پادشاهان اساتیری ایران بخش چهارم
جمشید
دوران شهریاری جمشید عصر طلائی تاریخ ایران است.نام جمشید در گاتاها و یشت ها به چشم می خورد.در یشت های 5 ،9 ،13 ،15 و 17 و 19 از جمشید سخن می رود.مثلا"در یشت 15 چنین آمده است:"در حالیکه برفرازنای البرز کوه بر تخت زرین نشسته وبربالش زرنگار تکیه زده است،ایزد(ویو) هوا و باد را ستایش می کند و از او چنین می خواهد:این کامیابی را به من ده تو ای زبردست،که من در میان مردمان خورشیدسان باشم،که من در شهریاری خود چارپایان و انسان را فناناپذیر کنم،آبها و گیاههارا خنک نشدنی سازم وانسانها غذاهای زیان ناپذیر خورند.در یشت هفدهم نیز چنین آمده است:
"جمشید با همان ویژگی و صفت خاص در صدد است تا زندگی مردمان را خوش و خرم و دور از گزند سازد.اینبار بالای کوه هرا)البرز(به ستایش اشی و نگوهی (ایزد ثروت و دارائی)می پردازدو خواستار می شود تا به او توانائی بخشیده شود تا جهت مردم گله های پروار تهیه کند.تقاضا می کند طوری شود که مرگ از میان برخیزدوزندگی جانداران با جاودانگی قرین گردد.ونیزآرزو داردکه گرسنگی وتشنگی برافتد."
در کتاب سوم دینکرد نیز جمشید مورد ستایش قرار گرفته و با شاه گشتاسب مقایسه شده است.درکتاب هفتم دینکردازاقدام اجتماعی جمشید دایر بر تقسیم مردمان به چهار طبقه ی روحانیون،رزمیان،پیشه وران و برزگران سخن رفته است.
در ادبیات سانسکریت جمشید یکی ازخدایان قوم هند واروپائی بوده ولی پس از جدائی ایرانیان و هندیان،در اوستا و ودا عقاید دیگری درباره ی وی آورده شده است.تاریخ نگاران نیز از متون پهلوی یا ترجمه های آن متون تبعیت کرده اند که می توان طبری،بلعمی، حمزه ی اصفهانی،مسعودی،ثعالبی و ابن بلخی رااز آن زمره دانست
در جلد اول تاریخ یعقوبی،دوران پادشاهی جمشید هفتصد سال قید شده است.به موجب روایت مجمل التواریخ:"نام وی جم بود و چون بسیار خوش صورت بود،اورا جم شید(جم=بسیاری هر چیز و شید= خورشید) گفتند و او پسر تهمورث است،ولیکن برخی گویندکه برادرش بوده است."
بزعم عده ای از مورخان،جمشید نخستین کسی است که به پزشکی پی برده و در بهداشت مردم کوشیده است.از جمله آنکه گرمابه را او به مردم سفارش کرده و یاد داده است. وی اولین فرداست که جاده ها و شوارع را در کوه و صحرا پدید آورده و شراب انگور در دوران او تهیه شده است.به قول طبری مدت سلطنت
جمشید 617 سال در راه خدا گام برداشت و سلطنت کرد و مدت عمرش هزار سال بود.همه ی مورخان و نیز شاهنامه در مورد هزار سال مدت عمر جمشید اتفاق نظر دارند.
محمدبن جریر طبری از شاهنامه نقل می کند که پس از فرار ضحاک جمشید زمانی چند بطور ناشناخته در جهان سرگردان بود.وی در نواحی سیستان سکونت گزید و دختری از مردم آنجارابه زنی گرفت و از آن دختر پسری متولد شد و از آن پسر به ترتیب لهراسب وگرشاسب و زال و رستم بوجود آمد.
برخی می گویند که چون جمشید از عدت و صولت لشکر ضحاک آگاه شد و دانست که در برابر او تا مقاومت ندارند،فرار اختیار کرد و باقی عمر را دورازآدمیان در غاری بسرآورد.بقول طبری وبلعمی ضحاک او را گرفته اره بر سرش نهاد و تا پا بدونیم کرد.واین به زمانی بود که هفتصد سال از پادشاهیش می گذشت.