ابزار هدایت به بالای صفحه

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

تارنمای تخصصی تاریخ ایران

راه در جهان یکی است و آن راه ؛ راستی است

اسلایدر

صوفیان طریقت مولویه بخش 3

سوشیانت | يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ | ۰دیدگاه

مراتب در سلسه مولویه

در میان طریقت‌ها بی‌تردید طریقتی که به آداب و ارکان بیشتری عنایت را نشان می‌داد یا به عبارت صحیح‌تر بیش‌ترین آیین و رسوم را داشت طریقت مولویه بود. وابستگان طریقت مولویه مراتبی هم در میان خود داشتند. اولین مرتبه از آن مراتب محب بود. محب کسی بود که به طریقت انتساب جسته بود و از طرف یکی از مشایخ بر سلکه‌ی او تکبیر خوانده شده بود. بعد از محب، چله و به ترتیب درویش مطبخ (خان)، درویش (دده)، چله شکستن، ضابطان درگاه، خدمات مطبخ، شیخ، خلیفه، مثنوی‌خوانان، و اصول تدریس مثنوی. سالکی که اقرار می‌کرد و چله‌نشینی را به پایان می‌برد و صاحب حجره می‌شد درویش و دده خوانده می‌شد. کلمه‌ی اقرار کردن، به معنی چله‌نشینی کردن و عهد بستن به کار می‌رفت. سالک اقرار می‌کرد بر اینکه رضایت دارد خود را کاملاً به طریقت می‌سپرد.

 

چله شکستن

اقرار کردن و عریان شدن و به مولویه پیوستن و به خاطر آن مدت معین خدمتی را به پایان رساندن و در حجره نشستن با کلمه‌ی چله‌نشین بیان می‌شد. به کسی که در این مدت معین در درگاه خدمت می‌کرد چله‌کش می‌گفتند و درویشی که چله را به پایان می‌برد با عبارت چله تمام کرده توصیف می‌شد. کسی که به ترتیب درویشان برمی‌خاست و ریاست معنوی را داشت سر طریق یا طریقتچی دده خوانده می‌شد (ضابطان درگاه). خدمات مطبخ: در مطبخ هجده نوع خدمت وجود داشت: لباس‌شوی، میدانچی، خلیفه دده (راهنمای کسانی که تازه به مطبخ در آمده بودند)، شربت‌چی، پادو، قهوه‌کوب، جاروکش، مأمور خواب.

 

شیخ

در مولویه مقام بالاتر از درویش مقام شیخ بود. مشایخ در مقام پیر بودند و مولویه را تمثیل می‌کردند.

 

خلیفه

گاه از جانب خلیفه‌ی مولوی به دده‌های مولوی، مشایخ و حتی گاه به محبان مولوی که کمالی یافته بودند، ضمانت داده می‌شد. در دوره‌ی شکل‌گیری مولویه خلیفه در حقیقت در رأس طریقت قرار داشت.

آداب و ارکان مولویه

 

از آداب و ارکان مولویه می‌توانیم به مواردی چون میدان شریف، اسم جلال، آیین جم، ارکان سماط، محرّم و آش، گمراهی، سیاحت و سرپا کردن، اوراد مولوی، نحوه استقبال از پادشاه درخانقاه، مرگ، دفن، شب عُرس، تشییع جنازه و سنگ‌های مزار مولویان می‌توانیم اشاره کنیم. در اکثر خانقاه‌های مولوی در جایی نزدیک به مطبخ، در فضایی باز و بیشتر خانقاه‌ها اتاقی به شکل مستطیل وجود داشت. این اتاق را میدان شریف می‌گفتند.

اسم جلال

 

میان مولویه اسما وجود ندارد. اساساً مولویه طریقتی است که با کسب فیض از شطّار تأسیس شده است. یعنی سلوک در آن با ذکر نیست، بلکه آنان برای دستیابی به حقیقت عشق و جذبه را اساس قرار داده‌اند. مولانا بر آن بود که اسما انسان را به وهم وابسته می‌کند و از اسم و صفات تنها خیال می‌زاید و خیال هم نمی‌تواند بیش از راهنمایی برای وصال حقیقت باشد، اما انسان باید دلیل را رها کند و دلالت را بجوید، ذکر جسمانی را عبارت از خیال می‌داند. به نظر وی اگر ذکر قدرتی داشته باشد که اندیشه را به حرکت در آورد، باز اصل کار متعلق به جذبه است، عمده فیضی است که در نگاه مرشد نهفته است.

آیین جم

 

جمع در نظر صوفیان مقابل فرق است. فرق، جدا دانستن و جدا دیدن حق و خلق است. جمع تمام موجودات را مظهر هستی مطلق شمردن و تمام شهودات مظاهر را یگانه و از هستی مطلق دانستن و کاینات را بدین چشم نگریستن و این نگرش را به حقیقت پیوست است. ارکان سماط: اصول سفره و غذا خوردن است. پختن، خالی کردن و خوردن غذا نیز مراسم خاصی داشت.

محرم و آش

 

روز دهم محرم و یا بعد از آن، یک روز خانقاه‌ها عاشور می‌پختند و آن شب مرثیه‌خوانی می‌کردند و می‌گریستند. دیگ را با آداب خاصی بر هم می‌زدند. سپس آن خوراک شیرین را که آش خوانده می‌شد، توزیع می‌کردند و با دعا و ثنا می‌خوردند.

گمراهی، سیاحت و سرپا کردن

 

میان اهل طریقت این اعتقاد وجود داشت که سیاحت از پایه‌های سلوک مولویان است. کسانی که بدین طریقت بپیوندند، مسلماً به سیاحتی خواهند پرداخت شاید به حالت گروهی پیوسته در سیاحت بودند و باه اشاعه‌ی طریقت می‌پرداختند، نشأت می‌گرفت. میان مولویان اصطلاحی به نام سیاحت دادن وجود داشت اما این مسأله اصلاً ارتباطی به سلوک ندارد، بلکه به عنوان نوعی مجازات به کار می‌رفت.

اوراد مولوی

 

بین معانی مختلف کلمه‌ی ورد و جمع آن اوراد، این معنی هم جای دارد که انسان هر روز خواندن مقدار معینی از قرآن، سوره و آیات آن را جزو وظایف خود قرار دهد. اهل طریقت بعدها علاوه بر توبه، شهادت و صلوات به آن نوع مطالب خواندنی که از آیات و احادیث و چیزهایی از دعاهای منظوم یا منثور فراهم کرده بودند ورد یا اوراد می‌گفتند. نحوه‌ی استقبال از پادشاه خانقاه: گاهی پادشاهان به خانقاه‌های مولوی می‌رفتند. قبلاً آمدن پادشاه را آجودانی به خانقاه اطلاع می‌داد. شیخ و میدانچی خانقاه، خرقه‌ی رسمی می‌پوشیدند و دم در از پادشاه استقبال می‌کردند.

مرگ، دفن، شب عُرس

 

مولویان تا حد امکان بیم از مرگ را از بین برده بودند. مرگ در نظر آنان رسیدن دوست به دوست و دریدن پیراهن مانع وصال و انتقال از سرزمین دیگر بود. شب سالگرد مولانا مراسمی بر‌گزار می‌شد که به آن شب عُرس می‌گفتند. در نظر مولویان مرگ مولانا شب وصال است.

تشییع جنازه

 

مولویان جنازه را با اسم جلال حمل می‌کردند.

سنگ‌های مزار مولویان

 

مولویان به گورستان خاموش‌خانه یا خاموشان می‌گفتند. مشایخ مولوی که خود سکه‌های دستاردار بر سر می‌گذاشتند، سنگ مزار آنان نیز به صورت سکه‌های دستاردار ساخته می‌شد. بر سنگ مزار دده‌های مولوی، سکه‌های ساده قرار می‌دادند.

 

لباس‌های مولویان:

مولویان از پارچه‌ی سفیدی که الفی می‌گفتند شلواری گشادتر از شلوارهای معمولی می‌پوشیدند. پیراهنی ظریف که یقه‌ای به پهنای یک انگشت داشت و در طرف چپ بسته می‌شد و کمر و یا کمی پایین‌تر از آن می‌رسید و آستین‌های تنگی داشت، بر تن می‌کردند. روی این پیراهن، جلیقه‌ی جلوباز که چون به شانه‌ها می‌رسید به شکلی که سرشانه‌ها را می‌پوشانید و رفته رفته باریکتر می‌شد و به طور مدوّر ادامه پیدا می‌کرد تا کمر می‌رسید (حیدری، حیدریه) و روی همه‌ی آنها لباسی بدون یقه می‌پوشیدند و در پشت گردن به طرف سینه، اکثر اوقات با اشاره به دوازده امام دوازده دوخت و یا هجده دوخت که رقم آن به نظر مولویان مقدس شمرده می‌شد، قرار داشت و تا قوزک پا را می‌پوشانید. بدین پوشش خرفه گفته می‌شود مانند پالتویی بدون کمر و ساده بود.

عرقچین (عرقیّه)

 

این کلمه که به معنی عرق‌گیر بود، سرپوشی بود که از پشم سفید و مالیده درست می‌شد.

سِکّه

 

سکه که کلاه مولوی و فخر نیز گفته می‌شد، کلاهی بود تو در تو و لا که از پشم مالیده به رنگ قهوه‌ای سیر، یا عسلی و یا سفید به طور تقریبی 45/4 سانتی‌متر ساخته می‌شد. قسمت فوقانی آن نسبت به قسمت تحتانی اندکی تنگ‌تر بود.

دستار و سِکّه‌های آنان

 

میان مولویان به جای عمامه، دستار، که به همان معنی بود به کار می‌رفت. دستارهای مولانا سلطان ولد و مولویان اولیه شبیه عماهه‌های بزرگ عرفی بود که علمای آن زمان بر سر می‌گذاشتند و از پیچیدن پارچه‌های نازک و بسیار پهنی که بدون هیچ چین و شکنی تا می‌شد و از چپ و راست و متمایل به طرف بالا پیچیده می‌شد و از به هم رسیدن پیچ‌های چپ و راست شکل می‌گرفت.

سکة دوازه تَرْک، سکه‌ی شمسی

 

این کلاه را که چیزی جز تاج دوازده تَرْک قلندری نبود، گاهی دیوانه محمد چلبی بر سر می‌گذاشت. لنگر این تاج یعنی آن قسمت که روی سر قرار می‌گرفت از چهار تکه و قبه یعنی قسمت فوقانی آن از دوازده تکه نمد سفید مالیده درست می‌شد که از درون و بیرون آن را می‌دوختند.

استوا

 

نشانه‌ی خلافت بود و آن پارچه ضخیم سبز به پهنای دو انگشت بود که از جلو به عقب روی سکه کشیده می‌شد.

تنورّه

 

این شلیته که میان قلندریه، حیدریه و بکتاشیان کهن نیز رایج بود، لباسی بدون آستین و یقه بود که جلو آن، سینه باز و کمر آن تنگ بود که از کمر به پایین رفته رفته گشادتر می‌شد. دامن آن از درون یک تکه ضخیم و پشمی به پهنای چهار انگشت دوخته می‌شد. این شلیته که تنوره‌ی سماع نام داشت، گاهی رنگین و اکثر اوقات سیدرنگ بود، هنگامی که سماع‌زن به سماع می‌پرداخت، دامن پایین‌تر از کمر با نمد الفی محکم شده بود و باز می‌شد و دامنی که با حرکت علایم گشوده می‌شد، برای سماع‌زن کافی بود، سماع‌زن تقریباً خود را با حرکت آن مطابقت می‌داد.

نمد الفی

 

این کلمه بین مولویان به صورت «الیف لامد» تلفظ می‌شد و آن کمری بود شبیه حرف الف در الفبای عربی بلند، مستطیل به پهنای چهار انگشت که دو سر آن طوری تیز بود که در مثلث تشکیل می‌داد.

دسته‌ی گل

 

جلیقه‌ی تنگ بدون دگمه و آستین‌دار بود. آستین‌ها صاف به بدن متصل می‌شد. معمولاً لباس بلند آستین، گشاد و جلو باز بود که تا کمر را می‌پوشاند و طول آن را تا نیمه‌ی نمد الفی می‌رسید و از پارچه‌ی ظریفی ساخته شده بود.

خرقه

 

این لباس رو که به معنی خرقه‌ی مراسم «خرقه‌ی رسمی» هم خوانده می‌شد، آستین‌هایی به پهنای هفتاد سانتی‌متر و طول بیش از یک متر داشت، جلوباز، بدون یقه و بسیار گشاد بود و پوششی بود که کمر نداشت و تا روی پا را می‌پوشاند.

 

اصطلاحات مولویان: میان مولویان اصطلاحاتی است که از رعایت ادب و اعتقاد پیدا شده است. مثلاً اصطلاحاتی چون «در بستن»، «اجاق یا چراغ را خاموش کردن»، «چراغ روشن کردن» که علاوه‌بر معانی مختلف آن، معانی ناپسندی نهفته است، میان مولویان به کار نمی‌رفت به جای آنها تعبیراتی چون «در را روی هم گذاشتن» یا «سر کردن»، «اجاق یا شمع را راحت کردن»، «چراغ را بیدار کردن» به کار می‌رفت. «من» هرگز بر زبان نمی‌آمد. «فقیر» یا «ما» به جای آن استعمال می‌شد. «تو» گفته نمی‌شد «شما» یا «منظورم» به کار می‌رفت. اکثر این اصلاحات میان مولویان و دیگر طریقت‌ها مشترک بود و میان اکثر طریقت‌ها نیز به کار می‌رفت، اما برخی به مولویان اختصاص می‌داشت. .

آتش‌باز= آشپز مولانا / اخوان= مولویان همدیگر ار صدا می‌زدند / تیغی شدن= قربانی شدن / تیغی کردن= قربانی کردن / چراغ= نور / دده= درویشی که جله‌نشینی کرده بود.

دیدگاه (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز بیان نشده

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تحلیل آمار سایت و وبلاگ