ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جمشید پادشاه‌ افسانه ‌ای‌» ثبت شده است

مشی و مشیانه

سوشیانت | چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

نخستین انسان ها

مشی و مشیانه را در زبان ها و منابع گوناگون با نام های کمی متفاوت معرفی کرده اند. در تاریخ مسعودی «مهلا و مهلیانه»، در تاریخ طبری «ماری و ماریانه» و در زبان خوارزمی «مرد و مردانه» نامیده شده اند. هم چنین با نام های مشیگ و مشیانگ، ملهی و ملهیانه، مش و ماشان، میشی و میشانه، میشا و میشانی، مشه و مشیانه، مشی و مشانه، مهلا و مهلینه ، نیز نامیده شده اند.

  • سوشیانت

پادشاهان اساتیری ایران بخش چهارم

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

جمشید

دوران شهریاری جمشید عصر طلائی تاریخ ایران است.نام جمشید در گاتاها و یشت ها به چشم می خورد.در یشت های 5 ،9 ،13 ،15  و 17 و 19 از جمشید سخن می رود.مثلا"در یشت 15 چنین آمده است:"در حالیکه برفرازنای البرز کوه بر تخت زرین نشسته وبربالش زرنگار تکیه زده است،ایزد(ویو) هوا و باد را ستایش می کند و از او  چنین می خواهد:این کامیابی را به من ده تو ای زبردست،که من در میان مردمان خورشیدسان باشم،که من در شهریاری خود چارپایان و انسان را فناناپذیر کنم،آبها و گیاههارا خنک نشدنی سازم وانسانها غذاهای زیان ناپذیر خورند.در یشت هفدهم نیز چنین آمده است:

"
جمشید با همان ویژگی و صفت خاص در صدد است تا زندگی مردمان را خوش و خرم و دور از گزند سازد.اینبار بالای کوه هرا)البرز(به ستایش اشی و نگوهی (ایزد ثروت و دارائی)می پردازدو خواستار می شود تا به او توانائی بخشیده شود تا جهت مردم گله های پروار تهیه کند.تقاضا می کند طوری شود که مرگ از میان برخیزدوزندگی جانداران با جاودانگی قرین گردد.ونیزآرزو داردکه گرسنگی وتشنگی برافتد."

  • سوشیانت

داستان ضحاک و فریدون

سوشیانت | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۷ ق.ظ | ۰دیدگاه

ضحاک

ضحاکاز پادشاهان اسطوره‌ای ایرانیان است. درشاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش به ایران می‌تازد وجمشید را می‌کشد و بر تخت شاهی می‌نشیند. با بوسهٔ ابلیس،بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ابلیس به دست یاری او آمده و می‌گوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد.

و بدین‌سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا می‌کشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا می‌خیزد، چرم پارهٔ آهنگری‌اش(درفش کاویانی‌) را بر می‌افرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک می‌خواند. فریدون ضحاک را درالبرز کوه (دماوند) به بند می‌کشد

  • سوشیانت

نوروز کهن ترین جشن گیتی

سوشیانت | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۲۷ ق.ظ | ۰دیدگاه

نوروز باستانی ترین جشن دنیا


     نوروز جشنی است باستانی ، که هزاران سال پیشینه دارد . نوروز نه تنها در فرهنگ و تاریخ ما و ملل و کشور های همسایه و هم ریشه با ما پر سابقه ترین جشن است ، بل اصلاً در جهان نیز هم طرازی ندارد .

به قرار اسطوره های ویدا و اوستا  ، جشن نوروز در زمان یما ( جمشید ) سرسلاله شاهان پاراداتا یا پیشدادیان بلخ بنیاد یافته است . این اسطوره ها به هزاران سال پیش بر می گردند  و تثبیت وجود شخصیت های اسطوره یی و زمان وقوع رویدادها در آن ها تا کنون ممکن نشده اند  . و اما در روایات قدیمی از پنج تا هفت هزار سال و بیشتر از آن تذکر رفته است .

در یکی از روایات آمده است که چون یما بر اورنگ شاهی نشست ، با دیوان به جنگ پرداخت ، آنان را شکست داد و تابع کرد و به فرمانبرداری و کار مجبورشان کرد . یمای درخشان دیوان را بفرمود تا کان ها بکنند و جواهرات برون بیاورند و به قعر دریا ها بروند و گوهر ها برون نمایند و مردمان را راه ثروت بیاموزند ، عطر های خوشبو فراهم بکنند و جامه های رنگین ببافند .

  • سوشیانت

ضحاک

سوشیانت | دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۳ ب.ظ | ۰دیدگاه
ضحاک

داستان ضحاک با پدرش: 
ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام« مرداس» بود. اهریمن که در جهان جز فتنه و آشوب کاری نداشت کمر به گمراه کردن ضحاک جوان بست. به این مقصود خود را به صورت مردی نیکخواه و آراسته درآورد و پیش ضحاک رفت و سر در گوش او گذاشت و سخنهای نغز و فریبنده گفت. ضحاک فریفته او شد. آنگاه اهریمن گفت: « ای ضحاک، می خواهم رازی با تو درمیان بگذارم. اما باید سوگند بخوری که این راز را با کسی نگویی.» ضحاک سوگند خورد. 
اهریمن وقتی مطمئن شد گفت: « چرا باید تا چون تو جوانی هست پدر پیرت پادشاه باشد؟ چرا سستی می کنی؟ پدرت را از میان بردار و خود پادشاه شو. همه کاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.» 

  • سوشیانت

نگاهی به آئین‌های نوروزی در گذر تاریخ

سوشیانت | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ | ۰دیدگاه

 آئین‌های نوروزی در گذر تاریخ

زن‌ شرقی، زن‌ ایرانی‌ ام، هویت‌ فرهنگی‌ بالنده‌ دارم. قرنهاست‌ مشتاقانه‌ راهی‌ دراز، پرنشیب ‌و فراز، پیموده‌ام. کوله ‌باری‌ سرشار از گوهرهای‌ فرهنگیِ دلپذیر و خواستنی‌ دارم. باز هم‌ در نوروز کوله‌ بار خویش‌ می‌گشایم. پر توانم، پر تلاش؛ همه‌ ذرات‌ وجودم‌ شوق‌ است. باز هم‌ برآنم‌ تا آیینی‌ کهن‌ از نو برپا کنم. چون‌ طبیعت‌ حیاتی‌ دوباره، تولدی‌ دیگر دارم. خستگی‌ ره، غبار از تن‌ می‌زدایم؛ شادمانم. روی‌ به‌ گلاب؛ و خانه‌ و هر آنچه‌ باشد به‌ آب‌ زلال‌ می‌شویم. چشم‌ دل‌ بر نعمت‌های‌ الهی‌ می‌گشایم. چون‌ گیاه‌ سر از خاک‌ بر می‌دارم. نماز می‌‌گزارم. سالهاست‌ در نوروز هر آنچه‌ هست‌ می‌‌شویم. جامه ‌ای‌ ساده‌ می‌دوزم. خوراکی‌ مطبوع‌ می‌پزم. غبار می‌‌زدایم، خانه‌ می‌آرایم. سفره‌ می‌چینم، سبزه‌ می‌‌رویانم. دستانم‌ از زر خالی‌ است‌ اما از مهر و صفا سرشار است‌ و سالهاست‌ با همین‌ دست‌ها، آیین‌ دوره‌ باستان‌ نگه‌ داشته‌ام.
سفره‌ هفت‌ سین‌ را می‌‌گسترانم. ماهی‌ سرخ‌ کوچکی‌ در تنگ‌ آب‌ رها می‌کنم. نارنجی‌ خوش ‌رنگ‌ و بو در کاسه‌ آب‌ می‌اندازم‌ تا در لحظه‌ تحویل‌ سال‌ به‌ چرخش‌ آن‌ بنگرم‌ و زیر لب‌ زمزمه‌ کنم: دور گردون‌ گر دو روزی بر مراد ما نگشت دائماً یکسان‌ نباشد حال دوران غم‌ مخور... سیب‌ سرخی‌ که‌ نشان‌ از مهر و محبت‌ دارد در برابر آیینه‌ می‌نهم‌ تا مهرمان‌ افزونتر شود؛ و هفت‌ گونه‌ گیاه‌ و خوردنی‌ دستچین‌ شده‌ در سفره‌ می‌‌چینم‌ تا رونق‌ و برکت‌ سفره‌مان‌ افزون‌ شود.

  • سوشیانت
تحلیل آمار سایت و وبلاگ