ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

پادشاهان اساتیری ایران بخش نخست

سوشیانت | دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۷ ب.ظ | ۰دیدگاه

کیومرث پادشاه اساتیری

با توجه به اسناد تاریخی ایران کهن و به ویژه شاهنامه که غنی‌ترین منبع تاریخی مکتوب است پی برده می‌شود که دوران کیومرث یکی از مهمترین دوره‌های تاریخی این سرزمین است.

براساس قصه های شاهنامه در گذشته های دور انسان ها میان کوه ها زندگی می کردند. در آن موقع که کسی لباس پوشیدن بلد نبود و مردم برهنه زندگی می کردند، کیومرث لباس پوشید و لباس پوشیدن را به فرزندانش و بقیه انسان ها یاد داد. کیومرث و یارانش لباسی از پوست پلنگ می پوشیدند. کیومرث برای خودش در کوه مسکنی درست کرد. او اولین کسی در جهان بود که تاج بر سر گذاشت و حکومت تشکیل داد.

کیومرث همچنین به زندگی مردم نظم داد. به عنوان مثال غذا خوردن مردم که موقع مشخصی نداشت به صورت وعده های غذایی ناهار و شام تنظیم شد.

کیومرث انسان درستکاری بود و نه تنها انسان ها بلکه جانوران هم از سراسر ایران به سوی او آمدند. او پادشاه خوبی بود و همه دد و دام و جانوران و هرچه در گیتی بود مطیع اوامر او بودند. وی پسر زیبایی به نام سیامک داشت که خیلی مورد توجه و علاقه پدر بود.

واژه شناسی

کیومرث یا گیومرث در فارسی، گیومرت یا گیومرد در پهلوی، گَیومَرَتَن در اوستایی نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مَزدَیَسنیان و نخستین شاه در شاهنامه است.گیومرث در زبان اوستایی از دو جز گَیو (به معنی زندگانی) و مَرَتَن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافته‌است.
در دوردست‌های تاریخ، یعنی کمابیش 6700 سال پیش از میلاد، کیومرث موفق می‌شود به طایفه ایرها {ایرانیها} موجودیت بخشیده و حدود قلمرو آنان را روشن کند.
این گفته بدان معناست که ایرانیان در زمان کیومرث، دولت تشکیل داده‌اند. پس همین جا و پیش از ورود بیشتر به بحث، باید گفت که دست‌کم دارای تاریخ برپایی دولت به هزار سال پیش میرسد.
خود واژه کیومرث «که در پهلوی در ریخت گیومرت به کار میرفته است، در اوستا، گَیَ مَرِتَن بوده است» که به معنی «زندگانی میرا» میباشد. چنانکه بلعمی نیز مینویسد: معنی کیومرث زنده گویای میرا است.

کیومرث در اوستا

گویا در یکی از نسکهای مفقود اوستا(ی ساسانی) به نام «چهرداد» سرگذشت کیومرث به تفصیل آمده بود. خوشبختانه خلاصهٔ این نسک در کتاب پهلوی دینکرد آمده‌است. گیومرث در اوستا با صفت "نخست‌اندیش" آمده‌است زیرا نخستین کس است که پیام اهورامزدا را دریافت کرد. در فروردین یشت بند 87 نیز آمده که: «فروَهر کیومرث را میﺳتاییم که نخستین کسی است که به گفتار و آموزش اهورهﻣزدا گوش فرا داده و کسی است که اهورهﻣزدا از او خاندانﻫای کشورهای آریایی و نژاد کشورهای آریایی را آفریده است.»

در باورشناسی ایرانی، نخستین مرد (=انسان) کیومرث است. کیومرث در کرانه چپ از رود سپند و نیکوی «دائیتی» در ایرانویچ آفریده شد و گاو یکتا آفرید در کرانه راست.بر اساس باور بسیاری، کیومرث و دو جانشین او یعنی هوشنگ و تهمورث اساس تمدن ایران‌زمین را گذاشته‌اند و در باور گروهی از ایرانیان کیومرث همان حضرت آدم است.
محمدبن جریر طبری درباره کیومرث و جانشینانش می‌نویسد:
مردمان را اختلاف هست به  گاه کیومرث اندر، و هر کسی چیزی همی‌گویند گروهان عجم گویند که او آن است که آدمش خوانند و خلق از اوست.
با وجود این جالب است که شاهنامه همچون سایر موارد حقیقت راستین را می‌گوید که به دور از پندار و آرزو و خیال و اوهام است و کیومرث را نیز همانگونه که بوده است، می‌نمایاند:
در شاهنامه کیومرث همانگونه نشان داده شده که در فروردین یشت از وی نام برده شده است. در شاهنامه او، نه نخستین انسان است و نه کسی که «مردمان جهان از تبار او پدید» آمدند. بلکه نخستین کسی است که در میان ایرها به کدخدایی می‌رسد.

جان کلام و اصل موضوع نیز همین است. واقعیت امر این است که کیومرث نماد دوره‌ای از تاریخ طولانی ایران می‌باشد. دوره‌ای است که به نوبه خود دارای اهمیت است. از آن رو که در این دوره ایرانیان پس از استقرار در فلات ایران می‌توانند در این سرزمین دولت برپا کنند. این دوره که به نام شاخص‌ترین فرد آن (کیومرث) است. دوره سازماندهی و نظم و سامان دادن به مردمان ایرانی و تشکیل کشور است.

سپس با توجه به بیت‌های دیگر که آغاز مقاله آورده شد این نیز معلوم می‌شود که در این دوره هنوز نیاکان ما در فلات مقدس ایران کوه‌نشین و یا غارنشین بوده‌اند. و سپس پیشرفت‌هایی می‌شود و از جمله اینکه ایرها پوشش ویژه‌ای برای خود خلق می‌کنند.

آن کارهای بزرگ و با شکوه که در زمان کیومرث و یا به بیان بهتر در زمانه نامیده شده به این عنوان انجام گرفته، چنان اهمیتی داشته است که در گذر زمان و اندیشه مردمان ایران رنگ آسمانی و خدایی گرفته است. آنگاه وجود برخی نشانه‌ها و رویدادها هم آن اندیشه‌های فرازمینی را استوارتر ساخته است. به عنوان مثال: «در باورشناسی باستانی کوه چونان بلندترین و نزدیکترین جای به آسمان، ارزشی نمادین و آئینی داشته است. از آن است که هر یک از پیامبران بزرگ با کوهی نامور در پیوند است و در آن کوه با خداوند راز گفته است و به پیامبری برانگیخته و برگزیده آمده است:

از این رو هنگامی نام کیومرث با کوه آمده است:

                      کــیومرث شــد بر جهان کدخـدای
                                                                نخستین، به کوه اندرون ساخت جای

تصورات خیال‌گونه از این  نوع بیشتر باور مردمان گردید.در آغاز هزاره‌ای که به نام کیومرث که شاخص‌ترین فرد آن هزاره نام گذاری شده، ملت ایران شکل گرفته است، یا به گفته دیگر، طوایف ایرها به رهبری فردی به نام کیومرث با یکدیگر متحد شده که در پناه این یگانگی، توانسته‌اند قلمرو خود را مشخص کنند.

گیومرث در متون پارسی میانه

در متون پهلوی آمده‌است که هرمزد کیومرث را در گاهنبار ششم (ششمین و آخرین دورهٔ آفرینش) آفرید و این آفرینش هفتاد روز به طول انجامید. بلندای کیومرث شش نای، و درازا و پهنای او به یک اندازه بود. کیومرث به مدت سه‌هزارسال پس از خلقت بی‌حرکت بود و وظایف دینی انجام نمی‌داد ولی به آن می‌اندیشید. تا اینکه اهریمن به همراهی دیوان بر جهان تاخت از آن پس کیومرث فناپذیر شد و پس از آن تازش به مدت سی‌سال بزیست. چون کیومرث مرد بر سمت چپ افتاد و نطفهٔ او بر زمین ریخت. ایزد نریوسنگ نگهبانی دوسوم آن و سپندارمذ نگهداری یک‌سوم آن را بر عهده گرفت. از نطفهٔ کیومرث نخستین جفت مردمان به صورت دو شاخه ریواس روییدند. نام این جفت به صورتهای مختلف آمده‌است: «مشی و مشیانه»، «مشیگ و مشیانگ»، «مرد و مردانه» و .... تمام مردم از فرزندان مشیگ و مشیانگ هستند. هرچند در متون پهلوی تکیه بر نخستین‌انسان‌بودن گیومرث است ولی اشاره به پادشاهی او نیز شده‌است. برای نمونه در دینکرد به او لقب «گرشاه» به معنی شاه کوهستان داده شده‌است.

مهری از زمان ساسانیان موجود است که کیومرث را نشان می‌دهد که پاها و بدن پشمالو و چهره‌ای میان انسان و حیوان دارد و حیوانات در کنار او هستند.

گیومرث در شاهنامه

گیومرث در شاهنامه نخستین پادشاه دانسته شده‌است که سی سال شهریاری جهان را بر عهده داشت. در شاهنامه نیز مانند متون پهلوی به کوه‌نشینی کیومرث اشاره شده‌است:

که چون نو شد او بر جهان کدخدای

 

نخستین به کوه‌اندرون ساخت جای

به علاوه او کسی‌است که پلنگینه (به معنی کلی‌تر پوست جانوران) بر تن می‌کند و کشاورزی هم در زمان شهریاری او آغاز می‌شود:

سر بخت و تختش برآمد به کوه

 

پلنگینه پوشید خود با گروه

...

ازو اندر آمد همی پرورش

 

که پوشیدنی نو بُد و نو خورش

از بعد از شاهنامه دیگر چندان نامی از کیومرث در ادبیات فارسی نمی‌بینیم. کیومرث هرگز به شهرت شهریاران بزرگ بعدی چون جمشید و فریدون نرسید.

در شاهنامه کیومرث فرزندی دارد سیامک نام، که به دست فرزند اهریمن یعنی دیو سیاه (در زمان حیات کیومرث) کشته می‌شود.کیومرث از این ماجرا غمگین میﺷود و پسر سیامک با نام هوشنگ را با لشکری به جنگ دیو میﻓرستد و پس از گرفتن انتقام خون سیامک، روزگار کیومرث به سر میﺭسد.

داستان سیامک

کیومرث  هیچ دشمنی به جز شیطان نداشت. شیطان به کیومرث حسادت می کرد. شیطان فرزندان زیادی داشت. اما به این نتیجه رسید که یکی از فرزندانش که مثل گرگ قوی و شجاع بود را به جنگ کیومرث بفرستد. شیطان سپاهی از دیوها و جادوگرها برای فرزندش درست کرد. کیومرث هم پسرش سیامک را که خیلی دوستش داشت و از جداییش هم خیلی می ترسید آماده جنگیدن با دیو سیاهی که فرزند شیطان بود کرد.

کیومرث در دلش آگاه بود که چه اتفاقی می افتد. هنوز سپاه سیامک حرکت نکرده بود که سروش ایزدی مانند پری ای در لباس چرم پلنگ ظاهر شد و درباره عاقبت سیامک به کیومرث گفت.

با این حال سیامک به جنگ دیو رفت. او لباسی از چرم پلنگ پوشید. چون در آن زمان زره وجود نداشت. پسر دیو سیامک را بالای سرش برد و او را بر زمین کوبید و با چنگالش سینه او را درید و سیامک از دنیا رفت.

با شنیدن خبر مرگ سیامک، کیومرث عزادار شد و از گریه چشمانش سرخ شد. سپاهش هم همه گریان شدند. کیومرث و بقیه از انسان ها تا جانوران درنده و پرندگان با سوگواری به کوهی که کیومرث در آن زندگی می کرد رفتند. یک سال کیومرث و انسان ها و جانوران از غم سیامک در کوه با هم نشستند تا این که از کردگار پیام رسید:"دیگر زاری نکن. به هوش بیا. سپاهی درست کن و به فرمان من آن دیو بدکار را نابود کن."

با این پیام کیومرث اشک هایش را پاک کرد و دیگر از فکر گرفتن انتقام سیامک شب و روز خواب و آرامش نداشت.

انتقام

سیامک فرزندی به نام هوشنگ داشت که بسیار باهوش بود و برای کیومرث یادگار سیامک فرزندش بود.  وقتی کیومرث تصمیم گرفت با دیو بجنگد، چون خودش پیر شده بود هوشنگ را مأمور جنگ با او کرد. تمام موجودات از انسان ها گرفته تا پریان و شیر و پلنگ و پرندگان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. هر کدام از جانوران سپاهی درست کردند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. هوشنگ هم خودش را به دیو سیاه رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

وقتی کیومرث مطمئن شد که دیو سیاه نابود شده و انتقام سیامک گرفته شده است از دنیا رفت. به این ترتیب اولین شاه جهان مرد و هوشنگ به جای او نشست.


بن مایه

1.تاریخ بلعمی
2. بن دهشن
3.تاریخ ایران ـ  سرپرس ی سایکس
4. تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن ـ  دکتر هوشنگ طالع
5. نامه باستان ـ دکتر میرجلال الدین کزازی

6.بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران

7.صفا، ذبیح‌الله. حماسه‌سرایی در ایران

8.فردوسی. شاهنامه به تصحیح مصطفی جیحونی.

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ