییر شکل‌ می‌داد، و قدرت‌ و بقای‌ آن‌ به‌ سرزمینهایی‌ بسیار دور از حدود طبیعی‌ فلات‌ ایران‌ نیز سرایت‌ می‌کرد. 

آیا این‌ نقاشی‌ کم‌ و بیش‌ تقلید ساده‌ و صادقانه‌ از چیزهایی‌ بود که‌ هنرمند در اطراف‌ خود می‌دید و آن‌ را روی‌ ظروف‌ سفالین‌ خویش‌ منعکس‌ می‌کرد، یا در پشت‌ آن‌ رموز و نشانه‌ هایی‌ بسیار و گونه‌گون‌ و میل‌ به‌ بیان‌ مطلبی‌ نهفته‌ بود، و آیا - چنان‌ که‌ بعضی‌ از دانشمندان‌ پنداشته‌اند - این‌ نقاشی‌ در حکم‌ نویسندگی‌ نبود. ما کاری‌ به‌ حل‌ این‌ مسئله‌ نداریم‌. با این‌ همه‌ توجه‌ خوانندگان‌ را بدین‌ نکته‌ جلب‌ می‌کنیم‌ که‌ اواخر این‌ دوران‌ ترقی‌ ظروف‌ نگارین‌ در ایران‌، مقارن‌ با زمانی‌ است‌ که‌ در دشت‌ مجاور آن‌ (بین‌ النهرین‌) انسان‌ یکی‌ از شگفت‌انگیزترین‌ اکتشافات‌ خود یعنی‌ فن‌ نوشتن‌ را انجام‌ داد. با توجه‌ به‌ این‌ موضوع‌ معتقد می‌شویم‌ که‌ مخترع‌ خط‌ از فن‌ نقاشی‌ پیشه‌وران‌ فلات‌ ایران‌ و در پیش‌ نظر داشتن‌ تصاویر آماده‌ و علائم‌ و نشانه‌های‌ موجود در آنها الهام‌ گرفته‌ است‌. 

2-16- صنعت‌ فلزکاری‌ نیز به‌ پیشرفت‌ خود ادامه‌ داد. مس‌، ذوب‌ و ریخته‌گری‌ شد و شماره‌ و تنوع‌ اشیاء بیش‌ از پیش‌ بود. اما ابزار سنگی‌ همچنان‌ مورد استفاده‌ واقع‌ می‌شد و به‌ تدریج‌ جای‌ خود را به‌ تبر صاف‌، تیر هموار و کج‌ بیل‌ می‌داد. در خانه‌های‌ متعلق‌ به‌ این‌ دوره‌ دشنه‌ها و چاقوهای‌ مسین‌ پیدا شده‌ است‌. پیشه‌وران‌ به‌ ساختن‌ لوازم‌ آرایشی‌ چون‌ آیینه‌ و سنجاقهای‌ بزرگ‌ با سر نیمکره‌ شکل‌ آغاز کرده‌ بودند. جواهر بیش‌ از پیش‌ تنوع‌ می‌یافت‌ و از حیث‌ مواد غنی‌تر می‌شد. علاوه‌ بر صدف‌ و عقیق‌ و فیروزه‌، مهره‌ها و حلقه‌هایی‌ از سنگ‌ بلور، سنگ‌ لاجورد - که‌ از پامیر می‌آمد - ویشم‌ سبز - که‌ از نقاط‌ دور دست‌ حمل‌ می‌شد - مورد استفاده‌ قرار می‌گرفت‌. با پیشرفت‌ تجارت‌، ضرورت‌ ایجاب‌ می‌کرد که‌ محتویات‌ یک‌ خمره‌ یا یک‌ عدل‌ بار تضمین‌، و مراقبت‌ شود که‌ کالای‌ بازرگانی‌ دست‌ نخورده‌ به‌ خریدار تسلیم‌ گردد. 

برای‌ تشخیص‌ مالکیت‌، مُهر ابداع‌ گردید. روی‌ کلوخه‌ای‌ از گل‌ رس‌ علامت‌گذاری‌ می‌شد، این‌ کلوخه‌ را در دهانه‌ی‌ خمره‌ جا می‌دادند و آن‌ را طناب‌ می‌بستند. قدیمی‌ترین‌ شکل‌ مهر که‌ تا مدتها تغییر و دگرگونی‌ در آن‌ داده‌ نشد - تکمه‌ی‌ مخروطی‌ شکلی‌ از سنگ‌ بود که‌ به‌ یک‌ حلقه‌ اتصال‌ داشت‌. در ابتدا قاعده‌ی‌ اصلی‌، تزیینات‌ هندسی‌ بود. اما به‌ زودی‌ تجسم‌ اشکال‌ انسان‌، نباتات‌ و برخی‌ علائم‌ رواج‌ یافت‌ - که‌ بدون‌ شک‌ از تزیینات‌ ظروف‌ سفالین‌ الهام‌ پذیرفته‌ بود و شاید مفهوم‌ تحریر را داشت‌. طی‌ این‌ مرحله‌ از تمدّن‌، در فلات‌ ایران‌ پیشرفتهای‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ در تمام‌ رشته‌های‌ فعالیت‌ بشری‌ رخ‌ داد. در آغاز عصری‌ که‌ طی‌ آن‌ جوامع‌ بدوی‌ همسایه‌ با ایجاد اجتماعات‌ و مراکز تدبیر مدن‌ نظم‌ و ترتیب‌ می‌یافت‌، در ایران‌ تدبیر منزل‌ در حال‌ توسعه‌ بود و هر چند که‌ در دشت‌ پر ثروت‌ بین‌النهرین‌ تدبیر مدن‌ عملی‌ می‌شد، با این‌ همه‌ در ایران‌ چیزی‌ که‌ با آن‌ قابل‌ مقایسه‌ باشد، به‌ وجود نیامد. وضع‌ طبیعی‌ آن‌ فلات‌، ناهموار و خشن‌ و واحه‌ها در نقاط‌ صعب‌العبور متفرق‌ و جمعیت‌ نیز پراکنده‌ بود. در نتیجه‌ی‌ این‌ وضع‌، پیشرفت‌ و تکامل‌ شهرنشینی‌ به‌ تأخیر افتاد و جامعه‌ - با آنکه‌ از لحاظ‌ خانواده‌ بیش‌ از بیش‌ توسعه‌ می‌یافت‌ - قرنها در مرحله‌ی‌ ما قبل‌ تاریخی‌ خود باقی‌ ماند. 

از آغاز هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد در این‌ قسمت‌ ایران‌ در زمینه‌ی‌ زندگی‌ مدنی‌، مرکزیتی‌ به‌ وجود آمد و از همین‌ محل‌ بود که‌ نخستین‌ دولت‌ متمدن‌ (عیلام‌) نشئت‌ گرفت‌. سه‌ مرحله‌ی‌ تمدّن‌ ما قبل‌ تاریخی‌ که‌ در بالا تشریح‌ شد، در همه‌ جا مانند آنچه‌ که‌ در فلات‌ ایران‌ مورد تحقیق‌ و بررسی‌ قرار گرفته‌، ارزیابی‌ و مشخص‌ نگردیده‌ است‌. وجود دو تمدّن‌ اول‌ و دوم‌ در کناره‌های‌ بیابان‌ بزرگ‌ مرکزی‌ یعنی‌ سیالک‌، قم‌، ساوه‌، ری‌ و دامغان‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌. این‌ نقاط‌ رشته‌ای‌ را تشکیل‌ می‌دهد که‌ بعد از منحنی‌ سواحل‌ غربی‌ و شمالی‌ دریای‌ داخلی‌ شروع‌ می‌گردد. به‌ نظر می‌رسد که‌ در طی‌ دوران‌ خشک‌، این‌ منطقه‌ که‌ مخصوصاً در اثر رسوب‌ حاصل‌ از رودها و جویبارهایی‌ که‌ به‌ دریا می‌ریخت‌ حاصلخیز شده‌ بود، بسیار زودتر از دره‌های‌ واقع‌ در چین‌ خوردگیهای‌ زاگرس‌، آب‌ خود را از دست‌ داده‌ باشد.

نقاطی‌ مانند گیان‌ در نزدیکی‌ نهاوند (جنوب‌ همدان‌) و تل‌ باکون‌ (Tell-Bakoun) نزدیک‌ تخت‌جمشید و نیز شوش‌، تا پایان‌ دوران‌ دوم‌ مورد سکونت‌ نبود. اما پس‌ از این‌ دوران‌، در سراسر فلات‌ ایران‌ تمدّن‌ ظروف‌ سفالین‌ منقوش‌ پیدا شد و در همه‌ی‌ فنون‌ سفال‌سازی‌ و فلزکاری‌ توسعه‌ی‌ مشابهی‌ مشهود گردید. در این‌ دوران‌ در بخش‌ غربی‌ ایران‌ - که‌ در آنجا زرتشت‌ ظهور کرده‌ بود - دین‌ مردم‌ زرتشتی‌ و زبانشان‌ دری‌ بود. ولی‌ آگاهی‌ ما درباره‌ی‌ دین‌ قدیمی‌ترین‌ ساکنان‌ سایر نقاط‌ ایران‌ بسیار اندک‌ است‌. در بین‌النهرین‌ که‌ ساکنان‌ آن‌ با ایرانیان‌ از یک‌ منشاء بودند، مردم‌ بر این‌ عقیده‌ باور داشتند که‌ زندگی‌، آفریده‌ی‌ یک‌ ربّه‌النوع‌ است‌. در نظر آنان‌ جهان‌ زاینده‌ بود و نه‌ زاییده‌، و بر عکس‌ پندار مصریان‌ منبع‌ حیات‌ مؤنث‌ بود نه‌ مذکر.

پیکرهای‌ کوچک‌ و فراوان‌ ربّه‌النوع‌ برهنه‌ای‌ که‌ در مکانهای‌ ما قبل‌ تاریخی‌ ایران‌ پیدا شده‌ است‌ به‌ ما اجازه‌ی‌ این‌ فرض‌ را می‌دهد که‌ انسان‌ ما قبل‌ تاریخی‌ این‌ فلات‌ - به‌ استثنای‌ غرب‌ ایران‌ - دارای‌ این‌ گونه‌ معتقدات‌ بوده‌ است‌. تذکر این‌ نکته‌ خالی‌ از فایده‌ نیست‌ که‌ در میان‌ بعضی‌ از ملل‌ ایران‌ از جمله‌ در بین‌ طایفه‌ی‌ گوتی‌ (Guti) - که‌ کوه‌نشینان‌ ساکن‌ دره‌ی‌ کردستان‌ بودند - زن‌ فرمانده‌ سپاه‌ بود. بدون‌ شک‌ وضع‌ سیاسی‌ بر دسته‌بندی‌ خانواده‌ و شورای‌ ریش‌سفیدان‌ قرار داشت‌. اندیشه‌ی‌ واگذاردن‌ قدرت‌ به‌ یک‌ فرد یا یک‌ رئیس‌ - که‌ بعدها مبدل‌ به‌ شاه‌ شد - تا مدتی‌ بعد در فلات‌ ایران‌ تحقق‌ نیافت‌. اوضاع‌ ایران‌ به‌ توسعه‌ مراکز دور از یکدیگر - که‌ نتیجتاً از مشاجرات‌ منجر به‌ جنگ‌ بر کنار بودند - کمک‌ می‌کرد. چنان‌ که‌ بعداً خواهیم‌ دید، مغرب‌ زمین‌ بعدها از اختراعات‌ فلات‌ ایران‌ استفاده‌ کرد. 

در مطالعات‌ مربوط‌ به‌ تاریخ‌ طبیعی‌ انسانهای‌ فلات‌ ایران‌، استخوانهای‌ قدیمی‌ترین‌ ساکنان‌ واحه‌های‌ این‌ سرزمین‌ وجود نژاد کاملاً متجانسی‌ را نشان‌ نمی‌دهد و تا آنجا که‌ اطلاع‌ داریم‌ حتّی‌ نمی‌توان‌ گفت‌ که‌ در صورت‌ وجود اختلاف‌ و فقدان‌ تجانس‌، دو نوع‌ انسان‌ مورد اشاره‌ متعاقب‌ یکدیگر بوده‌اند. دو شاخه‌ از دسته‌ای‌ واحد به‌ نام‌ بحرالرومی‌ در جهت‌ عکس‌ دو نوع‌ انسان‌ مزبور قرار دارند. گروه‌ اخیر در دوران‌ ما قبل‌ تاریخ‌ در سراسر آسیای‌ غربی‌ از بحرالروم‌ تا ترکستان‌ روس‌ و دره‌ی‌ سند پراکنده‌ بوده‌ است‌. معمولاً این‌ دو شکل‌ را آسیایی‌ می‌خوانند و آن‌ اصلاحیست‌ که‌ از جنبه‌های‌ منفی‌ نشئت‌ می‌گیرد. بدین‌ معنی‌ که‌ نه‌ به‌ دسته‌ی‌ سامی‌ تعلق‌ دارند و نه‌ به‌ دسته‌ی‌ هند و اروپایی‌. بعضی‌ از دانشمندان‌ که‌ در صدد بوده‌اند صراحت‌ بیشتری‌ در موضوع‌ قائل‌ شوند، این‌ نژاد را قفقازی‌، خزری‌ یا یافثی‌ (از نام‌ یافث‌ پسر سوم‌ حضرت‌ نوح‌) نامیده‌اند. در این‌ نژاد سه‌ دسته‌ی‌ زیر مشخص‌ شده‌اند: 

1- اورارتیان‌ یا وانیان‌ که‌ سکنه‌ی‌ قدیم‌ ارمنستان‌ بوده‌اند و نیز کاسیان‌، ایلامیان‌، هیتیان‌ و میتانیان‌.
2- لیکیان‌ ، کاریان‌ ، میسیان‌ و همچنین‌ اتروسکیان‌ (Etusques)
3- ایبریان‌ و باسکان‌ . 

به‌ نظر می‌رسد که‌ اینان‌ همه‌ به‌ زبان‌ پیوندی‌ سخن‌ می‌گفتند. این‌ امر موجب‌ بروز فرضیه‌ای‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ موجب‌ آن‌ شومیریان‌ نیز به‌ همین‌ دسته‌ی‌ نژادی‌ تعلق‌ داشته‌ ولی‌ در دورانی‌ بسیار دور از آن‌ دسته‌ جدا شده‌اند. این‌ منشاء آسیایی‌ که‌ بین‌ همه‌ی‌ اقوام‌ آسیای‌ غربی‌ مشترک‌ است‌، بعدها موجد فرهنگ‌ این‌ ناحیه‌ می‌گردد و مخصوصاً هنری‌ را به‌ وجود می‌آورد که‌ آن‌ را متعلق‌ به‌ آسیای‌ غربی‌ می‌دانند و ایران‌ نیز با تمدّن‌ ظروف‌ سفالین‌ نقشدار خود به‌ منزله‌ی‌ یکی‌ از عناصر تشکیل‌ دهنده‌ی‌ توسعه‌ی‌ آن‌ به‌ شمار می‌رود. 

ایران‌ در هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد
2-17- نخستین‌ نشانه‌های‌ نقض‌ وحدت‌ تمدّن‌ ظروف‌ سفالین‌ نقشدار ایران‌، در طی‌ نیمه‌ی‌ دوم‌ هزاره‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد به‌ وجود آمد. در شوش‌ ناگهان‌ تولید ظروف‌ مزبور متوقف‌ و ظرفهای‌ قرمز رنگ‌ دسته‌دار و نوک‌ لوله‌ای‌ جایگزین‌ آن‌ گردید. این‌ امر در دشت‌ بین‌النهرین‌ نیز به‌ وقوع‌ پیوست‌. در این‌ کشور، دوران‌ مشهور به‌ اوروک‌ چهارم‌ از امتیاز خاصی‌ برخوردار است‌ که‌ در توسعه‌ی‌ تمدّن‌ بین‌النهرین‌ اهمیت‌ اساسی‌ داشته‌ است‌: اختراع‌ خط‌ در اواخر دوره‌ی‌ مزبور صورت‌ گرفته‌ است‌. اندکی‌ بعد، در طی‌ آخرین‌ سده‌های‌ پیش‌ از سه‌ هزار سال‌ قبل‌ از میلاد، در شوش‌ تمدنی‌ به‌ وجود آمد که‌ هر چند تحت‌ نفوذ نیرومند بین‌النهرین‌ قرار گرفت‌، مع‌هذا خط‌ ویژه‌ی‌ خود را به‌ وجود آورد که‌ عیلامی‌ مقدم‌ خوانده‌ می‌شود و این‌ دوران‌ مقارن‌ عصر جمدت‌ نصر در دشت‌ مجاور (بین‌النهرین‌) بود. شوش‌ تنها ناحیه‌ای‌ از جنوب‌ ایران‌ نبود که‌ تحت‌ نفوذ غرب‌ قرار می‌گرفت‌. حفریات‌ اخیر در شمال‌ شرقی‌ خلیج‌فارس‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ سراسر ساحل‌ شمالی‌ آن‌ منطقه‌، نفوذ تازه‌ را پذیرفته‌ بود. در طی‌ هزاره‌ی‌ پس‌ از این‌ دوران‌، ایران‌ جنوبی‌ به‌ مبارزه‌ای‌ دائمی‌ بر ضد نفوذ مداوم‌ و نیرومند فرهنگ‌ بین‌النهرین‌ مشغول‌ بوده‌ است‌. به‌ نظر نمی‌رسد که‌ مراکز واقع‌ در مغرب‌ فلات‌ ایران‌ تحت‌ فشار خارجی‌ قرار گرفته‌ باشد. 

سنت‌ ساختن‌ ظروف‌ سفالین‌ نقشدار دوام‌ یافت‌ و کوزه‌گر ( گیان‌ Giyan ) که‌ نسبت‌ به‌ سبکهای‌ کهن‌ وفادار مانده‌ بود، برای‌ اشکال‌ و تزیینات‌ ظروف‌ خود به‌ جستجوی‌ نمونه‌های‌ جدید ادامه‌ داد. در بخش‌ شمال‌شرقی‌ فلات‌ چیزی‌ معادل‌ آن‌ گونه‌ ظروف‌ مشاهده‌ نشده‌ است‌. در حصار نزدیک‌ دامغان‌ تغییر سبک‌ کند و ناهنجاری‌ وجود داشته‌ که‌ به‌ مدت‌ چند سده‌ دوام‌ یافته‌ است‌. 

در هر استقرار و اسکان‌ جدیدی‌ از تعداد ظروف‌ کلی‌ کاسته‌ می‌شود و ظرفهای‌ سیاه‌ یا خاکستری‌ تیره‌ جای‌ آن‌ را می‌گیرد. این‌ ظروف‌ از لحاظ‌ شکل‌ و رنگ‌ در فلات‌ ایران‌ کاملاً بیگانه‌ می‌نماید. با مداقه‌ در اشکال‌ ظرفهای‌ مزبور به‌ نظر می‌رسد که‌ در آنجا از سوی‌ بیگانگانی‌ که‌ در میان‌ سکنه‌ی‌ بومی‌ راه‌ یافته‌ بودند، نفوذی‌ تدریجی‌ اعمال‌ می‌شده‌ است‌. در مورد این‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ آگاهی‌ درستی‌ نداریم‌ و حتّی‌ نمی‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ کدام‌ ملت‌ آن‌ را با خود آورده‌ بوده‌ است‌. به‌ نظر می‌رسد که‌ فرهنگ‌ مزبور از نواحی‌ مجاور جیحون‌ و سیحون‌، از دشتهای‌ ترکستان‌ روس‌، و یا شاید از نواحی‌ دورتر قلب‌ آسیای‌ مرکزی‌ آمده‌ باشد. این‌ فرهنگ‌ در شمال‌شرقی‌ فلات‌ ایران‌ گسترش‌ یافت‌، اما بعدها در شمال‌ اهمیت‌ روز افزونی‌ به‌ دست‌ آورده‌ آن‌ گاه‌ طول‌ کرانه‌ی‌ دریا (دریای‌ خزر) را پیمود و در کاپا دوکیه‌ رسوخ‌ یافت‌. 

در ناحیه‌ی‌ اخیر ظروف‌ خاکستری‌ رنگی‌ در کول‌ تپه‌ یافت‌ شده‌ که‌ بخش‌ زیرین‌ آن‌ مقعر است‌ که‌ ظاهراً یکی‌ از ویژگیهای‌ نورد یک‌ (Nordique) به‌ نظر می‌رسد. فرهنگ‌ مورد بحث‌ که‌ به‌ فرهنگ‌ بین‌النهرین‌ قدیم‌ شباهت‌ دارد. نسبت‌ به‌ ظروف‌ لوله‌ دار علاقه‌ نشان‌ می‌دهد. 

بخش‌ مرکزی‌ ایران‌ از نفوذ خارجی‌ مصون‌ و بر کنار نماند. در سیالک‌ خانه‌های‌ متعلق‌ به‌ پایان‌ عصر سوم‌ متروک‌ گردید. قشر ضخیمی‌ از خاکستر که‌ روی‌ آنها را پوشانده‌ نشان‌ می‌دهد که‌ خانه‌های‌ مزبور طعمه‌ی‌ آتش‌ شده‌ بوده‌ است‌. ویرانه‌های‌ این‌ خانه‌ها، شالوده‌ی‌ مساکن‌ جدید را تشکیل‌ داد. 

در این‌ دوران‌ ظرفهای‌ نقشدار جای‌ خود را به‌ ظروف‌ قرمز و خاکستری‌ یک‌ دست‌ می‌دهد. ظروف‌ مزبور از لحاظ‌ شکل‌ ظاهری‌ عیناً شبیه‌ ظرفهایی‌ است‌ که‌ در آخر هزاره‌ی‌ چهارم‌ در شوش‌ شناخته‌ شده‌ است‌. 

مُهر کلوخی‌ جای‌ خود را به‌ مُهر استوانه‌ای‌ داده‌ و این‌ خود نشانه‌ای‌ قطعی‌ بر ورود خط‌ در الواح‌ خاکستری‌ است‌. در حفریاتی‌ که‌ به‌ عمل‌ آمده‌، همراه‌ با اشیاء مزبور الواحی‌ یافت‌ شده‌ که‌ به‌ خط‌ عیلامی‌ مقدم‌ تحریر یافته‌ است‌. به‌ نظر می‌رسد که‌ نفوذ کند و صلح‌ جویانه‌ی‌ مردمی‌ که‌ ظروف‌ سفالین‌ سیاه‌ رنگ‌ به‌ کار می‌بردند در شمال‌ شرقی‌ ایران‌، با ظهور تمدنی‌ که‌ خط‌ عیلامی‌ مقدم‌ را به‌ همراه‌ آورده‌ و حکایت‌گر همه‌ی‌ علائم‌ غلبه‌ی‌ خشونت‌آمیز است‌، اختلاف‌ بسیار داشته‌ است‌. قوم‌ اخیر تمدنی‌ را به‌ سیالک‌ وارد کرد که‌ بدون‌ شک‌ عالی‌تر، غنی‌تر و بسیار مترقی‌تر بود و این‌ خود نتیجه‌ی‌ آمیزش‌ فرهنگ‌ بومی‌ با فرهنگ‌ بین‌النهرین‌ است‌ که‌ طی‌ قرنهای‌ پیشین‌ در شوش‌ صورت‌ گرفته‌ بود. وجود ویژگیهای‌ آثار شوش‌ در سیالک‌ و وحدت‌ نام‌ فرهنگ‌ سیالک‌ با تمدنی‌ که‌ در شوش‌ شناخته‌ شده‌، نشان‌ می‌دهد که‌ تمدّن‌ مزبور جبراً به‌ سیالک‌ یا سیلک‌ تحمیل‌ شده‌ است‌: خانه‌ها با دقت‌ بیشتری‌ ساخته‌ می‌شد، ولی‌ دربها به‌ طرز عجیبی‌ پست‌ و کوتاه‌ بود.

در مدخل‌ اتاق‌ اجاقی‌ قرار داشت‌ که‌ دارای‌ دو قسمت‌ بود: یک‌ بخش‌ برای‌ تهیه‌ی‌ غذا و دیگری‌ برای‌ پختن‌ نان‌. در یک‌ اتاق‌ خمره‌ی‌ کوچکی‌ برای‌ ذخیره‌ی‌ آب‌ در زمین‌ قرار داده‌ بودند. در این‌ نوع‌ خانه‌ها اثاثه‌ و لوازم‌ مختصری‌ به‌ چشم‌ می‌خورد که‌ از گل‌ کوبیده‌ ساخته‌ شده‌ بود. هر چند لوازم‌ مزبور ابتدایی‌ و مقدماتی‌ است‌، ولی‌ وجود آنها می‌رساند که‌ برای‌ نگاهداری‌ آنها و آذوقه‌های‌ مختلف‌ به‌ طاقچه‌ها یا چینه‌های‌ کوچک‌ نیاز بوده‌ است‌. 

مرده‌ را به‌ حالت‌ دولادر ژرفای‌ 25 سانتیمتری‌ کف‌ اتاق‌ به‌ خاک‌ می‌سپردند. لوازم‌ گوناگون‌ مرده‌ را نیز همراه‌ او در گور می‌نهادند. گورهای‌ این‌ دوره‌ از مقابر کم‌ اهمیت‌ متعلق‌ به‌ دوران‌ پیشین‌ در سیالک‌ غنی‌تر به‌ نظر می‌رسد، مرده‌ را با جواهر بیشتری‌ چون‌ زینتیهای‌ سیمینی‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ قیر به‌ لاجورد مرصع‌ و از گردن‌ وی‌ آویخته‌ شده‌ بود، می‌آراستند. 

همراه‌ با ظروف‌ سفالین‌ جدید، بطریهای‌ کوچک‌ مرمرین‌ که‌ احتمالاً برای‌ جای‌ عطر می‌ساختند، دوریهای‌ کوچک‌ سنگی‌ که‌ با دقت‌ تراشیده‌ می‌شد و لوازم‌ آرایشی‌ چون‌ آئینه‌های‌ مسین‌ که‌ تقریباً به‌ صورت‌ صفحاتی‌ محدب‌ بود، پدید آمد. 

زیورآلات‌ صدفی‌، زرین‌ و سیم‌ اندود و نیز گوشواره‌هایی‌ از طلا یا لاجورد ساخته‌ می‌شد. دستبندهای‌ سیمین‌ و گردنبندهای‌ دراز با مهره‌های‌ طلا، نقره‌، لاجورد، عقیق‌ و سنگ‌ سفید نیز معمول‌ بود. ظرافت‌ کار می‌رساند که‌ جواهرسازی‌ معمول‌ در شوش‌ و حتّی‌ بین‌النهرین‌ پیش‌ آهنگ‌ پیدایش‌ گوهرهایی‌ است‌ که‌ در مقابر سلطنتی‌ اور (Ur) پیدا شده‌ و آن‌ همه‌ مورد اعجاب‌ و تحسین‌ جهانیان‌ قرار گرفته‌ است‌. 

اهمیت‌ تمدنی‌ که‌ در شوش‌ شناخته‌ شده‌ و تا قلب‌ فلات‌ ایران‌ نفوذ یافته‌، بالاتر از همه‌ به‌ اعتبار استعمال‌ خط‌ است‌. الواح‌ مکشوفه‌ تاکنون‌ خوانده‌ نشده‌، اما خط‌ نیمه‌ تصویری‌ آنها معرف‌ پیشرفت‌ در نخستین‌ خط‌ تمام‌ تصویری‌ است‌. دانشمندان‌ توانسته‌اند اعداد و جمع‌ آنها را تشخیص‌ دهند، و این‌ خود موجب‌ شده‌ است‌ که‌ آنها را اسناد شغلی‌ از قبیل‌ صورت‌ حساب‌ یا قبض‌ رسید به‌ شمار آورند. متصل‌ کردن‌ اسناد مزبور به‌ کالا، این‌ فرضیه‌ را تأیید می‌کند. 

با پیدایش‌ فن‌ نوشتن‌، استعمال‌ مهره‌های‌ استوانه‌ای‌ معمول‌ گردید و حک‌ نوشته‌ بر روی‌ خاک‌ رس‌ نرم‌ لوحه‌، معرف‌ امضای‌ مالک‌ بود. به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ نوع‌ حکاکی‌ با فن‌ ساختن‌ ظرفهای‌ نقشداری‌ که‌ به‌ دوران‌ پیشین‌ در فلات‌ ایران‌ رواج‌ داشت‌، مربوط‌ باشد. سیالک‌ تنها نقطه‌ای‌ از فلات‌ است‌ که‌ راجع‌ به‌ پیش‌ از عهد هخامنشی‌ مدارک‌ کتبی‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌. این‌ امر استعمال‌ خط‌ را در ایران‌ ثابت‌ می‌کند، هر چند که‌ این‌ خط‌ در دشتهای‌ جنوبی‌ اختراع‌ شده‌ و کاملاً وابسته‌ به‌ تمدّن‌ بین‌النهرین‌ است‌.

تنها در اثر توسعه‌ی‌ تمدّن‌ و فرهنگ‌ عیلامی‌ و متعاقب‌ فتوحات‌ سیاسی‌ بوده‌ که‌ خط‌ وارد فلات‌ ایران‌ شده‌ و محققاً هدف‌ اقتصادی‌ نیز از آن‌ در نظر بوده‌ است‌. تا زمانی‌ که‌ تمدّن‌ عیلامی‌ در مرکز ایران‌ باقی‌ بود، استعمال‌ خط‌ نیز ادامه‌ داشت‌. اما به‌ نظر می‌رسد که‌ ترک‌ بازرگانی‌ موجب‌ شده‌ باشد که‌ در ایران‌ خط‌ به‌ مدت‌ چندین‌ سده‌ از بین‌ برود. در این‌ اوان‌ در شمال‌ غربی‌ ایران‌ خط‌ پهلوی‌ دری‌ - که‌ راییده‌ی‌ فکر زرتشت‌ پیامبر ایرانی‌ است‌ - وجود داشت‌، ولی‌ به‌ کندی‌ پیشرفت‌ می‌کرد و این‌ حالت‌ تا دوران‌ مادها که‌ مردم‌ سراسر ایران‌ از آن‌ خط‌ استفاده‌ می‌کردند، ادامه‌ داشت‌. 

به‌ طوری‌ که‌ ملاحظه‌ کردیم‌، در آغاز هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد مراکز مختلف‌ ایران‌ تابع‌ تأثیراتی‌ بود که‌ از نواحی‌ خارج‌ از فلات‌ بر آنها وارد می‌گردید. این‌ نفوذها که‌ به‌ طور نامساوی‌ اعمال‌ می‌شد، گاه‌ از جنوب‌ غربی‌ می‌آمد و زمانی‌ از شمال‌شرقی‌، باید دانست‌ که‌ سراسر ایران‌ از لحاظ‌ تمدّن‌ و خط‌ مدیون‌ شمال‌ غربی‌ ایران‌ است‌، چه‌ به‌ طوری‌ که‌ پیش‌ از این‌ گفتیم‌، در حدود 6500 سال‌ پیش‌ از میلاد مردم‌ شمال‌غربی‌ ایران‌ دین‌ زرتشت‌ را پذیرفتند، به‌ تدریج‌ قدم‌ به‌ عرصه‌ی‌ تمدّن‌ نهادند و خط‌ پهلوی‌ را ابتدا در آنجا و سپس‌ به‌ تدریج‌ در سراسر ایران‌ رواج‌ دادند.

این‌ امر موجب‌ بروز تغییراتی‌ در تمدّن‌ پیشین‌ ایران‌، تا حدودی‌ سبب‌ آشفتگی‌ و در نهایت‌ باعث‌ تعدیل‌ وضع‌ هزار ساله‌ی‌ آن‌ گردید. در هر حال‌ ایران‌ این‌ تغییرات‌ را هضم‌ کرد و در عین‌ حال‌ به‌ بسط‌ و توسعه‌ی‌ تمدّن‌ ویژه‌ی‌ خود در خارج‌ ادامه‌ داد، چندان‌ که‌ در همان‌ ایام‌ که‌ ایران‌ از دیگران‌ اقتباس‌ می‌کرد، همچنان‌ به‌ دیگران‌ وام‌ می‌داد. 

تمدنی‌ که‌ در نیمه‌ی‌ دوم‌ هزاره‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد در بین‌النهرین‌ شمالی‌ - آشور آینده‌ - ظهور کرد، سبک‌ کوزه‌سازی‌ فاخر را پذیرفت‌ و آن‌ را توسعه‌ داد. شکل‌ کاسه‌ مانند و تزیینات‌ نقشدار آنها می‌رساند که‌ ظروف‌ مزبور ظاهراً از مراکز ایران‌ که‌ بهترین‌ آنها سیالک‌ Sialk و حصار شناخته‌ شده‌ اقتباس‌ گردیده‌ است‌. 

چنان‌ که‌ دیدیم‌، ایران‌ شاه‌ راه‌ انتقال‌ افکار و نهضت‌ ملل‌ بود، از دوران‌ ما قبل‌ تاریخی‌ به‌ بعد - و در مدتی‌ بیش‌ از هزار سال‌ - این‌ وضع‌ مهم‌ را به‌ عنوان‌ واسطه‌ و میانجی‌ شرق‌ و غرب‌ حفظ‌ کرد و در عوض‌ آنچه‌ که‌ دریافت‌ می‌داشت‌، هرگز از تأدیه‌ باز نه‌ ایستاد: در واقع‌ کار او عبارت‌ بود از دریافت‌، توسعه‌ بخشیدن‌، و سپس‌ انتقال‌ آن‌ به‌ دیگران‌. 

تمدّن‌ ایران‌ در هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد
2-19- در آغاز هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد دشت‌ غنی‌ بین‌النهرین‌ وارد دوران‌ تاریخی‌ شد. متونی‌ که‌ ساکنان‌ دشت‌ واقع‌ در بین‌ دو شط‌ از تاریخ‌ کشور خود به‌ جای‌ گذاشتند، به‌ مثابه‌ی‌ نخستین‌ پرتو نور در ظلمتی‌ نفوذ کرد که‌ تاریخ‌ ایران‌ را تا حدود دو هزار سال‌ بعد هم‌ پوشانده‌ بود. به‌ هر حال‌ باید عیلام‌ را که‌ به‌ زودی‌ وارد دوران‌ تاریخی‌ می‌شد، از این‌ شمول‌ مستثنی‌ دانست‌. 

آگاهیهای‌ کمی‌ که‌ درباره‌ی‌ نواحی‌ شمالی‌ دشت‌ شوش‌ در دست‌ داریم‌، منحصراً از منابع‌ بابلی‌ گرفته‌ شده‌ است‌. محیطی‌ که‌ متون‌ مزبور درباره‌ی‌ آنها به‌ بحث‌ می‌پردازند، چندان‌ در داخل‌ ایران‌ پیش‌ نمی‌رود، منابع‌ مزبور تنها از نواحی‌ سرحدی‌ گفتگو می‌کنند که‌ توسط‌ ملل‌ ساکن‌ تپه‌ها اشغال‌ شده‌ بود و مردم‌ سومر و قوم‌ سامی‌ نژاد دشت‌ بین‌النهرین‌ دائماً با آنها در تماس‌ بودند. این‌ اقوام‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌ عبارتند از ایلامیان‌ ، کاسیها ، لولوبیها و گوتیها . همه‌ی‌ آنها به‌ یک‌ دسته‌ی‌ نژادی‌ تعلق‌ دارند، زبانشان‌ وابسته‌ به‌ یکدیگر است‌ و فشار مستمر دشت‌ بین‌النهرین‌ که‌ بیشتر به‌ صورت‌ سلطنتهای‌ متمدن‌ درآمده‌ است‌، همه‌ی‌ آن‌ را مجبور می‌سازد که‌ در یک‌ زمان‌ با هم‌ متحد شوند، هر چند که‌ اتحادشان‌ موقت‌ و ناپایدار است‌. 

نزاع‌ بزرگ‌ بدویان‌ و نیمه‌ بدویان‌ با ساکنان‌ خانه‌نشین‌ ادامه‌ یافت‌. در نظر یک‌ منشی‌ بابلی‌ که‌ در این‌ دوران‌ می‌زیست‌، دنیای‌ متمدن‌ به‌ دامنه‌های‌ زاگرس‌ خاتمه‌ می‌یافت‌. هر وقت‌ که‌ سلسله‌ی‌ پادشاهی‌ نیرومندی‌ بر بابل‌ حکومت‌ می‌کرد، فشار دشت‌ بین‌النهرین‌ تشدید می‌شد. از سوی‌ دیگر انحطاط‌ بابل‌ برای‌ اقوام‌ ساکن‌ تپه‌ها حاکم‌ شیپور جمع‌ را داشت‌ که‌ آنان‌ را به‌ پایین‌ فرا می‌خواند تا آن‌ دشت‌ ثروتمند را غارت‌ کنند و حتّی‌ برای‌ مدتی‌ کم‌ و بیش‌ دراز آن‌ را تحت‌ اشغال‌ خود در آورند. و در اغلب‌ موارد باید ایلام‌ را از این‌ توصیف‌ کلی‌ مستثنی‌ کرد. عیلامیان‌ از کوههایی‌ که‌ دشت‌ سوزیانا (شوش‌) را از شمال‌ و شرق‌ احاطه‌ می‌کرد فرود آمده‌، در ربع‌ اول‌ هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد دودمانی‌ را تشکیل‌ داده‌ بودند که‌ بر ناحیه‌ی‌ وسیعی‌ از دشتها و کوهها - شامل‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از سواحل‌ خلیج‌ فارس‌ و بوشهر - حکومت‌ می‌کرد. در آن‌ حدود کتیبه‌ای‌ به‌ زبان‌ سومری‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ به‌ یکی‌ از پادشاهان‌ تعلق‌ دارد.

هر چند در این‌ زمان‌ ایلامیان‌ خط‌ ویژه‌ی‌ خود را داشتند، ولی‌ در عین‌ حال‌ خط‌ همسایگان‌ خویش‌ را نیز پذیرفته‌ بودند و حتّی‌ زبان‌ این‌ را نیز به‌ کار می‌بردند. با تشکیل‌ سلسله‌ی‌ سامی‌ سارگن‌ در آگاده‌، عیلام‌ برای‌ حفظ‌ آزادی‌ و استقلال‌ خود وارد نبردی‌ سخت‌ شد. نیروی‌ دو طرف‌ نامساوی‌ بود. فاتح‌ بزرگ‌ دوبار غلبه‌ و احتمالاً شوش‌ را هم‌ ضمیمه‌ی‌ قلمرو خویش‌ کرد. سپاهان‌ یکی‌ از پسران‌ او ( مانیش‌ توسو ) که‌ در نبردهای‌ خود بر علیه‌ ایران‌ موفقیت‌ بیشتری‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، از خلیج‌فارس‌ گذشتند تا جاده‌ هایی‌ را تحت‌ مراقبت‌ بگیرند که‌ مواد ساختمانی‌ و فلزات‌ کوهستانهای‌ ایران‌ از آن‌ راهها حمل‌ می‌شد. در زمان‌ نارام‌ سین‌ (Naramsin) از ایلام‌ تا زاب‌ را اغتشاش‌ و عصیان‌ فراگرفت‌، ولی‌ به‌ سختی‌ سرکوب‌ شد. شوش‌ توسط‌ عاملی‌ اداره‌ می‌شد که‌ از طرف‌ نارام‌ سین‌ منصوب‌ می‌گردید. وی‌ در شوش‌ به‌ ایجاد ساختمانهای‌ مهمی‌ دست‌ زد. زبان‌ ایلامیان‌ مغلوب‌ زبان‌ اکدی‌ گردید و حتّی‌ اسامی‌ خاص‌ بیشتر سامی‌ بود تا ایلامی‌. این‌ تجانس‌ و تقلید، فرهنگ‌ محلی‌ را که‌ فقط‌ در اثر پناه‌ گرفتن‌ در کوههای‌ صعب‌العبور باقی‌ مانده‌ بود، تهدید می‌کرد.

در هر حال‌ روش‌ ماهرانه‌ی‌ ملت‌ تابع‌ در فرمانبرداری‌ از حکومت‌ پیروزمندان‌ موجب‌ شد که‌ دسته‌ی‌ اخیر رفتار خود را تعدیل‌ و زیانهای‌ ناشی‌ از هجوم‌ خویش‌ را جبران‌ کنند. یکی‌ از آنان‌ به‌ نام‌ «پورور - این‌ شوشی‌ ناک‌» که‌ عمران‌کننده‌ای‌ بزرگ‌ بود، شوش‌ را با غنایمی‌ که‌ از سرزمینهای‌ مغلوب‌ آورده‌ بود غنی‌ کرد و به‌ ایجاد بناها و معابد دست‌ یازید. پس‌ از مرگ‌ نارام‌ سین‌، «پوزور - این‌ شوشی‌ ناک‌» اعلام‌ استقلال‌ کرد، شخصاً فرماندهی‌ سپاه‌ را بر عهده‌ گرفته‌ بر بابل‌ هجوم‌ برد و حتّی‌ به‌ اکد رسید، ولی‌ اکدیان‌ با دشواری‌ بسیار وی‌ را به‌ عقب‌ رانده‌ استقلال‌ خود را حفظ‌ کردند. اما اکد بسیار ضعیف‌ شد. ملل‌ کوهستانی‌ مجاور یعنی‌ لولوبیها و گوتیها نیز با پیشرفت‌ «پوزور - این‌ شوشی‌ ناک‌» به‌ شوق‌ آمده‌ از دره‌های‌ مرتفع‌ فرود آمدند و بر بابل‌ حمله‌ بردند. لولوبیها ناحیه‌ای‌ را که‌ سراسر جاده‌ی‌ قدیم‌ را در بر می‌گیرد و اکنون‌ هم‌ از بغداد و کرمانشاه‌ به‌ همدان‌ و تهران‌ می‌رود، به‌ اشغال‌ در آوردند. لازم‌ به‌ توضیح‌ است‌ که‌ جاده‌ی‌ مزبور به‌ یکی‌ از چند مدخل‌ طبیعی‌ که‌ به‌ سوی‌ فلات‌ ایران‌ باز می‌شود دسترسی‌ دارد و این‌ وضع‌ از چند هزار سال‌ پیش‌ وجود داشته‌ است‌. 

گر چه‌ پیش‌ از این‌ سارگن‌ آگاده‌یی‌ اقوام‌ کوهستانی‌ را مغلوب‌ ساخته‌ بود، ولی‌ سخت‌ترین‌ ضربه‌ را نارام‌ سین‌ وارد آورد. پس‌ از اغتشاشی‌ که‌ بدان‌ اشاره‌ رفت‌، (اغتشاش‌ ایلام‌ تازاب‌ در زمان‌ نارام‌ سین‌) حاکم‌ سامی‌نژاد، طی‌ نبرد گسترده‌ای‌ اتحاد لولوبیها و گوتیها را در هم‌ شکست‌. وی‌ این‌ واقعه‌ را بر ستونی‌ که‌ در صخره‌های‌ ناحیه‌ی‌ شهر زور حجاری‌ شده‌، ثبت‌ کرده‌ است‌. در این‌ زمان‌ مانند گذشته‌ ارتباط‌ و تماس‌ اقوام‌ کوهستانی‌ و ساکنان‌ دشت‌ تنها به‌ وسیله‌ی‌ جنگ‌ صورت‌ نمی‌گرفت‌ - مردم‌ کوهستانی‌ در نتیجه‌ی‌ وضع‌ جغرافیایی‌ منطقه‌ی‌ خود، راهی‌ را که‌ به‌ سوی‌ مغرب‌ ایران‌ می‌رفت‌ در دست‌ داشته‌ و بنابراین‌ این‌ حرکت‌ کاروانها و بازرگانی‌ را تحت‌ نظارت‌ خود در آورده‌ بودند. هر چند آنان‌ با بابل‌ دشمن‌ بودند، با این‌ همه‌ بدان‌ کشور کالا می‌فرستادند. آنان‌ در خلال‌ همین‌ داد و ستدهای‌ صلح‌آمیز، ناگزیر تحت‌ تأثیر و نفوذ همسایگان‌ متمدن‌تر قرار می‌گرفتند. دو نقش‌ برجسته‌ این‌ موضوع‌ را تأیید می‌کند.

این‌ نقشها به‌ دستور و تن‌ از پادشاهان‌ آنان‌ بر صخره‌های‌ ناحیه‌ی‌ سر پل‌ زهاب‌ حک‌ شده‌ و احتمال‌ می‌رود که‌ حداقل‌ یکی‌ از آنها از کتیبه‌ی‌ نارام‌ سین‌ الهام‌ پذیرفته‌ باشد، در این‌ تصویر رئیس‌ محلی‌ دیده‌ می‌شود که‌ کمانی‌ در دست‌ دارد و دشمنان‌ مغلوب‌ را که‌ از وی‌ تقاضای‌ عفو دارند، لگد کوب‌ می‌کند. در کتیبه‌ای‌ که‌ آسیب‌ بیشتری‌ دیده‌، نام‌ این‌ رئیس‌ محلی‌ «تارلونی‌» قید شده‌ است‌. نقش‌ برجسته‌ی‌ دیگری‌ که‌ از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار است‌، در بالای‌ صخره‌ی‌ مدخل‌ دهکده‌ی‌ جدید (سرپل‌) حجاری‌ شده‌ است‌. در این‌ دو نقش‌ « انوبانی‌نی‌ » پادشاه‌ لولوبی‌ با ریشی‌ دراز و چهارگوش‌، کلاهی‌ دایره‌ای‌، جامه‌ای‌ کوتاه‌ و مسلح‌ به‌ کمان‌ و نوعی‌ تیرابتدایی‌ نشان‌ داده‌ می‌شود که‌ بر دشمنی‌ که‌ به‌ زمین‌ افتاده‌، پای‌ نهاده‌ است‌.

روبه‌روی‌ او ربّه‌النوع‌ نی‌نی‌ با کلاهی‌ بلند، جامه‌ای‌ پشمین‌ و پرزدار که‌ بلندی‌ آن‌ تا ساق‌ پا می‌رسد ایستاده‌ یک‌ دست‌ خود را به‌ سوی‌ شاه‌ دراز کرده‌ و در دست‌ دیگر دنباله‌ی‌ رشته‌ طنابهایی‌ را گرفته‌ است‌ که‌ در نقش‌ زیرین‌ دو اسیر و در نقش‌ زبرین‌ شش‌ تن‌ بدانها بسته‌ شده‌اند. اسیران‌ همه‌ برهنه‌اند و دستهایشان‌ از پشت‌ به‌ هم‌ بسته‌ است‌. کتیبه‌ای‌ به‌ زبان‌ اکدی‌، از ارباب‌ انواع‌ متعدد - که‌ بیشتر آنها اکدی‌ هستند - در برابر دشمنان‌ یاری‌ می‌جوید. نظر به‌ اینکه‌ در ایران‌ به‌ ندرت‌ بنایی‌ مربوط‌ به‌ این‌ عصر یافت‌ می‌شود و متن‌ مورد اطمینانی‌ نیز درباره‌ی‌ آن‌ دوران‌ وجود ندارد، این‌ دو نقش‌ از جهت‌ آگاهی‌ به‌ سطح‌ فرهنگ‌ محلی‌ از اهمیت‌ بسیاری‌ برخوردار است‌. 

همه‌ی‌ قرائن‌ بر این‌ نکته‌ دلالت‌ دارد که‌ ساکنان‌ این‌ ناحیه‌ برای‌ ثبت‌ و نمایش‌ زبان‌ خود خط‌ ویژه‌ای‌ نداشته‌اند. به‌ نظر می‌رسد که‌ آنان‌ کما بیش‌ تحت‌ نفوذ بابلیان‌ بودند و در نتیجه‌ی‌ تماس‌ با همسایگان‌ غربی‌ خود، خط‌ و زبان‌ اکدی‌ را آموخته‌ و مورد استفاده‌ قرار می‌دادند. همچنین‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ در همان‌ حال‌ هنرمندان‌ اندک‌ آنان‌ در آثار مهم‌تر خویش‌ به‌ شدت‌ تحت‌ تأثیر هنر بین‌النهرین‌ قرار گرفته‌ بودند. در اینجا هم‌ مانند عیلام‌، تمدّن‌ دشت‌ با صلح‌ یا به‌ نیروی‌ سپاهیان‌ نفوذ کرد. با وجود این‌، وظیفه‌ای‌ که‌ دو نقش‌ برجسته‌ی‌ مزبور از جنبه‌ی‌ ایرانیگری‌ ایفا می‌کند بزرگ‌ و پایدار است‌. بعدها فکر ایجاد نظایر این‌ نقوش‌ رواج‌ یافت‌ و در طی‌ تاریخ‌ متمادی‌ ایران‌، نسلهای‌ پادشاهان‌ از این‌ نقوش‌ حجاری‌ شده‌ی‌ ابتدایی‌ که‌ عملیات‌ نظامی‌ را از بالای‌ کوه‌ در معرض‌ دید کاروانها قرار می‌دهد الهام‌ گرفته‌ نظایر آنها را در همه‌ی‌ گوشه‌های‌ فلات‌ ایران‌ به‌ وجود آوردند. 

در حدود نیمه‌های‌ هزاره‌ی‌ مورد بحث‌، بابل‌ در اثر هجوم‌ گوتیها که‌ از کوههای‌ خود در مشرق‌ زاب‌ صغیر در دره‌ی‌ دیاله‌ی‌ علیا فرود آمده‌ بودند، پایمال‌ گردید. آنان‌ به‌ مدت‌ چند سده‌ برای‌ ساکنان‌ دشت‌ تهدیدی‌ مداوم‌ بودند. تحقیقاتی‌ که‌ در بالک‌ (Balik) - که‌ شاخه‌ای‌ از فراتست‌ - صورت‌ گرفته‌ است‌، وجود حصار مستحکمی‌ را اثبات‌ می‌کند که‌ به‌ وسیله‌ی‌ سارگن‌ آگاده‌یی‌ بنا شد و جانشینان‌ وی‌ ساختمان‌ آن‌ را ادامه‌ دادند، و منظور از بنای‌ آن‌ جلوگیری‌ از هجومهای‌ کوه‌نشینان‌ مورد اشاره‌ بوده‌ است‌.

عاقبت‌ هم‌ تاخت‌ و تازها و دست‌اندازیهای‌ این‌ کوه‌نشینان‌ جای‌ خود را به‌ هجومی‌ داد که‌ در نتیجه‌ی‌ آن‌ دودمان‌ آگاده‌ منقرض‌ گردید و به‌ نظر می‌رسد که‌ عیلام‌ نیز از دست‌ آنان‌ رهایی‌ نیافته‌ باشد. آنان‌ به‌ مدت‌ یک‌ قرن‌ به‌ صورت‌ فرمانروایان‌ وحشی‌ باقی‌ مانده‌ شهرها و مزارع‌ را ویران‌ کردند، شیرازه‌ی‌ پادشاهیها را از هم‌ گسیختند و فقط‌ امارات‌ کوچک‌ را باقی‌ گذاشتند. تنها فهرست‌ اسامی‌ پادشاهان‌ ایشان‌ می‌تواند این‌ دوران‌ پر اضطراب‌ را معرفی‌ کند. در اواخر دوره‌ی‌ تسلط‌ ایشان‌، فرهنگ‌ بابلی‌ برتری‌ خود را به‌ دست‌ آورد و از آن‌ پس‌ دیگر اقدامات‌ ویرانگرانه‌ی‌ ایشان‌ ادامه‌ نیافت‌. به‌ تدریج‌ برای‌ اخراج‌ آنان‌ نهضتی‌ به‌ رهبری‌ سلسله‌ی‌ جدید « اور » به‌ وجود آمد؛ پادشاهان‌ جنگجوی‌ بابل‌ به‌ حمله‌ پرداخته‌ قدرت‌ آنان‌ را در هم‌ شکستند.

شوش‌ و سراسر دشت‌ آن‌ یک‌ بار دیگر ایالتی‌ از ایالات‌ بابل‌ به‌ شمار آمد. اما این‌ سلسله‌ نیز چندان‌ دوام‌ نیافت‌. هنوز یک‌ سده‌ از پیدایش‌ آن‌ نگذشته‌ بود که‌ آخرین‌ پادشاه‌ دودمان‌ مزبور مغلوب‌ و اسیر و به‌ کوهها برده‌ شد. در این‌ زمان‌ فاتح‌ جدیدی‌ از کشور سیامش‌ (Simash) واقع‌ در کوههای‌ غرب‌ اصفهان‌ فرا رسید، ساکنان‌ سرزمینهای‌ واقع‌ در پشت‌ زاگرس‌ با حکومتهای‌ بابلی‌ وارد نبرد شدند. سیماش‌ بر شوش‌ و عیلام‌ نیز فرمانروایی‌ می‌کرد. این‌ عمل‌ موجب‌ بروز واکنشی‌ در دشت‌ شد: دودمان‌ ایسین‌ (Isin) برخاست‌، سلسله‌ی‌ سیماش‌ را بیرون‌ راند و عیلام‌ را به‌ تصرف‌ درآورد، ولی‌ کشور اخیر بار دیگر به‌ دست‌ خارجیان‌ افتاد. 

در طی‌ سومین‌ هزاره‌ی‌ پیش‌ از میلاد، ایران‌ در زندگی‌ ملل‌ آسیای‌ غربی‌ اهمیت‌ فراوان‌ داشت‌. سلطنتهای‌ بزرگ‌ بین‌النهرین‌ که‌ مبتنی‌ بر اقتصاد مدنی‌ بودند، در توسعه‌ی‌ حیات‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ خود پیشرفت‌ بزرگی‌ به‌ دست‌ آوردند. نیاز آنان‌ به‌ مواد اولیه‌ برای‌ ساختمانها، امور عام‌ المنفعه‌، اسلحه‌ و اشیاء هنری‌ افزون‌ گشت‌. با گسترش‌ نیروی‌ سلطنت‌، انبوه‌ عظیمی‌ از کالاهای‌ مصنوع‌ در مراکز گوناگون‌ بین‌النهرین‌ ساخته‌ شد.

سیاست‌ اقتصادی‌ پادشاهان‌، آنان‌ را وادار کرد تا بیش‌ از پیش‌ درصدد پیداکردن‌ بازار برآیند. بدین‌ ترتیب‌ می‌بینیم‌ که‌ در عصر سارگن‌ آگاده‌یی‌ مستعمراتی‌ از بازرگانان‌ در آسیای‌ صغیر - مراکز تحقیقی‌ بازرگانی‌ که‌ در آنجا تجار سامی‌نژاد به‌ دادوستد پرداخته‌ و کالای‌ لازم‌ را برای‌ کشور خود تهیه‌ می‌کردند - وجود داشته‌ است‌. دولتهای‌ جدید نیر توجه‌ خود را به‌ سوی‌ ایران‌ معطوف‌ داشتند. ایران‌ در اثر نزدیکی‌ و دارا بودن‌ کانهای‌ غنی‌، توجه‌ کسانی‌ را جلب‌ می‌کرد که‌ به‌ اندازه‌ی‌ کافی‌ نیرومند بوده‌ و هراس‌ انضمام‌ نواحی‌ غربی‌ آن‌ را به‌ قلمرو خویش‌ در سر می‌پروراندند.

ایران‌ در عین‌ حال‌ که‌ محل‌ عبور سرب‌ ارمنستان‌ و لاجورد بدخشان‌ محسوب‌ می‌شد، خود دارای‌ ذخایر معدنی‌ از جمله‌ طلا - که‌ در ماد استخراج‌ می‌شد - و مس‌ و قلع‌ بود. انواع‌ گوناگون‌ سنگ‌ و چوب‌ که‌ برای‌ ساختمان‌ کاخها و معابد مناسب‌ بود، به‌ بابل‌ حمل‌ می‌شد. پادشاهان‌ بابل‌ از سفرهای‌ جنگی‌ خود بر علیه‌ ایران‌ دو هدف‌ را در نظر داشتند: نخست‌ هدف‌ سیاسی‌ که‌ مستلزم‌ عملیات‌ نظامی‌ برای‌ مقابله‌ با تشکیل‌ هرگونه‌ دولت‌ و الحاق‌ نواحی‌ مجاور مرزشان‌ بود. این‌ نواحی‌ از ایالاتی‌ تشکیل‌ می‌شد که‌ به‌ وسیله‌ای‌ حکام‌ اداره‌ می‌گردید. فرمانروایان‌ مزبور مزایای‌ تمدّن‌ خود را در میان‌ ملل‌ مغلوب‌ منتشر می‌ساختند. دومین‌ هدف‌ آنان‌ جنبه‌ی‌ اقتصادی‌ داشت‌ که‌ با تحقق‌ نخستین‌ هدف‌، آن‌ را نیز به‌ دست‌ آوردند. این‌

هدف‌ عبارت‌ بود از انتقال‌ ثروتهای‌ ایران‌ به‌ مراکز بابل‌. اما ایران‌ علی‌رغم‌ تزلزل‌ سیاسی‌، از این‌ نبرد پیروز بیرون‌ آمد. در طی‌ هزاره‌ی‌ مورد بحث‌، کوهستانیان‌ دو سلسله‌ی‌ بزرگ‌ بابل‌ را منقرض‌ کردند: دودمانی‌ که‌ سارگن‌ آگاده‌یی‌ بنیاد نهاده‌ بود به‌ وسیله‌ی‌ گوتیها منقرض‌ شد، و سلسله‌ای‌ که‌ سومین‌ دودمان‌ اور خوانده‌ می‌شد، آخرین‌ ضربت‌ را از پادشاهان‌ سیماش‌ دریافت‌ داشت‌. از اوضاع‌ اقتصادی‌ فلات‌ ایران‌ در این‌ هزاره‌ چیزی‌ معلوم‌ نیست‌ و حتّی‌ درباره‌ی‌ شمال‌شرقی‌ آن‌ نیز آگاهی‌ به‌ دست‌ نیامده‌ است‌. وجود یک‌ وقفه‌ و شکاف‌ دو هزار ساله‌ در سیالک‌ یا سیلک‌ ما را از هر منبع‌ آگاهی‌ محرم‌ می‌دارد.

اما درگیان‌ زندگی‌ جامعه‌ بدون‌ تغییرات‌ ژرف‌ ادامه‌ داشت‌. فن‌ کوزه‌گری‌ به‌ شکل‌ ظرف‌ سفالین‌ نقشداری‌ که‌ به‌ ظرفهای‌ ساخته‌ شده‌ در شوش‌ بسیار نزدیک‌ و به‌ سبک‌ دوم‌ معروف‌ است‌، ادامه‌ یافت‌. ظرفهایی‌ به‌ شکل‌ خمره‌های‌ کوچک‌ به‌ دست‌ آمده‌ که‌ بخش‌ زیرین‌ آنها برجستگی‌ دارد و تنها قسمت‌ زبرینشان‌ با رنگ‌ سیاه‌ تزیین‌ شده‌ است‌، مشخص‌ترین‌ موضوع‌ نقاشی‌ کامل‌، پرندگانند. آنان‌ در میانه‌ی‌ سر دو پرنده‌ که‌ روبه‌روی‌ هم‌ قرار گرفته‌ بودند کاکلی‌ شبیه‌ به‌ شانه‌ نقش‌ می‌کردند که‌ مایه‌ی‌ اصلی‌ سبک‌ معروف‌ هند بین‌النهرین‌ یعنی‌ عقاب‌ در حال‌ گرفتن‌ طعمه‌ی‌ خویش‌ است‌. 

از گورهایی‌ که‌ در این‌ ناحیه‌ کشف‌ شده‌، گوهرهای‌ مفرغین‌ و سیمین‌ بسیار به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ از جمله‌ی‌ آنها می‌توان‌ طوقها و گردنبندهای‌ مروارید با گوهرهای‌ آویزان‌ را نام‌ برد. انبوه‌ زیادی‌ از سنجاقهای‌ مفرغی‌ برای‌ ثابت‌ نگاه‌ داشتن‌ دامن‌ جامه‌ یافت‌ شده‌ که‌ بعضی‌ بدون‌ سر و برخی‌ دارای‌ قسمت‌ زیرین‌ پهن‌ و پیچیده‌ است‌. یک‌ نمونه‌ این‌ سنجاقها را در میان‌ جواهر قبور سلطنتی‌ اور یافته‌اند. 

در تپه‌ی‌ حصار، ظروف‌ یک‌ رنگ‌ خاکستری‌ جایگزین‌ ظرفهای‌ نقشدار شد. در بخش‌ باختری‌ فلات‌ ایران‌ شواهد فعالیت‌ روز افزون‌ در فلزسازی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد، به‌ خصوص‌ در مورد ساختن‌ اشیاء کوچکی‌ که‌ معمولاً جنس‌ آنها از مفرغ‌ است‌. در آن‌ زمان‌ فلز مزبور کمیاب‌ بود و احتمالاً بیش‌ از سیم‌ و زر ارزش‌ داشت‌. در این‌ زمان‌ ایران‌ وارد عصر مفرغ‌ می‌شود. 

مشخصات‌ عصر مس‌ و مفرغ‌ در ایران‌ باستان‌
2-20- به‌ عقیده‌ی‌ گوردون‌ چایلد، در طول‌ چند هزار سال‌ فاصله‌ی‌ میان‌ عصر نئولیتیک‌ و عصر مفرغ‌، ملتهای‌ خاورمیانه‌ - به‌ ویژه‌ ایران‌ - به‌ اکتشافات‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ چون‌ استخراج‌ و استفاده‌ از مس‌ و مفرغ‌، بهره‌برداری‌ از نیروی‌ حیوانی‌ و وسایل‌ نقلیه‌ی‌ چرخدار، ساختن‌ چرخ‌ کوزه‌گری‌، آجر و مهر نایل‌ شده‌ بودند. قبل‌ از هزاره‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد، این‌ اختراعات‌ تا حدود دریای‌ اژه‌، ترکستان‌ و هند گسترش‌ و تا یک‌ هزار سال‌ بعد به‌ چین‌ و بریتانیای‌ کبیر نیز رسید. 

صنعت‌ استخراج‌ و استفاده‌ از فلز دارای‌ چهار مرحله‌ و جنبه‌ی‌ اکتشافی‌ مهم‌ بود: نرمی‌ و قابلیت‌ انعطاف‌ مس‌، امکان‌ ذوب‌ آسان‌ آن‌ یا جداکردنش‌ از مواد معدنی‌ و بالاخره‌ اختلاط‌ فلز (آلیاژ). 

ایران‌ در هزاره‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد
رویدادی‌ که‌ در طی‌ این‌ هزاره‌ در تاریخ‌ آسیای‌ غربی‌ برجسته‌ می‌نماید، پیدایش‌ عناصری‌ از ریشه‌ی‌ هند و اروپایی‌ در میان‌ اقوامی‌ در این‌ بخش‌ از جهان‌ کهن‌ است‌ که‌ نمی‌توانیم‌ آنها را بومی‌ بنامیم‌. ایران‌ نیز از دستبرد مهاجرت‌ بیرون‌ نماند. ولی‌ نقشی‌ که‌ این‌ تازه‌ واردان‌ در فلات‌ مزبور بازی‌ کردند، نسبتاً محدود بود. به‌ نظر می‌رسد که‌ هند و اروپاییان‌ در اثر فشاری‌ که‌ از عقب‌ به‌ وسیله‌ی‌ اقوام‌ دیگر بر آنان‌ وارد می‌آمد، زادگاه‌ خود را - که‌ به‌ اغلب‌ احتمال‌ در دشتهای‌ اوراسی‌ در روسیه‌ی‌ جنوبی‌ بود - ترک‌ کرده‌ باشند.

ظاهراً آنان‌ در ضمن‌ مهاجرت‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ شدند: دسته‌ای‌ که‌ آن‌ را شعبه‌ی‌ باختری‌ می‌نامیم‌، دریای‌ سیاه‌ را دورزده‌ پس‌ از گذشتن‌ از بالکان‌ و بسفر، به‌ داخل‌ آسیای‌ صغیر نفوذ کردند، این‌ دسته‌ با اقامت‌ در میان‌ ملل‌ آسیایی‌ - که‌ به‌ نظر می‌رسد ساکنان‌ اصلی‌ ناحیه‌ی‌ مزبور بودند - به‌ زودی‌ عنصر غالب‌ و مسلط‌ را تشکیل‌ داده‌، اتحادیه‌ی‌ ختیان‌ هیتیان‌ [ Hittites ) [ 2 ) را به‌ وجود آوردند و بعدها شاهنشاهی‌ آنها یکی‌ از فعال‌ترین‌ اعضای‌ اتحادیه‌ی‌ دول‌ غربی‌ آن‌ زمان‌ گشت‌. ختیان‌ فتوحات‌ خود را در آسیای‌ صغیر گسترش‌ داده‌ تا بابل‌ به‌ تاخت‌ و تاز پرداختند و آن‌ شهر را تصرف‌ و غارت‌ کردند.

در هر حال‌ تلاششان‌ بی‌ثمر بود، چه‌ آنها موفق‌ به‌ پی‌گیری‌ پیروزی‌ خود نشده‌ بلافاصله‌ عقب‌نشینی‌ کردند. اما قوم‌ مزبور پس‌ از گذراندن‌ یک‌ دوره‌ ضعف‌ موقت‌، در نیمه‌ی‌ دوم‌ هزاره‌ی‌ مورد بحث‌ مجدداً قدرت‌ زیادی‌ به‌ دست‌ آورده‌، در نتیجه‌ شماری‌ از دول‌ همسایه‌ را از بین‌ بردند که‌ از جمله‌ می‌توان‌ پادشاهی‌ هوریان‌ (Hurrites) و Hurruans و فرمانروایان‌ میتانی‌ (Mitanni) را نام‌ برد. آنها در اثر این‌ اقدامات‌، در مقابل‌ مصر قرار گرفتند که‌ در آن‌ زمان‌ در حدود سوریه‌ و فلسطین‌ در اوج‌ اقتدار خود قرار داشت‌. 

دسته‌ی‌ دوم‌ یا شعبه‌ی‌ خاوری‌ - که‌ به‌ هند و ایرانی‌ معرف‌ است‌ - در جانب‌ شرقی‌ دریای‌ خزر به‌ حرکت‌ در آمد. دسته‌ای‌ از آنان‌ که‌ ظاهراً از افراد جنگجو تشکیل‌ می‌شد از قفقاز گذر کرده‌ تا انحنای‌ عظیم‌ شط‌ فرات‌ پیش‌ راند. آنان‌ با هوریان‌ بومی‌ که‌ اصلاً آسیایی‌ بودند در هم‌ آمیخته‌ پادشاهی‌ میتانی‌ را بنیاد نهادند و سلطنت‌ خود را نه‌ تنها در بین‌النهرین‌ شمالی‌ توسعه‌ دادند، بلکه‌ آشور را نیز مسخره‌ کرده‌، با الحاق‌ دره‌های‌ زاگرس‌ شمالی‌ - که‌ مسکن‌ قوم‌ گوتی‌ بود - به‌ قلمرو خود، قدرت‌ خویش‌ را تثبیت‌ کردند. بهترین‌ دوران‌ این‌ پادشاهی‌ حدود سال‌ 1450 پیش‌ از میلاد است‌ که‌ با مصر متحد گردید و نیرومندترین‌ فراعنه‌ی‌ مصر با دختران‌ پادشاهان‌ میتانی‌ ازدواج‌ کردند. اما اغتشاشات‌ موجود و رقابتهای‌ اعضای‌ خاندان‌ سلطنتی‌ باعث‌ تضعیف‌ این‌ کشور گردید، چنان‌ که‌ دیگر نتوانست‌ استقلال‌ خود را در برابر قدرت‌ روز افزون‌ دولت‌ هیتی‌ حفظ‌ کند. در پایان‌ قرن‌ چهاردهم‌ پیش‌ از میلاد دودمان‌ میتانی‌ از میان‌ رفت‌.

با وجود این‌ هنوز آثاری‌ از تمدّن‌ و مخصوصاً هنر نیرومند آن‌ باقی‌ مانده‌ بود که‌ هر چند مبتنی‌ بر مبادی‌ سومری‌ و تحت‌ تأثیر مصر واژه‌ بود، با این‌ وصف‌ ویژگیهای‌ خاص‌ خود را داشت‌. شاید از قرائن‌ موجود بتوان‌ استنباط‌ کرد که‌ پیش‌ از تشکیل‌ سلطنت‌ میتانی‌، عنصر هند و اروپایی‌ به‌ توسط‌ هوریان‌ تحلیل‌ رفته‌ و فقط‌ آثاری‌ از مذهب‌ و نامهای‌ خدایان‌ خویش‌ به‌ جای‌ گذاشته‌ بود. در معاهده‌ای‌ که‌ بین‌ پادشاه‌ ختیان‌ (هیتیان‌) و یک‌ فرمانروای‌ میتانی‌ منعقد گردیده‌، نام‌ میترا (مهر)، و ارونا (Varuna) ، ایندرا (Indra) و نستیا آورده‌ شده‌ است‌ که‌ همه‌ی‌ آنها خدایانی‌ هستند که‌ در میان‌ خویشاوندان‌ نزدیک‌ میتانی‌ شناخته‌ بوده‌اند.

در همان‌ زمان‌ هند و اروپاییان‌ در هند استقرار یافتند که‌ بعضی‌ از خدایان‌ ایشان‌ در میان‌ ختیان‌ و کاسیان‌ نیز شناخته‌ شده‌اند. هند و ایرانیان‌ در خصوص‌ تربیت‌ اسب‌ - که‌ به‌ نظر می‌رسد خودشان‌ آن‌ را به‌ آسیای‌ غربی‌ برده‌ باشند - پیمان‌ نامه‌هایی‌ به‌ جای‌ نهاده‌اند. آثار و بقایای‌ آیین‌ هند و اروپایی‌ وجود یک‌ زوج‌ خدا را می‌رساند: خدای‌ بزرگ‌ رب‌النوع‌ عناصر طبیعی‌، قلل‌ کوهها، طوفان‌ و باران‌، و رب‌النوع‌ بزرگ‌ که‌ گاه‌ آفتاب‌ و زمانی‌ زمین‌ محسوب‌ می‌شده‌ است‌. 

شعبه‌ای‌ از این‌ سواران‌ جنگجوی‌ در طول‌ چین‌ خوردگیهای‌ زاگرس‌ مرکزی‌ به‌ حرکت‌ درآمده‌ در داخل‌ ناحیه‌ای‌ واقع‌ در جنوب‌ جاده‌ی‌ بزرگ‌ کاروانی‌ منطقه‌ای‌ نفوذ کردند که‌ بعدها به‌ عنوان‌ مرکز پرورش‌ اسب‌ شناخته‌ شد. آنان‌ در این‌ ناحیه‌ به‌ مثابه‌ی‌ اقلیتی‌ پرکار مستقر شدند، ولی‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ به‌ سرعت‌ توسط‌ توده‌ی‌ کاسی‌ - که‌ اصل‌ آسیایی‌ داشتند - تحلیل‌ رفتند. نفوذ این‌ شعبه‌ی‌ کوچک‌ هند و اروپایی‌ تا حدی‌ به‌ واقعه‌ای‌ شباهت‌ دارد که‌ بعدها اتفاق‌ افتاد، و آن‌ هجوم‌ کیمریان‌ (Kimmeriens) و سکاییان‌ در قرن‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد است‌. 

از این‌ مطالعه‌ی‌ شتاب‌ زده‌ می‌توان‌ اثر پیدایش‌ نژاد جدیدی‌ را در سرزمین‌ آسیای‌ غربی‌ استنباط‌ کرد. هر زمان‌ که‌ بین‌ دو نژاد مختلف‌ مانند آسیایی‌ و هند و اروپایی‌ اختلاطی‌ صورت‌ گرفته‌ - هر چند که‌ قوم‌ اخیر ضعیف‌تر بوده‌ - قدرتی‌ کمابیش‌ مداوم‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ که‌ اقوام‌ مزبور - با تشکیلات‌ نژادی‌ دو رگه‌ی‌ خود - در گسترش‌ امور سیاسی‌، دولتی‌، نظامی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ در ناحیه‌هایی‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ تاریخی‌ نداشته‌اند، از خود نشان‌ داده‌اند. کشورهایی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ امیرنشینهای‌ کوچک‌ پراکنده‌ و شهرها و حوزه‌های‌ مذهبی‌ مستقلی‌ بیش‌ نبودند، به‌ صورت‌ اتحادیه‌های‌ نیرومند و حتّی‌ شاهنشاهی‌ درآمدند و از نیروی‌ محرکه‌ای‌ برخوردار شدند که‌ آنان‌ را در صف‌ اول‌ دولتهای‌ مقتدر عصر قرار داد. چنین‌ بود حال‌ختیان‌ (هیتیان‌) و فرمانروایان‌ میتانی‌، و همین‌ وضع‌ برای‌ کاسیان‌ نیز اتفاق‌ افتاد. 

پی‌نوشتها 
[ 1 ] - مون‌ گیت‌، کتاب‌ باستان‌شناسی‌، از صفحه‌ی‌ 483 به‌ بعد 
[ 2 ] - هیت‌ شهری‌ در کنار غربی‌ فرات‌ بود که‌ قلعه‌ای‌ مستحکم‌ داشت‌. بنا به‌ گفته‌ی‌ معجم‌ البلدان‌: «شهری‌ است‌ در کنار فرات‌ از نواحی‌ بغداد، بالاتر از شهر انبار که‌ نخلستانهای‌ زیاد دارد. «شهر دیگری‌ به‌ نام‌ هیت‌ از بخش‌ قصر قند شهرستان‌ چاه‌بهار کنونی‌ در هشت‌ کیلومتری‌ جنوب‌ باختری‌ قصر قند وجود دارد که‌ کوهستانی‌، گرمسیری‌، کم‌ جمعیت‌ و محصولاتش‌ غله‌، برنج‌ و خرماست‌، ولی‌ آنچه‌ مورد نظر ماست‌، همان‌ هیت‌ نخستین‌ است‌.

برگرفته از

کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت(روایت‌ استاد عبدالعظیم‌ رضایی‌)

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ