برپایی حکومت صفویان 3
این نوشتار ها بازگویی شده می باشند و گنجاندن آنها در اینجا از روی درست شماری آنها نمی باشد(همگی نوشتار ها با این دیباچه)
در این میان دستهجات بزهکاران شهری نیز به قزلباشان پیوستند تا از آب گلآلودی که فراز آمده بود ماهی بگیرند و از این رهگذر به نان و نوائی برسند، یا عقدههای بزهکارانة خودشان را بگشایند، این بزهکاران چون میدیدند که قزلباشان از هرکه تبرا کند و مردم را به تبراکردن وادارد خوششان میآید، در روزهای آینده دستهجات تبرائی تشکیل دادند، و تبرها و دشنههائی بر سر دست گرفته در کوچهها به راه افتادند تا با بهانه قراردادن اجبار مردم به تبراکردن از سنیها و درآمدن به دین قزلباشان به جان و مال و ناموس مردم دستدرازی کنند، یکی از بازرگانان اروپائی که در آن زمان به هدف خریداری اموال تاراجی از قزلباشان در تبریز بوده، در یادداشتش نوشته که زنان آبستن را از خانهها بیرون کشیده شکمشان را میدریدند و جنینهایشان را میکشتند. یکی دیگر از اینها نوشته که در خلال چند روز بیست هزار تن از مردم تبریز کشتار شدند. و یکی دیگر از اینها در یادداشتش متذکر شده که آنچه شاه اسماعیل با بیرحمی در تبریز کرد در جهان بیسابقه است، و شاید بتوان فقط نرون را با او مقایسه کرد. فجایع تبریز چنان تکاندهنده بود که در مدت کوتاهی خبرش به اروپا رسید، و یک وقایعنگار اروپائی در وقایع زمستان 880 خ چنین نوشت:
گزارشی به تاریخ دسامبر 1501 در بارة پیغمبر جدید [یعنی شاه اسماعیل] از قول مسافرینی که تازه از ایران برگشتهاند، داده شده که در بارة صوفی 14 ساله و ادعای پیغمبری و خدائی او و 40 خلیفهاش که اعمال مذهبی را از طرف او انجام میدهند بحث میکند.
قزلباشان در مدت کوتاهی همة بناهای دینی و مذهبی تبریز را اعم از مساجد و مدارس منهدم ساختند، یا بخشهائی از آنها را که نشانگر تعلق به اهل سنت بود از بین بردند، بخشهای هنری مسجد جامع عظیم تبریز که به مسجد کبود شهرت داشت، و از شاهکارهای هنر معماری ایران به شمار میرفت را تخریب کرده صحن و شبستانش را به طویلة اسب و استر مبدل ساختند، آنچه مارس و مقابر و گنبد و بارگاه در تبریز بود را به کلی منهدم ساخته با خاک یکسان کردند، و حتی استخوانهای کسانی که نام اولیا برخود داشتند، چونکه سنی بودند از گورها برآورده پراکندند تا آثارشان از بین برود، بسیاری از اجساد چنین شخصیتهائی را به آتش کشیدند و خاکسترش را در کوچهها پراکندند تا پامال رهگذران گردد، و به عقیدة آنها قصاص خونهای بناحق ریختهشدة اهل بیت پیامبر در کوفه و کربلا و جاهای دیگر گرفته شود.
بعد از تبریز نوبت به دیگر شهرهای آذربایجان رسید، انهدام مدارس و مساجد و گنبدها و مقابر آبادیهای آذربایجان به مدت یک سال به طور پیگیر و خستگیناپذیری ادامه یافت، آنها با شهر اردبیل – که شهر شیخ صفی بود و تمام مردمش سنی بودند – نیز همان کردند که با تبریز کرده بودند، در اردبیل فقها و مدرسان و مؤذنان و ائمة مساجد را گرفته به فجیعترین نحوی به قتل رساندند، و خانههایشان را تاراج کرده زنان و دختران و پسرانشان را مورد تجاوزهای شنیع جنسی قرار دادند، شاه اسماعیل مردم شهر اردبیل را مجبور کرد که هرکدام پشتهی هیزم در سرای خودشان گرد آورند، آنگاه دستهجات قزلباشان در کوچههای شهر به راه افتادند، اهل هر خانهئی که برای همصدا شدن با شعارهای قزلباشان از خانه بیرون نمیآمدند، خانهشان توسط قزلباشان به آتش کشیده میشد، و اهل خانه در آن آتش سوزانده میشدند.
آذربایجان در خلال یک سال از رجال دین و ادب و فرهنگ پاکسازی شد، هرکس از اینگونه شخصیتها موفق نشد از منطقه بگریزد شکار قزلباشان گردید، و برای زندهماندن ناچار شد که مذهب خود را رها کرده خودش را پیرو مذهب قزلباشان اعلام دارد، به ابوبکر و عمر و عثمان دشنام دهد و لعنت بفرستد، و زن و فرزندانش را از تجاوز مصون دارد، در این میان در همة شهرهای آذربایجان دستهجات بزهکار شهری از فرصت استفاده کرده به دستهجات تبرائی تبر به دست پیوستند تا از خوان یغمائی که قزلباشان گسترده بودند نعمتها بچینند و اموال مردم فلکزده را تاراج کنند و زنان و دختران مردم را مورد تجاوز قرار بدهند، اینها از نظر قزلباشان «گروههای خودجوش نودین تبرائی» به شمار میرفتند که برای نشر دین خدائی در شهرها سر برآورده بودند، و با تبرهایشان تبلیغ دین میکردند، کافی بود که این دستهجات بزهکار شهری موسوم به تبرائی در خانهئی زن یا دختر زیبائی را سراغ داشته باشند، یا گمان وجود ثروتی در خانهئی ببرند، تا آن خانه را به بهانة کافربودن و سنیبودن مورد حمله قرار دهند، و با جان و مال اهل آن خانه هرچه بخواهند بکنند.
تبریز و اردبیل و دیگر شهرهای آذربایجان – چنانکه از گزارشهای مورخان وابسته به دربار شاه اسماعیل و شاه تهماسب برمیآید – در سال اول حاکمیت قزلباشان به شهرهای مرگ و خاکستر و فقر و فحشاء تبدیل شدند، قزلباشان تاتار که از خارج از مرزهای ایران وارد آذربایجان شده بودند و هیچ تعلق خاطری به ایران و ایرانی نداشتند، به هیچ اصول اخلاقی و انسانی جز به اصول غارتگری و کشتار و تجاوز پابند نبودند، در تجاوزهای ناموسی که به دست قزلباشان انجام میگرفت، بیشتر افرادی که مورد هدف آنها قرار داشتند پسران جوان آذربایجان بودند، لواط یک رسم پسندیده نزد قزلباشان محسوب میشد، شاه اسماعیل نیز – چنانکه مداحانش نوشتهاند – از لواطگران چیرهدست بود.
قزلباشان زنان و دختران را اسیر کرده مجبور به خودفروشی میکردند، آنها حتی پسران را نیز به چنین کاری وامیداشتند، آنها زنان و دختران و پسران را در اماکن مخصوصی نگاه داشته بودند، و بر آنان مقرر کرده بودند که روزانه مبلغ معینی درآمد داشته باشند ؛ و اگر درآمدشان به حد مقرر نمیرسید آنها را زیر شدیدترین شکنجهها قرار میدادند تا به همانگونه که به آنها دستور شده بود عمل کنند، اگر پسر یا دختری حاضر به خودفروشی نمیشد او را بر دیوار یا کندة درختی میخکوب میکردند و زنده زنده پوستش را میکندند، یا سرش را در دیگ جوشاب میگرفتند و آهسته آهسته میکشتند، این شکنجههای وحشتناک که در برابر دیدگان دیگران انجام میشد، سبب میگردید که دیگران فکر سرپیچی از فرمانهای قزلباشان که فرمان ولی مطلق و فرمان خدا شمرده میشد را به ذهنشان راه ندهند.