ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

منشأ قزلباشان و عقاید آن‌ها5

سوشیانت | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۱۴ ق.ظ | ۰دیدگاه

این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)

سلطان یعقوب بایندر و شیخ حیدر

اوزون حسن در زمستان سال 856 در گذشت و بر سر جانشینی او میان پسرانش خلیل، مقصود و یعقوب نزاع افتاد، ابتدا خلیل که حاکم فارس بود خود را شاه خوانده تبریز را گرفت، مقصود را که مادرش کاترینا بود دستگیر و خفه کرد، و یعقوب را به خود نزدیک ساخته حاکمیت دیاربکر را به او محول کرد، شش ماه بعد یعقوب بر او شوریده به تبریز لشکر کشید، و وی را از میان برداشت و خود در تبریز به سلطنت نشست.

سلطان یعقوب پادشاهی تحصیل‌کرده و ادب‌دوست بود، و به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه داشت، او ادبیان و هنرمندان و دانش‌وران ایران را در تبریز گرد آورد، و زیر چتر حمایت گرفت، او به هدف رونق بخشیدن به علم و ادب، مدارس متعددی را در نقاط مختلف تأسیس کرد و موقوفاتی را در اختیار آن‌ها نهاد، و مقرر کرد که زندگی علما و مدرسین و طلاب از درآمد این موقوفه‌ها تأمین گردد، او همچنین پادشاهی صلح‌دوست بود و برآن شد که با برقرارکردن روابط مسالمت‌آمیز با همسایگان غربی – یعنی: دولت عثمانی در آناتولی و دولت مملوکی در شام – راه‌های تجارت بین المللی ایران با غرب را باز نگاه دارد و به بازرگانی کشور رونق بخشد، در آن زمان در کشور عثمانی بایزید دوم پسر سلطان محمد فاتح سلطنت می‌کرد، بایزید دوم برخلاف پدرش پادشاهی صلح‌طلب بود، و اندیشه‌ئی کشورگشائی در سر نداشت، در اثر سیاست مسالمت‌جویانه‌ئی سلطان یعقوب بازرگانی خارجی ایران شکوفا شد، و بندرگاه‌های هرموز و سیراف و بصره به صورت بزرگترین بنادر بازرگانی خاورمیانه درآمد، راه زمینی تجارت خارجی ایران که از زرنگ و بلخ و هرات به ری و اصفهان می‌رسید، از یک طرف به تبریز و از آنجا به سرزمین آناتولی و اروپا وصل می‌شد، و از طرف دیگر به بغداد و از آنجا به شام منتهی می‌شد، کاروان‌های ایرانی کالاهای هند و چین و ماوراءالنهر را به درون ایران و سپس به آناتولی و شام انتقال می‌دادند، و کالاهای آن سرزمین‌ها را به هند و چین باز می‌گرداندند، کشتی‌های ایران که از بنادر بصره و سیراف و هرموز حرکت می‌کردند، کالاهای شرق آفریقا و جنوب هند را به بندرگاه‌های ایران حمل می‌کردند، و متقابلا کالاهائی که توسط کاروان‌داران ایرانی به این بندرگاه‌ها رسیده بود به هند و شرق آفریقا باز می‌گرداندند، رونق تجارت به رشد صنایع داخلی کشور نیز کمک کرد، و ایران در زمان سلطان یعقوب بایندر قدم در راه ترقی و شکوفائی نهاد، سلطان یعقوب در شهرهای ایران نیز دست به یک سلسله اقدامات عمرانی زد که یک نمونة آن پل معروف به «پل خواجو» در اصفهان است.

گسترش مدارس و آموزشگاه‌ها در کشور به احیای فکر دینی منجر شد، و در اثر فعالیت‌های تبلیغی علما و فقهای کشور، خانقاه‌ها از رونق افتاد و کار و بار شیوخ صوفیه که گریز از دنیا را تبیلغ می‌کردند کساد شد، نزاع طریقت و شریعت که در زمان مغول و ایلخانان و تیمور و جانشینانش به بهای اوجگیری قدرت خانقاه‌های تحت حمایت خان‌ها و کاهش نفوذ مدارس تمام شده بود، در زمان سلطان یعقوب تغییر جهت داد، و فقها و متشرعان مورد حمایت دولت قرار گرفتند، در این رهگذر خانقاه اردبیل مثل همة خانقاه‌های کشور از سیاست شرع‌گرائی سلطان یعقوب متأثر شد، تاتارهای مرید خانقاه اردبیل که هزینة زندگی‌شان را از راه حملات غارتگرانه به آبادی‌های اطراف آذربایجان به خصوص حمله به سرزمین چرکسان تأمین می‌کردند، از سیاست صلح‌طلبی سلطان یعقوب متضرر می‌شدند، و راه درآمدشان بسته می‌شد، در اثر نزاع خانقاه و مدرسه خانقاه اردبیل بسیاری از موقوفات خود را به نفع مدارس دینی از دست می‌داد و درآمدش کاهش می‌یافت، و شیخ حیدر از این راه متضرر می‌گردید، و از سلطه‌‌اش کاسته می‌شد.

شیخ حیدر در سال 858 خ برآن شد که به هربهائی شده باشد از موقعیت خانقاه اردبیل در مقابل متشرعان و فقیهان آذربایجان حفاظت کند، او برای این منظور سیاست و شیوة مبارزاتی شیخ بدرالدین را احیاء کرده مقرر کرد که مریدانش لباس متحدالشکل بپوشند و کلاه نمدی سرخ‌رنگ دوازده‌ ترک بر سر بگذارند، در این زمان عموم خلیفه‌زادگان شیخ بدرالدین در آناتولی خلیفه‌های شیخ حیدر بودند، و در میان تاتارهای آناتولی فعالیت می‌کردند، از آنجا که مردم آذربایجان در آن زمان سنی بودند، شیخ حیدر در این سال به طور عملی جهاد با سنی‌ها را آغاز نموده، ضمن یک فتوای صریح اعلام داشت که همة اهل سنت در حکم کفارند، و فقیهان سنی دشمنان خدا به شمار می‌روند، و هرکه از آن‌ها تبعیت و تقلید کند از دین خارج شده به کافران ملحق می‌شود، و قتلش واجب می‌گردد. او در این فتوا اعلام کرد که جهاد با اهل سنت یک واجب شرعی است، و غارت اموال و اسیرکردن و فروختن زنان و فرزندان آن‌ها ثواب عظیم دارد، او عقائد شیخ بدرالدین را مو به مو اجرا کرد، و همان عقیدة افراطی تاتارهای بکتاشی آناتولی را که علی ابن ابی‌طالب را تا مقام الوهی بالا برده، وی را مورد پرستش قرار می‌دادند، به صراحت تبلیغ کرد؛ و کلیة واجبات شرعی را از نماز و روزه و حج را تأویل کرده از گردن مریدانش انداخت، مریدان او که از این زمان به طور رسمی لقب قزلباش (به فارسی: سرخ‌سر) یافتند در دسته‌جات مسلح و منضبط جهادی متشکل شدند، و آبادی‌های شروان و داغستان و مناطقی از قفقاز را که عموماً سنی‌مذهب بودند، تحت عنوان جهاد با کافران مورد حملات غارتگرانه قرار دادند.

مریدان شیخ حیدر در اردبیل و روستاهای اطراف دست به غارت و تاراج گشودند، و شیوه‌های ارعاب‌آمیز همراه با خشونت‌های شدیدی را درپیش گرفتند تا مخالفان‌شان در ارعاب دائم نگاه دارند، و از فکر هرگونه مقابله با آن‌ها بازدارند، آن‌ها تمام اقدامات ارعابی‌شان که در حقیقت برای تحکیم قدرت خودشان و به خاطر اخاذی از مردم اردبیل و آبادی‌های اطراف انجام می‌دادند را برای سلطان یعقوب به صورت تلاش برای نابودسازی مخالفان سلطان وانمود می‌کردند تا همواره حمایت او را با خود داشته باشند، آن‌ها برای ارعاب مخالفان‌شان چنان شیوه‌های خشونت‌باری اعمال می‌کردند که شنیدن آن‌ها مو را بر اندام انسان راست می‌کند، فضل الله روزبهان خنجی در ذکر یک مورد از این شیوه‌های رُعب‌انگیز که یادآور رفتار دیوهای افسانه‌های ایرانی است، چنین می‌نویسد:

او در اردبیل برای آسیب‌رساندن به مخالفانش به هر وسیله‌ئی متشبث می‌شد، از جمله سگ زنده را آلوده به نفت می‌کرد، و شب هنگام که همه در خواب بودند به آتش می‌کشید، و در سرای مخالفش رها می‌کرد، سگ که زنده زنده در میان شعله‌های آتش می‌سوخت، از شدت سوزش به هر طرف خانه می‌دوید و خانه را شعله‌های آن آتش به کام خود می‌کشید، و هستی فرد مخالف را به نابودی می‌کشاند.

چون شیخ حیدر پسر عمه و شوهر خواهر سلطان یعقوب بود، سلطان با او به مدارا رفتار می‌کرد، هربار که سلطان می‌خواست شیخ حیدر را از کارهای ناروایش منع کند، عمه‌اش به تبریز می‌رفت و از فرزندش نزد سلطان شفاعت می‌نمود، و سلطان به پاس احترام عمه‌اش او را مورد بخشایش قرار می‌داد، یک بار که تجاوزهای مریدان تاتار شیخ حیدر دست استغاثة روستائیان شمال آذربایجان را به درگاه سلطان یعقوب بلند کرده بود، سلطان یعقوب وی را به تبریز فرا خواند، شیخ حیدر که به همة راه‌های مظلوم‌نمائی و فریب‌کاری آشنائی داشت، و تقیه اساس دین خودش و دین پدرش بود، لباسی مندرس و ژنده بر تن کرد و در هیئت یک درویش بی‌چیز و تهیدست به تبریز رفت، او برای سلطان یعقوب به قرآن سوگند یاد کرد که مریدانش به جان و مال هیچ مسلمانی تعدی نکرده‌اند و از آن پس هم نخواهند کرد، و هرچه در باره‌اش گفته‌اند شایعاتی است که دشمنان خاندان او رواج داده‌اند و اساس و بنیادی ندارد، ولی او گفت که جهاد با چرکسان مسیحی وظیفة شرعی مریدان او است و او نمی‌تواند حکم خدا را رها سازد، و چون سلطان وی را از اینگونه جهان نیز منع کرد، او برای سلطان سوگند قرآن یاد کرد که از آن پس مریدانش را به جهاد نخواهد فرستاد، و در گوشة زاویة شیخ صفی به عبادت خواهد پرداخت، و از اردبیل پا بیرون نخواهد نهاد، و به درآمدهای موقوفات و نذوراتی که زائران برایش می‌آورند قناعت خواهد ورزید.

با وجودی که او چنین قولی به سلطان داده بود، چون به اردبیل برگشت، مادرش را به تبریز فرستاد و از سلطان تقاضا کرد که اجازه دهد دسته‌ئی از مریدانش را برای جهاد با چرکسان اعزام دارد؛ زیرا او و مریدانش تنگدست شده‌اند و به مال نیاز دارند، و باید به وسیله جهاد بروند تا اموالی را به غنیمت بگیرند، و گروهی از دختران و پسران چرکسان را اسیر کرده در بازارها به فروش برسانند و درآمدی کسب کنند، سلطان یعقوب به این درخواست پاسخ مساعد نداد، و در عین حال با جهادکردن مریدانش شیخ حیدر نیز مخالفت ننمود، اما شیخ حیدر با عنوان کردن این مسئله هدف دیگری در سر داشت، او که اینک خود را به حد کافی نیرومند می‌یافت درنظر داشت که به بهانة جهاد با چرکسان به شروان حمله کند، و قصاص خون پدرش شیخ جنید را که به دست نیروهای شروانشاه کشته شده بود از شروانشاه بگیرد، او در این زمان در آناتولی هزاران مرید تاتار داشت که آماده بودند در موقع لازم و فرصت مناسب به او بپیوندند و فرمان‌هایش را به اجرا نهند.

شیخ حیدر در اواخر بهار 867 با چند تن از مریدانش از اردبیل خارج شد و در شمال آذربایجان در کنار رود کُر اقامت گرفت، و از آنجا خلیفه‌هایش را به آناتولی فرستاد تا جوانان تاتار را گردآوری کرده به نزد او بفرستند، در خلال دوماه بیش از شش هزار جنگ‌جوی تاتار از اطراف و کناف آناتولی به آذربایجان رفته به او ملحق شدند، در اواسط تابستان شیخ حیدر با این عده از رود کر عبور کرد و به آبادی‌های ناحیة بردع و محمودآباد که عموماً سنی بودند یورش برده روستاها را به باد غارت داد و شمار بسیار زیادی از ساکنان این روستاها را به خصوص علمای روستاها را قتل عام کرد، او سپس متوجه شماخی شد و شروانشاه را که برای دفاع از شماخی لشکر آراسته بود شکست و فراری داده وارد شهر شماخی شد، او به قصاص آن که برخی از موقوفات خانقاه اردبیل را سلطان یعقوب به نفع مدارس دینی آذربایجان مصادره کرده بود، تمامی فقیهان و مدرسان و ائمة مساجد شماخی را دستگیر کرده به قتل آورد، و اموال مردم شهر را به کلی غارت کرد و شهر را به آتش کشید، او درنظر داشت با همة شهرهای شروان چنین کند، او پس از شماخی به دربند حمله برد، و با آن شهر نیز مثل شماخی رفتار کرد، و فقها و علما و مردم را قتل عام نموده اموال را غارت کرد و شهر را به آتش کشید.

شروانشاه پس از شکست و فرار از برابر قزلباشان در قلعة گلستان موضع گرفت و از سلطان یعقوب استمداد طلبید، سلطان یعقوب بی‌درنگ نیروئی به منطقه گسیل کرد، در ناحیة تبرسران – همان موضعی که قبلاً شیخ جنید به قتل رسیده بود – دو نیروی شروانشاه و سلطان یعقوب به هم پیوستند، جنگ بزرگ قزلباشان با نیروی متحد سلطان یعقوب و شروانشاه در تیرماه 867 خ رخ داد، قزلباشان در آغاز تلفات سنگینی بر نیروهای مشترک سلطان یعقوب و شروانشاه وارد آوردند، ولی در حینی که نیروی مشترک در آستانة شکست قرار داشت، شیخ حیدر تیر خورد و کشته شد، و مریدان تاتارش که بی‌فرمانده شده بودند سر آسیمه پا به فرار نهادند، و بسیاری از آن‌ها در حین فرار به کشتن رفتند، فرمانده سپاه سلطان یعقوب سر شیخ حیدر را از تن جدا کرده به تبریز برد، شیخ حیدر در سال‌های اخیر جنایت‌هائی در آذربایجان کرده بود، و در جنگ‌های اخیر نیز شمار بسیاری از بزرگان دین را در شروان به قتل رسانده، چندین مسجد و مدرسه را به آتش کشیده یا منهدم ساخته بود و مردم آذربایجان از او در خشم بودند؛ و چون شیخ حیدر را وابسته به سلطان یعقوب می‌دانستند، طبیعی بود که نارضایتی‌شان متوجه سلطان یعقوب نیز بشود، سلطان یعقوب برای فرون‌شاندن خشم مردم آذربایجان دستور داد سر شیخ حیدر را در خیابان‌های تبریز گردانده در معرض تماشای عموم نهادند، و سپس آن را در پیش سگان انداختند.

پس از این قضایا خانقاه اردبیل که سال‌ها بود به مرکز ارعاب و وحشت و ترور تبدیل شده بود، به فرمان سلطان یعقوب تعطیل گردید و املاکش مصادره شد، همسر شیخ حیدر یعنی مارتا -  خواهر نامادری سلطان یعقوب – با سه فرزندش علی و براهیم و اسماعیل به تبریز برده شدند، برای این که این پسران از آناتولی – مرکز فعالیت‌های مریدان شیخ حیدر – به دور باشند، سلطان یعقوب آن‌ها را با مادرشان به شیراز فرستاد، و به حاکم فارس دستور نوشت که آن‌ها را در دژ استخر اقامت دهد.

 

بن مایه :

تاریخ شاه اسماعیل صفوی

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ