ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

پادشاهی کیانیان ، سیاووش

سوشیانت | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ | ۱دیدگاه

سیاووش

سیاوش پسر کیکاووس است که به پهلوی سیاووخش(دارنده ی اسب سیاه گشن "نر")یا سیاووش خوانده میشود.در شاهنامه و روایات ملی،شرح حال سیاووش داستانی پر حادثه و دلکش است که با غم مرگش پایان می پذیرد.طبق معمول،اوستا جز نام و اشاراتی ناچیز،آگاهی دیگری از او بدست نمیدهد.و نیز هر چند در نامه های پهلوی سخن بیشتری از وی به میان می آید،ولی با اینحال مطالب ماخذ مزبور درباره ی شخص وی نیست،بلکه بیشتر به کنگ دژ(در اوستا)یا شهری مربوط میشود که به توسط او ساخته شده است.در اوستا نخستین موضعی که در آن نامی از سیاووش برده شده می شود،یشت سیزدهم است.دراین منبع از هشت کوی(شاه) که سلسله ی کیانیان را تشکیل می دهند یاد و به فروهرشان درود فرستاده شده است.

سیاووش هفتمین شاه کیانی است،بدین معنی که پس از وی نام کیخسرو آمده است.در یشت نهم و هفدهم به کشته شدن وی اشاره رفته و این مطلب در چند جای این دو یشت تکرار شده است.در نامه های پهلوی تنها در بند هش است که می توان خلاصه و فشرده ی داستان سیاووش را مطالعه کرد.چنانچه این داستان را با روایت مفصل فردوسی در حماسه های ملی مقایسه کنیم،در می یابیم که فردوسی داستان سیاووش را از یک منبع مدون و منظم نقل کرده است که متاسفانه از نام و نشان آن آگاهی نداریم.بزرگترین و نمایانترین کاری که به سیاووش نسبت داده شده،ساختن کنگ دژ است که پیش از این بدان اشاره کردیم.به موجب اوستا و نامه های پهلوی،سیاووش یکی از پادشاهان هشتگانه ی کیانی بوده است که پس از کیکاووس و پیش ازکیخسرو بر نواحی شرقی ایران سلطنت کرده و در جنگ با اقوام مهاجم تورانی کشته شده است.ولی فردوسی او را در زمره ی پادشاهان بشمار نمی آورد.
به موجب روایت شاهنامه،داستان زادن سیاووش بدینگونه است که:روزی توس و گودرز و گیو ـ پهلوانان ایرانی ـ در شکارگاهی در نزدیکی توران به دختری زیبا بر می خورند و چون هر یک از آنها داعیه ی تصاحب دختر را دارد،قرار می گذارند به تختگاه بروند و از کیکاووس داوری بخواهند.شاه با دیدن دختر بدو دل می بندد،او را به همسری خود در می آورد و:


چون نه ماه بگذشت از آن خوبچهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
جدا گشت از او کودکی چون پری
بچهره بسان بت آزری
جهان گشت از آن خرد پر گفتگوی
کز آنگونه نشنید کس روی و موی


سیاووش را به رستم می سپارند تا بزرگش کرده رسم پهلوانی و فنون رزم آوری بیاموزد.رستم وی را به سیستان و زابلستان می برد و در تربیتش کوشش فراوان بکار می برد:


تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهی ساخت در سیستان
هنرها بیاموختش سربسر
بسی رنج برداشت که آمد ببر
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند


سیاووش پس از دریافت آموزشهای لازم از رستم می خواهد تا او را به پایتخت نزد پدر و مادرش باز گرداند.رستم وی را به تخت گاه می برد،جائیکه مورد نوازش فراوان کیکاووس قرار می گیرد. در این هنگام مادر سیاووش چشم از جهان فرو بسته و چنانکه در داستان کیکاووس آمد،کاووس سودابه دختر شاه هاماوران را به همسری خویش در آورده بود.
سودابه با دیدن سیاووش بدو دل می بازد و سودای عشقبازی با وی را در سر می پروراند.روزی پیامی برای سیاووش می فرستد،ولی وی پیک را با ترشروئی باز پس می فرستد.سودابه برای رسیدن به منظور و کشاندن سیاووش به اندرون حرم،نیرنگبازی آغاز میکند.به کاووس می گوید که شایسته است سیاووش هر چند گاهی به اندرون آید و از خواهران و نامادری خویش دیدار کند.شهزاده با توجه به زمینه ی قبلی و آگاه بودن از منظور سودابه،فکر میکند شاید پدر در صدد است تا او را مورد آزمایش قرار دهد.بنابر این به پدر می گوید که برای وی میدان کارزار و پهنه ی اجتماع لازمست تا در آنها چیزی بیاموزد،و در حرم کاری از دست او ساخته نیست.با اینهمه،فرمان پدر را گردن می نهد و به اندرون میرود.سودابه بدیدن او بنای محبت می گذارد و بوسه بارانش میکند.اما سیاووش که از هدف سودابه با خبر است،از شنیدن سخنانش سرباز می زند و در دیدار بعدی ویرا تهدید به قتل کرده از حرم بیرون می آید.ولی سودابه ی سودا زده دست به نیرنگی تازه می زند:ناله و زاری سر می دهد،ندیمه ها را می طلبد و به آنها می گوید که سیاووش با نیت بد به او حمله کرده است.خبر به کیکاووس می رسد.وی ماجرا را از زبان سودابه می شنود.ولی از یکسو به پاکی پسرش اطمینان دارد و از طرف دیگر وضع حال سودابه گواه آنست که وی دروغ می گوید.اما این رویداد،شایعات مردم شهر را بدنبال دارد و این امر به اضافه ی دسیسه های سودابه دگر باره سایه ی بدگمانی بر دل شاه می افکند.سیاووش برای اثبات پاکی خود پیشنهاد می کند تا آزمایش آتش یا گذر از آتش ورنگه و به پهلوی (وار)درباره اش اجرا شود.آتش انبوه بر پا میشود.سیاووش جامه ی سپید پوشیده بر اسبی سیاه می نشیندو نزد پدر می آید.کاووس را شرم و ناراحتی فرا می گیرد.سیاووش به آتش درون میشود و بی گزند از آن بیرون می آید.شادمانی و سرور مردم از اندازه بیرون است.جشنی بر پا میشود.کیکاووس از بزرگان نظر خواهی میکند و همه رای به مرگ سودابه می دهند. ولی سیاووش از پدر میخواهد تا از کشتن سودابه در گذرد.اما بعدها سودابه بسزای خیانت خود می رسد. و کشته میشود.
پس از چندی تورانیان در مرزهای ایران دست به تدارک جنگ می زنند کیکاووس،سیاووش را مامور نبرد میکند و رستم را نیز به همراهش گسیل میدارد.در آنهنگام که دو سپاه روبروی یکدیگر آماده ی نبردند،افراسیاب شبی در خواب می بیند که ایرانیان بر وی غلبه یافته او را دست بسته نزد کیکاووس برده و می خواهند به دو نیمش کنند.ستاره شناسان و خوابگزاران ویرا از دست زدن به جنگ منع می کنند و صلاح کار را در صلح و سازش می بینند.سیاووش پس از رایزنی،به آشتی تن در می دهد.رستم مامور می شود نزد کیکاووس رفته قرار داد صلح را بنظر وی برساند.کاووس پس از آگاهی بر رویدادها،به رستم پرخاش می کند و از او می خواهد که باز گردد،همه ی گروگانها ی تورانی را بکشد،هدایایشان را به آتش افکند و با تورانیان به جنگ بر خیزد.اما رستم به شاه تذکر می دهد که پیمان شکنی وی و سیاووش کاری ناشایست است.کاووس خشم آلوده رستم را به سیستان می فرستد و به سیاووش نامه نوشته از او میخواهد تا با افراسیاب بجنگد.سیاووش اجرای دستور پدر را نابخردانه می بیند و سپردن سپاه به توس نیز غیر عاقلانه می یابد.پس با دو پهلوان از هواداران و یاران خود به مشورت می نشیند و پس از جلب موافقت آنان،آهنگ آن میکند که به افراسیاب پناهنده شود.یکی از آندو پهلوان که زنگنه نام دارد،به سفارت نزد افراسیاب میرود و برای او شرح میدهد که بهای آشتی با وی برای سیاووش بس گزاف بوده است و اکنون از او میخواهد که رخصت دهد تا به توران برود و در خدمت وی باشد.افراسیاب درخواست شهزاده ی دل آزرده را می پذیرد و موافقت خود را طی نامه ای بوی اعلام می دارد.سیاووش را به بهرام می سپارد و همراه افراسیاب به توران میرود.پس از مدتی پیران ویسه سردار افراسیاب،دختر خود جریره را به همسری سیاووش در می آورد.افراسیاب نیز دختر خویش فرنگیس را بزنی بوی میدهد.افراسیاب همچنین ایالات خوارزم را به داماد خود می سپارد تا وی در آنسامان حکمرانی کند،و ساختن کنگدژ(شهری بود با برج و باروئی محکم و بدست سیاووش در تورانزمین ساخته شد.)پس از این ازدواجها صورت می گیرد.سیاووش علاوه بر آن شهری بنیاد می نهد که سیاووشگرد یعنی شهر سیاوش نامیده میشود.از جریره دختر پیران ویسه پسری زاده میشود که او را فرود نام مینهند.فرنگیس نیز از سیاووش باردار میشود.در همین اوان گرسیوز برادر افراسیاب بر سیاوش رشک برده نزد برادر از او بدگوئی میکند و چنین جلوه میدهد که سیاووش آهنگ هلاک افراسیاب را دارد.میان افراسیاب و سیاووش جنگی در میگیرد.سیاووش دستگیر و کشته میشود.فرنگیس را نیز به بند می کشند.رسیدن خبر مرگ سیاووش به ایران سلسله جنبان جنگهای درازیست که آغازگر آن کین خواهی سیاووش است.رستم سودابه را به هلاکت می رساند و تورانزمین را ویران می سازد.
و اما درباره ی روایات مورخان.مورخان اسلامی مطلب تازه ای درباره ی سیاووش بدست نمی دهند.النهایه در ذکر نامها و شرح وقایع به عمد یا از روی ناآگاهی و یا به منظور رنگین کردن داستان،مطالب نادرستی آورده اند که از نظر تحقیقی فاقد ارزش است.صاحب مجمل التواریخ موضوع را تقریبا"مانند شاهنامه،منتها بطور مختصر و فشرده شرح داده است.از میان همه ی مورخان،کار طبری ـ که به احتمال قوی از (خوتای نامک) یا شاهنامه ی پهلوی استفاده کرده جالب توجه است.با اینهمه،در خلال کار ایندسته از مورخان و در کتبی چون مروج الذهب جلد سوم،صورت الارض ابن حوقل،فارسنامه ی ابن بلخی و معجم البدان یاقوت حموی گاهگاه مطالب قابل ملاحظه ای به چشم میخورد.

دیدگاه (۱)

  • میلاد شریفی
  • به وبلاگ ما نیز سری بزنید و با نظرات خود به ما انرژی بدهید.
    با مطالب جدید به روز هستیم.
    پاسخ:
    درود
    به امید کامیابی روز افزون برایتان

    ارسال دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    تحلیل آمار سایت و وبلاگ