سلسله مراتب مندایی
سلسله مراتب دینی در میان صابئین مندایى
آنچه از نظر می گذرد گزارشی از شان و مرتبت روحانیان در آیین صابئین مندایی است. بی گمان، موقعیتی که هر دین برای طبقه روحانیان قائل است، از مؤلفه ها و شاخص هایی به شمار می آید که به واسطه آن، می توان دین مورد نظر را در رده و رتبه ای خاص طبقه بندی کرد. یکی از شاخص های تقسیم ادیان، تقسیم بر حسب جایگاه و منزلت روحانیان در دین است . مقاله حاضر می کوشد مقام و موقعیت طبقه روحانیان را در میان صابئین مندایی به کاوش بگیرد و آداب و سلوک روحانیت را در آن آیین بررسی کند. ذکر این نکته ضروری است که مطلب حاضر، بخشی از یک پژوهش گسترده تحت عنوان "نگاهی انسان شناختی به دین ورزی صابئین مندایی ایران " است که به همت پژوهشکده مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی در دست انتشار است .
ایمان و اعتقاد می تواند امری درونی و فردی باشد. اما اگر ایمان و اعتقاد از سطح فردی فراتر رفته و در سطح جمعی مطرح شود، و به عبارت دیگر باور و دریافت فردی تبدیل به یک دین شود، پدید آمدن یک سازمان بندی جمعی و گروهی غیرقابل اجتناب است .
به نظر نمی رسد که بتوان دینی بدون سازمان دهی جمعی پیدا کرد، اگر چه ساختار و صورت این سازمان دهی می تواند در ادیان مختلف به غایت متفاوت باشد. در واقع ما با تنوعی از صورت ها و ساختارهای سازمان بندی دینی مواجه هستیم .
در جایی ممکن است سازمان بندی بر اساس فره فردی بوده و گروه دینی حول محور شخصی فرهمند شکل بگیرد. گروه های دینی کیش وودو در هائیتی چنین حالتی را نشان می دهند. وودو نوعی دیانت عامیانه است از اختلاط باورهای آفریقایی و مسیحیت، که در میان آفریقایی تبارهای هائیتی رواج دارد.
در راس گروه های آئینی وودو یک کاهن یا کاهنه قرار دارد که دارای قوای ماورایی فرض می شود، و هر گروه آئینی به این ترتیب یک واحد مجزا متشکل از کاهن یا کاهنه و اعضای گروه را شکل می دهد که مستقلا فعالیت می کند، و این کاهن یا کاهنه ها نیز اعضای یک سلسله مراتب روحانی رسمی نیستند و هر یک کارگزاری مستقل تلقی می شوند (رجوع کنید به 7-395:1960 Metraux) در این مدل از سازماندهی جامعه دینى، معیار اقتدار و مرجعیت دین یا گونه اقتدار فرهمندانه - با تعریف ماکس وبر است (رجوع کنید به رتیزر 1374:35 و کوزر 311:1373 )، یعنی اقتداری که بر اساس قدرت معنوی و خارق العاده ای است که در شخصی وجود دارد و یا معتقدان بر وجود چنین قدرتی در وی باور دارند. در چنین حالتی انقباض و انبساط گروه دینی تابعی از اقتدار رئیس گروه خواهد بود. به نظر می رسد که این گونه سازمان دهی دینی که براساس فره فردی است، ساده ترین و ارتجالی ترین گونه سازمان دهی دینی باشد.
اما ممکن است که مرجعیت دینی در پیکره ای شامل یک گروه از افراد که به صورت سلسله مراتبی تنظیم شده اند، تعبیه شود. مثال چنین مرجعیت دینی ای را می توان در روحانیت مسیحیت کاتولیک به روشنی مشاهده کرد. در کاتولیسیسم هفت رتبه روحانی وجود دارد که حدود وظایف و حقوق هر کدام مشخص شده است و مثلا اعضای رتبه کشیش به بالاتر توانایی تقدیس عناصر عشاء ربانی را دارند و می توانند که گناهان را از بین ببرند (مولند 80:1368- 79) انتخاب مقامات روحانی هم با حضور و تایید مراتب بالاتر ممکن است (همان )، و این به معنای اتصال اقتدار و مرجعیت به یک سنت مقدس است که اعضای روحانیت فعلی را به "گذشته ازلی " پیوند می زند. بنابراین اقتدار و مرجعیت در چنین سازمان دهی منطبق خواهد بود با اقتدار سنتی با تعریف وبر (رجوع کنید به کوزر 311:1373 و رتیزر1374:35 )، یعنی اقتداری که با انتساب به یک سنت مقدس مشخص می شود.
وجود افرادی در یک نظام سلسله مراتبی که مرجعیت دینی را تشکیل می دهند چیزی است که می توان آن را نظام روحانیت در یک دین نامید. اما ویژگی های نظام روحانیت نیز در ادیان و فرهنگ های مختلف با یکدیگر تفاوت دارند. گاهی روحانیت چهره متخصصین دینی را ارایه می دهند، بدون اینکه ماهیت ایشان متفاوت از جامعه مؤمنان تلقی شود. روحانیت اسلامی چنین حالتی دارد، چرا که به لحاظ دینی نه اختیارات ویژه ای برای ایشان تعریف شده و نه سلوک متفاوتی از جامعه مؤمنان برای ایشان فرض شده است . اجرای هیچ منسک اسلامی منوط به حضور روحانی و ایفای نقش ویژه روحانیت نیست، و آنچه با حضور روحانی انجام می شود، نه به حسب سنت دینی بلکه به لحاظ سنت فرهنگی است . برای روحانیان اعمال و آداب ویژه ای هم متفاوت از آنچه باید از جانب مؤمنان رعایت شود وجود ندارد. روحانی اسلامی فقط دانشمند یا متخصصی است در حوزه معارف و علوم درون دینى، به ویژه فقه و اصول، یعنی علم شرایع .
البته این باعث نشده که اعضای روحانیت اسلام به عنوان موجودیتی مشخص هویتی مجزا برای خویش نسازند، و از عامه مسلمانان مشخص نشوند. به عبارت دیگر به هر حال روحانیان اسلامی گروهی ممتاز از عامه مسلمانان هستند و جایگاه مشخصی را در جامعه مسلمین اشغال می کنند.
اما در حالت دیگر روحانیت ماهیت متفاوتی از عامه مؤمنان دارد. در این حالت روحانیت نماینده دین ورزی کامل و صحیح هستند و شان و جایگاه ویژه ای در کیهان شناسی و سازمان دهی جامعه دینی اشغال می کنند. انجام برخی مناسک منوط به حضور ایشان و ایفای نقشی است که غیر روحانی اقتدار و مرجعیت کافی برای آن کار ندارد.
روحانیت مسیحیت کاتولیک با اختیارات و اقتدار ویژه برای اجرای مناسکی همچون عشاء ربانی و بخشش گناهان مثالی از چنین تلقی ای از روحانیت است . در کاتولیسیسم تقدیس عناصر عشاء ربانی تنها توسط کشیش می تواند صورت بگیرد و مؤمنین اقتدار چنین کاری را ندارند. از این لحاظ روحانی کاتولیک ماهیت متمایزی از جامعه مؤمنان دارد و کاری را می تواند انجام دهد که دیگران از انجام آن عاجز هستند.
سلوک روحانیان کاتولیک هم متمایز از سلوک عامه مسیحیان کاتولیک است . روحانی کاتولیک حق تاهل ندارد و این به خاطر احتراز از ارتباط جنسی است که خود دلالتی بر دوری از شرایط انسانی و نزدیکی به شرایط ما فوق طبیعی است، شرایطی که ارتباط جنسی که ذاتا دنیوی و مذموم است - جای خود را با تقدس و پاکی عوض می کند. پس روحانی کاتولیک به معنای تحت اللفظی "روحانی " در مقابل "جسمانی " است و لذا مشخصا از عامه مؤمنان کاتولیک به معنایی پاک تر و منزه تر است .
بودا نیز با چنین تلقی ای از تمایز اصناف مردم از حیث تمایل به زندگی آئینى، سازمان دهی دو لایه ای را برای پیروان خود طراحی می کند. یک لایه مربوط به رهروان است، که از خانه به بی خانگی می روند و در اقامت گاهی مشترک زندگی می کنند و لباسی یک شکل دارند، که اینها رهروان جدی و راسخ راه بودائی هستند ؛ و دیگر پیش نشینانی که دوست دار آئین بودا هستند و علاوه بر رعایت مسایل اخلاقی به انجمن رهروان کمک می کنند ولی به بی خانگی نمی روند و رهرو محسوب نمی شوند (رجوع کنید به پاشائی 1368:263 -297). رهروان خود دارای سلسله مراتب مشخصی هستند و به کلی وقف زندگی دینی می شوند و تحت انتظام دینی قرار گرفته و می بایست آداب دینی منظمی را به جای آورند. حال آنکه پیش نشینان یا دوست داران، با اینکه به آئین علاقه دارند ولی جدیت کامل را برای الحاق به انجمن رهروان ندارند ولی خلوص و ارادت خود را با رعایت قواعد اخلاقی و گوش فرا دادن به تعالیم آئین و نیز کمک و صدقه به رهروان که می توان آنها را روحانیت بودائی تلقی کرد - سلوک متمایزی از عامه بودائیان دارند و ماهیت ایشان هم از عامه بودائیان متمایز است در آئین مندائی نیز روحانیون قشری متمایز از عامه مندائیان و با سلوک متفاوت و اختیارات ویژه هستند. روحانیان نقش ویژه ای در مناسک دارند و مناسک رسمی مثل تعمید و ازدواج بدون ایشان قابل اجرا نیست .
به این ترتیب جامعه مندائی به صورت مشخصی به دو لایه تقسیم می شود، یکی لایه روحانیان که در صدر جامعه قرار دارند و یکی عامه مردم مندائی که برای دین ورزی و حیات دینی خود وابسته به روحانیان و اقتدار ایشان برای انجام مناسک دینی هستند. روحانی مندائى، رکن مناسک دینى، مفسر متون مقدس، عالم شرایع و نیز نماینده عالم نور در روی زمین است . او همچون ملکاهای عالم نور، موجودی نورانی است و وارث "درفش " و رموز دیانت است .
1- مراتب دینی در جامعه مندائی
روحانیان مندائی به طور مشخص گروهی ممتاز در جامعه مندائی هستند. لازم است که در غالب مناسک دینی ایشان حضور داشته باشند و نقش ویژه ای را ایفا کنند، نقشی که تنها ایشان اقتدار ایفای آن را دارند.
به طور کلی واژه ناصورائی برای روحانیان و متدینین مندائی به کار می رود. معنای لغوی این واژه به معنای کسی است که دارای دانش سری الهی است (رجوع کنید به Nasrai)، دانشی که متدینین با التزام به دیانت به آن نایل می شوند. بنابراین معنای روحانیت با تدین و راز آموزی قرابت می یابد، تدین و رازآموزی ای که غیر روحانی هم می تواند به آن نایل شود. اما روحانیان رسمی غیر از صفت ناصورایى، امتیازات دیگری هم دارند و آن مربوط به مرجعیت و اقتدار ایشان برای انجام مناسک است .
روحانیان رسمی با یک منسک رسمی به سلک روحانیت در می آیند و به این ترتیب از عامه مندائیان منفک می شوند. پایین ترین درجه روحانیت رسمی ترمیدا یا ترمیده است که به معنای شاگرد و دانشجو (معادل "تلمیذ" عربی) است . بعد از این رتبه گنزورا یا گنزبرا قرار دارد که به معنای گنجور و صاحب گنج است . رتبه بعدی روحانیت ریشا اداما یا "رئیس امت " است که در واقع منصبی اجتماعی بوده و ناظر بر رهبریت دینی است . اگر چه برای این رتبه افرادی چه در ایران و چه در عراق مطرح می شوند ولی ظاهرا اجماع عامی در این زمینه وجود ندارد. رتبه بعدی روحانیت هم رتبه ربانی است که به طریق اولی سال هاست که کسی به این مرحله نرسیده است .
امروزه در بین مندائیان ایران و همین طور مندائیان عراق تنها مناصب روحانی ترمیدا و گنزورا وجود دارد. در حال حاضر در ایران سه روحانی مندایی حضور دارند: یک گنزورا و دو ترمیدا. این روحانیان با یکدیگر قرابت خانوادگی دارند و اصولا روحانیان معمولا از خانواده های ویژه ای هستند. بین روحانیان رسمی و عامه منداییان یک لایه حد واسط وجود دارد که به ایشان حلالی می گویند. حلالی کسی است که اهل تدین است و به آداب و مناسک دینی آشنایی دارد و غالبا در مناسک در نقش یاور و شاهد یا همان اشکندا حاضر می شود. اگر حلالی دارای سواد خواندن و نوشتن مندائی باشد به او یلوفا گفته می شود.
استفاده از لباس ها و یا نشان های ویژه برای تمایز روحانی ها از عامه مردم در همه ادیان مشاهده می شود. ردای کشیش های کاتولیک و رهروها- یا روحانی ها- در بودیسم، و عبا عمامه در روحانیت اسلامی همه از این دست هستند. روحانیان مندائی هم به همین ترتیب با استفاده از نشانه هایی از عامه مندائیان متمایز می شوند. لباس رسمی روحانیان مندائی همان لباس دینی عامه مندائیان است که ایشان هم مثل بقیه، فقط در هنگام اجرای مناسک مراتب دینی در آیین مندایی آنها را به تن می کنند.
مراتب دینی در آیین مندایی
روحانیت رسمی گنزورا و ترمیدا (Official Priests)
متدینین آشنا به آداب یلوفا و حلالی
Mandaean Believer Who is
Acquainted with Religious Rules
عوام عامه مردم مندایی
Lay Mandaean
اما علاوه بر این لباس، روحانیان از سه نشان دیگر هم استفاده می کنند. این سه نشان عبارتند از:
1- مرگنه یا عصای روحانیان ؛ که می بایست از جنس درخت زیتون باشد و برای این کار از شاخه باریک و بلندی -تقریبا به اندازه قامت شخص- استفاده می شود.
2- طاغا: قطعه پارچه ای است که ابتدا به شکل لوله ای دوخته شده و سپس دو سر این لوله به هم متصل می شود. به این ترتیب لوله پارچه ای مدوری ایجاد می شود که روحانیان در حین اجرای مناسک روی سر و زیر دستارشان قرار می دهند.
3- انگشترشوم یا ورزیوا: این انگشتر معمولا از جنس طلا است و در انگشت کوچک دست راست روحانی قرار می گیرد و روی آن عبارت شوم یا ورزیوا (نام یاریگر درخشانی ) حک شده که این عبارت اشاره به صفت خدا به عنوان یاریگر دارد ؛ موجودی نورانی به نام ملکا یاورزیوا نیز در ادبیات و باورهای مندایی وجود دارد اما عبارت یاورزیوا بدون قید کلمه ملکا، دلالت بر صفت خدا دارد و اگر عبارت ملکا در جلو این نام قرار گیرد اشاره به همان موجود نورانی خواهد داشت . حکاکی کلمات در روی این انگشتر به صورت معکوس انجام شده و لذا این انگشتر می تواند همچون مهر به کار رود.
از میان این سه نشان، مرگنه و تاغا فقط در هنگام مناسک مورد استفاده قرار می گیرند، ولی انگشتر همیشه در دستان روحانیان قرار دارد. همان طور که گفته شد انجام مناسک دینی در آئین مندائی منوط به حضور روحانیان و ایفای نقشی ویژه در این مناسک است .
به طور مشخص حضور روحانی برای انجام تعمید ضروری است . تعمید را فقط روحانیان می توانند انجام دهند و مجری تعمید باید حداقل درجه روحانیت رسمی -ترمیدا - را دارا باشد. حتی اگر لازم باشد که یک روحانی تعمید شود این کار باید توسط روحانی دیگر انجام بگیرد و خود شخص نمی تواند راسا اقدام کند.
در واقع نقش روحانی در مناسک تنها اجرا و هدایت مناسک نیست، بلکه ایفای نقشی است که ناشی از مرجعیت و اقتدار روحانی است . اقتداری که تاثیر معنوی مناسک را به موقعیت روحانی تفویض می کند. اما مناسک دیگری که حضور روحانیان در آن ضرورت دارد مناسک ازدواج است که حضور دو ترمیدا و یک گنزورا در آن لازم است . اصولا عقد ازدواج فقط با حضور گنزورا بسته می شود. مگر اینکه عروس بیوه باشد که در این حالت یک ترمیدا که برای این کار در نظر گرفته شده، عقد را انجام می دهد، و عقد بیوه را نمی بایست گنزورا انجام دهد. ممکن است کسی که برای انجام عقد بیوه ها در نظر گرفته می شود یک یلوفا باشد که با اجازه روحانیت اقدام به این کار می کند.
اما برای مراسم تشییع جنازه و تدفین که آن هم از مناسک رسمی مندائیان است نمی بایست که روحانی حضور داشته باشد و حلالی ها مسؤول اجرای این مناسک هستند. طبق آداب مندائی شخص محتضر پیش از فوت می بایست که لباس رسمی دینی (رسته ) را بپوشد و غسل شود، که این کار می تواند با پاشیدن آب روی محتضر صورت گیرد، و پس از آن هم آداب ویژه دیگری طی فرایندی منسکی برایش انجام می گیرد. تمام این مراسم همان طور که گفته شد باید توسط حلالی ها - و نه روحانیان رسمی - صورت بگیرد.
ذبح هم از جمله مناسکی است که برای انجام آن شخص باید حداقل از درجه حلالی باشد و افراد عادی نمی توانند آن را انجام دهند.
از جمله مناسک دیگری که حضور روحانی در آن ضرورت دارد، مناسک مربوط به روحانی شدن است که همچون دروازه ای برای ورود به جرگه روحانیان و قرار گرفتن در سلسله مراتب روحانیت است . طی این مناسک که شخص داوطلب تبدیل به ترمیدا می شود، حضور ترمیداها و یا گنزورا ضروری است .
ضرورت حضور درجات متفاوت روحانیان در مناسک متفاوت نشان دهنده میزان تقدس و اهمیت هر یک از این مناسک است . به طوری که دیده شد گنزورا می بایست در مناسک عقد و ازدواج، حضور داشته باشد و برای تعمید نیز حضور ترمیدا کافی است، هر چند منعی برای حضور گنزورا وجود ندارد. و درتشییع و تدفین جنازه هم اصولا روحانیان نباید حضور داشته باشند. پس مناسکی هست که روحانیان کلا نباید در آن حاضر شوند (تشییع جنازه و تدفین ) و مناسکی هست که فقط رتبه های بالای روحانیان یعنی گنزوراها- نباید در آن حضور داشته باشند (عقد بیوه ) و نیز مناسکی که حضور رتبه های بالای روحانیان در آنها ضروری است (عقد ازدواج ). و در کنار اینها مناسکی هم وجود دارد که درجه روحانیت در آن مطرح نیست ولی باید توسط روحانی (تعمید) یا حلالی (ذبح ) انجام گیرد. اگر ضرورت حضور روحانیان در مناسک را متناسب با تقدس آن منسک در نظر بگیریم، می توان میزان تقدس یا نورانیت مناسک مندائی را به این شکل مشخص کرد. بر این اساس مقدس ترین مناسک، مناسک عقد ازدواج است، و در مرحله بعد عقد بیوه ها است و در پایین ترین رتبه مناسک تشییع جنازه و تدفین است .
در این جا نیز کیهان شناسی مندائی متجلی می شود. این مناسک که می توان آنها را دارای درجات متفاوتی از تقدس دانست، غالبا مناسک گذار یا "بحران زندگی " هستند که مرتبط با گذار از یک مرحله زندگی به مرحله بعدی هستند، مناسکی مثل ازدواج، انتصاب روحانیان و مرگ (رجوع کنید به 1996 Barnard Spencer) طی این مناسک موقعیت قبلی فرد تغییر کرده و به طور متناسب موقعیت کیهان شناختی وی نیز تغییر می کند. گذر از زندگی دنیوی به زندگی منتظم روحانى، در واقع نشان دهنده گذر از موقعیت ناقدسی (تر) به موقعیت قدسی (تر) است . با ورود شخص به جرگه روحانیان او به مقامی هم طراز ملکاها یا موجودات نورانی نایل می شود، که مقامی هم طراز با معلمین و انبیای مندائی است . به لحاظ کیهانی رتبه فرد در جغرافیای کیهانی از جهان میانی به موقعیت جهان نورانی یا آلمادنهورا تغییر می کند، روحانی اگر چه هنوز پایبند کالبد خاکی است ولی بیشتر ارتباط و نسبت را با عالم نور دارد تا عالم خاک . بنابراین این ارتقاء به عالم نور از مقدس ترین مناسک گذار است و به طور متناسب حضور روحانیان (حداقل ترمیدا) هم در آن ضروری است .
اما عقد ازدواج به لحاظ دیگری حایز تقدس است . ازدواج به هدف فرزند آوری و تداوم حیات است، و حیات و مصداق آن یعنی بارآورى، رکن دین مندائی است، دینی که نام خدایش هیی یا حیات است . در گنزا ربایمین آمده است :
8) آیا روزی بر ساحل دریا ایستاده اید؟ 9) آیا دیده اید که ماهی ها چگونه زوج زوج شنا می کنند؟ 10) آیا به کناره فرات بزرگ بر آمده اید؟ 11) آیا بر درختان تامل کرده اید که ایستاده اند و از کناره های رود آب می نوشند و میوه می دهند؟ 12) پس چرا شما ثمر ندهید؟ 13) آیا به رودهای خشک نگریسته اید که چگونه درختان در کنار آن می پژمرند و می میرند؟ 14) چنانند دوشیزگانی که نام حیات / هیی / را یاد نمی کنند، و می میرند. 15) مردانی که زنان را نخواهند و زنانی که مردان را نخواهند، به همین شکل می میرند 16) و هنگامی که از اجسادشان خارج شوند به سمت تاریکی خواهند رفت . 17) ای پاکانی که برگزیدمتان : برای پسرانتان همسر بگیرید. 18) و همسر بگیرید برای دخترانتان . 19) و ایمان آورید به پروردگارتان ...به درستی که جهان رو به زوال است 20) و مانند کسانی نباشید که از زندگی بیزارند و از گرامی شدن به واسطه آن، روی گردانند 21) بار آورید، اگر می خواهید که به سمت نور برآیید. (/ترجمه عربی / گنزا ربا یمین : تسبیح رابع - ص 40-39)
به این ترتیب مطابق با جهان بینی مندائى، ازدواج و بارآوری عملی مقدس است، و نشانه رغبت به حیات است، و بارآوری و ثمردهی شرط لازم برای حرکت به سوی نور است . هم از این لحاظ است که مناسکی که به هدف بارآوری و تداوم حیات صورت می گیرد منسکی مقدس و نورانی است که به طور متناسب حضور نورانی ترین و عالی ترین منصب روحانی یعنی گنزورا- را می طلبد، تا عقد ازدواج به امر ارتباط جنسی بین زوجین هم مشروعیت می بخشد، و این به معنای پاک کردن امری ذاتا ناپاک از خلال فرآیند منسکی سازی است . از این حیث چنین استحاله و جادوی سفیدی نیز به اقتدار معنوی و نورانی بالایی نیاز دارد که با حضور روحانی ارشد - گنزورا - تامین می شود.
اما عقد ازدواج بیوه از نورانیت کمتری برخوردار است . برای عقد ازدواج بیوه روحانی مندائى باید حضور داشته باشد ولی نه عالی ترین درجه روحانى، بلکه درجات پایین ترین روحانیان که همان ترمیداها هستند باید این عقد ازدواج را صورت دهند. عملا یک ترمیدا و یا در شرایطی یک یلوفا، برای عقد ازدواج بیوه ها در نظر گرفته می شود. ازدواج بیوه هم به هر حال امری مقدس است و حضور روحانی را اقتضاء می کند، ولی گویا در اینجا نقصی وجود دارد که سزاوار نیست تا عالی ترین منصب روحانى، که درجه نورانیت بالایی دارد، این عقد را صورت دهد.
بیوه، زنی است که از حالت "طبیعی " خارج شده و در جسم او "آن طور که خدا خلق کرده " نقصی پدید آمده است و نقص بدنى، آن طور که در ادامه خواهیم دید، باعث نزول مرتبه نورانیت و پاکی است . اصولا مندائی ها می بایست که به لحاظ جسمی وضع طبیعی را حفظ کنند، موی ها را کوتاه نمی کنند، ختنه نمی کنند و کسی که نقصی یا اضافه ای در بدن داشته باشد نمی تواند جزو روحانیان درآید. اما در زن بیوه نقصی حادث شده و این مرتبه دینی اورا پایین تر می آورد و لذا روحانی ارشد -گنزورا-شایسته است که از این موقعیت دوری کند.
همین منطق در مناسک تشییع جنازه و تدفین هم عمل می کند. میت، جسم فاقد روح یا نشمتا است . یعنی خاک بدون گوهر انسانى، خاک عنصری غیرنورانی و متعلق به تاریکی است . مرگ نیز در تخالف با حیات است . لذا روحانیان مندائی باید از مرگ و میت به دور باشند و پاک ماندن و نورانی ماندن ایشان اقتضای اجتناب از تاریکی و مرگ را دارد. به همین دلیل برای هیچ روحانی رسمی اى، نقشی در مناسک تشییع جنازه و تدفین در نظر گرفته نشده است این نقش را حلالی ها انجام می دهند.
با شروح فوق مشخص می شود که چگونه برای روحانیت مندائی موقعیتی پاک تر، نورانی و مقدس تر از عامه تعریف می شود. موقعیتی که در مناسک دینی به طور نمادین بازنمایی شده و تثبیت می شود و گسستی مشخص بین روحانیان رسمی و عامه مردم از یک سو، و بین درجات مختلف روحانیان از سوی دیگر ایجاد می کند.
شرایط احراز مراتب روحانیت، و نیز دین ورزی و سلوک دینی روحانیان به صورتی است که گسست روحانیت مندائی را از عامه مردم به طور مشخص تثبیت می کند. در واقع این شرایط و سلوک دینی به گونه ای است که، مطابق با جهان بینی مندائى، نورانیت و تقدس بیشتری را برای روحانیان مندائی تقریر کرده، و به طور نمادین انقطاع مرتبت روحانیان از عامه را نشان می دهد.
کسی که داوطلب روحانی شدن است، غیر از مهارت در خواندن متون دینی و توانایی اجرای مناسک و نیز شناخته شدن به تدین و پاکدامنی می بایست که شرایط دیگری هم داشته باشد که شرایط اکتسابی نیستند. از جمله می باید که به لحاظ نسبى، تا سه نسل قبل پدران شخص داوطلب با زنی بیوه ازدواج نکرده باشند، یعنی تا سه نسل قبل هیچیک از جده های وی پیش از ازدواج با اجدادش بیوه نباشند و پدرانش از زنی به دنیا آمده باشند که پیش از ازدواج با پدرشان باکره بوده است .
همین طور نباید برص و پیسی (لکه های سفید روی پوست ) و نیز نقصان و اضافه ای در اجزای بدن داشته باشد، و به طور مشخص نمی باید که در انگشتان پا یا دستش انگشت اضافه داشته باشد و یا فاقد یک یا بعضی از انگشتان یا بخشی از آنها باشد، ختنه هم جزو نقصان بدنی محسوب می شود و نمی بایست که فرد ختنه کرده باشد. ارادی یا غیر ارادی بودن نقصان و اضافات بدنی و نیز برص و پیسی تفاوتی نمی کند و هر کس که چنین مشخصاتی داشت نمی تواند روحانی شود. حتی حلالی ها هم که روحانی رسمی نیستند، برای اینکه حلالی تلقی شوند باید این شرایط را داشته باشد.
در اینجا هم تاکید بر سلامت نسبی و جسمی در واقع تاکید بر خلقت کامل و وضعیت "طبیعی " است . یعنی وضعی که وضع "طبیعی " آفرینش تلقی می شود نمی بایست از آن عدول کرد. زن بیوه نقصان را وارد خون و نسب می کند و لکه های سفید برص نقصی در رنگ طبیعی پوست انسان هستند، و نقا و اضافات جسمی هم به همین ترتیب هستند، چه ارادی باشند و چه غیر ارادی . ملاک در اینجا وضع طبیعی "آن طور که خدا خلق کرده " است .
تاکید بر وضع طبیعی در ادب دیگری از آداب مندائی هم به وضوح قابل مشاهده است. مندائی ها نباید موهای سر و بدن خود را بزنند یا کوتاه کنند. البته می توان موهای زیر ناف را کوتاه یا زایل کرد. البته این امر امروزه فقط توسط برخی متدینین مندائی و عموما افراد پر سن و سال رعایت می شود و غالب مندائی ها آن را رعایت نمی کنند. اما برای روحانیان رعایت این امر ضروری است، و همان طور که گفته شد این موضوع هم در راستای نگهداری وضع طبیعی بدن است .
اما روحانیان می بایست که آداب دیگری را هم در زندگی روزمره شان رعایت کنند. آداب دیگری که برای عامه مندائیان در قالب امور اختیاری یا مستحب قرار می گیرند ولی رعایت آن برای روحانیان فرض است .
رعایت قواعد پاکی و ناپاکی برای روحانیان بسیار اکید است و ایشان آن را به جد رعایت می کنند. حتی مواردی که برای عامه پاک محسوب می شود برای روحانیان ناپاک است . مثلا زن زائو بعد از 30 روز از صرثا در می آید و لمس او غسل و آبکشی (طماشه ) را واجب نمی کند، اما روحانیان تا زمانی که هنوز زن زائو تعمید نشده است او را لمس نمی کنند. همینطور روحانیان از هم سفره شدن با عامه مردم که معمولا در رعایت آداب طهارت خیلی سخت گیر نیستند ابا دارند، مگر این که مطمئن باشند که آداب طهارت کاملا رعایت شده است، که این هم امری است که همیشه مقدور نیست . لذا روحانیان عملا و غالبا خود در تهیه غذا دخالت دارند و از غذاهای افراد دیگر اجتناب می کنند.
همین طور روحانیان حق ندارند که از حیوانی که توسط غیر روحانیان ذبح شده استفاده کنند، و روحانیان فقط می باید از ذبیحه خودشان یا یک روحانی دیگر استفاده کنند.
همین طور روحانیان می بایست برای تمام مصارف خوراکی خود حتما از آب جاری رودخانه یردنا - استفاده کنند. غذای روحانیان می بایست که با یردنا تهیه شود، خمیر نان شان باید با یردنا تهیه شده باشد و حتی آب شرب شان باید از یردنا باشد. برای انجام مناسک رشامه و طماشه هم باید منحصرا از یردنا استفاده کنند. این تقید به استفاده از یردنا خود علت دیگری است که باعث می شود روحانیان از غذاهای افراد دیگر نخورند و حتی نان روزانه شان را خودشان آماده کنند.
قبلا اشاره شد که عامه مندائیان مجازند که برای طماشه از آب لوله کشی استفاده کنند و با تسامح، این آب، آب جاری فرض می شود. برای رشامه هم ظرف یا تشتی را زیر آب شیر قرار می دهند و در حالی که شیر آب باز است، از آب درون ظرف به عنوان آب جاری برای رشامه استفاده می کنند. اما روحانیان باید برای تمام مناسک دینی شان صرفا از یردنای واقعی یعنی آب رودخانه استفاده کنند، به همین علت خانه روحانیان غالبا در کنار رودخانه واقع است تا دسترسی ایشان به آب رودخانه راحت باشد. روحانیان برای مصرف روزانه شان آب را در ظروف فلزی مخصوص برمی دارند و به منزل می برند.
البته امروزه آب رودخانه کارون به لحاظ بهداشتی آبی آلوده است و کلا کارون هیچگاه آبی زلال و شفاف ندارد و معمولا آب آن تیره و گل آلود است . لذا برای مصرف شرب و تهیه غذا، آب را ابتدا می گذارند تا بماند و مواد قابل رسوب آب رسوب کند و سپس آن را می جوشانند و استفاده می کنند.
غیر از این، روحانیان مسلما در مناسک عبادی خود نیز به انجام عبادات مستحبی نیز مبادرت می کنند و نیز در انجام آداب عبادی نیز با تاکید بیشتر رفتار می کنند.
مردم عادی و به ویژه مندائیان متدین در ایام عید به رعایت بعضی آداب مبادرت می کنند که شبیه به آداب زندگی معمول روحانیان است . در این ایام مندائیان متدین نیز همچون روحانیان فقط از آب رودخانه می نوشند و غذایی را می خورند که برای تهیه اش از یردنا استفاده شده است و رشامه خود را نیز با آب جاری رودخانه انجام می دهند. به این وسیله عامه متدین مندائی حداقل در ایام عید که ایامی مبارک تلقی می شوند، شیوه دین ورزی کامل تری را که شبیه دین ورزی روحانیان است اتخاذ می کنند وبه سطح نورانی تری ارتقاء می یابند. سطحی که همان سطح معمول دین ورزی روحانیان است .
رعایت آدابی که ذکر شد، مجموعا تقیداتی را در ارتباطات و معاشرت روحانیان ایجاد می کند که نه تنها از جنبه نمادین، بلکه از حیث واقع نیز ایشان را از دیگر مردم جدا می کند، و ایشان را در موقعیتی "پاک تر" و "نورانی تر" از بقیه قرار می دهد.
تاکید بر آداب پاکى، آداب خوراک و رعایت طهارت، همان گونه که قبلا نشان داده شد، تاکیدی بر حفظ هویت گروهی و در واقع حفظ تمایز گروهی است . به این ترتیب روحانیان در موقعیتی قرار می گیرند که مشخصا موقعیتی مقدس تر از بقیه است، موقعیتی که متناسب با اقتدار و مرجعیت دینی ایشان است .
نکته قابل ذکر دیگر محدودیت هایی است که این نحوه از سلوک برای روحانیان ایجاد می کند. ایشان نمی توانند از غذاهای دیگران بخورند و به طریق اولی از خوراک های تفننی بازار می بایست که اجتناب کنند. برای سفر محدودیت هایی دارند و برای حین مسافرت باید آب رودخانه را برای مصرف به همراه ببرند و سعی کنند در نزدیکی آب جاری رودخانه قرار بگیرند و برای دسترسی به غذای پاک نیز با مشکلاتی مواجه می شوند. این امور باعث می شود که روحانیان حتی المقدور سفر نکنند و یا برای سفر تمهیدات خاصی را در نظر بگیرند.
تمام این امور زهدی را به زندگی روحانیان تحمیل می کند که خواه ناخواه ایشان را از زندگی دنیوی و تفنن های معمول زندگی دنیوی جدا می کند و انتظامی را بر زندگی ایشان بار می کند. انتظامی که مشابه آن را می توان در انواع زندگی رهبانی مشاهده کرد. روحانی مندائى راهبی است که نه درون دیوارهای دیر بلکه توسط قواعد پاکی و طهارت محصور شده است .
2- هجرت از تاریکی به نور: نگاهی به مناسک انتصاب روحانیان
با توصیفی که از موقعیت و وضعیت روحانیان در جامعه مندائی آورده شد، همان طور که می توان انتظار داشت روحانی شدن کار ساده ای نیست و گذار از لایه عام جامعه مندائی به لایه ممتاز روحانیت، حرکتی پیوسته نبوده و مشخصا فرآیند منسکی ویژه ای در این بین وجود دارد. اگر چه این مناسک برای امور مختلفی اجرا می شوند، ولی در همه آنها می توان شباهت های ساختاری ای را مشاهده کرد.
یکی از این شباهت ها، تایید مناصب بالاتر است که بدون وجود این تایید اصولا صلاحیت فرد به رسمیت شناخته نمی شود و این تایید صلاحیت، رفتاری متواضعانه نسبت به مناصب بالاتر را از جانب داوطلب ایجاد می کند، به طوری که نقش داوطلب اقتضای این تواضع و فرمانبرداری از مناصب بالاتر را دارد و امتناع از ایفای این نقش منسکی در واقع به معنای منتفی شدن منسک است .
داوطلب نمی تواند در سلسله مراتبی که خود منقاد و مطیع آن نیست جایی برای خود دست و پا کند. شباهت دیگر، ریاضت و سختی ای است که در هر مناسک پاگشایی که هدف آن ورود داوطلب به جرگه افراد ممتاز است، تعبیه شده است . سختی و ریاضتی به هدف ایجاد وفاداری گروهى، آموزش دانشی بسته به روی غیر، و یا ایجاد تجربه ای تغییر دهنده (رجوع کنید به 2000:3 -182 Bowie). با تعبیه این تمهیدات آنچه را داوطلب به دست می آورد، چیزی ارزنده خواهد دانست و موقعیت جدید خود را موقعیتی ماهیتا متفاوت خواهد یافت که تغییری ماهوی در وی ایجاد کرده است .
این سختی ها و ریاضات بهایی است که فرد برای موقعیتی ممتاز باید بپردازد و بدون آنها بیم آن می رود که اهمیت و ارزش آنچه را یافته در نیابد.
پیوستن به جرگه افراد ممتاز همیشه فرآیندی منسکی است . اگر چه ممکن است این منسک در لفافه لزوم کسب صلاحیت، توانایی یا دانش پیچیده شود و به صورت امری منطبق با عقلانیت صوری نمایانده شود، اما مشروعیت یک موقعیت ممتاز اصولا با گذر از خلال مناسکی ایجاد می شود که سختی هایی متناسب با امتیازات دارد.
مناسک انتصاب روحانیون هم در دین مندائی منسکی است که علاوه بر احراز صلاحیت های غیر اکتسابی - مثل سلامت و کمال بدنی و پاکی نسبی به آموزش های ویژه ای هم نیاز دارد.
آموزش هایی در ارتباط با شناخت و تسلط بر متون دینی و نیز شیوه اجرای مناسک و قوانین شرعی . اما پایان این آموزش ها به معنای پایان کار نیست . لازم است که داوطلب پس از آمادگی در مناسک ویژه ای شرکت کند، مناسکی نسبتا طولانی و پیچیده که طی آن تحول ماهوی داوطلب از شخصی عامی به شخصی روحانی صورت می گیرد.
به شخصی که برای منصب روحانیت و ترمیدا شدن در نظر گرفته شده اشولیا گفته می شود. اشولیا می باید که نزد روحانیان - یا یک یلوفای خبره به آموزش خط و زبان مندائی بپردازد و متون دینی به ویژه متونی را که مرتبط با مناسک دینی هستند به خوبی بیاموزد و بر آنها مسلط شود.
امروزه به علت قلت تعداد روحانیان ایران (تنها سه نفر) و نیاز به روحانی شدن داوطلب های جدید برای کمک به اجرای مناسک و امور دینى، و از طرف دیگر کمبود داوطلب های مصمم، اشولیاها با آموزش هایی در حد روان خوانی متون دینی و دانستن معنای آنها و آشنایی با اجرای مناسک و اوراد مربوطه، برای ترمیدا شدن پذیرفته می شوند. پس از اتمام آموزش و آمادگی اشولیاها برای روحانی شدن زمان اجرای مناسک روحانی شدن مشخص می شود.
برای انجام مناسک ماه های گرم سال در نظر گرفته می شود. زیرا در مرحله ای از مناسک لازم است که برای مدت 60 روز اشولیا - که دیگر ترمیدا محسوب می شود - روزی سه بار در آب جاری طماشه کند که مسلما برای این کار لازم است که هوا وضعیت مناسبی داشته باشد.
مناسک روحانی شدن همان طور که انتظار می رود همچون مناسک دیگر مندائی مناسکی نمادین با دلالت هایی به کیهان شناسی مندائی است .
برای انجام این مناسک حداقل حضور یک روحانی ترمیدا- یا یک گنزورا و چند ترمیدا - و نیز حضور چند حلالی ضروری است .
مناسک روحانی شدن و احراز منصب ترمیدایی در بعد از ظهر یک روز شنبه آغاز می شود. نام این مناسک اتراصا اد تاغا و به معنای تاجگذاری است . برای این مناسک محلی را در کنار رودخانه در نظر می گیرند و در این محوطه کلبه ای به نام اندرونا می سازند. اندرونا کلبه ای است مکعبی شکل که با استفاده از چند تیرک نئین ساخته می شود و در سقف آن هم چند نی قرار می دهند و روی آن را با پارچه ای آبی رنگ می پوشانند. اندرونا طوری ساخته می شود که در آن رو به سمت اواثر-شمال - باشد.
قبل از انجام مناسک باید اشولیا دوباره تعمید شود، تمام افرادی هم که در این مناسک نقش دارند چه روحانی و چه حلالی می بایست تعمید شوند. ظروف مورد استفاده نیز تعمید می شوند و مواد خوراکی قابل شستشو را نیز طماشه می کنند. به این ترتیب سطح طهارت برای انجام این مناسک ارتقاء پیدا می کند.
سپس اشولیا به همراه دو اشکندا، دم در اندرونا بر روی کرسی هایی می نشیند و به فرمان ربی (مربی اشولیا) به خواندن کتاب سیدرا ادنشماثا مبادرت می کند. بعد از قرائت کتاب، به همراه اشکنداها وارد اندرونا می شود و به طور آئینی سؤال هایی از متون دینی و مناسک دینی از او می پرسند. در بیرون اندرونا به طور همزمان حداقل هفت دختر باکره نیز به دوختن و آماده کردن تاغا برای ترمیدای آینده مبادرت می کنند و این کار را تا غروب آفتاب ادامه می دهند و حداقل 24 و حداکثر 30 عدد تاغا درست می کنند. به این ترتیب برای تهیه تاغا که بخش مهمی از لباس آئینی روحانیان است، از دختران باکره ای استفاده می شود که به خاطر حیض ندیدن و باکرگی کاملا پاک و بی نقا هستند.
در صبح روز یکشنبه کلبه دیگری شبیه به اندرونا و در رو به روی آن ساخته می شود که در آن رو به جنوب است و لذا موقع ورود به آن شخص رو به شمال -اواثر- قرار می گیرد. سقف این کلبه دوم با پارچه ای سفید پوشانده می شود و کمی محکم تر از اندرونا ساخته می شود، چرا که مدت زمان بیشتری مورد استفاده قرار خواهد گرفت . به این کلبه دوم اشخنتا گفته می شود.
با فرا رسیدن شب اشولیا و برگزار کنندگان باید در اندرونا تا صبح بیدار بمانند. آن طور که گفته می شود بیدار ماندن در شب بیش از هر چیز برای جلوگیری از احتلام است که وقوع آن تمام مراسم را باطل می کند.
صبح روز بعد که روز یکشنبه است، اشولیا به همراه گنزورا از اندرونا خارج می شوند و به طرف اشخنتا می روند. قبل از ورود به اشخنتا، اشولیا به همراه دو اشکندا مانند روز قبل دم در اشخنتا بر کرسی هایی می نشینند و اشولیا از کتاب سیدرا ادنشماثا قرائت می کند، هنگام رسیدن به بوثه های ویژه اى، انگشتر شوم یاور زیوا که انگشتر ویژه روحانیان است و نیز عصای مخصوص روحانیان به نام مرگنه به وی اهدا می شود. سپس اشولیا مجددا تعمید می شود و گنزورا کتاب گنزاربا را بالای سر او نگهداشته وارد اشخنتا می شود و رسته اش را تعویض کرده و در همین هنگام تاغا نیز روی سرش و زیر دستار قرار می گیرد. از این زمان تا مدت یک هفته اشولیا گنزورا نباید که رسته را از تن خارج کنند و در تمام این مدت یک هفته ایشان در اشخنتا به سر می برند و حداقل باید خورد و خوراک و خواب ایشان در اشخنتا باشد و حتی اجازه خواب کامل هم ندارند. در این مدت هم برای جلوگیری از احتلام نمی بایست که بخوابند و فقط می توانند چرت های کوتاه بزنند. در طول این مدت اشولیا معمولا مشغول مطالعات دینی است و باید در هر براخه بوثه های اضافه ای را که برای براخه در ایام مختلف هفته در کتاب انیانی قید شده قرائت کند و قبل از هر براخه باید یک بار طماشه کند و بعد رشامه کند. بعد از این که در روز یکشنبه اشولیا و همراهانش وارد اشخنتا شدند، اندرونا توسط حلالی ها تخریب می شود. حرکت از اندرونا با سقف آبی رنگ به اشخنتا با سقف سفید به طور مشخص نمادی از حرکت به سوی نور است و دلالتی بر تغییر موقعیت داوطلب از موقعیت دنیوی به موقعیت قدسی و نورانى.
در تمام مدت یک هفته سکونت اشولیا و گنزورا در اشخنتا، مردم در محوطه حضور دارند و شاهد انجام مناسک هستند و به این نحو این یک هفته نه نوعی انزوا و اعتکاف بلکه مناسکی در پیش روی مردم است . گویا می بایست که مشروعیت اقتدار آتی داوطلب به نوعی به تایید وجدان جمعی مؤمنان نیز برسد.
بعد از گذشت یک هفته در یکشنبه هفته بعد، اشولیا به عنوان تبرک و امتحان، روحانی همراه را تعمید می دهد و از این زمان او دیگر یک روحانی رسمی تلقی می شود و در پایان اشخنتا برچیده می شود.
اما هنوز این مناسک پایان نیافته است و از این روز اشولیا می باید به مدت 60روز مرحله بعدی مناسک را طی کند. این مرحله شامل 60 روزی است که اشولیا -که حالا یک ترمیدا است می باید در شرایطی کاملا پاک به عبادت و نیایش های مقرر بپردازد. البته اگر در حین این 60 روز به روزهای امبطل که انجام مناسک در آن جایز نیست برخورده شود، این ایام جزو این 60 روز محسوب نمی شوند.
طی این 60 روز روحانی جدید در هر براخه روزانه اشکندایش (شاهد) تعمید می شود و در روز یکشنبه یک مراسم مسقتا به نام ربی اش (مربی اش ) انجام می دهد که مناسکی به همراه ذبح آئینی کبوتر و صرف آئینی خوراکی های ویژه و قرائت بوثه هایی مخصوص است که بعد از این، روحانی رسما جزو جرگه روحانیان قرار می گیرد.
مناسک روحانی شدن، سختی و انتظام شدید و اقناع مردم برای مشروعیت، به همراه نمادگرایی حرکت از ظلمت به نور و طهارت کامل به هم می آمیزند تا منصبی روحانی در جایگاهی ممتاز به لحاظ دینی منصوب شود.
بین روحانیان و مردم عامی در دین مندائی یک شکاف وجود دارد و اینان در یک پیوستار قرار نمی گیرند. ماهیت روحانیان ماهیتی نورانی است و هم طراز ملکاها یا موجودات نورانی قرار دارند. این ماهیت ویژه روحانیان است که به آنها اجازه می دهد بتوانند به منزله حاملان قدرتی الهی به تعمید بپردازند و عقد ازدواج را ببندند، یعنی کارهایی را انجام دهند که مردم عادی هیچگاه قادر به انجام آن نیستند.
این شکاف حاکی از تفاوت ماهوی روحانی با مردم عادی است، بنابر این هر چقدر هم مردم عادی متدین و مؤمن باشند، هر چقدر که نیکوکار و مخلص باشند نمی توانند به مرتبه یک روحانی برسند، چرا که اصولا مردم عادی با روحانیان در یک پیوستار نیستند. برای نیل به مقام روحانیت باید از یک شکاف گذر کرد، شکافی که گذر از آن به یک جهش نیاز دارد، جهشی کرکگوری که با تغییر ماهیت فردی همراه است . گویا با اجرای مناسک انتصاب روحانیان نوعی جادو رخ می دهد، جادویی سفید که همچون کیمیا حاصل آن تغییری در ماهیت فردی است .
مناسک انتصاب روحانیان یا اتراصا اد تاغا که توصیف آن در بالا آمد، منسک اصلی درآمدن به جرگه روحانیان است، و به منزله دروازه ورود به دورن روحانیت است . اما درون روحانیت هم سلسله مراتبی وجود دارد و مرتبه بعدی در این سلسله مراتب، مرتبه گنزورا است . گنزورا در لغت به معنای صاحب گنج است . مقدس ترین کتاب دینی هم گنزاربا -گنج بزرگ است، و شامل علوم الهی است که مقدس ترین دانش قلمداد می شوند. پس گنزورا که صاحب گنج است، بالاترین آگاهی را از این علوم الهی دارد. او مفسر و مبین شریعت است و صاحب نظر و دارای قدرت رای (فتوا).
برای اینکه ترمیدا به رتبه گنزورا ارتقاء یابد مناسکی وجود دارد که می بایست انجام بگیرد. اما این مناسک در قیاس با مناسک اتراصا اد تاغا موجزتر است . در این جا هم به علت نبود نظام آموزشی منسجم برای روحانیان که خود ناشی از تعداد اندک ایشان در ایران است، آموزش ها و کسب مهارت های لازم به صورت غیر نظام مند صورت می گیرد. بعد از کسب صلاحیت برای این مقام و تایید صلاحیت ترمیدا توسط گنزورا، مناسکی به نام مشا دخیا به معنای روغن پاک، انجام می شود.
در مناسک مشا دخیا حضور گنزورا لازم نیست و ترمیدا با یک اشکندا (یک حلالی به عنوان شاهد) به انجام این مناسک مبادرت می کند. ابتدا می بایست که فردی محتضر را که فردی متدین باشد - ترجیحا حلالی بیابند، و مرد یا زن بودن این محتضر هم فرقی ندارد.
سپس ترمیدای داوطلب و اشکندایش توسط روحانی دیگری تعمید می شوند و رسته نو می پوشند. سپس ترمیدا و اشکندا در مندی اصیل (که آب جاری دارد) طی مناسکی و انجام رهمی هایی (دعاهایی )، باید کنجد را برشته کرده یا خرما بکوبند و روغن آن را بگیرند. این روغن در شیشه کوچکی ریخته می شود و ترمیدا بوثه هایی را بر روی آن قرائت کرده و آنرا تبرک می کند. در این شیشه کوچک را هم با یک گل سرخ می بندند. این شیشه حاوی روغن حال تبدیل به یک انگرتا به معنای "پیام " شده است . پیام تبدیل یک ترمیدا به یک گنزورا، که وصول این پیام به عالم نور به معنای قبول و تایید این منصب از جانب عالم نور است .
پس از این ترمیدا و اشکندا بر سر محتضر حاضر می شوند. تفاوتی ندارد که محتضر زن یا مرد باشد ولی می بایست که به محتضر لباس رسته پوشانده شده باشد و غسل او نیز انجام گرفته باشد.
ترمیدا سه قطره از روغن را روی لب های محتضر می ریزد و لب هایش را با نام دینی (ملواشه ) او مسح می کند. سپس در شیشه را با گل سرخ می بندد و به همراه قرائت بوثه هایی آن را در جیب کوچکی که در زیر یقه سمت راست رسته تعبیه شده قرار می دهد (این جیب می بایست که در همه رسته ها تعبیه شود)، و سپس در این جیب دوخته می شود.
سپس اشکندا با دست راستش، دست راست محتضر را می گیرد و ترمیدا هم دست خود را روی دست ایشان می گذارد. در این هنگام اشکندا بوثه هایی می خواند و طی آن از محتضر درخواست می شود که این پیام را به اواثر برساند.
مراسم مشادخیا در همین جا خاتمه می یابد و اگر محتضر فوت کند، ترمیدا دیگر یک گنزورا محسوب می شود و کفن و دفن میت نیز بر عهده ترمیدای داوطلب است . اما اگر محتضر فوت نکند روغن حاوی شیشه از جیب کوچک خارج می شود و روحانی با قرائت بوثه انگرتا، آن را به آب جاری می سپرد.
گویا تبدیل شدن به گنزورا منوط به ثبت آن در عالم نور است و به این ترتیب منصب گنزورا در عالم نور که عالم حقیقی است درج می شود، و او دیگر کارگزار عالم نور تلقی می شود: کسی که حکم انتصابش از جانب عالم نور- و خدا - تایید شده است. علی رغم این داعیه معنوی بزرگ، گنزورا دارای هیچ قدرت و اختیار دنیوی بر مردم نیست . او تنها مجری و مفسر شرع است و شرع مندائی امری است کاملا ماورائی که بیش از توجه به وضع قوانینی برای مناسبات بین فردى، به برقراری مناسبات فردی با عالم نور توجه دارد.
وظیفه مندائی پاک ماندن از شائبه مادیت است که با اخلاق و مناسک ممکن می شود، و روحانی پرچمدار اجرای مناسک و الهام بخش اخلاق است .
برگرفته از پایگاه صادقین